(روزنامه جمهوري اسلامي – 1395/03/20 – شماره 10611 – صفحه 6)
«ما با فرآیندی مجرمانه در سطح جهانی سر و کار داریم که همان جنگ علیه تروریسم است. این جنگ، جنگی غیر واقعی است که بر مبانی غیر واقعی هم استوار است. ظاهر ماجرا طوری است که گویی ایالات متحده آمریکا و جهان غرب به جنگ داعش میروند».
تعداد سیاستمداران، تحلیلگران و کارشناسانی که در سالیان اخیر در مورد جنگ ادعایی علیه تروریسم غرب و آمریکا سخن گفته و آن را زیر سئوال برده اند، بسیار است.
به گزارش «تابناک»، هم اکنون جنگ علیه تروریسم که آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 آن را به بهانه وجود تروریستها در سراسر جهان بر سر زبانها انداخت، پانزدهساله شده است. حال باید پرسید، هدف جنگ علیه تروریسم چه بوده است؟ حاصل این جنگ چه بود؟ چرا جنگ علیه ترور آمریکا و غرب نتوانست از به وجود آمدن سازمان یافتهترین گروههای تروریستی در جهان همانند داعش جلوگیری کند؟ داعشی که بر خلاف تمامی گروههای تروریستی دیگر به دنبال خلافت و حکومت است؛ داعشی که پیش از حمله آمریکا به عراق وجود نداشت، اکنون مرزهای خاورمیانه را درنوردیده و حاصل آن صدها هزار کشته و میلیونها آواره بوده است.
ریشه کنونی داعش به جماعت توحید و جهاد میرسد که در سال 1378 به رهبری ابومصعب الزرقاوی تاسیس شد و در سال 1383 به شبکه القاعده پیوست و پس از آن به القاعده عراق معروف شد. در واقع گروهی که هم اکنون به نام داعش میشناسیم، همان القاعده عراقی است که به تازگی رئیس واحد القاعده در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به پایگاه آمریکایی «لوراکول» گفته است این سازمان تروریستی هرگز وجود نداشته است.
این برای نخستین بار نیست که چنین اظهار نظری در مورد موجودیت القاعده از سوی مقامات غربی و آمریکایی به گوش میرسد.
در همین زمینه، چندی پیش در یک سخنرانی در کنفرانس بینالمللی درباره نظم نوین جهانی، میشل شوسودوفسکی، نویسنده و اقتصاددان مشهور کانادایی گفته بود: «ما با فرآیندی مجرمانه در سطح جهانی سر و کار داریم که همان جنگ علیه تروریسم است. این جنگ، جنگی غیرواقعی است که برمبانی غیر واقعی هم استوار است. ظاهر ماجرا طوری است که گویی ایالات متحده آمریکا و جهان غرب به جنگ داعش میروند، در حالی که خود ایالات متحده آمریکا و متحدانش در خلیج فارس هستند که از القاعده حمایت میکنند و به او پول و اسلحه میدهند. گفته میشود، مسلمانان تروریست هستند، در حالی که القاعده برآمده از اسلام نیست بلکه مولود غرب است و این دیگر باید به وضوح بر همگان روشن شده باشد که جنگ علیه تروریسم، تنها یک بهانه، یک دروغ بزرگ و جنایتی علیه بشریت است».
این ایده، عنوان «پرچم دروغین تروریسم» را با خود یدک میکشد؛ ایدهای که میگوید قدرتمندان پشت پرده عملیات تروریستی مانند یازده سپتامبر و حملات اخیر در بروکسل و پاریس ایستادهاند و این آنها هستند که از تروریستها حمایتهای مادی و معنوی میکنند تا بتوانند به این وسیله، جهان را برای توجیه نفوذ در دیگر کشورها و حرکات متعاقب آن آماده کنند.
چنین ایدهای پیش از این هم چند باری بیان شده و یک مثال مهم آن، سخنان رابرت کوک، وزیر خارجه اسبق بریتانیاست. او گفته بود: «واقعیت این است که القاعده وجود ندارد و همه کارمندان سرویسهای اطلاعاتی هم این را میدانند؛ اما کارزار تبلیغاتی وجود دارد که عموم را وادار میکند به وجود موجودیتی قدرتمند که نماینده شیطان روی زمین است، باور بیاورند تا از این طریق بینندگان تلویزیونی را اقناع کند، رهبری واحد در جنگ علیه تروریسم جهانی را بپذیرند».
اگر این حقیقت داشته باشد که القاعدهای در کار نیست، آیا نمیتوان نتیجه گرفت که داعشی هم وجود ندارد؟ چند سال پیش، سیبل ادموندز، یکی از کسانی که در مورد پلیس فدرال آمریکا (اف بیآی) افشاگری کرده و به این طریق، توجه بسیاری از جانب رسانهها را به دست آورده بود، اعلام کرد، داعش وجود خارجی ندارد و اینکه ایالات متحده آمریکا باز هم مانند ماجرای القاعده میخواهد بار دیگر صنعت جنگ علیه تروریسم را زنده کند.
بنابراین از جنگ علیه تروریسم میتوان به عنوان «صنعت تروریسم» نام برد. صنعتی که در خلا شکل گرفت و هدفی جز حفظ زمینهها و سازوکارهای مداخله و نفوذ نداشت. در واقع وقتی دشمن و رقیب ایدئولوژیک و بزرگی برای دنبالکردن و توجیه نفوذ و مداخله وجود نداشت، به موجودیتی به نام تروریسم در یک خلا پساجنگ سردی شکل داده شد که در ذهن مخاطبین، «دشمنتراشی» کند.
لذا، دشمنتراشی و ایجاد دشمن فرضی یکی از لازمههای تعقیب استراتژی توسعهطلبانه غرب و به ویژه ایالات متحده بوده است. به همین منظور، تحت عنوان سیاست سد نفوذ کمونیسم، پیمانهای منطقهای نظیر سنتو و سیتو با حضور آمریکا و کشورهای منطقهای طرفدار غرب در منطقه منعقد شده بود.
به عبارت دیگر، وجود ایدئولوژی کمونیسم در دوران جنگ سرد و معرفی آن به عنوان تهدیدی برای تمام کشورها از سوی غرب، فرصت مطلوبی برای ایالاتمتحده فراهم آورد که با حضور مستقیم در تمام نقاط دنیا و از جمله منطقه خاورمیانه به منافع و اهداف توسعهطلبانه خود جامه عمل بپوشاند. فروپاشی کمونیسم و خلا ایدئولوژیک ناشی از آن و همچنین نیاز آمریکا به وجود دشمنی فرضی برای توجیه حضورش در منطقه باعث شد این کشور، با مطرح نمودن خطر بنیادگرایی اسلامی و مرتبط نمودن تروریسم با آن به عنوان جایگزین کمونیسم، به حضور همهجانبه خود در منطقه ادامه دهد.
به نظر میرسد، پایه ایالاتمتحده در دشمنان واقعی یا ساختگی آن تعریف شده است؛ راهکاری که به توجیه، تعریف و تقویت منافع و راهبردهای کلان آن کمک میکند.
اگر به گذشته نیز برگردیم، نامیدن سرخپوستان هندی در اعلامیه استقلال آمریکا به «وحشیهای بیرحم»، روشنکننده همین استراتژی آمریکا محسوب میشود. تهدید سرخپوستان نیز مدتی بعد با تهدید سرخ کمونیسم جایگزین شد. هم اکنون نیز تروریسم واقعی یا ساختگی علیه آمریکا نیز ارائهکننده توجیهی است که اقتصاد مبتنی بر جنگهای دائمی آمریکا را ایجاد کرده و حفظ میکند.
القاعده و جانشینان آن از جمله جبههالنصره و داعش، هنگامی بهتر به عنوان ارتشی از مزدوران تکفیری قابل درک هستند که از آنها در فرآیند مسمومسازی اذهان غربیها علیه اسلام استفاده میشود؛ مزدورانی که در چنین فرآیندی به کار گرفته شده، در رسانههای غربی به گونهای جلوه داده میشوند که گویی آنها شخصیتهای مستقل با انگیزه صرفاً تعصبات مذهبی هستند. در حالی که این شخصیتها که غالباً نیز توسط سازمانهای اطلاعاتی غربی تامین و هدایت میشوند، در واقعیت چیزی کاملا متفاوت هستند.
هدف واقعی مهاجمان در جنگهای (پس از) 11 سپتامبر جنگ با تروریسم با چهره به ظاهر اسلامی نیست بلکه بیشتر تداوم فرآیند نفوذ و مداخلهای است که برای تامین منافع اقتصادی غرب ضروری است و میتوان از آن به عنوان «صنعت تروریسم» یاد کرد.
http://jomhourieslami.net/?newsid=93830
ش.د9500681