تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۱  ، 
کد خبر : ۲۹۱۷۱۳
محمد فرازمند، مديركل خليج فارس وزارت امور خارجه:

امنيت مستقل ايران نقطه قوت آن در منطقه است

اشاره: توافق هسته‌اي ايران با ١+٥ پس از ١٣ سال مذاكرات جزر و مدي، سرانجام در سال ٢٠١٥ (١٣٩٤) به نتيجه رسيد؛ مذاكراتي كه ايران را از قرار داشتن در راس هرم‌هاي مشكلات جامعه جهاني با منطقه خاورميانه خارج كرده و به سرعت بر معادله‌هاي جاري منطقه‌اي كه متاثر از جو ايران‌هراسي ساخته شده بودند، تاثير گذاشت. با خارج شدن نام ايران از ليست تهديدهاي خودخوانده غرب اكنون تمركز اروپايي‌ها و امريكا بر راهكاري براي پايان دادن به بحران‌هاي امنيتي در خاورميانه قرار گرفته است؛ بحران‌هايي كه در درجه اول اين بازيگران منطقه‌اي هستند كه مي‌توانند پاياني براي آن رقم بزنند. با اين‌همه در داخل منطقه سطح اصطكاك دو قدرت منطقه‌اي ايران و عربستان روز به روز افزايش پيدا كرده است. محمد فرازمند، مديركل خليج فارس وزارت امور خارجه كه سابقه سال‌ها كار ديپلماتيك در حوزه منطقه را در كارنامه خود دارد، روز چهارشنبه در نشستي كه به همت گروه علوم سياسي خانه انديشمندان علوم انساني با همكاري انجمن علوم سياسي ايران برگزار شد، به بررسي تغييرات ژئوپولتيك خليج فارس با تمركز بر ادراك رفتار عربستان سعودي پرداخت. مشروح سخنان وي به اين شرح است:

(روزنامه اعتماد – 1395/02/11 – شماره 3515 – صفحه 10)

منطقه خليج فارس و در سطح گسترده‌تر، خاورميانه در حال حاضر ويژگي‌هايي دارد كه به عنوان نمونه به چند مورد از اين ويژگي‌ها اشاره مي‌كنم:

١. در اين منطقه تحولات به سرعت اتفاق مي‌افتد و شايد سرعت تحولات در دوره حاضر قابل مقايسه با دوران‌هاي پيشين نباشد.

٢. قطب‌بندي‌هاي سنتي در حال فروپاشي هستند. اگر مبدا تحولات ژئوپولتيك مهم را سال ٢٠٠٣ و فروپاشي دولت عراق و جايگزيني دولت و ساختار سياسي ديگري فرض كنيم و نگاهي بيندازيم به قطب‌بندي‌هاي موجود، متوجه مي‌شويم كه با خليج‌فارس و خاورميانه جديدي روبه رو هستيم. عراق به عنوان دروازه شرقي جهان عرب فروپاشيد و دولتمردان جديد عراق نه تنها علاقه‌اي به بازي در مختصات قبلي به عنوان اهرم قدرت جهان عرب و وزنه موازنه بخش ندارند كه روابط دوستانه‌اي با ايران بنا كرده‌اند.

٣. امروز در منطقه خليج فارس تعداد بازيگران موثر افزايش پيدا كرده است. حتي كشورهاي كوچك در خاورميانه و خليج فارس امكان بازيگري پيدا كرده‌اند. كشورهايي مانند امارات و قطر در دوره اخير وارد بازي‌هاي بزرگ شدند و در ائتلاف‌هاي بين‌المللي و همچنين در جنگ‌ها شركت مي‌كنند. حتي در مورد كشور دوردستي مانند ليبي، امارات و قطر نيرو اعزام مي‌كنند و سعي دارند در اين منازعات شركت كنند.

٤. هيچ بازيگري چه بازيگران بزرگ و چه بازيگران متوسط و كوچك، به تنهايي قادر نبوده و نيستند يك فرايند را از آغاز تا انجام پيش ببرند. در يك دهه اخير هيچ تحولي در منطقه نيست كه توسط يك بازيگر ولو ابرقدرت از ابتدا تا پايان هدايت و مديريت شده باشد.

٥. ظهور بازيگران غيردولتي در خليج فارس مساله ديگري است كه بايد به آن پرداخته شود. امروزه نيروهايي مانند داعش، القاعده، اخوان‌المسلمين و جامعه مدني در تحولات منطقه نقش ايفا مي‌كنند.

٦. بي‌ثباتي به شكل بي‌سابقه‌اي گسترش پيدا كرده است. چندين كشور منطقه دچار بي‌ثباتي هستند و براي برخي از اين كشورها نمي‌توان در آينده نزديك شانسي براي ثبات در نظر گرفت.

در چنين اوضاع و احوالي جاي خوشبختي است كه مساله اصلي مربوط به ايران كه پرونده هسته‌اي بود از طريق گفت‌وگو حل شد. يكي از ويژگي‌هاي برجام اين است كه پرونده هسته‌اي تنها موردي است كه در دو دهه اخير از طريق مذاكره و راه‌حل‌هاي مسالمت‌جويانه به فرجام رسيده است.

عربستان در محور ادبيات انتقادي جهان قرار گرفت

در حال حاضر مهم‌ترين مساله يا مشكل خليج فارس چيست؟ منظور از مساله، problem است. از ديد دنيا آيا مهم‌ترين مساله، ايران است يا ايران و عربستان و نوع مناسبات اين دو كشور يا مساله سومي وجود دارد؟ اگر نگاهي به گذشته نه چندان دور بيندازيد مي‌بينيد كه در تمام تحليل‌ها، سفرها و مناسبات، مساله دنيا با خليج فارس، پرونده هسته‌اي ايران بود؛ لذا در تمام تحولات سياسي و ديپلماتيك تمركز روي مساله ايران بود و هر سفري كه به منطقه انجام مي‌شد و در هر گردهمايي كه در منطقه صورت مي‌گرفت تمركز روي مساله ايران بود. به تدريج با آغاز مذاكرات هسته‌اي از حدود دو سال قبل و ظهور نشانه‌هايي دال بر اينكه اين پرونده از طريق گفت‌وگو قابل حل است شاهد هستيم كه در محافل سياسي، به گونه ديگري به مساله خليج فارس نگاه مي‌شود. از حدود يك سال قبل مساله دنيا با خليج فارس، نوع مناسبات ايران با خليج فارس شده است. اگر به ادبيات مقام‌هاي سياسي منطقه و دنيا هم نگاه كنيد مي‌بينيد كه همه مي‌گويند بايد رابطه ايران و عربستان سعودي متحول شود تا جريان‌ها و فرايندها به سمت آرامش و كاهش تنش پيش برود.

به تدريج به سمتي مي‌رويم كه ديگر نه مساله و مشكل دنيا با خاورميانه، ايران است و نه نوع مناسبات ايران و عربستان. در چنين فضايي آيا درست است بگوييم در آينده مساله دنيا با خليج فارس، عربستان سعودي است؟ اگر به ادبياتي كه در دنيا در مورد منطقه توليد مي‌شود، نگاهي گذرا بيندازيد مي‌بينيد كه عربستان سعودي در محور اين ادبيات است. سيل بي‌سابقه انتقادات و حملات به عربستان سعودي در حال افزايش است. از زمان آغاز شراكت استراتژيك عربستان سعودي و امريكا كه در فوريه ١٩٤٥ با ديدار سمبليك ملك عبدالعزيز و روزولت روي عرشه كشتي در درياي سرخ انجام شد تاكنون ما شاهد چنين فضاي تبليغاتي نسبت به عربستان در غرب نبوديم. اين فضاي انتقادي در اروپا به شكل گسترده‌اي در حال افزايش است. فقط در رسانه‌ها شاهد اين فضا نيستيم بلكه بر لسان بسياري از شخصيت‌هاي رسمي و دولتمردان، انتقادها از عربستان در حال افزايش است. از عربستان سعودي در رسانه‌ها به عنوان شيطان منطقه ياد مي‌شود، رجوع بكنيد به مقاله‌اي كه فريد زكريا چندي پيش نوشته بود. از دولتمردان سعودي به عنوان خطرناك‌ترين مقام‌هاي دنيا ياد مي‌شود، رجوع كنيد به مقالاتي كه اينديپندنت در ماه‌هاي گذشته منتشر كرده است.

عربستان از ماجراي ٢٨ صفحه گزارش ١١سپتامبر آسيب ديد

براي درك بيشتر كلام نگاهي بيندازيد به فضايي كه سفر باراك اوباما، رييس‌جمهور امريكا در آن شكل گرفت. ظاهر قصه اين است كه اوباما در ادامه اجلاس كمپ ديويد، اين‌بار دومين ديدار خود را با سران شوراي همكاري خليج فارس در رياض برگزار مي‌كند. يك بيانيه مطبوعاتي صادر مي‌شود كه حاكي از نقطه‌نظرات مشترك دو طرف است. وقتي شما دقت مي‌كنيد و بين‌السطور اين بيانيه را بررسي مي‌كنيد بيش از آنكه بر نقاط اشتراك تاكيد شده باشد بر نقاط افتراق تاكيد شده است. بي‌جهت نيست كه در حول و حوش سفر اوباما و در اثناي آن و بعد از آن، فضاي رسانه‌اي دو طرف ملتهب است. در رسانه‌هاي منطقه به هيچ‌وجه شاهد خوشامدگويي به اوباما نبوديم و حتي انتقادها در اوج خود است. در طرف مقابل نيز سفر اوباما در رسانه‌هاي غربي به بي‌فايده‌ترين و آخرين سفر وي تعبير مي‌شود.

در حالي كه اوباما براي ديدار از رياض مهيا مي‌شود بحثي كه در غرب و به خصوص امريكا داغ بود بحث ٢٨ صفحه از گزارش مربوط به حادثه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ بود. اين روزها در كنگره امريكا در خصوص لايحه‌اي بحث مي‌شود و احتمالا به راي گذاشته خواهد شد كه مربوط به اين گزارش است. عنوان اين لايحه «رفع مصونيت دولت‌ها در موارد مربوط به تروريست» است. اوباما تاكيد كرده است كه اين لايحه را وتو خواهد كرد. از سوي ديگر شاهد هستيم كه عربستان سعودي تهديد مي‌كند اگر اين لايحه تصويب شود، صدها ميليارد دلار از دارايي‌هاي خود را از امريكا خارج مي‌كند. باز شاهد واكنش رسمي كاخ سفيد هستيم دال بر اين هشدار به عربستان سعودي كه با بازارهاي مالي بازي نكند. به اعتقاد من چندان مهم نيست كه اين گزارش منتشر بشود يا خير. آسيبي كه عربستان سعودي از اين بحث ديده و خواهد ديد كمتر از زماني نيست كه اين گزارش منتشر شود. به هر حال مشخص شده است كه در اين ٢٨ صفحه گزارش محرمانه پاي مقام‌هاي رسمي عربستان سعودي درگير است. گمانه‌زني‌ها در اين خصوص كه نام چه كسي در اين گزارش آمده، بسيار وسيع است.

اوباما، مهربان‌ترين رييس‌جمهور آمريكا با عربستان بود

جالب اينجاست كه در كنگره امريكا هم نمايندگان جمهوريخواه و هم دموكرات‌ها از تصويب چنين لايحه‌اي حمايت مي‌كنند. اين بدان معنا است كه عربستان سعودي با مشكل بسيار بزرگي در آينده روبه‌رو خواهد بود و بايد پاسخگو باشد. باز هم جالب اينجاست كه بعيد به نظر مي‌رسد انتخابات امريكا و انتخاب يك رييس‌جمهور جمهوريخواه يا دموكرات بتواند مشكل عربستان سعودي را حل كند. شايد مهربان‌ترين رييس‌جمهور امريكا با عربستان، باراك اوباما بود. اگر نگاهي بيندازيد به دو تا سه دهه گذشته مي‌بينيد كه روساي جمهور سابق تا اين اندازه با عربستان سعودي مهربان نبودند. سفرهايي كه انجام مي‌شد سفرهاي بسيار سريع بود و سعي مي‌كردند كمترين توقف را در عربستان سعودي داشته باشند. آخرين سفري كه جورج بوش به عربستان داشت به اندازه‌اي كوتاه بود كه تفسير شد به اينكه رييس‌جمهور امريكا فقط براي سوختگيري در عربستان نشسته است.

تزلزل در اتحاد سنتي آمريكا با عربستان

سوال ديگر اين است كه مشكلات عربستان كه باعث ايجاد چنين وضعيتي ميان عربستان و متحد اين كشور شد، چيست؟ عربستان سعودي در برزخ استراتژيك گرفتار شده است. در حالي كه اتحاد سنتي خود با قدرت‌هاي بزرگ را در حال سست شدن مي‌بيند شاهد برآمدن يك قدرت رقيب در منطقه است. در اين فضا برجام شكل مي‌گيرد و مشكل اصلي دنيا با رقيب عربستان سعودي حل مي‌شود. در دوره رياست‌جمهوري اوباما در استراتژي وي نوعي بي‌توجهي به عربستان سعودي ديده مي‌شود. استراتژي گردش به سمت چپ، نوعي بي‌توجهي به عربستان سعودي است. تمركز امريكا بر استخراج نفت صخره‌اي نوعي رفتن به سمت بي‌نيازي از نفت عربستان سعودي است.

اگر امريكا به نفت عربستان نياز نداشته باشد، معادله نفت در برابر امنيت، متزلزل خواهد شد. شراكت استراتژيك كه از سال ١٩٤٥ ميان دو كشور حاكم بوده هيچ نقش پررنگي در منازعات منطقه‌اي ندارد. عربستان سعودي احساس مي‌كند در بحران‌هاي منطقه‌اي، امريكا به عنوان يك متحد استراتژيك رفتار نمي‌كند. در پرونده عراق، عربستان سعودي از امريكا انتقاد دارد. در تحولات مربوط به سال ٢٠١١ و خيزش‌هاي جهان عرب، عربستان سعودي منتقد امريكا است. در بحث سوريه، استراتژي امريكا منطبق با استراتژي عربستان سعودي نيست. در يمن، توقع عربستان سعودي از امريكا برآورده نشده است.

عربستان در برابر ايران رفتار تدافعي دارد

سوال ديگري كه مي‌توان اينجا مطرح كرد اين است كه آيا رفتار راديكال عربستان سعودي در برابر ايران، يك رفتار تهاجمي است يا يك رفتار تدافعي؟ رفتار تهاجمي را در چارچوب رئاليسم تهاجمي بايد بررسي كرد. منظور از رئاليسم تهاجمي اين است كه قدرت، فرصت را مغتنم مي‌شمارد تا هژموني خود را حاكم كند. بر اين اساس از تزلزل و بي‌ثباتي در اطراف خود استفاده مي‌كند تا خود را ارتقا دهد. اين نظريه مبتني بر فرصت است. نظريه ديگر رئاليسم تدافعي است. از منظر اين نظريه رفتار راديكال حاصل نگراني‌ها است. يك قدرت يا يك كشور دچار چالش‌هاي فراواني است و احساس شك و ترديد نسبت به رقباي خود دارد و براي جبران چالش‌ها به رفتار راديكال روي مي‌آورد. به نظر مي‌رسد با مجموع مشكلاتي كه عربستان در داخل با آن مواجه است، مشكلاتي كه در اطراف خود دارد و مشكلاتي كه با متحدان سنتي خود دارد، اين كشور روي به رفتار راديكال بر مبناي رئاليسم تدافعي آورده است.

عربستان عامدانه سياست تنش با ايران را پيش مي‌برد

عربستان سعودي به دنبال جبران نقايص خود است و مي‌خواهد شرايطي فراهم كند كه دوباره امريكا به عنوان شريك استراتژيك اين كشور در تمام تحولات منطقه پشت عربستان سعودي قرار بگيرد. براي اين كار، تمركز بر ايران را هدف قرار داده است و به صورت عامدانه سياست بالا بردن تنش با ايران را اتحاذ كرده است. يكي از دلايلي كه راهكارهاي دوجانبه يا ابتكارهاي طرف‌هاي ثالث به نتيجه نمي‌رسد همين است كه سياست فعلي عربستان سعودي ربطي به رفتار ما ندارد و ارتباط مستقيم با تصميم رياض براي رفع نواقص استراتژيك خود دارد. عربستان احساس مي‌كند كه مخزن نفتي بودن به تنهايي براي رفع نواقص استراتژيك اين كشور كافي نيست. جهان به سمتي مي‌رود كه تنوع منابع توليد انرژي است و مانند گذشته به نفت عربستان، نياز نخواهد داشت. عربستان بايد چيز ديگري توليد و بايد ادبيات ديگري در ديالوگ خود با غرب دنبال كند.

حاصل بررسي رفتار عربستان سعودي در يك تا دو سال گذشته و رويكردهاي اين كشور در خصوص ايجاد جنگ و ايجاد ائتلاف‌هاي عربي، تظاهر به اينكه ديگر به امريكا متكي نيستم و به تنهايي كار را پيش مي‌برم، آغاز جنگ يمن به تنهايي، در پيش گرفتن سياست مستقل در سوريه همه و همه نشان مي‌دهد كه عربستان به دنيا پيام مي‌دهد كه من مهم هستم. عربستان مي‌خواهد به دنيا بگويد: من قدرت منطقه‌اي هستم كه مي‌توانم چند كشور عربي را پشت خود جمع كنم. قدرتي هستم كه مي‌توانم بيش از ٥٠ كشور اسلامي را وارد ائتلاف خود كنم. پيام بيانيه‌هاي اتحاديه عرب و كنفرانس اسلامي كه به دليل ساختار غيردموكراتيك اين دو نهاد، در اختيار عربستان سعودي است اين است كه من فضاي مانور دارم و بايد به من توجه كنيد و البته كه اين بيانيه‌ها هيچ ضمانت اجرايي ندارند.

امنيت مستقل ايران، نقطه قوت آن است

در خصوص وضعيت تنهايي استراتژيك ايران كه برخي مطرح مي‌كنند بايد بگويم كه يكي از نقاط قوت ايران اين است كه امنيت آن مستقل است. مي‌توانيد اسم اين مساله را تنهايي استراتژيك بگذاريد يا امنيت مستقل. در ميان كشورهاي بزرگ منطقه‌اي و قابل اعتنا، ايران تنها كشور و قدرتي است كه امنيت آن مستقل است. اگر قدرت‌هاي منطقه‌اي مانند تركيه، مصر و عربستان را در نظر بگيريد مي‌بينيد كه امنيت همه آنها وابسته است. اين مساله در خصوص تركيه هم مصداق دارد كه شايد به لحاظ پتانسيل‌ها، توانايي بازيگري مستقل را داشته باشد اما عضو ناتو است و به قدرت‌هاي بيروني متكي است. تجربه‌ها نشان داده است كه پاشنه آشيل كشورها و آنجا كه كشورها فرو ريخته‌اند وابستگي امنيتي بوده است. اگر ارتش مصر وابسته به امريكا نبود معلوم نبود كه رژيم مبارك سقوط مي‌كرد يا خير. همه به ياد دارند زماني كه مبارك استعفاي خود را نوشت اين ارتش و فرمانده ارتش بودند كه نقش اصلي را ايفا كردند و مشخص هم است كه ارتش مصر به چه جايي وابستگي دارد.

آنچه باعث دردسر عربستان سعودي شده است همين وابستگي امنيتي است. همه تلاش‌هاي عربستان سعودي از اين ائتلاف‌سازي‌ها اين است كه دوباره شراكت استراتژيك با غرب را رقم بزند. مشخص است كه عربستان با اين پيمان‌هاي منطقه‌اي و عربي نمي‌تواند جلوي قدرتي مانند ايران ايستادگي كند. جنگ يمن تجربه خوبي از قدرت رهبري و ائتلاف‌سازي عربستان سعودي بود. در اين جنگ اعلام شد كه ١٠ كشور در ائتلاف جنگ عليه يمن شركت خواهند كرد اما غير از امارات كسي در كنار عربستان قرار نگرفت و اماراتي‌ها بعد از چندي از اين جنگ كاملا سرخورده شدند. من اين وضعيت استقلال امنيت را يكي از ابزارهاي قدرت ايران مي‌دانم.

پيوست منطقه‌اي پس از برجام شكل نگرفت

در جريان رايزني‌هاي ايران و ١+٥ مشخص بود كه اين مذاكرات هسته‌اي يك پيوست منطقه‌اي نياز دارد. عكس العمل رقباي ما نسبت به پيشبرد مذاكرات بسيار هشدار‌دهنده بود. عربستان هرآنچه از دستش برمي‌آمد انجام داد تا اين توافق انجام نگيرد چرا كه احساس مي‌كرد پس از توافق و آزاد شدن پتانسيل‌هاي ايران، اين كشور به يك قدرت بدل خواهد شد. برخي از تحليل‌گران در امريكا اين هشدار را به دولت اوباما مي‌دادند كه از جمله آنها مي‌توان به توماس فريدمن اشاره كرد. وي در مقاله‌اي اشاره كرده بود كه بدون پيوست منطقه‌اي، مذاكرات هسته‌اي منجر به ايجاد ثبات در منطقه نخواهد شد. ايران از طرف خود هرآنچه در توان داشت به كار برد تا اطمينان دهد كه اين توافق هسته‌اي عليه كشورهاي منطقه‌اي نخواهد بود. ما پيش و پس از توافق هسته‌اي هيچ رفتار تهاجمي در قبال كشورهاي منطقه نداشيم. اتفاقا پيام‌هاي مسالمت‌جويانه و صلح‌جويانه ايران در اثناي مذاكرات هسته‌اي و پس از آن افزايش پيدا كرد. اما طرف مقابل خود را در تنگنايي مي‌ديد كه تنش را انتخاب كرد. اينكه نتيجه خواهد گرفت يا نه بحث ديگري است.

رفتارهاي راديكال عربستان قبل از مرگ عبدالله آغاز شده بود

در پاسخ به برخي ادعاها در اين خصوص كه بحران جانشيني تا چه اندازه در شكل‌گيري سياست‌هاي فعلي عربستان نقش داشته است بايد به دو نكته اشاره كرد. يك نظر اين است كه تيم جديد سياسي پس از مرگ عبدالله علت رفتارهاي عصبي اين كشور هستند. نظر ديگر اين است كه از سال‌هاي پاياني ملك عبدالله رفتارهاي راديكالي عربستان سعودي به خصوص پس از سال ٢٠١١ آغاز شده بود. كاري كه محمد بن سلمان انجام مي‌دهد پيش از اين توسط بندر بن سلطان شروع شده بود. رويكردي كه عربستان نسبت به خيزش‌هاي عربي به كار گرفت يك رويكرد تهاجمي و فعال و راديكال بود. راه‌اندازي گروه‌هاي تكفيري و تروريستي قبل از تيم جديد آغاز شده بود و الزامات استراتژيك عربستان باعث شد كه اين تيم قدرت بگيرد. اين بدان معناست كه به جاي آنكه اين تيم علت باشد، برعكس بود و معلول نيازهاي عربستان سعودي بود. البته در كنار خود شرايطي را در عربستان سعودي به وجود آورده است كه اين شرايط حتما در آينده عربستان تاثير خواهد داشت.

محمد بن سلمان به دنبال پادشاهي است

عربستان سعودي براي نخستين‌بار در تاريخ سياسي خود، در يك وضعيت ويژه در بحث جانشيني قدرت قرار گرفته است. هميشه مشخص بود كه جانشين بعدي كيست. شايد اواخر دوره ملك عبدالله كه بحث‌هاي دوره جانشيني صورت گرفت، وضعيتي بود كه تا حدودي شبيه به وضعيت فعلي است اما در همان زمان هم مشخص بود كه پادشاه بعدي چه كسي خواهد بود. رفتار محمد بن سلمان به گونه‌اي است كه انتظار دارد دنيا او را به عنوان پادشاه آينده به رسميت بشناسند. اگر در دوره ملك سلمان انتقال صورت نگيرد وليعهد حذف نشود و محمد بن سلمان به پادشاهي نرسد معلوم نيست زماني كه رقيب او يعني محمد بن نايف به پادشاهي برسد، همين اختيارات و همين صلاحيت‌ها را داشته باشد يا خير.

حذف وليعهد هم در عربستان سعودي به عرف بدل شده است و اتفاقا اين عرف را همين تيم بنا كرد. سلمان يكي از كارهايي كه به محض رسيدن به قدرت انجام داد، حذف وليعهد بود. مقرن بن عبدالعزيز، وليعهد عربستان بود و سلمان مقرن را خواسته و به او گفت كه بايد فضا را براي جوان‌ترها بازگذاشت و او هم پذيرفت و استعفا داد. بدين‌ترتيب پست جانشين وليعهدي براي پسر سلمان خالي شد. روانشناسي شخصيت محمد بن سلمان در بحث‌هاي داخلي عربستان سعودي بسيار مهم است. محمد بن سلمان، حاضر است هركاري انجام دهد تا به عنوان پادشاه به رسميت شناخته شود.

محمد بن سلمان خود را مصلح اقتصادي مي‌داند

در طول يك سال گذشته كاري كه وي كرده اين است كه خود را به عنوان فرمانده نظامي و فرمانده جريان راديكال عربي جا انداخته است. او جنگي را آغاز كرد كه در تاريخ عربستان سابقه نداشته است. سابقه نداشته است كه رياض در اين حد وسيع عليه يك كشور همسايه و فقير وارد جنگ شود. عربستان به بهانه جنگ تلاش كرد ائتلاف عربي تشكيل دهد و در تبليغات خود هم تاكيد داشت كه من در يمن با ايران مي‌جنگم. در روزها و هفته‌هاي اخير شاهد نوع ديگري از بازاريابي جديد سلمان براي خودش هستيم. محمد بن سلمان پس از آنكه از تاكتيك گذشته خود نتيجه نگرفت نوع ديگري از رفتار را انتخاب كرده است. در چند سندي كه اخيرا منتشر شده مي‌بينيم كه سلمان در حال تصوير‌سازي از خود به عنوان يك مصلح اقتصادي است.

در هشت ساعت مصاحبه سلمان با بلومبرگ به هيچ‌وجه در خصوص مسائل سياسي صحبتي نمي‌شود و در مصاحبه بعدي كه با العربيه هم انجام مي‌شود همين سبك و سياق تكرار مي‌شود. سندي كه به عنوان سند تحول اقتصادي و چشم‌انداز ٢٠٣٠ منتشر كرده‌اند نشان مي‌دهد كه محمد بن سلمان نوع ديگري از بازاريابي را براي خود آغاز كرده است. آيا محمد بن سلمان موفق خواهد شد؟ واقعيت اين است كه اهداف اقتصادي يا اصلاحات اقتصادي كه مدنظر محمد بن سلمان است بسيار بلند پروازانه ‌تر از اهداف سياسي است كه در هفته‌هاي اخير به دنبال آن بود. عربستان سعودي ظرفيت اينكه يكباره سوبسيدها برداشته شود و شركت‌هاي بزرگي مانند آرامكو به حراج گذاشته شود را ندارد.

ارزش آرامكو دو هزار ميليارد دلار است. عربستان سعودي كشوري نبود كه دچار مشكلاتي مانند كسري بودجه شود. آيا محمدبن سلمان موفق خواهد شد كه از طريق اين طرح بلند پروازانه مشكلات عربستان را حل كند؟ بسياري از تحليل‌گران داخلي نسبت به موفقيت كارهاي محمدبن سلمان عربستان سعودي ابراز ترديد مي‌كنند. محمد بن سلمان بسيار عجولانه رفتار مي‌كند. به‌طور مثال يكي از محورهاي سياست‌هاي سلمان حذف سوبسيدهاست. زماني كه قرار باشد اقتصاد ملي با اقتصاد جهاني پيوند بخورد بايد سوبسيدها برداشته شود.

مردم سعودي به سوبسيدها عادت كرده‌اند و در يك مورد كه دستور داده شد سوبسيدهاي آب و برق برداشته شود مردم با فاكتورهاي آب و برقي روبه رو شدند كه چندين برابر افزايش پيدا كرده بود و ابراز نگراني و نارضايتي آغاز شد. تصميمي كه محمد بن سلمان گرفت اين بود كه وزير آب و برق را بركنار كند در حالي كه علت اين فاكتورها دستورهاي محمدبن سلمان بود. بر اين اساس ترديد بسيار زياد وجود دارد كه محمد بن سلمان در كوتاه‌مدت بتواند نتيجه بگيرد و در بلندمدت هم معلوم نيست كه در عربستان سعودي چه رخ خواهد داد.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=42298

ش.د9500202

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات