«همیشه پای آمریکا در میان است.» این جمله در نگاه اول تیر خلاص را به این تحلیل وارد کرد و نویسنده را فردی متوهم معرفی میکند اما مطالعه این یادداشت نشان میدهد این گزاره چندان عجیب و ناشی از ذهن یک نویسنده شرقی نیست بلکه واقعیتی اجتناب ناپذیر است. آمریکای لاتین در چند ماه گذشته شاهد تحولاتی است که اقتصاد و وضعیت سیاسی کشورهای این منطقه را هدف قرار داده است. نقطه عطف این تحولات تعلیق دیلما روسف از ریاست جمهوری بود. علاوه بر این در ونزوئلا، کشور تقریبا در حالت تعطیلی قرار گرفته است و نرخ تورم به صورت سرسام آوری در حال افزایش است.
نکته جالب توجه در این مورد این است که حکومتهای چپ گرا مورد هدف قرار گرفتهاند. این تحولات باعث شده است تا برخی از کارشناسان مسائل بین الملل از تلاش آمریکا برای کنار زدن چپگرایان در این منطقه خبر دهند. البته آمریکا در چنین مواردی معمولا مدارک آشکاری برجای نمیگذارد که بتوان با استناد دقیق به آنها گزاره فوق را اثبات کرد اما از طریق مطالعه روندهای موجود میتوان ادعای فوق را تایید کرد.
در سالهاي جنگ سرد، آمريکاي لاتين به حوزه نفوذ اتحاديه جماهير شوروي تبديل شد. مسئله تقابل اگرچه از سوسياليسم به چپ گرايي تغيير عنوان يافته است اما کشمکش ادامه دارد. افزایش نفوذ شوروی برای آمریکا بسیار گران آمد. به همین دلیل آمريکا عليه حکومت آلنده در شیلی دست به کودتاي نظاميزد و از ژنرالهاي خشن در برزيل حمايت کرد و تمام تلاش خود را در جهت تقابل با شوروی به کار گرفت. در سالهاي پساشوروي کوبا تنها کشوري بود که سنگر سوسياليسم را با چنگ و دندان حفظ کرد اما ميل به سوسياليسم در کشورهايي نظير ونزوئلا نمود يافت. تب چپگرايي به شکلي تثبيت شده در کشورهايي نظير آرژانتين و برزيل با توسعه اقتصادي بروز و ظهور پيدا کرد. آمريکا اگرچه از موج چپ گرايي رضايت نداشت اما توانست با نوعي تساهل و تسامح با برخي سياستمداران، براي پروژههاي خود زمان خريداري کند.
واشنگتن با نفوذ در پارلمان برخي کشورهاي ضعيف توانست مقدمات کودتاي نرم پارلماني را فراهم کند. عزل رئيسجمهوري هندوراس در سال 2009 نخستين آزمايش پروژه آمريکاييها بود. در پاراگوئه به عنوان دومين پروژه کودتاي نرم پارلماني در سال 2012 عمليات برکناري رئيس جمهور چپ گرا عملياتي شد. پس از مرگ هوگوچاوز در سال 2013 پروژه کودتاي نرم دومينويي در آمريکاي لاتين به شکل همزمان در کشورهاي آرژانتين، برزيل، اکوادر، ونزوئلا و بوليوي نیز کليد خورد. در جريان انتخابات 2015 آرژانتين، کرشنر توسط مائوريسيو ماکري و زير هجمه کشنده رسانههاي غرب گرا از صحنه سياسي حذف شد. پس از این تحولات، نوبت به قدرتمندترین کشور آمریکای لاتین رسید. برزیل کشوری است که در 13 سال گذشته تحت حاکمیت چپها اداره شده است.
اما گویا این مسئله برای آمریکا بسیار گران آمده و علیه این جریان توطئهای اجرا شد. سنای برزیل اوایل اردیبهشت 95 نشستی را درباره استیضاح «دیلما روسف»، رئیس جمهور این کشور به اتهام فساد مالی برگزار کرد. در این نشست پس از بررسی پرونده «روسف» در نهایت با 55 رای با استیضاح وی موافقت کردند و وی موقتاً از کار تعلیق شد. دوره محاکمه رئیسجمهور معلقشده برزیل میتواند تا ۱۸۰ روز به طول بینجامد و تا پایان آن «میشل تامر» معاون رئیس جمهور عهدهدار اداره کشور خواهد بود. در اینجا نیز رد پای آمریکا به خوبی دیده میشود. پایگاه خبری و افشاگر «ویکیلیکس» اعلام کرده که «میشل تامر»، رئیس جمهور موقت برزیل جاسوس آمریکا است.
علاوه بر این دولت ونزوئلا، استیضاح دیلما روسف، رئیسجمهور برزیل را «طرحی آمریکایی»، «تمسخر اراده مردم» و «تهدیدی رو به گسترش علیه بلوک چپگرا» در آمریکای لاتین توصیف کرده است. رئیسجمهور ونزوئلا در این مورد تاکید کرده «کودتا در برزیل نشانهای خطرناک برای ثبات آینده و صلح در تمام این قاره است. مطمئن هستم که آنها الان سراغ ونزوئلا میآیند.» اظهارات رئیس جمهور ونزوئلا بسیار با اهمیت است چرا که به نظر میرسد پس از دیلما روسف قرعه به نام مادورو خواهد افتاد. اوضاع ونزوئلا با توجه به حضور نمايندگان غرب گرا در پارلمان بهتر از برزیل نیست.
فشار شديد اقتصادي در کنار هجمه شديد رسانهاي میتواند زمينه سقوط وارثان چاوز را فراهم کند. با مرگ هوگو چاوز رقیب اصلی آمریکا، واشنگتن تلاش کرد در کشورهایی که شاهد گسترش احساسات چپگرایی هستند شامل آرژانتین، برزیل، اکوادر، ونزوئلا و بولیوی با ایجاد شکاف و تفرقه دستخوش بروز ناآرامی و بیثباتی شوند. اهمیت و موقعیت کانونی ونزوئلا در آمریکای لاتین سبب شده است آژانسهای جاسوسی آمریکا با تحریک مخالفان راستگرا خواستار پایان دادن به انقلاب بولیواری در این کشور شوند.
در واقع واشنگتن در آمریکای لاتین با تمسک به مشکلات اقتصادی در این منطقه، مردم را به اعتراضات اقتصادی و رفاهی تحریک میکند. نتیجه این امر این است که دولتهای چپ گرا به تدریج محبوبیت خود را از دست میدهند و در انتخابات شکست میخورند و عرصه را به لیبرالها واگذار میکنند. در واقع این پروژه نوعی «کودتای خاموش» است که با تمسک به اقتصاد و آرای مردمی اجرا میشود. ونزوئلا نیز از همین ناحیه متحمل فشار شده است و میداند آمریکا قصد دارد این کشور را در مدار حرکت به سمت لیبرالیسم آمریکایی قرار دهد. این روند به لطف برخی توطئههای اقتصادی حتی باعث شده طرفداران جنبش چاوز برای اولین بار در ۱۶ سال گذشته اکثریت را در پارلمان این کشور به مخالفان واگذار کنند.
اکنون سوالی که مطرح میشود این است که هدف آمریکا از این کودتاهای خاموش در آمریکای لاتین چیست؟ آمریکا به صورت سنتی این منطقه را حیاط خلوت خود میداند اما نفوذ شوروی سابق در این منطقه این حیاط خلوت را بر هم زد و آمریکا دیگر نمیتوانست آزادانه در آمریکای لاتین به تامین منافع خود بپردازد. در سالهای بعد چین نیز نفوذ قابل توجهی در این منطقه کسب کرده است و نکته جالب توجه این است که این دو کشور هردو رقبای اصلی آمریکا در عرصه جهانی هستند و از طریق حمایت از حکومتهای چپ گرا در آمریکای لاتین به گسترش نفوذ خود میپرداختند. از سوی دیگر ایران نیز در یک دهه اخیر توانسته است با گسترش همکاریها در آمریکای لاتین جایگاه ویژهای در این منطقه به دست بیاورد و از بدشانسی آمریکا، ایران نیز دشمن شماره یک واشنگتن است که حیاط خلوت آمریکا را بر هم زده است و دقیقا ابزار و دروازه ورود ایران به این منطقه نیز حکومتهای چپ گرا است.
بنابراین آمریکا به نوعی به دنبال بستن این دروازه و کاهش نفوذ ایران، چین و روسیه در آمریکای لاتین است. با توجه به اینکه آمریکا بنا به دلایل متعدد دیگر نمیتواند به صورت نظامی در آمریکای لاتین دخالت و دولتهای چپ گرا را برکنار کند بنابراین سعی کرده است تا با نوعی حرکت خزنده، پروژههای خود را به پیش ببرد. امروز دیلما روسف از قدرت حذف شد، فردا مادورو به این سرنوشت مبتلا خواهد شد و قدمهای بعدی نیز ادامه خواهد داشت. با توجه با این دلایل شاید گزاره ابتدایی را بتوان با قاطعیت بیشتری تکرار کرد: «همیشه پای آمریکا در میان است.»
http://kayhan.ir/fa/news/76555
ش.د9500742