تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۹۱۹۰۰
روانشناسی موافقان برجام

از ناکامی و تعارض تا پرخاشگری

پایگاه بصیرت / محمدرضا کردلو
(روزنامه وطن امروز - 1395/02/11 - شماره 1871 - صفحه 12)

همه پدیده‌هایی که ما به طور روزمره با آنها مواجهیم، با هر جنبه غالبی اعم از اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، اجتماعی‌اند. یعنی پدیده‌هایی هستند که علاوه بر ما دیگرانی نیز با آنها برخورد دارند. به عبارت دیگر تحلیل مهم‌ترین مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از منظر اجتماعی، فهم آن مساله توسط عامه را تسهیل می‌بخشد. چرا که مبنای فهم مردم از پدیده‌های مشترک، «تعامل اجتماعی» است. تعامل اجتماعی، است که به پدیده‌ها معنا می‌بخشد. معنای برساخته شده در تعامل اجتماعی، مقدمه فهم و شرح مجموعه اطلاعات در حوزه‌های خاص است.

در ماه‌های اخیر به درست یا غلط، یکی از مباحث مهم سیاسی، که اجتماعی شده است، موضوع برجام است. برجام که به عنوان یک منظومه از مولفه‌های سیاسی،اقتصادی و نظامی به پدیده منحصربه‌فرد در پرونده‌های بین‌المللی بدل شده است، به یکی از اجتماعی‌ترین پدیده‌های حال حاضر ایران تبدیل شده است. البته منحصربه‌فرد نه ‌از آن جهت که طرف‌های مذاکره‌کننده، ویژگی‌های خارق‌العاده و منحصربه‌فردی دارند، بلکه بیشتر از این منظر که داده‌ها و ستانده‌ها و اثرات وضعی و پیرامونی (فارغ از منفی و مثبت بودن) برجام، تقریبا بی‌سابقه است و اثرات بی‌سابقه‌ای را نیز داشته است.

طولانی‌ترین پرونده بین‌المللی قرن، طی قراردادی مشترک میان ایران و غرب و با یک توافق (امری بالاتر از تفاهم) به پایان رسید. توافقی که در آن غرب در ازای بزرگ‌ترین امحای هسته‌ای تاریخ توسط ایران، متعهد شد تحریم‌هایی مشخص را لغو یا تعلیق کند.

برجام اما موافقان و منتقدان و مخالفان فراوانی دارد. کسانی که از برجام خوشحالند، کسانی که به آن نقد دارند و برخی دیگر که با آن مخالفند. این روزها بدعهدی‌های طرف مقابل، موافقت‌ها و مخالفت‌هایی را که پیش از رخداد توافق ظهور و بروز داشت، بازتولید و تشدید کرده‌ است. منتقدان معتقدند با متن پرمناقشه برجام و نحوه مذاکره و شدت اطمینان طرف مذاکره‌کننده ایرانی به غرب، نقض عهدهای اینچنینی دور از تصور هم نبوده و این اتفاقات چیزی است که آنها پیش‌بینی می‌کرده‌اند.

گرایش و انگیزه موافقان البته بیشترین تاثیر را بر رفتار آنان در ماجرای برجام و پسابرجام داشته است. چند شماره قبل و برای اولین بار در نوشته‌ای در «وطن‌امروز» به روانشناسی موافقان برجام پرداختیم چراکه می‌دانستیم در پرداختن به مساله موافقت‌ها پیرامون توافق، خیلی بیشتر از جنبه‌های دیگر، باید به وجوه روانشناختی تکیه کرد. از آنجایی‌ که روانشناسی در ایران بیشتر پیرامون مباحث روانشناسی عمومی و اجتماعی طرح شده است، می‌توان روانشناسی سیاسی را علمی تازه به حساب آورد. روانشناسی سیاسی اگرچه - در میان علوم سیاسی- علم تازه‌ای است اما گویا گره‌گشا‌تر است. تحلیل‌های مبتنی بر روانشناسی سیاسیون و پدیده‌ها، دقیق‌تر به نظر می‌نماید؛ آنجا که می‌تواند پیش‌بینی‌های منطقی‌تری از عالم سیاست داشته باشد، رفتارها را تجزیه و تحلیل کند و راهکارهای عملی‌تری ارائه کند. غالب پدیده‌های سیاسی از این منظر قابل تحلیل‌اند.

برخی از ضروری‌ترین سوالات سیاسی درباره اشخاص، نهادها و نظام سیاسی به حوزه روانشناسی مربوط می‌شوند و بسیاری از محققان با اتخاذ این رویکرد، به بررسی ابعاد شخصیت و روانکاوی رهبران سیاسی برای تحلیل و بررسی وضعیت گذشته، حال و آینده روی آوردند. این نوع از روانشناسی رفتار سیاسی را بررسی می‌کند و رفتار را به مثابه یک مفهوم روانشناختی و سیاسی دارای معنا مورد واکاوی قرار می‌دهد. پس روانشناسی سیاسی ابتدا رفتار سیاسی را مورد بررسی و تاکید قرار می‌دهد. برجام از این منظر ابتدا یک پرونده سیاسی و سپس روانشناختی است. برجام به عنوان یک توافق، معامله و البته بالاتر از یک تفاهم سیاسی مطرح است. روانشناسی سیاسی باید نقطه شروع و پایان این معامله را روشن کند.

رهیافت‌های روانشناختی فراوانی برای درک رفتارهای موافقان برجام می‌توانند به ما کمک کند. 2 الگو در روانشناسی سیاسی با عنوان فردگرا و موقعیت‌گرا شناخته شده ‌است. رفتارهای امروز موافقان برجام، از پرخاش به منتقدان، تا سکوت و البته تلاش برای انحراف افکار عمومی همگی منشأ درونی دارند. در روانشناسی فردگرا(خلق‌گرا) منشأ پرخاشگری‌ها را می‌توان یافت. در مطلبی که با عنوان «2رویکرد در روانشناسی موافقان برجام»، چند شماره پیش در «وطن امروز» منتشر شد، در نظریه‌ای که آن را «مبدأ تمایل و عدم ارضا» می‌خوانیم، گفته شد مبدأ میل مبدأ اراده است و از آنجا که شوق به امور مختلف، از شهوت و عقل، درگیر هستند و شوقی بر شوق‌های دیگر غلبه دارد، مبدأ میل را می‌توان مشخص کرد. حکما و فلاسفه اراده را نتیجه میل شدید می‌دانند.

ملاصدرای شیرازی تصریح می‌کند: «میل و شوق شدیدی که از عقل عملی منشأ می‌گیرد، اراده نامیده می‌شود». شوق شدید، مفهومی متمایز از شوق است. رفتار و افعال انسان، برآیند گرایش‌ها و تدبیرهای گوناگون او است که شوق‌های مختلفی را در او برمی‌انگیزاند. با این همه، «شوق» به تنهایی منشأ افعال آدمی نیست، بنابراین غلبه «شوق شدید» بر گرایش‌ها و تمایلات دیگر(تمایلات متفاوت) است که منجر به رفتار می‌شود. ابن‌سینا این شوق را همان «اراده» می‌نامد. از همین رو و با همین منطق رابطه مستقیم و بی‌واسطه میان اراده و قوای سه‌گانه شهوت و عقل و غضب اثبات شده است. انتظار انسان این است که رفتارهای ناشی از «شوق شدید» وی در عالم واقع به مقصودی منطبق با مبدأ میل منجر شود.

به عبارت دیگر در صورت عدم انطباق یا تعارض مقصود با مبدأ تمایل و شوق، نتیجه وی را راضی نخواهد کرد. در واقع اگر مقصد منطبق با مبدأ نباشد، میل ارضا نمی‌شود. پرخاشگری، افسردگی و انحراف از موضوع برای مخفی نگاه داشتن این نارضایتی از رفتارهای طبیعی پس از عدم انطباق مقصود بر مبدأ تمایل است. همین عدم ارضا نقطه آغاز رفتارهای نابهنجار است. مبدأ میل در مطالعات روانشناختی شاخصه مهمی برای تصمیمات فرد در نظر گرفته می‌شود، چرا که سمت و سوی اراده آدمی را مشخص می‌کند. از همین منظر پرخاشگری، افسردگی و انحراف از موضوع اصلی، رفتارهایی که این روزها به صورت مکرر از اصلاح‌طلبان سر می‌زند، را می‌شود شناخت. این رفتارها می‌توانند یک دلیل اصلی داشته باشند.

از آنجایی که نقض عهدهای طرف مقابل، کندی و در حوزه‌هایی توقف اجرای برجام و احکام اخیر دادگاه‌ها و دیوان عالی و کنگره آمریکا بهره‌مندی از مزایای توافق را به «تقریبا هیچ» رسانده است، موجب اختلالات روانشناسی و ذهنی موافقان صددرصدی برجام شده است. به عبارت دیگر پرخاشگری‌های امروزه برخی رسانه‌های طرفدار دولت و حامی «توافق به هر قیمتی» از منظر ناامیدی از مبدأ تمایل و نارضایتی تحلیل می‌شود. از منظر روانشناسی سیاسی فردگرا(خلق‌گرا) در توضیح پرخاشگری، نظریه ناامیدی - پرخاشگری مطرح است. این نظریه را نخستین بار جان دالرد و همکاران وی درکتاب خود به‌نام «ناکامی و پرخاشگری» در اواخر دهه 1930 مطرح کردند. این نظریه، رویکردی ساده و روشن دارد و در آن استدلال می‌شود زمانی که فرد از رسیدن به اهداف خود ناکام مانده، پرخاشگر می‌شود. به علاوه دالرد استدلال می‌کند که ناکامی همواره منجر به ایجاد پرخاشگری می‌شود و پرخاشگری همیشه در نتیجه ناکامی به وجود می‌آید.

اگرچه پاسخ‌ها نسبت به ناکامی بسیار متفاوت است زیرا عوامل ناکام‌کننده و شخصیت فرد ناکام‌شونده دامنه بسیار گسترده‌ای دارند، در مجموع می‌توان گفت که پاسخ ناکامی پرخاشگری یعنی رفتار دشمنانه و تند به هنگام عدم سازگاری با موفقیت در این رفتار در زندگی روزمره ارتباط بسیار نزدیک با ناکامی دارد. در توضیح این موضوع کودکی را مثال زده‌اند که از بازی کردن منع می‌شود در اثر خشم اخم می‌کند یا پاهای خود را بر زمین می‌کوبد. چیزی که ثابت شده است این است که ناکامی پرخاشگری را افزایش می‌دهد. پرخاشگری می‌تواند ناکامی‌های فشرده را رها کرده و نوعی تسکین موقتی برای فرد مزاحم آورد اما پایان آن معمولا رضایت‌بخش نیست. هنگام مواجه شدن با ناکامی باید آن‌را به صورت یک مساله مطرح کرد و به دنبال راه چاره افتاد.

دالرد و همکارانش فرضیه پرخاشگری در پاسخ به ناکامی را ارائه کردند که در آن پرخاشگری همیشه در پی ناکامی خواهد بود. ناکامی خود مبحثی ریشه‌دار در روانشناسی است. ناکامی عبارت از حالت فردی است که از ارضای یکی از نیازهای منطقی خود محروم شده یا حتی در برآوردن امیدهای خود گول خورده است. ناکامی می‌تواند محصول فقدان یک شیء (نبود غذا برای فرد گرسنه، از دست دادن یک امر دوست‌داشتنی) یا محصول برخورد با مانع در راه برآوردن نیازها باشد. در روانشناسی فردی موانع موجود در راه برآوردن نیازها را می‌توان به 2 گروه تقسیم کرد: بیرونی و درونی. موانع بیرونی آنهایی هستند که در خارج از خود فرد وجود دارند و در واقع از محیط نشأت می‌گیرند. مثلا میوه‌های خوشمزه‌ای روی درخت وجود دارند اما از ترس نگهبان امکان دسترسی به آنها وجود ندارد یا فردی دوست دارد در امتحان تقلب کند اما از ترس مراقب نمی‌تواند این کار را انجام دهد!

شاید بتوانیم بدعهدی‌های طرف مقابل در موضوع برجام را در دسته‌بندی موانع بیرونی جای دهیم؛ آنجا که با فرض تمایل و شوق شدید برای برقراری روابطی فوق‌انتظار با غرب، ساختار هیات حاکمه غربی خصومت را تجویز می‌کند و ناامیدی برای ذوق‌زدگان جناح غربگرا حاصل می‌شود.

حالت فردی که در راه ارضای نیازهای منطقی خود با مانع روبه‌رو می‌شود یا در راه دستیابی به امیدهایش فریب می‌خورد، ناکامی تعریف می‌شود. تعارض نیز حالتی است که به هنگام ناتوانی در تصمیم‌گیری پس از ناکامی دست می‌دهد. مصداق عینی این تعارض اظهارات پسا «تقریبا هیچ» مسؤولان دولتی است. در ماجرای دستبرد 2میلیارد دلاری آمریکا به دارایی‌های ایران، این تناقض‌ها و تعارضات شدت گرفت. به نمونه‌ای از این تعارضات دقت کنید. جهانگیری درباره این دستبرد گفته است: «بعضی‌ها ذوق می‌کنند که این اتفاق به این دولت مرتبط است در حالی‌که دولت در این اتفاق نقشی نداشته است بلکه در دولت قبل در دوره‌ای تصمیم گرفته شد بخشی از منابع بانک مرکزی در اروپا مدیریت شود؛ بنابراین با بی‌تدبیری کامل 2 میلیارد دلار اوراق آمریکایی خریداری شد و در بانک اروپایی نگه داشته شد، بنابراین آمریکا به‌راحتی توانست ابتدا این اوراق را مسدود کرده و سپس آنها را مصادره کند.» بعیدی‌نژاد نیز در عبارات مشابهی دولت قبل را مقصر دانسته است.

سیف نیز که هفته‌های گذشته با اظهارنظر «تقریبا هیچ» مورد هجمه رسانه‌های طرفدار دولت و برخی اعضای کابینه قرار گرفته بود، اظهارنظر عجیبی کرد و با اینکه از جزئیات اموال و دارایی‌های بانک مرکزی آگاه است، گویا برای جبران فشارهای وارد ساخته به دولت، گفته است که دولت پیشین مقصر است: بهانه واهی مشارکت ایران در انفجار پایگاه تفنگداران دریایی آن کشور در بیروت است. متاسفانه در دولت گذشته، هنگام خرید اوراق بهادار و سرمایه‌گذاری‌های دلاری، سهل‌انگاری شده و دقت کافی و احتیاط‌های لازم صورت نگرفته است. مسؤولان دولت قبل باید احتیاط لازم را به عمل می‌آوردند. متاسفانه در دولت گذشته با وجود هشدارهای کارشناسان و مدیران بانک مرکزی مبنی بر پرهیز از سرمایه‌گذاری روی اوراق بهادار دلاری و اینکه این رفع ممنوعیت دایمی نیست، این اوراق را خریداری کردند و اینگونه زمینه تضییع حقوق ملت ایران را پدید آوردند.

در این بین حتی اکبر ترکان، مشاور ارشد روحانی خواستار محاکمه دولت قبل شد و گفت: اولا این کار تخلف محسوب می‌شود و باید قوه‌قضائیه به این قضیه ورود کند. ثانیا، اقدام به سرمایه‌گذاری توسط مسؤولان وقت بانک مرکزی ایران که به خرید اوراق قرضه دولتی آمریکا به‌ عنوان یک کشور متخاصم انجامید با سیاست جمهوری اسلامی ایران در تضاد است. در طول دوره احمدی‌نژاد ما با بی‌تدبیری‌های زیادی روبه‌رو بودیم که این فقط یک مورد آن است.

تعارض در گفتارها زمانی خود را نشان می‌دهد که عراقچی نیز که جزو مطلعان است در این باره اظهارنظر می‌کند. سیدعباس عراقچی در گفت‌وگویی با خبرگزاری دولت تصریح کرده بود: ماجرا مربوط به پولی است که در سال 2003 (دوران اصلاحات) سپرده‌گذاری شده است؛ سال 2008 به بعد درگیر مسائل قضایی و دادگاه می‌شود، تا الان بانک مرکزی طی روال قضایی چند بار فرجام‌خواهی کرده و سرانجام منجر به پایان مراحل قضایی البته از دید طرف آمریکایی و مصادره اموال شده است.

به عبارت دیگر تعارض آنجایی است که اظهارات بیشتر به فرافکنی شبیه است تا «پاسخ‌هایی قانع‌کننده».

در نوشتار پیشین البته به نظریه داغ در روانشناسی موافقان برجام نیز اشاره شد. گفته شد که نظریه «داغ» (گافمن) به هویت‌های خدشه‌دار شده اشاره دارد و می‌گوید: افراد از 2 نوع داغ یا ننگ رنج می‌برند؛ داغ بی‌اعتباری و داغ احتمال بی‌اعتباری. منظور از داغ بی‌اعتباری آن است که افراد در آن از واقعیتی ننگ‌آلود رنج می‌برند. این واقعیت ننگ‌آلود می‌تواند درگذشته، ظاهر یا شخصیت افراد باشد. کنشگر در این نوع داغ می‌داند که دیگران از واقعیت ننگ‌آلود باخبرند، از این جهت می‌کوشد رفتارهایی داشته باشد که موجب تنش نشود. در واقع کنشگر فضا را مدیریت می‌کند. داغ احتمال بی‌اعتباری نوع دوم است. زمانی که دیگران از هویت ننگ‌آلود خبری ندارند و این احتمال وجود دارد که به این مساله پی ببرند.

در این‌باره فرد می‌کوشد این مساله را پنهان کند. از این روی رفتارهای وی طوری مدیریت می‌شود که در ادامه نیز این داغ و ننگ پنهان بماند. از این منظر می‌توان برخی تحلیل‌ها پیرامون «هویت برجام» و ماهیت آن را مورد بحث و بررسی قرار داد. یعنی متنی که در برجام مورد توافق قرار گرفته دارای مسائلی است که در فرآیند زمانی «احتمال بی‌اعتباری» آنها می‌رود. لذا تلاش کنشگران موافق برجام آن است که این نقاط پنهان بمانند؛ از جنس آنچه در رفتارهای عراقچی در گفت‌وگوی ویژه خبری و در توجیه نقص‌های برجام مشاهده شد و البته جریان رسانه‌ای پرتعداد طرفدار دولت این توجیهات بعضا متناقض را در ادامه رفتارهای «پنهانکاری واقعیت ننگ‌آلود»، ترویج و تبلیغ کرد.

پرویز امینی، جامعه‌شناس سیاسی نظریه داغ را درباره اظهارات سیف که با «تقریبا هیچ» شناخته شده است، با عنوان «داغ سیف» مطرح کرده و در این باره نوشته است: گزاره جناب ولی‌الله سیف رئیس بانک مرکزی که گفته است «عایدی ایران از برجام، تقریبا هیچ بوده است»، در حکم نقطه عطفی در مساله هسته‌ای در دوران صدارت و حاکمیت دولت یازدهم است به طوری که از «برجام ماقبل سیف» و «برجام مابعد سیف» و «حتی دولت یازدهم ماقبل سیف» و «دولت یازدهم مابعد سیف» می‌توان سخن گفت. این اظهارنظر صریح از سوی رئیس‌کل بانک مرکزی که رئیس‌جمهور در نقد اظهارات رئیس سازمان انرژی اتمی، وی را به عنوان مرجع اصلی مسائل اقتصادی پسابرجام معرفی کرده است، آنچنان تکان‌دهنده و شوک‌آور برای خود دولت است که معاون اول رئیس‌جمهور برایش توضیحی ندارد و توضیح این مطلب را به خود سیف ارجاع می‌دهد و بقیه بخش‌های دولت نیز یا مانند رئیس دفتر رئیس‌جمهور توضیحات شاعرانه! می‌دهند یا تلاش می‌کنند در توضیحاتی که می‌دهند به قول معروف شدت فاجعه این اظهارنظر تکان‌دهنده را تعدیل کنند.

نظریه «داغ ننگ» یک نظریه در روانشناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی است (گافمن) که خلاصه حرفش این است که کنش اجتماعی برخی افراد در شرایطی که دچار شکاف وضعیت بین آنچه می‌خواهند باشند (دونده دوی سرعت) و آنچه هستند (معلول از ناحیه پا) قرار می‌گیرند، بسته به اینکه دیگران از آن مطلع هستند یا نه، متفاوت است. در موقعیت بی‌اطلاعی دیگران تأکید بر «احتمال بی‌اعتباری» است و تلاش کنشگر، معطوف به پنهان نگه داشتن داغ (مشکلی که مانع بالفعل شدن خواسته او شده است) است. اما در صورت اطلاع دیگران از داغ او که فرد را در موقعیت «بی‌اعتباری» قرار می‌دهد، تلاش کنشگر، معطوف به «عادی» نشان دادن مساله است. اظهارات سیف بر پیشانی برجام و حامیانش داغ «ناکارآمدی و راست‌نگویی» زده است و این داغ پنهانی نیست و همه در جریان هستند. پیش از این اظهارنظر تلاش دولت و حامیان برجام، پنهان نگه داشتن نقاط ضعف برجام بود و از آن به «آفتاب تابان» تعبیر می‌کردند.

اما الان این گزاره کاربرد ندارد و به همین دلیل اظهارات سیف، برجام را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. بعد از این، گزاره‌هایی که این شکاف موقعیت را عادی‌سازی می‌کنند، مثل هنوز «3 ماه از برجام گذشته نه 30 سال»، در کنش کلامی و غیرکلامی برجامی‌ها تکرار خواهد شد و این موضع «مابعد سیف» است. پس از اقدامات سست‌کننده برجام از سوی آمریکایی‌ها، باور به این امر کاملا طبیعی است که آمریکا قرار است برجام را خنثی کند. نکته مهمی که در ماجرای بلوکه کردن 2 میلیارد دلار از دارایی‌های ایران توسط آمریکا، توجه رسانه‌ها را به خود معطوف کرده است، بی‌اثر شدن برجام بعد از حکم دادگاه فدرال است. در حالی که سیف از عواید «تقریبا هیچ » برجام سخن می‌گوید و البته جان کری وزیر خارجه آمریکا به این موضوع اذعان کرده برجام فقط و فقط 3 میلیارد دلار عاید ایران کرده است. جان کری در نشست سالانه جی‌استریت- لابی‌های قدرتمند یهودی در واشنگتن- مبلغ حاصله از توافق به نفع ایران را صرفا 3 میلیارد دلار اعلام کرده است.

این اظهارنظر از سوی جان کری، نشان می‌دهد که هدف اصلی آمریکا، بی‌اثر کردن برجام و عواید آن است. در این قسمت اگر از رویکرد موقعیت‌گرا که در روانشناسی سیاسی مطرح است، بهره ببریم، اینطور تحلیل خواهیم کرد که تعارضات رفتاری مسؤولان و طرفداران رسانه‌های پر و پا قرص برجام، طبیعی است، چرا که آنان چاره‌ای ندارند جز اینکه پرخاش کنند یا افکار عمومی را از موضوع اصلی منحرف کنند، ندارند. نمونه این انحراف از افکار عمومی را با تیترهای هر روزه این رسانه‌ها در تخریب (و در واقع تبلیغ) دولت قبل می‌بینیم؛ آنجا که همه شکست‌ها در همه حوزه‌ها به گردن دولت پیشین می‌افتد. ناظران سیاسی البته معتقدند، همه چیز را به گردن دولت سابق انداختن زمانی که همراه با تعارضات رفتاری باشد، نتیجه عکس هم خواهد داد.

به هر روی روانشناسی سیاسی بسیار بیشتر و پیش‌تر از این می‌تواند به تحلیل رفتارهای ناهمگون موافقان برجام بپردازد.

http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1871/12/156766/0

ش.د9500412

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات