(روزنامه كيهان – 1394/11/07 – شماره 21266 – صفحه 2)
رژیم سعودی به منظور آگاهی از واکنش ایران در مقابل تحرکاتی که مقامات ریاض به نیابت از آمریکا علیه ایران دنبال مینمایند و نیز به منظور به تاخیر انداختن هرگونه واکنش ضدسعودی از سوی ایران دست به ترفندهایی زد. وادار کردن نواز شریف به اظهار میانجیگری بین ایران و عربستان و آنچه مقامات عربستان در جریان سفر رئیسجمهور چین به وی درباره چشمانداز تنش با ایران گفتند، در این راستا قابل ارزیابی است.
رژیم سعودی چندین نوبت و از جمله در جریان آخرین دیدار سفیر ایران در عربستان - آقای صادقی- اعلام کرده است که ایران باید در قبال کنار آمدن عربستان با ابقاء دولت متحد ایران در دمشق، سیاستهای عربستان را در رابطه با یمن و بحرین بپذیرد. بر این اساس این رژیم به زعم خود فشار زیادی را متوجه ایران کرده تا ایران به چنین معاملهای رضایت دهد. و حال آنکه سوریه مال مردم سوریه و یمن مال مردم یمن است. مذاکرات اخیر مقامات سعودی با نواز شریف در اسلامآباد و وادار کردن نخستوزیر پاکستان به قبول میانجیگری و یا اعلام قبول میانجیگری که چند روز پس از سفر وزیر خارجه سعودی به اسلامآباد صورت گرفت، نشان میدهد که سعودیها گمان کردهاند فشار چند هفتهای، جمهوری اسلامی را آماده پذیرش طرحی کرده که بارها آن را رد نموده است جالب این است که اعلام سفر نواز به ایران دقیقا یک روز پس از آن انجام شد که وزیر دفاع پاکستان، کشورش را متحد سعودی در صورت مواجه شدن با حمله خارجی اعلام کرد! این ژست کجا و ژست میانجیگری؟ پس کاملا معلوم است که آنچه نخستوزیر پاکستان اظهار کرد، درخواستی سعودی بود و بحث میانجیگری واقعیت نداشت یعنی نه عربستان به دنبال میانجی بود و نه نوازشریف بطور واقعی با چنین ماموریتی راهی تهران شد.
کما اینکه اظهار تمایل مقامات سعودی به کاهش تنش با ایران در جریان مذاکرات با رئیسجمهور چین در ریاض نیز واقعیت نداشت چرا که درست دو روز بعد مقامات عربستان با استفاده از سازمان همکاریهای اسلامی- که در زنجیر دلارهای نفتی سعودی است - بیانیه شدیداللحنی علیه ایران صادر کردند. در اینجا سوال این است که پس هدف سعودی از درخواستهای میانجیگرایانه چیست؟ این نکته را هم اضافه کنیم که دیروز مقامات سعودی اعلام کردند که اساسا دنبال میانجی نبوده و صحبتهای مبتنی بر اینکه عربستان نوازشریف را راهی تهران کرده است، صحت ندارد و حال آنکه هیچ تردیدی در این موضوع وجود ندارد نه توافق جبیر - نواز قابل کتمان است و نه مذاکرات سلمان - شینپینگ.
اما این حرف درست است که عربستان دنبال میانجی برای کاهش تنش با ایران نیست و اصولا قصدی برای کاهش تنش وجود ندارد و ما میتوانیم با ذکر شواهد و قرائن بگوئیم که طی هفتهها و ماههای آینده تنش رژیم سعودی علیه ایران روندی فزاینده خواهد داشت. مدل رفتاری عربستان این است که شعلههای بحران را بالا میکشد و بعد از طی یک مقطع خصومتورزی فرصتی را برای تجزیه و تحلیل میزان موفقیتها و ناکامیها پدید میآورد و نوعی خوشباوری را نیز در طرف مقابل تزریق میکند. این رژیم در جریان جنگ علیه یمن بعد از یک دوره عملیات نظامی که تحت نام «عاصفهًْ الحزم» انجام شد، اعلام کرد که این دوره عملیاتی به پایان رسیده و دوره جدیدی تحت عنوان «اعادهًْ الامل» آغاز میشود. در این مقطع رژیم سعودی اعلام کرد که از این پس منطقه عملیاتی نیروی هوایی عربستان فقط مناطق عملیاتی است و حال آنکه در دوره طولانی عملیات اعادهًْ الامل ما کماکان شاهد حمله این رژیم به شهرهایی که منطقه درگیری نبودند نظیر صنعا و صعده بودیم. در اینجا هم رژیم سعودی از این روش استفاده کرد. یعنی در حالی که حسب ماموریتی که آمریکاییها برای آن تعریف کردهاند، تصعید بحران علیه ایران را در سرمیپروراند از آمادگی برای مذاکره با ایران حرف میزند.
این استراتژی با دو هدف دنبال میشود. هدف اول این است که عربستان پس از یک دوره خصومتورزی نیازمند ارزیابی میزان تاثیر خصومت بر حریف میباشد. از نظر سعودی دریافت پالس مثبت از طرف مقابل و کاسته شدن از لحن تند آن، نشانه موثر بودن سیاست افزایش تنش علیه ایران است. این البته میتواند یک ارزیابی با نتایج غلط باشد ولی در ماشین محاسباتی آلسعود، اعلام آمادگی ایران برای گفتوگو با عربستان، نشانه ضعف تلقی میشود. هدف دوم عربستان از طرح بحث میانجی، اثرگذاری بر جمعبندی و احیانا اقدامات متقابل ایران است. بر اساس مدل عربستان، حریف توانمندی نظیر ایران میتواند دست به اقدامات سخت علیه دشمن خود بزند و اگر واقعا چنین قصدی داشته باشد و فرصت اقدام نیز پیدا کند، نقشه حریف در گوشه رینگ قرار دادن و ضعیف معرفی کردن ایران از بین میرود. در مدل رفتاری آلسعود یک پالس مذاکراتی میتواند روی جمعبندی ایران اثر بگذارد و آن را به هوای بهتر شدن وضعیت دچار انفعال نماید.
اما از یک منظر دیگر، اصولا سعودی بازیگر صحنه افزایش «بحران سیاسی» علیه ایران است و نه طراح و یا کارگردان. بر این اساس ما باید در بررسی و ارزیابی انگیزهها، اهداف، دامنه خصومت و سطح آن به نقشه عملیاتی و جمعبندی نظامی که برای عملیات دشمن علیه جبهه خودی در نظر گرفته شده، نگاه کنیم وگرنه حتما دچار خطای تحلیل و در نتیجه دچار خطای تصمیمگیری میشویم و به ناچار هزینههای هنگفتی را متحمل خواهیم شد.
واقعیت این است که این بازی اگرچه جلوهای سعودی - وهابی دارد ولی یک بازی صددرصد آمریکایی است. آمریکاییها از سال 2007 به این طرف استراتژی درگیر کردن ایران در یک محیط منطقهای که با دو عنصر «مذهب» و «قومیت» میتواند بیگانه تلقی شود! دل بستهاند و کشورهای وابسته به خود در این منطقه را توجیه، آماده و تجهیز کردهاند. شما نظری به بیانیه اتحادیه عرب و سپس بیانیهسازان همکاریهای اسلامی که هر دو تیول آمریکا هستند بیاندازید تا ببینید با اظهارات همین روزهای مقامات کاخسفید علیه ایران مو نمیزند. یکی دیگر از دلایل قطعی بودن حضور آمریکا در پشت خصومتورزی عربستان علیه ایران، اظهارات صریح وزیرخارجه آمریکاست. شش روز پیش «جان کری» با صراحت گفت: «آمریکا در آنچه عربستان توسعهطلبی و تروریزم ایران در منطقه میخواند، در کنار دولت این کشور قرار دارد» کمااینکه رئیسجمهور فرانسه دو روز پیش با صراحت گفت از عربستان در قبال ایران حمایت میکند و حال آنکه این عربستان است که تنشآفرینی میکند.
متاسفانه بعضی از دستگاههای رسمی و مسئول و بعضی از شخصیتهای سیاسی کشور و به تبع آن طیفی از روزنامهها و احزاب سیاسی بدون توجه به واقعیت خارجی، از یک طرف اقدامات عربستان را در جهت مخالفت آن با «برجام» و در نتیجه در نقطه مقابل آمریکا ارزیابی میکنند و از سوی دیگر به آمریکا برای کاهش و یا رفع تنش عربستان چشم دوختهاند. از جمله همین روزها یکی از مقامات ارشد کشور در سفر به عراق از آغاز دور تازهای از برادری با عربستان سخن گفت و چشمانداز پسابرجام را منطقهای آرامتر و امنتر خواند. این افراد در واقع گمان کردهاند آمریکا در پی منطقهای آرامتر است و حال آنکه اگر آمریکا دنبال چنین وضعیتی بود هر روزه از اعزام نیروی جدید به عراق و سوریه حرف نمیزد و با رژیمهایی که آشوب را به عراق، سوریه و یمن تزریق کردهاند، همراه نمیشد. آمریکا به موازات امضای برجام، محیط منطقهای و متحدان منطقهای ایران را تحت فشار شدید قرار داده و عزم خود را برای برخورد جدی با ایران جزم کرده است. همه اظهارات و شواهد بر این موضوع تاکید میکنند ولی بعضی از دستگاهها و افراد در ایران، چهره دیگری از آمریکا به تصویر درمیآورند.
پرونده تنش علیه ایران در دست مقامات ارشد آمریکا است آنان از یک طرف عوامل خود را آشکارا علیه ایران تحریک میکنند و پس از آتشافروزی این رژیمها هم با صراحت اعلام میکنند که در کنار آنان هستند و از طرف دیگر در تماس با مقامات ایرانی از افزایش تنش در منطقه ابراز نگرانی کرده و مقامات ایران را به خویشتنداری فرا میخوانند یعنی حکایت معروف سعدی: «سگها را گشاده و سنگها را بستهاند». چه کسی است که نداند مدیریت تنش از سوی آمریکا اولا معطوف به تضعیف موقعیت اثرگذار ایران در عراق، سوریه، لبنان و... است و ثانیا معطوف به توانمندسازی و خلق فرصت برای دشمنان ایران است.
این چیزی نیست که فهم آن به هوش زیادی نیاز داشته باشد. با این حال ما وقتی لحن بعضی از افراد موثر در ایران را در جهت جداسازی اقدامات ضدایرانی در منطقه و سیاستهای نظامی امنیتی آمریکا میبینیم چه میتوانیم بگوئیم؟ آیا واقعا در اینجا یک خطای معمول انسانی اتفاق افتاده است؟ احتمال وقوع خطای انسانی وجود دارد ولی این در موردی است که یک نفر وضعیتی را تجزیه و تحلیل میکند و سپس بنا به دلایلی به ورطه خطا میافتد ولی زمانی که از یک طرف ما با یک موضع نادرست استراتژیک از طرف جمعی از افراد موثر مواجه میشویم و از طرف دیگر با اصرار آنان بر درستی این موضع مواجه میگردیم، نمیتوانیم آن را یک خطای معمول تحلیلی تلقی نمائیم. در اینجا قطعا نفوذ دشمن اتفاق افتاده و آنچه در موضع بعضی از مقامات بروز پیدا میکند، موضع دشمن است و با منافع و مطامع او مو نمیزند.
آنچه در این میان قابل ذکر است این است که آمریکا خط تخریب موقعیت منطقهای ایران را با روش «گفتوگوهای محرمانه» و «اقدامات بستهای» - در مقابل اقدامات موردی- دنبال میکند به این معنا که از یک سو یک سلسله اقدامات ایذائی در عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و... را در دستور کار قرار داده است تا تمرکز ذهنی ایران را در حوزه امنیتی بهم بریزد و از سوی دیگر با برقراری تماسهای محرمانه با ایران ادعا میکند که رابطهای با اقدامات ضدایرانی در این کشورها ندارد! پیگیری چنان سیاستی و ادعای چنین چیزی از سوی آمریکا، بعید و عجیب و غریب نیست، باور کردن آن توسط بعضی از دستگاههای ایرانی عجیب است.
http://kayhan.ir/fa/news/66871
ش.د9405495