شکی نیست که جمهوری اسلامی ایران از تمام ظرفیتهای مادی و معنوی لازم از جمله؛ رهبری داهیانه، نیروی انسانی مومن، متخصص، مستعد و خلاق و همچنین منابع طبیعی و مواد اولیه غنی برخوردار است و با اتکاء به سابقه درخشان علمی و عملی، به مراتب بیش از دیگران از تواناییهای لازم برای تولید علم و دانش بومی و ایجاد و تقویت زیرساختهای اساسی مورد نیاز کشور برخوردار است، با این حال این سؤال مطرح است که چرا همچنان اجرای برخی از مطالبات رهبری و انتظارات مردم با تأخیر مواجه میشوند؟
در پاسخ به این پرسش، میتوانیم دلایل مختلفی را برشماریم که برخی از آن ها ناشی از القائات رسانهای دشمنان این مرز و بوم در جهت ناکارآمد جلوه دادن نظام اسلامی و تحتالشعاع قراردادن دستاوردهای عظیم انقلاب شکل گرفته است و بخشی از آن ها واقعی و حاصل کمتوجهی مسئولین ذیربط به رفع گلوگاهها و موانع پیشرفت کشور است.
در این رابطه باید از عدم خودباوری و مشروط دانستن ادامه مسیر رشد و پیشرف کشور به برخورداری از حمایت فنی و تخصصی غرب و شرق، به عنوان بزرگترین و در عین حال، خطرناکترین عامل در این زمینه نام برد، چرا که گاهی برخی از افراد جامعه در سطوح مختلف، چنان مقهور یا مجذوب تکنولوژی غرب و شرق میشوند، که دچار نوعی وادادگی درونی گشته و کاملاً فراموش میکنند، که همه کشورهای مدعی قدرت، مسیر پیشرفت خود را از یک نقطه صفر آغاز نمودهاند، در حالیکه ایران اسلامی مدتهاست که این نقطه را پشت سر گذاشته و از آن عبور کردهاست.
در واقع وابستگی کاذب و احساس نیاز بیش از حد به کمک بیگانگان، یکی از مهمترین و اصلیترین عواملی است که مانع از اصلاح و بهینهسازی امور و اجرای بههنگام طرحها و برنامهها در کشور میشود.
گاهی نیز با گرفتار شدن در معایب دموکراسی که یک مورد مهم آن تبلیغات ناصحیح و منفعت طلبانه حزبی و شخصی به جای منافع کشور است که با فریب و جهت دهی افکار عمومی، به نوبه خود گاهاً باعث در حاشیه قرار گرفتن افراد اصلح و انتخاب افراد ضعیف توسط مردم در جریان انتخابات مختلف می شود و این شیوه تا پایین ترین اجزاء قدرت، با چینش و انتصاب نادرست مجریان امور در سازمان ها و نهادها توسط همین افراد ضعیف و منتخب مردمی می شود. این شیوه منجر به عدم شایستهسالاری و در واقع سپردن کار به دست افراد فاقد شرایط میشود و به این ترتیب خود به خود زمینههای تحقق مطالبات رهبری و اجرای طرحها و برنامههای مورد نظر از دستگاه های اجرایی را سلب میکند.
متأسفانه هماهنطور که اشاره شد در برخی از موارد باید ریشه این ناهنجاری ها را در تعلقات سیاسی و یا وابستگیهای سببی و نسبی افراد با یکدیگر و با مدیران و مسئولین جستجو کرد، مشکلی که معمولاً باعث میشود تا انجام کارهای بزرگ به افراد کوچک و بالعکس کارهای کوچک به افراد بزرگ سپرده شود.
در بسیاری از موارد منافع فردی، حزبی یا جناحی مطرح نیست و بزرگ و کوچک بودن کار نیز تفاوت چندانی ندارد، بلکه فرد منصوب شده به علت گزینش نادرست، فاقد صلاحیتهای لازم برای تصدی کار مورد نظر است و از تعهد، تخصص، انگیزه و سایر شایستگیها و تواناییهای لازم برخوردار نیست، در اینگونه موارد فرد منصوب شده اصولاً شناخت درستی از حوزه مسئولیتهای دستگاه متبوع ندارد و قادر نیست تا از طریق بسیج منابع و استفاده از ظرفیتهای موجود و قابل دسترس، اهداف سازمان را محقق سازد.
اولویت یافتن مسائل حزبی و جناحی و گرفتار شدن مسئولین و مجریان در گرداب سیاستبازیها و سیاسیکاریهای متداول، مشکل دیگری که متأسفانه به نظر میرسد در یکی دو دهه اخیر به آفتی کشنده در مسیر رشد و پیشرفت همه جانبه کشور تبدیل شده و در پارهای از موارد، روند اجرای طرحها و برنامهها را به شدت کند نموده و مانع از تحقق منویات رهبری و انتظارات مردم و مسئولین گشته است.
البته همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها متذکر شدهاند، در این وادی به سهولت میتوان آثار غفلت مسئولین و مجریان و یا ردپای نفوذ دشمن و خیانت عوامل و مزدوران داخلی آن ها را نیز مشاهده کرد.
عدم درک و شناخت صحیح گروهی از مسئولین و مردم جامعه از دین اسلام و قابلیتها و ظرفیتهای واقعی نظام اسلامی برای حل مشکلات جامعه و ایجاد تمدنی نوین و مبتنی بر اصول و ارزشهای الهی و انسانی و توأم با سعادت، پیشرفت و تعالی، مشکل دیگری است که منجر به قضاوت نادرست از این دین آسمانی گشته و زمینه نسبت دادن اتهامات ناشی از کم کاری و کجفهمی این گروه از مجریان به اسلام عزیز را فراهم نموده است.
عدم مطالبهگری و بیتفاوتی برخی از افراد جامعه نسبت به اصل راهبردی امر به معروف و نهی از منکر و متقابلاً کم توجهی مسئولین برخی از دستگاهها به موضوع فوقالعاده مهم کنترل و نظارت و انبوه انتقادات و پیشنهادات منتشره در رسانهها که خود بازتاب کاستیها و انتظارات مردم به شمار میرود، شاه کلید دیگری است که مورد غفلت هر دو بخش قرار گرفته و به نوعی مانع از تحقق اهداف والای انقلاب اسلامی شده است.
همه این موارد بیانگر کم توجهی مسئولین ذیربط به ضرورت کادرسازی طراز انقلاب و عدم رعایت درست و اصولی اصل شایستهسالاری در انتصاب و بکارگیری افراد در مسئولیتهای گوناگون و در سطوح مختلف است، بنابراین در هر صورت باید راه حل مشکل را در گام نخست در کادرسازی و یا حداقل شناسایی افراد نخبه و واجد شرایط و در گام بعد در عزل، تنبیه و مجازات مدیران نالایق و ناکارآمد و انتصاب و به کارگیری افراد جایگزین و واجد شرایط جستجو نمود.
به همین دلیل سرانجام این سؤالات به ذهن متبادر میگردد که چرا اراده جدی برای این کار وجود ندارد و چه چیزی مانع از اجرای این مهم یعنی گسترش و تقویت سیستم کنترل و نظارت و در نهایت، برخورد قاطع با متخلفین و حذف مدیران نالایق نمیشود؟
با این حساب و با توجه به تأخیر رخ داده در انجام این نکته مهم، آیا ملت حق ندارد، با دیده تردید به وعدههای واقعی و خواستههای قلبی مسئولین محترم نگریسته و از القائات دشمن مبنی بر تغییر تدریجی ارزشهای انقلاب و نهادینه شدن فساد در جامعه و یا حاکمیت مطلق تعلقات سیاسی، وابستگیهای فامیلی، روابط شخصی و منافع فردی در انتصاب مسئولین دستگاهها را نگران باشد؟