(روزنامه كيهان – 1395/02/29 – شماره 21346 – صفحه 5)
سریالهای تلویزیونی استراتژیک ضرورت جنگ نرم
یکی از واقعیتهای رسانهای که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت، نقش و کارکرد استراتژیک درامهای دنبالهدار تلویزیونی است که در کشور ما و نزد عموم مردم و نخبگان به عنوان «سریال» شناخته میشوند.
امروزه در شبکهها و سازمانهای بزرگ تلویزیونی جهان، سریالها از یک کالای صرفا تجاری و سرگرمکننده فراتر رفتهاند و به ابزارهایی برای انتشار و آموزش سبک زندگی، مکاتب فکری و ایدئولوژیها و بازسازی تاریخ تبدیل شدهاند.
همچنان که نتانیاهو در مراسم نخستین سالگرد حادثه 11 سپتامبر نیویورک، پیشنهاد داده بود که برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی، به جای جنگ نظامی از سلاح دیگری به نام «سریال تلویزیونی» استفاده شود.
کشور کره جنوبی و همچنین در سالهای اخیر، کشور ترکیه نیز با ساخت سریالهای تاریخی در پی احیای هویت خود هستند. آنها با «افسانهسازی» در اینگونه سریالها سعی میکنند تا خود را نزد سایر ملل، کشوری با پیشینه تاریخی باشکوه معرفی کنند و به مردم و جوانان خود، غرور ملی ببخشند. سریال «جومونگ» که از رسانه ملی ما هم پخش میشد، یک نمونه بارز و گویا برای شناخت جایگاه و کارکرد سریالهاست.
در کشور خودمان هم طی یک دهه گذشته، سریالهای بزرگ و فاخری تولید و پخش شدهاند که تأثیرگذاری و گستره مخاطب آنها از مرزها هم عبور کرد. سریالهایی چون «مختارنامه» و به ویژه «یوسف پیامبر» ازجمله این آثار هستند.
سریال «یوسف پیامبر» به کارگردانی مرحوم فرجالله سلحشور، بارها از شبکههای تلویزیونی کشورهای اسلامی و برخی از کشورهای غیراسلامی پخش شده است و حتی روی فضای بیداری اسلامی در این کشورها هم تأثیر گذاشته است.اما با وجود چنین اهمیتی، چرا دیگر چنین سریالهایی کمتر تولید میشود؟
و از همه مهمتر چطور میتوان سبک زندگی اسلامی- ایرانی و همچنین شاخصهای فکری انقلاب اسلامی را در قالب سریالهای جذاب و پرمخاطب به تصویر کشید؟
معمای تلویزیون از نگاه شهید آوینی
مسئله پیچیده بازنمایی باورهای دینی و انگارههای انقلابی در قالبهایی چون فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی، یکی از دلمشغولیهای صاحبنظران در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است.
شهيد آويني ریشه بسیاری از مشكلات در رابطه ما با سینما و تلویزیون را در اين ديده بود كه ما اين گونه رسانهها را به اشتباه همچون ظرفهايي ميپنداريم كه ميتوانيم هر نوع مظروفي را در آنها بریزیم. غافل از اينكه رسانهها به محتواي خود شكلي متناسب با ظرفيت خويش ميدهند.
او سال 69 در مقاله «جادوی پنهان و خلسه نارسیسی» نوشته بود: «یکی از احکام مشهوری که درباره سینما و تلویزیون عنوان میشود این است که اینها ظرفهایی هستند که هر مظروفی را میپذیرند؛ اینها «ابزار» هستند و این ما هستیم که باید از این ابزار درست استفاده کنیم. ... و کسی هم از خود نمیپرسد که اگر اینچنین بود، چرا ما بعد از 11 سال از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران هنوز نتوانستهایم از تلویزیون و سینما آنچنان که شایسته است استفاده کنیم.»
شهید آوینی درباره دشواری پرداختن به مضامین متعالی و مترقی در تلویزیون نیز معتقد بود: «رابطه سینما و تلویزیون با مخاطبان خویش نوعی رابطه «تسخیری» است که از طریق ایجاد جاذبه در تماشاگر برقرار میشود ـ اگرچه تسخیر به میل، نه به عنف و اکراه- ظاهراً هیچگونه اکراه یا اجباری در کار نیست، اما اگر درست به این رابطه بیندیشیم خواهیم دید که غالباً رشته این جاذبیت نه به کمالات انسانی بلکه به ضعفهای او بند شده است.»
اما آیا برای در هم آمیختن تفکر آرمانی و سبک زندگی دینی با تلویزیون، هیچ راهی وجود ندارد؟ در ادامه این گزارش، به بررسی این موضوع میپردازیم.
ادبیات؛ راهی برای خلاقیت در تلویزیون
یکی از روشهای بومیسازی و ارتقای کیفیت و محتوای سریالها و برنامههای سرگرم کننده تلویزیونی، اقتباس از متون دینی و آثار کلاسیک ادبیات فارسی است.
احمد شاکری، نویسنده، منتقد ادبی و عضو شورای اقتباس قرآنی سیمافیلم در گفتوگو با گزارشگر کیهان اظهار میدارد: حوزههای مختلف فرهنگ، با وجود تفاوتهای موضوعی و قالبی، یک اتحاد و بده بستان و ارتباط عمیق با هم دارند. ما باید به یک افق جامع برای مقوله هنر و به ویژه هنرهای روایی دست یابیم. سینما از ادبیات جدا نیست، ادبیات از سینما جدا نیست و هر دوی اینها از ادبیات نمایشی جدا نیستند و هر سه این عرصهها هم با شعر و قصه کهن ما ارتباط دارند.
وی تأکید میکند: لازم است برنامهای طراحی شود یا حداقل یک اتاق فکری ایجاد شود که فعالیتهای ما در این حوزهها، یکدیگر را تکمیل کنند. دو دهه قبل یکی از دغدغههای سیاستگذاران کلان فرهنگی ما این بود که ادبیات به جریان فیلمسازی ما در سینما و تلویزیون کمک کند. برپایه همین دغدغه هم کارهایی انجام شد. ازجمله اینکه در سیمافیلم، برای همین منظور دفتری را ایجاد کردند و خاطرم هست که حتی بنیاد فارابی هم مجموعه جلساتی را برای استفاده سینما از ادبیات طراحی کرد. برخی از هنرمندان مثل مرحوم فرجالله سلحشور در عمل به ساخت قصص قرآنی رو آوردند. این اتفاقات افتاد، اما به نظرم مجموع تلاشهای صورت گرفته هنوز جریانی را ایجاد نکرده است و مبانی فکری و مقدمات عملی لازم را هم نتوانسته ایجاد کند. بنابراین، برای نزدیک کردن حوزههایی مثل تلویزیون و سینما به ادبیات، باید برنامهریزی شود.
شاکری، عدم توجه به فرهنگ و ادبیات بومی در تولید سریال و فیلم را اینگونه ارزیابی میکند: نتیجه این خلأ این میشود که برنامهسازان و تولیدکنندگان سریالهای ما، دست خود را به سمت غرب دراز کنند. تقلید و کپیکاری از روی آثار دیگران، نوعی تنبلی فرهنگی است که معضلاتی را هم در پی دارد. چون فرهنگ و سبک زندگی برنامهها و فیلمهای غربی، در لایههای محتوایی آثاری که با تقلید از روی آنها ساخته شدهاند هم باقی میماند؛ در نتیجه، نهتنها به اهداف خودمان دست نمییابیم که به ضد اهداف مدنظر خود میرسیم!
راه حل باز کردن گره کور!
سهیل سلیمی، کارگردان سینما و کارشناس مسائل استراتژیک، درباره پیچیدگی پرداختن به مسئله سبک زندگی در سریالهای تلویزیونی میگوید: در ترکیه، وقتی میخواهند فیلم و سریال راجع به سبک زندگی بسازند، با پیچیدگی و دشواری چندانی روبرو نیستند. چون از آثار مشابه غربی کپیبرداری میکنند و هیچ نیازی به خلاقیت و نوآوری ندارند. اما صدا و سیما برای پرداختن به سبک زندگی همراه با الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت، به استراتژی، خلاقیت و نوآوری نیاز دارد.
کارگردان فیلم «فرشتههای قصاب» میافزاید: وقتی قرار است در حوزه سبک زندگی اسلامی و ایرانی کار تلویزیونی تولید شود، کسانی باید این کارها را انجام دهند که هم نسبت به این موضوع دغدغهمند هستند و هم توان جلا دادن به محتوای مدنظر را دارند. اما فضای ذهنی عموم کارگردانها و تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی در کشور ما، با این محتوا جور در نمیآید. چون عموم این افراد در فضای روشنفکری پرورش یافتهاند و در دانشگاه نیز فقط چند تکنیک را آموختهاند. طبیعی است که وقتی از چنین افرادی بخواهید تا یک محتوای خیلی عظیم فرهنگی را در سریال خود بگنجانند، نمیتوانند.
وی تصریح میکند: با دستور و سفارش از بالا به پایین نمیتوان درباره مسائل استراتژیک فرهنگی و سبک زندگی، سریال ساخت. همچنان که بارها این اتفاق افتاده که در معرفی یک سریال گفته شده که موضوع آن درباره سبک زندگی است، اما وقتی که پخش شده دیدیم که تقلیدی از یک سریال آمریکایی است! چرا؟ چون سازنده آن سریال اصلا نمیداند که راجع به چه چیزی باید حرف زد! فقط یک سری سریال خارجی را دیده و بعد سعی کرده با کپیبرداری از روی آنها، به سبک زندگی اسلامی و ایرانی بپردازد! طبیعی است که با این روش نمیتوان به هدف رسید.
سلیمی در ادامه میگوید: این گره کور وقتی باز میشود که هم تینک تانکها و اتاقهای فکر و اندیشکدهها در کنار صدا و سیما حضور داشته باشند تا محتوای مورد نیاز برای ترویج سبک زندگی، با توجه به «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت» را تولید کنند و هم افرادی برای ساخت سریالها بهکار گرفته شوند که با فهم این موضوع، برنامه تولید کنند.
احیای تینک تانکها
رئیس اسبق انجمن منتقدان نیز معتقد است که پشت صحنه همه فیلمها و سریالهای مهم و بزرگ در جهان، همین اتاقهای فکر قرار دارند. به همین دلیل هم برنامههای سرگرم کننده آنها دارای جهتگیری ایدئولوژیک خاصی است.
سعید مستغاثی، منتقد، مستندساز و پژوهشگر در گفتوگو با گزارشگر کیهان میگوید: اینکه حضرت امام در ابتدای انقلاب فرمودند صدا و سیما دانشگاه عمومی است و این فرمایش مقام معظم رهبری که صدا و سیما قرارگاه جنگ نرم است، رسانه ملی را با تفکر و اندیشه پیوند میدهد. کارگردان «راز آرماگدون» ادامه میدهد: جریان پیوند با اتاقهای فکر یا همان تینک تانکها از آغاز فعالیت رادیو و تلویزیون در جهان اتفاق افتاد. یعنی اولین شبکههای رادیویی در ایالات متحده توسط کشیشهای اوانجلیست درست میشوند. بعد از آن اولین افرادی که کمپانیهای سینمایی و شبکههای تلویزیونی را راه میاندازند هم یا اهل نظریهپردازی بودند یا با اهالی فکر و نظریه ارتباط نزدیک داشتند. به همین دلیل هم هست که میبینیم، اغلب برنامههای شبکههای بزرگ تلویزیونی جهان، در عین اینکه ممکن است بسیار هم ساده و مفرح و سرگرمکننده باشند، اما تأثیرگذاری ایدئولوژیک دارند و حتی به مخاطب، آموزش سبک زندگی مدنظر خود را میدهند.
وی اظهار میدارد: برخلاف آنها، صدا و سیمای ما فاقد چنین جریانی است. علیرغم وجود مراکز پژوهشی در صدا و سیما و دیگر نهادها و موسسات تحقیقاتی و اسنادی اما همچنان، نظام برنامهسازی در این نهاد به شیوه قدیمی انجام میشود. کاملا مشهود است که پیوند رسانه ملی با مراکز تولید فکر و اندیشه، ضعیف است و تولید برنامهها، باری به هر جهت هستند. نظام برنامهسازی در صدا و سیما دچار این حلقه مفقوده است.
مستغاثی در ادامه همین بحث تصریح میکند: البته اغلب برنامهها و سریالها دارای ناظر کیفی و مشاور هستند، اما ناظر کیفی فقط بر ساخت برنامه نظارت دارد و مشاور هم معمولا یک نفر است که به طور طبیعی، نمیتواند بر همه ابعاد و جزئیات موضوع، احاطه داشته باشد و فیلمسازها هم اگر بخواهند میتوانند به مشاورهها عمل کنند و اگر نخواستند، عمل نمیکنند. این در حالی است که باید اتاقهای فکری وجود داشته باشند تا هم خوراک محتوایی سریالها و برنامهها را تامین کنند و هم بر نتیجه کار نظارت داشته باشند و برنامهسازها هم ملزم به رعایت باشند.
وی میگوید: ارتباط صدا و سیما با حوزههای علمیه نباید صوری باشد. این درحالی است که صدا و سیما حتی با مرکز پژوهشهای اسلامی قم (که وابسته به صدا و سیماست) هم کمترین ارتباط ممکن را دارد. تنها ارتباط صدا و سیما با حوزههای علمیه و علما و پژوهشگران حوزوی درحد تأمین برنامههای مذهبی است.
این پژوهشگر تصریح میکند: یکی از نمودهای سکولاریسم در رسانه، منفک شدن شبکه قرآن و گروه معارف است، به این معنی که گویا برنامهها و سریالهایی که در ارتباط با قرآن یا معارف اسلامی هستند، بایستی منحصرا در شبکه قرآن و یا گروههای معارفی تولید شوند. این درحالی است که قرآن و معارف اسلامی باید بر همه شبکهها و گروههای برنامهسازی صدا و سیما حاکم و جاری باشد. مستغاثی میگوید: بحث اتاقهای فکر یا «تینک تانک»ها یک بحث بسیار جدی است. باید ساختار برنامهسازی صدا و سیما بر این اساس دوباره تعریف شود. یعنی برای تبدیل صدا و سیما به یک دانشگاه عمومی و قرارگاه جنگ نرم، باید مراکز تولید اندیشه و نهادهای آکادمیک و همچنین حوزههای علمیه، به گروههای برنامهساز صدا و سیما متصل شوند.
وی درباره چگونگی کار صدا و سیما با اتاقهای فکر، توضیح میدهد: این اتاقهای فکر باید شامل نخبگان و اندیشمندانی در زمینههای مختلفی چون تاریخ، فلسفه، جامعهشناسی، اقتصاد و ... باشند. معتبرترین و شناختهشدهترین اساتید حوزههای علمیه و دانشگاهها باید این اتاقهای فکر را تشکیل دهند. پس از شکلگیری اتاقهای فکر، همه گروههای برنامهساز صدا و سیما باید با آنها پیوند بخورند؛ هم خوراک محتوایی برنامهها و سریالها باید توسط اتاقهای فکر تأمین شود و هم نظارت بر برنامهها باید توسط این اتاقها انجام شود. یعنی مثلا، ابتدا محتوای تولید شده در اتاقهای فکر توسط یک فیلمساز، دراماتیزه میشود و سپس محصول تولید شده توسط اتاق فکر، بررسی و ارزیابی میشود.
رئیس اسبق انجمن منتقدان در پایان گفت: به طور طبیعی، فیلمسازها درباره همه چیز متخصص و مطلع نیستند. یک فیلمساز نمیتواند با مشاوره با یک فرد یا مطالعه چند کتاب، درباره یک موضوع احاطه پیدا کند. بلکه باید کار خود را زیر نظر اتاقهای فکر انجام دهد. اتاقهای فکر باید اولویتبندی کنند که چه برنامهها، با چه موضوعاتی باید ساخته شود. تنها در این صورت است که صدا و سیما میتواند در راستای اهداف والای انقلاب اسلامی حرکت کند. ضمن اینکه باید از فیلمسازان قدر و برنامهسازان خوب استفاده شود.
http://kayhan.ir/fa/news/75216
ش.د9500351