پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 موجب شد معادلات قدرت در منطقه غرب آسیا (خاورميانه) و نوع مناسبات بين قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي مؤثر در تحولات غرب آسیا (خاورميانه) دستخوش تحولات زيادي گردد. ايران كه تا آن زمان به عنوان همپيمان و متحد آمريكا، غرب و رژيم اسرائيل در منطقه خاورميانه شناخته ميشد و نقش بسيار مؤثري در ترتيبات سياسي ـ امنيتي منطقه ايفا ميكرد، با پيروزي انقلاب اسلامي به بزرگترين محور ضد آمريكايي و ضد اسرائيلي در منطقه غرب آسیا (خاورميانه) تبدیل شد و در تمامي عرصههاي ايدئولوژيكي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي ـ امنيتي، سرآغاز تحولاتي بزرگ در منطقه گرديد.
به دنبال تغيير نقش و جايگاه ايران در منطقه غرب آسیا (خاورميانه)، نقش و جايگاه همپيمانان و متحدان ايران در منطقه نيز تغييرات اساسي پيدا كرد. رژیم صهیونیستی كه تا آن زمان به عنوان همپيمان ايران در منطقه غرب آسیا (خاورميانه) شناخته ميشد، جاي این همپيماني را به دشمن سرسخت عرب خود يعني كشور سوريه داد. تقويت و گسترش جايگاه سوريه نزد جمهوري اسلامي ايران صرفاً به دليل دشمني رژيم سوريه با رژیم صهیونیستی نبود، بلكه عامل مهم ديگري به نام عراق كه دشمن و رقيب مشترك دو كشور ايران و سوريه به شمار ميرفت نيز در تقويت مناسبات اين دو كشور نقش بسزايي داشت. با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران و به دنبال مواضع جانبدارانه سوريه به نفع جمهوري اسلامي ايران و عليه رژيم بعثي عراق در طول جنگ تحميلي، روابط دو كشور ايران و سوريه از جنبههاي گوناگون به خصوص سياسي و امنيتي به شكل چشمگيري افزايش پيدا كرد. عوامل متعدد ديگري مانند حمايت ايران از انتفاضه فلسطين، حمايت ايران از شيعيان لبنان و تأسيس و پشتيباني از حزبالله لبنان براي مبارزه با رژیم صهیونیستی نيز به پايداري و توسعه روابط ايران و سوريه در دهة اول پيروزي انقلاب اسلامي كمك شاياني كرد و جايگاه سوريه را تا برقراري مناسبات راهبردی با جمهوري اسلامي ايران در غرب آسیا (خاورميانه) ارتقاء بخشيد.
در این زمینه روابط مستحکم میان ایران و سوریه، دولت شیعی عراق و گروههای مقاومت از جمله حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، یکی از کانونهای مهم مورد توجه آمریکا و به طورکلی جبهه مخالف ایران قرار گرفت. در سالهای اخیر نیز با وقوع تحولات داخلی سوریه شاهد شکل گیری ترتیبات جدید سیاسی و امنیتی از سوی کشورهای منطقه و کشورهای غربی و آمریکا می باشیم. در این راستا، مخالفان جمهوری اسلامی در تلاشاند تا با گسست روابط قوی و مستحکم ایران و سوریه اولاً قدرت ایران را در منطقه مهار کنند و ثانیاً موانع منطقهای متضاد با سیاستهای امپریالیستی را از طریق حذف حلقه های اتصال و ارتباط جمهوری اسلامی ایران و سوریه و گروههای مقاومت برطرف کنند.
با بروز این تحولات و شکل گیری ترتیبات سیاسی ـ امنیتی جدید، جمهوری اسلامی ایران به دنبال استفاده از فرصت ها و تأمین منافع ملی و اهداف سیاست خارجی خود نسبت به کشورهای منطقه می باشد. در این راستا این پژوهش تلاش دارد که با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به این پرسش اساسی پاسخ دهد که؛ با توجه به تحولات اخیر کشور سوریه، ایران در سیاست خارجی خود در رابطه با سوریه چه رویکردی را در پیش گرفته است؟ و فرضیه این پژوهش، این است که با شکل گیری ترتیبات سیاسی ـ امنیتی جدید در منطقه غرب آسیا پس از حادثة یازده سپتامبر، به ویژه حمله آمریکا به عراق، بحران سوریه و افزایش فشار به سوریه از جانب آمریکا و متحدان غربی و عربی اش برای دور شدن از ایران، جایگاه سوریه در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران از اهمیت زیادی برخوردار شده است.
عوامل تأثيرگذار در تقويت مناسبات جمهوري اسلامي ايران و سوريه
شكلگيري اتحاد ايران و سوريه در فاصله سالهاي 1979 تا 1982، به سبب مقابله با تهديدهاي داخلي و خارجي بود كه اين دو كشور با آنها مواجه بودند. همچنين دو كشور از اين اتحاد به عنوان يك فرصت براي نيل به منافعشان بهرهبرداري نمودند. آغاز جنگ ايران و عراق موجب شد كه همكاري دو كشور سوريه و ايران به شكل همكاري استراتژيك در آيد .مهمترین عوامل همگرایی ایران و سوریه را می توان به شرح زیر بیان کرد :
1- آمريكا
به عقيده كارشناسان مسايل ايران در وزارت خارجه آمريكا، خط مشي خاورميانهاي آمريكا طي چهار دهه جنگ سرد براي تحقق سه هدف عمده يعني مقابله با تهديد شوروي، ادامه جريان نفت از منطقه و تأمين امنيت رژیم صهیونیستی شكل گرفت(عزتی، 1381: 66). البته اين استراتژي پس از جنگ سرد با فروپاشي شوروي تا حدودي تغيير كرد و به خصوص بعد از 11 سپتامبر مبارزه با شوروي (كمونيسم) جاي خود را به مبارزه با تروريسم و راديكاليسم اسلامي داد. اما سياستهاي تأمين امنيت، عبور انرژي و تأمين امنيت رژیم صهیونیستی همچنان سرلوحه استراتژي آمريكا در منطقه غرب آسیا ميباشد. با نگاهي به استراتژي خاورميانهاي آمريكا ميتوان ميزان تهديدات موجود از ناحيه آمريكا نسبت به دو كشور سوريه و ايران را درك كرد. در اين بخش به اختصار به روابط سوريه و ايران با آمريكا اشاره ميگردد.
رابطه سوريه و آمريكا در زمان جنگ سرد يك رابطه متوازن بود. سوريه موقعيت آمريكا را درك مينمود و عليرغم اين كه آشكارا با رژيم صهيونيستي كه مورد حمايت آمريكا قرار داشت، در تعارض و كشمكش بود اما در هيچ دوره زماني موضعگيري خصمانهاي عليه آمريكا اتخاذ ننمود. اما اين روابط همواره متأثر از وضعيت فلسطين، رژیم صهیونیستی و حمايتهاي آمريكا از این رژیم بود. به دنبال فروپاشي شوروي، روابط سوريه و آمريكا قبل از حمله به عراق به دليل اختلاف نظر در خصوص مسايلي مانند فلسطين، لبنان و روابط نزديك سوريه با ايران، دوستانه نبود و دائماً نوسان داشت، اما بعد از حوادث 11 سپتامبر و متعاقب آن اشغال عراق توسط آمريكا، روابط اين دو كشور وارد مرحله جديدي گرديد و دولت آمريكا به كرات دولت سوريه را به حمله و مجازات تهديد كرد. جناح معروف به بازها در آمريكا حملات زيادي عليه سوريه آغاز و اتهامات مختلفي عليه اين كشور مطرح نمودند. اين موضعگيریها باعث شد تا سوريه در موقعيت سختي قرار گيرد(پارسا،1390: 56). از سوي ديگر به دنبال ترور رفيق حريري نخستوزير اسبق لبنان، فشارهاي آمريكا به سوريه بيشتر شد كه اين فشارها منجر به صدور قطعنامه عليه سوريه در شوراي امنيت گرديد و سوريه مجبور شد نيروهاي خود را از لبنان خارج نمايد. در همين زمان حملات سياسي و تبليغاتي آمريكا عليه سوريه گسترش يافت و اين حملات حتي بعد نظامي محدودي به خود گرفت و يك بار نيروهاي آمريكا به يك كاروان عراقي در داخل سوريه حمله كردند كه در اين حمله پنج سرباز سوري مجروح شدند و براي مدتي نيز در دست سربازان آمريكايي اسير بودند(سبز، 1387: 65).
به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران، روابط ايران و آمريكا نيز دستخوش تحولات اساسي گرديد. پيروزي انقلاب اسلامي نه تنها ايران را از نقش ژاندارمي آمريكا در منطقه خارج كرد، بلكه موجب شد سياستهاي امنيتي و اقتصادي آمريكا نيز در منطقه دستخوش تحولات اساسي گردد. سياست دو ستوني آمريكا در خليج فارس در سال 1979 به واسطة پيروزي انقلاب اسلامي با شكست مواجه شد. جمهوري اسلامي ايران با شدت تمام با سیاستهای ايالات متحده مخالفت ميكرد و تسخیر سفارت این کشور از سوی دانشجویان پیرو خط امام و به گروگان گرفتن جاسوسان امریکایی سفارت به همراه اسناد متقن جاسوسی امریکا در ايران به اين خصومت صحه گذاشت و آن را تشديد كرد. كارتر رئيسجمهور وقت آمريكا در آوريل 1980 تلاش كرد تا از طريق حمله نظامي اين گروگانها را آزاد كند، اما حمله با شكست مواجه شد و موضع نظامي آمريكا در منطقه را تضعيف كرد. اين امر موجب رويارويي مستقيم ايران و آمريكا در عرصههاي مختلف سياسي ـ بينالمللي گرديد كه شاخصههاي آن را ميتوان در حمايت آمريكا از رژيم بعث عراق در هشت سال جنگ تحميلي عراق عليه ايران، تحريمهاي متوالي آمريكا عليه ايران، ايجاد ترتيبات جديد سياسي ـ امنيتي در منطقه خليج فارس و فشار بر كشورهاي عربي جهت دوري از ايران و مسايلي از اين قبيل مشاهده كرد(دهقانی فیروزآبادی، 1391: 314).
با اين اوصاف و تغيير رويكرد سياسي ـ امنيتي آمريكا در منطقه غرب آسیا، خصومت ايران و آمريكا به علت حمايت ايران از گروههاي جهادي و مقاومت اسلامي به خصوص حماس، جهاد اسلامي و حزبالله كه از سوي آمريكا به عنوان گروههاي تروريستي شناخته ميشوند، رو به افزايش نهاد. از سوی دیگر، به دنبال روي كار آمدن دولت آقاي احمدينژاد در ايران در سال 1384 و سرسختي دولت نهم در مواضع هستهاي، دشمني با اسرائيل، حمايت از مقاومت و مبارزه با استكبار و آمريكا و ادعاي لزوم ايجاد تغيير در مديريت جهاني، سردي و خصومت روابط يا به عبارت بهتر عدم رابطه ايران و آمريكا رو به افزایش گذاشت.
2- رژیم صهیونیستی
به دنبال تشكيل رژیم صهیونیستی در تاريخ 14 مه 1948 كه مقدمات آن در اعلاميه بالفور فراهم شده بود، بزرگترين چالش داخلي و منطقهاي كشورهاي عربي، رژیم صهیونیستی و نحوه تعامل با اين رژيم بوده است و سوريه به عنوان يكي از سردمداران مبارزه با رژیم صهیونیستی همواره از سال 1948 تاكنون در كليه جنگهاي اعراب با رژیم صهیونیستی حضور فعال و چشمگير داشته است. حتي در جنگهاي اخير رژیم صهیونیستی با حزبالله و حماس نيز حضور معنوي سوريه در كنار جريان مقاومت بسيار چشمگير بوده است. دليل اصلي منازعات سوريه و اسرائيل كه فراتر از منازعات ديگر كشورهاي عربي و رژیم صهیونیستی ميباشد، همسايگي اين دو كشور با يكديگر و تهديد مستقيم متقابل ميباشد. اين تهديد از سال1948 همواره حالت بالقوه نداشته و برخي از موارد بالفعل شده است(مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، 1390: 22).دلايل خصومت رژیم صهیونیستی و سوريه را ميتوان به موارد زير تقسيمبندي كرد:
الف) منازعات تاريخي ـ مذهبي: منازعات اعراب و رژیم صهیونیستی ريشه در تاريخ زندگي اقوام مسيحي، يهودي و مسلمان در سرزمين فلسطين دارد. به طور كلي ميتوان گفت مسايل تاريخي، هويتي، ديني و قومي از يك سو و سقوط امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول و اقدامات انگلستان در کمک به صهیونیستها برای تسلط یافتن بر بخشهایی از فلسطین از سوي ديگر زمينه را براي ايجاد دولت مستقل يهودي در اعلاميه بالفور در سال 1917 فراهم ساخت. در بيانيه بالفور بريتانيا متعهد شده كه از آرمان صهيونيستي براي تشكيل دولت يهود در برابر آرمانهاي ساكنان عرب فلسطين حمايت كند. كشور سوريه نيز بر اساس موافقتنامه سايكس ـ پيكو در سال 1916 تحت كنترل فرانسه درآمد و در سال 1922 جامعه ملل رسماً سرزمين سوريه بزرگ (شامات) را بين دو كشور فرانسه و انگليس تقسيم كردRepko, 2007: 25-28 ) (، نحوه پيدايش دولت جعلی صهیونیستی در کنار سوريه كه به دنبال شكست امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول تشكيل گرديدند، با توجه به ريشههاي فكري موجود در جهان عرب، نشان از اختلافات عميق و ساختاري ايدئولوژيك، تاريخي و مذهبي دارد. در حالي كه جهان عرب به دنبال وحدت جهان عرب و اسلام بود، در هم پيچيدگي امپراطوري عثماني، به منزله شكسته شدن يكپارچگي كلي جهان اسلام، و اهل سنت بود. اما متأسفانه در خصوص چنين چهارچوبي اجماع نظر بروز ننمود. سرخوردگي امت عربي و به تبع آن سوريه از جهان غرب و تشكيل دولت جعلی صهیونیستی توسط غرب، موجب محور قرار گرفتن رژیم صهیونیستی به عنوان دشمن اصلي اعراب گرديد و سوريه به علت همجواري و تأثير مستقيم از اين ناحيه، يكي از كانونهاي اصلي اين منازعه قرار گرفت.
ب) منازعات سرزميني. در كنار منازعات رژیم صهیونیستی با اعراب بر سر سرزمينهاي اشغال شدة فلسطين توسط رژیم صهیونیستی، جنگ شش روزه ژوئن 1967 اعراب و رژیم صهیونیستی موجب اشغال صحراي سينا، بلنديهاي جولان، نوار غزه و كرانه باختري توسط رژیم صهیونیستی گرديد. اشغال بلنديهاي جولان در سال 1981 منازعات رژیم صهیونیستی و سوريه را وارد مرحله جديدي كرد كه تاكنون اين امر ادامه دارد. برخي از تحليلگران مهمترين دليل منازعات سوريه با رژیم صهیونیستی را مسئله بلنديهاي جولان ميدانند و معتقدند در صورت حل مسئله جولان، اختلافات سوريه با رژیم صهیونیستی نيز حل خواهد شد. لازم به يادآوري است در پي اشغال جولان به دست رژیم صهیونیستی ، سازمان ملل قطعنامههاي 242 و 338 را به تصويب رساند و از رژیم صهیونیستی خواسته شد به مرزهاي پيش از جنگ سال 1967 بازگردد، اما رژیم صهیونیستی تاكنون از اجراي آنها سر باز زده است. مقامات سوريه پيوسته تأكيد دارند كه صلح عادلانه و فراگير، گزينه راهبردي سوريه بوده و اين كشور خواهان برقراري صلح در چارچوب مفاد كنفرانس مادريد ـ اصل زمين در برابر صلح و قطعنامههاي بينالمللي است(مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، پیشین، 48) .
ج) بحران آب در خاورميانه و منازعه رژیم صهیونیستی و سوريه در اين زمينه: بحران آب در خاورميانه به عنوان يك مشكل اساسي مطرح است. در سال 2000 ميلادي منابع آبي خاورميانه به نصف آن چه كه در سال 1975 بوده كاهش پيدا كرد. اين در حالي است كه نيازهاي آبي اين منطقه تقريباً دو برابر شده است. حال آن كه شرايط در منطقه شامات به گونه ديگري است و طرحهاي توسعهاي رژیم صهیونیستی و شهركسازيهاي جديد توسط اين رژيم از يك سو و توسعه بخشهاي كشاورزي و صنعتي از سوي ديگر اين رژيم را با افزايش نياز به دسترسي منابع آب مواجه ساخته است. عدم خروج رژیم صهیونیستی از اراضي اشغالي به خصوص بلنديهاي جولان و تداوم و تشديد سياستهاي مذكور توسط رژیم صهیونیستی نشان ميدهد كه نيازمنديهاي آبي اسرائيل ـ كه اساس بسياري از توسعهطلبيهاي ارضي آن بوده ـ به حدي است كه حتي با حفظ منابع عمدهاي كه در سالهاي بعد غصب كند نيز قادر به برآوردن آن نخواهد بود. لذا با توجه به وجود منابع آبي مختلف از جمله رود فرات در منطقه كه از كشور سوريه ميگذرد، كشمكش ميان سوريه و رژیم صهیونیستی با كاهش منابع آبي، افزایش خواهد يافت(همان، 44).
د) آوارگان فلسطيني. حدود 500 هزار آواره فلسطيني دهها سال است كه در سوريه زندگي ميكنند. اين آوارگان در 15 اردوگاه در شهرهاي مختلف سوريه ساكن هستند كه به طور طبيعي مشغول انواع فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي بوده و حتي در ادارات دولتي كار ميكنند. رسيدگي به وضعيت آوارگان با توجه به مسايل هويتي، قوميتي و معيشتي، همواره يكي از منازعات سوريه و رژیم صهیونیستی براي بازگشت آنان به سرزمين اصلي خود بوده و يكي از شروط مؤثر در تحقق صلح خاورميانه ميباشد(ولایتی، 1380: 204).
ه) منازعات سياسي ـ امنيتي. با توجه به اين كه دو كشور سوريه و رژیم صهیونیستی به عنوان رقيب يكديگر در منطقه شناخته ميشوند، يكي از مهمترين تنازعات موجود ميان اين كشورها منازعات سياسي ـ امنيتي ميباشد به اين ترتيب كه قدرت گرفتن هر كدام از اين دو رقيب در منطقه به ضرر طرف ديگر بوده و قدرت آن را در منطقه كاهش ميدهد، لذا هر دو كشور سعي دارند نقش مؤثر و فعالي را در ترتيبات سياسي و امنيتي منطقه ايفا كنند(همان، 45) . روابط سوريه و رژیم صهیونیستی پس از حوادث 11 سپتامبر نيز با توجه به حمايتهاي بيدريغ سوريه از مقاومت اسلامي، حزبالله و حماس وارد مرحله جديدي گرديد كه در مباحث آتي به آن خواهيم پرداخت.
3- عراق
روابط سوريه و عراق در دوره معاصر هميشه روابطي رقابتآميز بوده است. به عنون مثال رقابت دو جناح حزب بعث طي چهار دهه روابط اين دو كشور را به شدت تحت تأثير قرار داده بود. در بررسي روابط اين دو كشور را بايد به دو دوره قبل از سرنگوني صدام و بعد از سرنگوني صدام تقسيم نمود. زيرا در هر يك از اين مراحل روابط سوريه و عراق داراي ويژگي خاصي بوده است. روابط عراق و سوريه در دوران حكومت صدام به شدت تيره بود و دليل آن نيز رقابتهاي بين دو جناح حزب بعث بود. اين روابط سرد، گاه به حد بحران نيز رسيد(عزتی، 1381، 282).بعد از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران اين روابط سردتر نيز گرديد زيرا دولت سوريه تنها كشور عربي بود كه به صورت علني اقدام صدام در حمله به ايران را محكوم و حمايت خود را از جمهوري اسلامي ايران اعلام نمود. در طول جنگ هشت ساله عليرغم فشار كشورهاي عربي، دولت سوريه حاضر نگرديد روابط خود با عراق را بهبود بخشد. دولت سوريه براي تحت فشار قرار دادن صدام در جنگ تحميلي، لولههاي نفتي كه نفت عراق را به ساحل سوريه در كناره درياي مديترانه براي صادرات منتقل مينمود، قطع كرد و اين اقدام علاوه بر فشار ديپلماتيك، فشار اقتصادي زيادي بر رژيم صدام وارد نمود. دولت سوريه در اقدامي ديگر به تمام معارضين دولت صدام پناهندگي داد و آنها را عليه رژيم صدام حمايت نمود. به طوري كه بسياري از رهبران مخالف دولت صدام داراي گذرنامه سوري گرديدند. از جمله افرادي كه داراي گذرنامه سوري بودند ميتوان به جلال طالباني رئيس جمهور سابق عراق اشاره نمود كه چند ماه پس از ورود به عراق بعد از سقوط صدام گذرنامه سوري خود را به دولت سوريه باز گرداند.(همان، 284)
دولت صدام نيز مزاحمتهايي براي دولت سوريه ايجاد نمود. حمايت از بعضي جناحها در لبنان، حمايت از اخوان المسلمين و انجام عمليات تروريستي در سوريه و ايجاد شوراي همكاري عرب ميان چهار كشور مصر، عراق، اردن و يمن شمالي با هدف تشكيل يك بلوك ضد سوري در بين كشورهاي عربي جهت تحت فشار قرار دادن دولت سوريه از جمله اين اقدامات بود.در سال 1990 با تهاجم عراق به كويت، سوريه از اولين كشورهايي بود كه اين حمله را محكوم و با اعلام انضمام خود به ائتلاف ضد صدام به رهبري آمريكا، بهرهبرداري زيادي از اين اشتباه صدام نمود. دولت سوريه بلافاصله اقدام به اعزام نيروي نظامي در حمايت عربستان نمود. دولت سوريه با اين اقدام توانست امتيازات زيادي از بازيگران بينالمللي كسب كند و با چراغ سبز آمريكا توانست نيروهاي ميشل عون كه توسط صدام تقويت شده بودند را شكست بدهد و ايشان را از كاخ رياست جمهوري بيرون و نيروهاي خود را در لبنان تقويت نمايد.(امامی، 1376: 13)
روابط ايران و عراق قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز روابط رقابتآميز بود و اين رقابتها حتي موجب درگيري نظامي بين دو كشور در سال 1975 گرديد. حمايت ايران از كردهاي معارض دولت عراق به خصوص ملا مصطفي بارزاني و نيز حمايت عراق از گروههاي مخالف دولت ايران و همچنين تبعيد امام خميني(ره) به نجف اشرف از ويژگيهاي روابط ايران و عراق در دوران پهلوي بود. مهمترین ويژگي روابط ايران و عراق در عصر پهلوي متأثر از عهدنامه 1975 الجزاير كه منجر به پايان دادن به اختلافات مرزي ايران و عراق گرديد، ميباشد. امضاي عهدنامه 1975 متأثر از دو عامل صورت پذيرفت: 1)كردهاي عراق به رهبري ملا مصطفي بارزاني، و 2) فشار آمريكا و انگليس به منظور اجراي دكترين نيكسون(ازغندی، 1384: 397)
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، خصومت دو كشور ايران و عراق به اوج خود رسيد. رژیم صدام همواره دنبال موقعیتی بود که به ایران حمله کند و در نتیجه در شهريور سال 1359 نيز صدام با پاره كردن عهدنامه 1975م، عملاً آغاز حمله نظامي به ايران را اعلام كرد كه اين جنگ 8 سال به طول انجاميد. در طول این جنگ رژیم صدام از هر وسیله ای استفاده کرد تا بر ایران پیروز شود. پس از جنگ نيز به دنبال حمله نظامي عراق به كويت و حمله آمريكا و متحدانش به اين كشور، روابط ايران و عراق تا حدودي از حالت خصومت خارج گشت اما اين روابط ارتقاء پيدا نكرد تا اينكه با سقوط رژيم بعثي عراق و روي كار آمدن دولت شيعه و نزديك به جمهوري اسلامي ايران، اين روابط پس از ساليان بسيار طولاني شكل عادي، مثبت و رو به رشدي به خود گرفت(دهقانی فیروز آبادی، پیشین: 333).
4- كشورهاي عربي
روابط سوريه با كشورهاي عربي متأثر از منازعه اعراب و اسرائيل ميباشد و طي 60 سال اخير با توجه به تحولات موجود در اين عرصه، روابط سوريه با كشورهاي عربي نيز دستخوش تحولات اساسي گرديد، به طوري كه در برخي موارد اتخاذ مواضع مشترك عليه اسرائيل، روابط سوريه و كشورهاي عربي را تقويت ميكرد و پس از جنگ 1967 و آغاز گفتوگوهاي صلح عربي ـ اسرائيلي، اختلافات عميقي ميان سوريه و كشورهاي عربي پديدار گشت. حكومت دمشق از بدو استقلال در سياست خارجي خود همواره با مسأله رهبري اعراب مواجه بوده و بر سر اين موضوع اغلب با عراق و اردن درگير كشمكش و نزاع بود. اين نزاعها، اعراب را به اردوگاههاي مختلف تقسيم ميكرد. درگيري اعراب و اسرائيل طي 60 سال گذشته اشكال مختلفي داشته است. آشكارترين صورت اين درگيري، نظامي بوده است. البته درگيريهاي سياسي، اقتصادي، ايدئولوژيكي نيز ميان اسرائيل و دولتهاي عربي وجود داشت. در سال 1945 به دنبال تشكيل اتحاديه عرب، كشورهاي عربي رسماً اعلام كردند كه رژيم اسرائيل را به رسميت نميشناسند، اما پايان جنگ جهاني دوم و ايجاد نظام دو قطبي در صحنه بينالملل، موجب صفبنديهاي جديدي در منطقه و ميان كشورهاي عربي گرديد، به طوري كه اين صفبنديها موجب ايجاد شكاف ميان دولتهاي عربي طرفدار يا متحد آمريكا با دولتهاي عربي ديگر طرفدار يا متحد شوروي گرديد. خطوط شكاف اصلي ميان دولتهاي عربي كه در دهههاي 1950 و 1960 متحد آمريكا و بريتانيا بودند و آن دسته كشورهاي عربي كه سياست عدم تعهد را دنبال ميكردند، حاصل شد(پارسا، پیشین: 112). تشكيل جمهوري متحده عربي در سال 1958 توسط مصر و سوريه و انحلال آن در سال 1959، شركت سوريه در جنگهاي اعراب و اسرائيل، مخالفت سوريه با قرارداد صلح كمپ ديويد در سال 1979 ميان مصر و اسرائيل و تشكيل جبهه پايداري و عضويت سوريه، الجزاير، ليبي، عراق، يمن جنوبي و سازمان آزاديبخش فلسطين در آن و همچنين حمايت سوريه از ايران در زمان جنگ تحميلي به عنوان تنها كشور عربي حامي ايران و مسايلي از اين دست موجب ايجاد شكاف ميان سوريه و برخي كشورهاي عربي گرديد(همان، 98).
روابط ايران و كشورهاي عربي ريشهاي به پهناي تاريخ اسلام دارد اما با وجود ريشهدار بودن اين روابط، تعارضات ساختاري موجود بين ايران و اعراب نيز ريشهدار ميباشد، به طوري كه عليرغم همسايگي جغرافيايي، همكيشي و هم آييني و فرهنگ و تاريخ نسبتاً مشترك نه تنها نتوانسته است اين تعارضات را از بين ببرد يا حتي از ميزان آن بكاهد، بلكه در برخي موارد موجب پديدار گشتن شكاف و تعارض ديگري در اين روابط گشته است. دين اسلام و تعهد عملي مسلمانان، قرآن كريم را به عنوان سند ميثاق وحدت بين امت اسلامي قرار داده است. البته نگرشهاي فقهي محدود شناخت شناسانه و روش شناسانة علماي مذهبي و تأكيد بر مبادي سنتي متفاوت، بعضاً زمينه را براي اختلافات تفسيري و سپس تعارض بين فرق عمده مذهبي فراهم كرده است. در گذشته، دو مذهب تسنن و تشيع، موجب اختلاف و تعارض دروني ـ امتي شده بود.(ازغندی، پیشین:383)
از لحاظ نژادي و قومي، رقابت مخرب گرايش مليگرايانه عربي با عنوان تاریخی خلیج فارس، اختلافات شديدي در روابط سیاسی منطقه ايجاد كرده است. به علاوه، تعارضات قومي در عراق، بحرين و تا حدودي ايران، صحنه سياسي ـ اجتماعي منطقه را به طور مضاعفي متشنج ساخته است. علاوه بر اين، ظهور ايدئولوژيهاي جديد سياسي ـ اقتصادي، ليبرالي و سوسياليستي، مشکل جديدي از خارج براي دامن زدن به تعارضات دروني منطقه فراهم آورده است. سرمايهگذاريهاي صنعتي، علاوه بر ايجاد وابستگي اقتصادي، موجب شده است تا طبقات جديد متوسط و پيشرو در عرصه منطقه حضور يابند. تحول سريع در پيدايش اين طبقات و عدم آمادگي طبقه سنتي حاكم به جهت تقسيم قدرت و توزيع ثروت، فرصت مناسبي به دولتهاي معارض منطقهاي و فرامنطقهاي به جهت شعلهور نگه داشتن بحرانهاي منطقهاي اعطا كرده است(ولایتی، پیشین، 231 ). البته در افزايش سطح اين تنش عوامل ديگري نيز مانند حادثه 11 سپتامبر و سرخوردگي شديد كشورهاي عربي از جانب آمريكا، سقوط صدام و افزايش قدرت منطقهاي ايران، پيروزيهاي حزبالله و حماس در جنگهاي اخير عليه رژیم صهیونیستی و نيز كاهش اعتبار كشورهاي قدرتمند عربي از جمله عربستان و مصر نيز دخيل بودهاند.
5- مقاومت اسلامي
سوريه به دليل اينكه همواره در صف اول مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار داشته است، طبعاً همواره از جريان مقاومت عليه این رژيم حمايت ميكند. مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين نيز هم به لحاظ دارا بودن ماهيت ضد اسرائيلي و هم به لحاظ تأمين منافع سوريه به خصوص در لبنان و نيز به دليل افزايش قدرت و اعتبار سوريه در جامعه عربي و بينالملل از حساسيت و ويژگي خاصي نزد مقامات سوري برخوردار ميباشد. حمله رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 موجب تحقير نظامي سوريه و محدود شدن دايره منافع و كنترل سوريه بر لبنان گشت. شكستهاي سوريه در لبنان و اخراج سازمان آزادي بخش فلسطين كه در آن زمان متحد سوريه و تحت محافظت استراتژيك سوريه قرار داشت، ضربه سختي براي سوريه محسوب ميشد. اما كوششهاي ايران براي حمايت فعال از لبنانيها در مقايسه با سكوت عملي جهان عرب، ارزش و اعتبار ايران را نزد سوريها افزود.(اکبری، پیشین: 191)
به دنبال حادثه 11 سپتامبر و استراتژي آمريكا مبني بر مبارزه با تروريسم و قرار دادن نام گروههاي مقاومت اسلامي از جمله حماس، جهاد اسلامي و حزبالله، ايران و سوريه به علت حمايت از جريان مذكور عملاً مورد اتهام و تهديد آمريكا قرار گرفتند، ولي طرفين نه تنها از حمايت خود از جريان مقاومت اسلامي نكاستند بلكه به شيوه صريحتر در جنگ 33 روزه اسرائيل با حزب الله و جنگ 22 روزه اسرائيل با حماس در غزه و 51 روزه با حزب الله از جريان مقاومت اسلامي حمايت بيدريغي به عمل آوردند. بشار اسد رئيس جمهور سوريه يكي از دلايل مهم بودن روابط استراتژيك ايران و سوريه را حمايت دو كشور مذكور از مقاومت اسلامي ميداند و ميگويد: اهميت اين روابط استراتژيك شايد در دهههاي گذشته چندان روشن نبود، اما در سالهاي اخير، نتايج حقيقي اين روابط ظاهر شد، يعني پيروزي مقاومت اسلامي در لبنان، پايداري مقاومت در فلسطين پس از انتفاضه كه در سال 2000 شروع شد، به شكست طرحهايي كه بر ضد اين منطقه از دهه 80 شروع شد و اكنون به طور كامل به شكست انجاميد. اگر همكاري استراتژيك بين ايران و سوريه نبود، اوضاع بد منطقه اكنون بدتر ميشد.
به طور كلي عوامل مختلفي در ايجاد روابط نزديك ميان سوريه و ايران نقش داشتند كه به مهمترين آنها در اين مقاله اشاره شده است. البته عوامل ديگری مانند نقش كردها در دو كشور و منطقه، رابطه ايران و سوريه با كشور تركيه و عوامل امنيتي، نظامي و سياسي مختلفي در اين روابط نقش داشتهاند كه به عنوان عوامل جانبي ميتوان از آن ياد کرد. اما در اين مقاله سعي شده عوامل اصلي كه به صورت سلبي يا ايجابي در ايجاد روابط نزديك بين دو كشور نقش داشتند، مورد بررسي قرار گيرد.
بازیگران معارض در سوریه و مواضع آنها
تحولات مربوط به سوریه، برآیند تعامل و تقابل قدرت میان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است. در این میان چند بازیگر برجسته و عمده وجود دارند که به تفصیل به نقش آنها در این تحولات میپردازیم. اولین بازیگر رژیم صهیونیستی است. پس از آغاز ناآرامیها برخی از مقامات رژیم صهیونیستی نیز بلا فاصله واکنش نشان دادند. وزیر خارجه تندرو این رژیم خواهان آن شد که جامعة جهانی با رژیم اسد نیز همچون رژیم قذافی رفتار کند. اما اندکی بعد، سکوت در قبال رویدادهای سوریه به رویکرد غالب در میان مقامات و نهادهای رسمی رژیم صهیونیستی تبدیل شد. به نظر می رسد رژیم صهیونیستی قاعدتاً باید از تضعیف جریان مقاومت اسلامی خوشحال باشد، لاجرم می توان تردید را در نوع رفتار و بیانات مقامات این رژیم مشاهده کرد. به ویژه اینکه صهیونیستها در قبال آیندة نظام سوریه و شکل بندیهای آتی در این کشور تصور خاصی ندارند و حضور مسلحانة جنبشهای سلفی در سوریه و احتمال قدرت گرفتن این گروهها یا اخوان المسلمین در این کشور آنها را دچار تردید نموده است. به عبارت دیگر، این رژیم سود سقوط حکومت اسد در سوریه را بیشتر از زیانها و تبعات احیاناً تهدیدآمیز آن نمی داند و از این رو، خویشتنداری و سکوت آن بیش از ملاحظات تاکتیکی به تعاملات راهبردی مربوط میشود. همچنین رژیم صهیونیستی این نقش را پذیرفته که در تحولات سوریه نباید مستقیماً وارد شود، چون ممکن است هر گونه مداخله در این امر سایر محاسبات را به هم بریزد.(رجبی، 1391، 131 )
امریکا نیز از دیگر بازیگران درگیر در این بحران است. برای آگاهی از نیات این کشور ابتدا باید دانست که امریکا در منطقة خاورمیانه چه اهدافی را دنبال می کند. اهم اهداف امریکا در منطقه خاورمیانه را می توان در تأمین امنیت و منافع رژیم صهیونیستی، تضعیف جبهه مقاومت، گسترش نفوذ و هژمونی منطقه اي، تضعیف ایران به عنوان نماد اسلام سیاسی در منطقه و همچنین تأمین امنیت انرژي خلاصه نمود. در این میان، سقوط رژیم اسد می تواند نقش تعیین کننده اي در تقویت جایگاه رژیم صهیونیستی و تضعیف جبهه مقاومت و همچنین تغییر موازنه قوا به نفع امریکا و به زیان جمهوري اسلامی ایران که بدون شک قدرت اول منطقه اي در خاورمیانه و مهمترین چالشگر ایالات متحده در منطقه می باشد، ایفا نماید. امریکا براي دسترسی به اهداف خود می تواند با قدرت هاي درجه دوم منطقه اي که معمولاً با قدرت اول منطقه اي تضاد منافع دارند، همکاري و تقسیم کار نماید.(نیاکویی و بهمنش، 1391، 107 )
یکی از قدرت هاي درجه دوم منطقهاي که از دیرباز همکاريهاي گستردهاي با ایالات متحده امریکا داشته عربستان سعودي بوده است. این کشور از ابتداي پیروزي انقلاب اسلامی ایران، به عنوان قدرت موازنه دهنده و مانعی براي جلوگیري از تأثیرات منطق اي و نفوذ ایران، ایفاي نقش نموده است. عربستان سعودي خود را قطب جهان اسلام می داند و وجود خانه کعبه در این کشور نیز به این ادعا افزوده است. حکام عربستان از یک طرف لازمۀ بقاء خویش و حضور مقتدرانه در منطقه را در اتحاد قوي با امریکا می دانند و از طرفی دیگر، خود را رهبر جهان تسنن معرفی می نمایند که وظیفه دارد در مقابل ایران شیعی، مقاومت و از نفوذ آن جلوگیري نماید. با این همه در سالهاي اخیر مشخص شد که سعوديها در رقابت با ایران، متحمل شکستهاي سنگینی شده اند. تحولات لبنان و قدرت گیري شیعیان نزدیک به ایران در عراق، در کنار نفوذ معنوي روز افزون ایران در یمن و بحرین، که از دیرباز حیاط خلوت عربستان سعودي محسوب می شدند و همچنین تحولات اخیر مصر، زنگ خطر را براي این کشور به صدا در آورده است. در چنین شرایطی، عربستان سعودي تلاش می کند تا با حمایت از بنیادگرایان سنی در سوری ، موازنه قوا در منطقه را تغییر داده و ناکامی هاي خود را در مقابل ایران، در سوریه جبران نماید. گذشته از ناکامی هاي نسبی در مقابل ایران، باید توجه داشت که ایدئولوژي رهبران این کشور نیز نه به مذاق امریکایی ها خوش می آید و نه جوانان خواهان تغییر در خاورمیانه، و لذا ایالات متحده براي دسترسی به اهداف خود، به گزینة دیگري نیز توجه داشته است(همان، 130 ). از دید عربستان سرنگونی اسد به معنای از بین رفتن مهمترین متحد ایران در منطقه است و تهران با سرنگونی نظام حاکم بر دمشق تضعیف خواهد شد. یعنی عاملی که زمینه را برای عربستان مهیا می کند تا رهبری ائتلاف سنی و طرفدار و هم پیمان با غرب را بر عهده بگیرد، البته به شرط آنکه سنی ها در سوریه قدرت را به دست بگیرند (ذوقی بارنی و قادری کنگاوری، 1390: 207).
قطر به عنوان دیگر بازیگر فعال عربی منطقه، سعی کرده است که در دیپلماسی منطقهای خود نقشی فعال و پویا داشته باشد. اگر به موضع گیریهای اخیر قطر نگاه کنیم در می یابیم که این کشور تاکنون از جنبشهای مردمی در کشورهای مختلف حمایت کرده است. بسیاری ازکشورهای عربی نیز قطر را به دلیل فعالیتهای خبری شبکة الجزیره، به تحریک مردم کشورهای عربی به قیام علیه دولتهایشان متهم می کنند. بنابراین، موضع این کشور در قبال تحولات کشورهای عربی روشن بوده است. این موضع گیریها نیز متفاوت از مواضع دیگر کشورهای عربی بوده است که عمدتاً از تحولات در کشورهای عربی خشنود نبودند. بنابراین، قطر در راستای همین موضع گیری مستقل خود، با دیگر کشورهای منطقه در مورد مسائل سوریه مشورت نکرد. اغلب کشورهای عربی در اعتراض به کشتار مردم سوریه، توسط حکومت این کشور سفرای خود را از این کشور فرا خواندند و این خشونتها را تقبیح کردند. با توجه به این مسائل به نظر می رسد قطر تلاش کرده است با ایران در مورد مسائل سوریه رایزنی هایی داشته باشد.(همان)
ترکیه بازیگر دیگر منطقه اي است که از دیرباز متحد استراتژیک امریکا بوده است، اما باید در نظر داشت که تا ابتداي سده بیست و یکم، جسم این هم پیمان در منطقه و روحش در اروپا سیر میکرد و تنها از سال 2002 و با روي کار آمدن حزب عدالت و توسعه بود که این کشور به خاورمیانه روي بازگرداند. تركها خوب می دانند که در شرق اروپا راه بسته است و نمی توانند نفوذ ژئوپولیتیکی خود را گسترش دهند، بنابراین باید بر سرزمین هاي آباء و اجدادي ، یعنی قلمرو امپراتوري عثمانی سرمایه گذاري کنند. نفوذ در منطقه بالکان و خاورمیانه می تواند قلمرو ژئوپولیتیکی این کشور را گسترش داده و بالطبع این کشور را تبدیل به قدرت عمده منطقه اي نماید. در این راستا، ترکیه براي دسترسی به خاورمیانه و افزایش نفوذ در این منطقه، منافع خود را در بودن دولتی دست نشانده در سوریه می بیند نه دولتی هم پیمان ایران در مرزهاي این کشور. بر این اساس، می توان تلاشهاي گسترده این کشور براي سازماندهی اپوزیسیون سوریه را مورد توجه قرار داد. همچنین لازم به ذکر است که اخوانالمسلمین سوریه به عنوان قویترین جریان اپوزیسیون در این کشور پیوندهاي عمیقی با دولت ترکیه دارد.(نیاکویی و بهمنش، پیشین، 130 )
بنابر آنچه بحث شد، مشخص می شود که سوریه در بین بازیگرانی قرار گرفته است که اغلب خواهان تضعیف یا سرنگونی دولت اسد از صحنة سیاسی سوریه هستند. دمشق که مشکلات خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی را دارد، هم اکنون با وجود گرفتار شدن در زنجیره بحرانها تلاش می کند با اتکا به ملت و اصلاحات اساسی، این سلاح برنده (مردم) را از دست دشمن خارج کند و با جدا کردن عناصر شورشی جدا شده از مردم، آنها را تضعیف نموده و ابتکار عمل را از دست بازیگران مداخله گر بگیرد، اقدامی که دولت بشار برای انجام آن فرصت اندک دارد و فشار زیادی را باید تحمل کند.
علل حمایت ایران از سوریه
ايران طي دوران بحران سوریه، كمکهاي همه جانبه اي به متحد راهبردي خود )سوريه( گسيل داشته است. تهران، دمشق را خاكريز نخست جبهه مقاومت تلقي كرده و بر همين اساس، درگيري هاي موجود در اين كشور را نوعي انتقام گيري از نقش و موقعيت برجسته سوريه در مقاومت عليه نظام سلطه و متحد منطقه اي خود ميداند. از سوي ديگر، سوريه به نقطة قدرت نمايي ميان دو قدرت رقيب منطقه اي )تركيه و عربستان( با ايران تبديل شده است. در حقيقت سوريه، به منطقة اصلی درگيري نيابتي میان منافع متضاد ايران با ديگر كشورهاي طرفدار غرب تبديل شده است. در خصوص حمایت ایران از سوریه به دلائل مختلفی می توان اشاره کرد:
اول، حفظ موازنة قدرت منطقه ای است. یکی از اولویتهای ایران در مورد سوریه از ابتدای انقلاب اسلامی، مسائل سیاسی و توازن قدرت منطقه ای بوده است. از شروع بحران سوریه، این کشور به میدان زورآزمایی قدرتهای منطقه ای تبدیل شده است. بیشترین فشارها اکنون در سوریه از طرف عربستان و ترکیه اعمال می شود. این کشورها عملاً مشغول حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مخالف در سوریه هستند و امید دارند که سقوط اسد، راه را برای یکه تازی آنها در خاورمیانه هموار سازد. در عین حال، سقوط اسد نه تنها ایران را از لبنان محروم می کند بلکه عراق را به عنوان حوزه نفوذ جدید ایران در خطر قرار می دهد. علاوه بر سرمایه گذاری عربستان در عراق و گروههایی که به شکل بالقوه آماده تحرک برای تأمین منافع ریاض هستند، ترکیه نیز در شمال عراق حضور دارد که سیاستهایش چندان با ایران همخوانی ندارد. بدین ترتیب سقوط سوریه، مرزهای غربی عراق را نیز در معرض فشار حکومت جدید سوریه قرار می دهد که با تکیه بر شواهد، هم پیمانی استراتژیکی با ایران را فسخ کرده و به محور عربستان می پیوندد. در چنین شرایطی، بقای حکومت اسد برای ایران تنها حمایت از یک هم پیمان قدیمی و ادای دین به این هم پیمان به خاطر حمایتش از تهران در زمان جنگ با عراق نیست؛ بلکه موضوع حیاتی است.(نجات و جعفری ولدانی، 1392، 43 )
دلیل دوم، اهمیت ژئوپلیتیکی سوریه می باشد. سوريه براي سالها نقش دروازه ورود ايران به جهان عرب و اتصال استراتژيك ايران به منطقه مديترانه و خاور نزديك را داشته است. سوریه به عنوان پلی برای دستیابی به مدیترانه مورد توجه ایران قرار گرفته است که حفظ رابطه با دولت سوریه، و بهبود روابط با این کشور را توجیه می نماید. تحولات سوریه بر ژئوپلیتیک منطقه و در عین حال در سطح بازیگری و نقش آفرینی جمهوری اسلامی در منطقه تأثیر زیادی دارد. همسایگی سوریه با فلسطین اشغالی، لبنان، ترکیه و عراق به عنوان اجزای مهم ژئوپلیتیکی منطقه از اهمیت زیادی برخوردار است. این کشور می تواند از طریق بنادر در ساحل مدیترانه، مسیر بسیار مهمی برای صادرات نفت و گاز ایران به اروپا باشد. سوریه در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نزدیکترین متحد عربی با جمهوری اسلامی ایران بوده است. نظام سوریه در جنگ تحمیلی رژیم بعثی علیه ایران اسلامی، با جمهوری اسلامی همراهی کرد. جایگاه سوریه چه از لحاظ ژئوپلیتیکی و چه از لحاظ نوع حکومتی که در آن قدرت را در دست دارد از یک طرف و همچنین قرار داشتن سوریه در خط مقاومت و در جبهة ایران از طرف دیگر، از اهمیت بسیار زیادی برای سیاستهای راهبردی و منطقهای ایران برخوردار است. سوریه به عنوان متحد راهبردی ایران در منطقه از جایگاه خاصی در سیاست خارجی این کشور برخوردار است(ذوقی بارانی و قادری کنگاوری، پیشین، 201 ).
دلیل سوم این است که سوریه در طول سه دهه گذشته تنها متحد راهبردی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه بوده است. دو کشور تعاملات و همکاری راهبردی مهمی تجربه کرده اند. مخالفت با حضور و نفوذ غرب در منطقه، اتخاذ رویکرد ضد رژیم صهیونیستی و حمایت از گروه های مقاومت در لبنان و فلسطین مهمترین مؤلفه های مشترک سیاست منطقه ای ایران و سوریه به شمار می رود که دو کشور را به رکن اصلی محور مقاومت تبدیل کرده است. سوریه به لحاظ راهبردی بیشترین اهمیت را برای جمهوری اسلامی ایران دارد و عرصه ای مهم برای حمایت ایران از گروههای مقاومت، نقش آفرینی منطقهای و گسترش توان بازدارندگی در مقابل رژیم صهیونیستی، امریکا و غرب به حساب می آید. بر این اساس آغاز ناآرامیها در سوریه و گسترش تشدید بحران در این کشور بیشترین نگرانیها را برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است(اسدی، 1391: 169).
با توجه به مؤلفههای مذکور، جمهوری اسلامی ایران در واکنش به بحران سوریه همواره سعی نموده تا ضمن حمایت از خواسته های مردم این کشور، تأکید بر انجام اصلاحات و لزوم حفظ حاکمیت ملی در سوریه، حمایت همه جانبه خود را نسبت به این کشور اعلام کند. به همین جهت تلاش های جامعی را جهت مشاوره و کمک مستشاری به ارتش سوریه انجام داده تا حکومت سوریه همچنان بر سر قدرت محفوظ ماند(Ftlon, 2013: 10-13). چراکه اگر ایران دست از حمایت حکومت بشار اسد در سوریه بردارد، هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومت جدیدی که در دمشق قدرت را به دست گیرد، روابط خود را با ایران همچنان ادامه دهد. پس جمهوری اسلامی ایران در تلاش است تا در این مرحله دست کم حکومت دمشق را از بحران خارج نماید(Goodarzi, 2013: 50). جمهوری اسلامی ایران به این مسأله واقف است که در قبال حمایت هایش از حکومت بشار اسد همکاری و ائتلافش با سوریه همچنان تداوم خواهد یافت. از سوی دیگر ایران با تداوم حمایت خود، چندین هدف حیاتی دیگر نظیر جلوگیری از وقوع حوادث مشابه در خاورمیانه با هدف جلوگیری از توسعه نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه، حفظ ائتلاف شیعی و حفظ تعادل ژئوپلیتیکی منطقه را نیز دنبال می کند. از این منظر با فروپاشی حکومت بشار اسد در سوریه، به نظر می رسد که حکومت جایگزین در این کشور با ایران در دستیابی به اهداف منطقهای و بین المللی مشترک، همراهی و سازگاری نشان دهد(Bartell and Gray, 2012: 142). بر این اساس معادلات راهبردی و سیاست بازیگران مخالف، عنصری بسیار تعیین کننده و مهمتر از نارضایتی ها و مشکلات داخلی این کشور است. جمهوری اسلامی ایران تاکنون ضمن حمایت از دولت سوریه به عنوان متحد راهبردی خود و عضو کانونی محور مقاومت، بر راهحلهای سیاسی برای حل و فصل بحران سوریه تأکید و از مداخله خارجی یا حمایت های مالی و تسلیحاتی از مخالفین سوری به شدت انتقاد کرده است. با این حال، روند تحولات سوریه و تشدید بحران در این کشور تأثیرات منفی برای ایران خواهد داشت. نخست اینکه بی ثباتی سوریه و تضعیف آن بر اثر منازعات داخلی موجب کاهش کارآمدی این کشور در محور مقاومت خواهد شد. دوم، این بحران به گسترش تنش قومی- فرقهای در منطقه و اختلاف راهبردی ایران با بسیاری از بازیگران منطقهای مانند ترکیه و عربستان می انجامد. سوم، تمرکز جمهوری اسلامی ایران بر بحران سوریه مانع از توجه جدی ایران به فرصتهای ناشی از ظهور جنبشهای مردمی و بیداری اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا می شود.
نتیجه گیری
تحولات پس از حادثه 11 سپتامبر، لزوم واكاوي جايگاه سوريه در سیاست خارجی و امنیتی جمهوري اسلامي ايران را آشكار ميسازد. لذا در اين تحقيق، نگارنده ضمن نگاهي به تاريخ روابط دو كشور جمهوري اسلامي ايران و جمهوري عربي سوريه، با بررسي علل و عوامل تأثيرگذار بر تقويت يا تضعيف مناسبات دو كشور و همچنين به دنبال رسيدن به اين امر بود كه چرا سوریه در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران مهم می باشد؟ بنابراین، برای پاسخ دادن به سؤال اصلی این پژوهش، موقعيت و جايگاه سوريه را در سیاست خارجی و امنیتی جمهوري اسلامي ايران، مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین می توان گفت که یافته های این پژوهش حاکی از افزایش اهمیت سوریه در سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران است. این دو کشور از ابتدای انقلاب سلامی ایران به واسطه وجود تهدیدات مشترک و اتخاذ مواضع مشترک در برابر مسائل منطقه ای و بین المللی در کنار هم بوده و با هم همکاری و اتحاد داشته اند. جمهوری اسلامی ایران با توجه به مسائلی مانند مقابله با رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه، نقش سوریه در محور مقاومت اسلامی و اهمیت ژئوپلتیکی این کشور در منطقه خاورمیانه همواره از این کشور حمایت کرده است. کشور سوریه نیز در مقابل، برای مقابله با رژیم صهیونیستی و تهدیداتی که از سوی سایر کشورها متوجه آن است نیازمند همکاری و اتحاد با ایران است.