(روزنامه اعتماد ـ 1394/12/18 ـ شماره 3485 ـ صفحه 7)
نخستين چيزي كه ميخواهم نقد كنم اين است كه ميگويند چرا رفتار مردم ايران قابل پيشبيني نيست. به نظر من اين گزارش كاملا غلط و حتي بيمعنياي است و تجربه نشان داده كه اينگونه نيست و ميتوان رفتار مردم را پيشبيني كرده و حدس زد كه چگونه است. اما يكي از دلايل اينكه بحث غيرقابل پيشبيني بودن مطرح ميشود فقدان پيمايشهاي عمومي و نظرسنجيها است. در واقع اين حرف درست است كه نظرسنجي تنها شيوه آيندهپژوهي نيست اما شيوه لازم آن است. يعني اينگونه نيست كه نظرسنجي همعرض شيوههاي ديگر باشد بلكه جزو لازم شيوههاي ديگر، براي توليد اطلاعات است. ما در ايران ياد گرفتهايم انتزاعي صحبت كنيم و اين براي كسي مسووليتي ايجاد نميكند اما واقعيت اين است كه نظرسنجي از آنجا كه توليد اطلاعات ميكند براي آيندهپژوهي يك ركن اساسي است، زيرا آيندهپژوهي بدون داشتن اطلاعات يا تصوير از گذشته و حال مشكل است. البته نظرسنجي به خودي خود آينده را نشان نميدهد و بين يك نظرسنجي به فرض اينكه درست انجام شده باشد و تحليل نظرسنجي مقداري تفاوت وجود دارد. اين دو موضوع ميتوانند كاملا از هم منفك باشند؛ سازمانهاي نظرسنجي اطلاعات نظرسنجي را توليد كنند اما استفاده از نظرسنجي ممكن است بر حسب تحليلگران متفاوت فرق كند اما در هر حال اينها بايد قبل از رويداد و اتفاق بتوانند نظر خود را بگويند وگرنه گفتن بعد از اتفاق فايدهاي ندارد و نوعي توتولوژي به حساب ميآيد.
به اعتقاد من در همين انتخابات كاملا قابل پيشبيني بود كه چه اتفاقي ممكن است رخ دهد. اينكه چه اتفاقي ممكن است بيفتد با اينكه چه اتفاقي افتاده تفاوت دارد؛ بهطور مثال شما جواني را ميبينيد كه ميگويند استعداد فوتبال او خوب است اما اينكه او لزوما فوتباليست خوبي شود بحث ديگري است و اين نياز به امكاناتي دارد كه ظرفيت او را به فعليت تبديل كند، ممكن است حتي شرايط طوري پيش برود كه او فوتبال را كنار بگذارد و دنبال كار ديگري برود. كسي كه ميگويد اين فرد استعداد فوتبال خوبي دارد وقتي درباره ٢٠ نفر اين حرف را زد حتما تحت شرايط مشخص بايد ثابت شود كه اين پيشبيني درباره ١٥نفر از آنها صدق كرده وگرنه اگر درباره هر ٢٠ نفر صدق نكند كه فايدهاي ندارد.
شناخت رفتار مردم ايران مشكل اما ممكن است
بهطور مثال در همين انتخابات نظرسنجي
ايسپا از چند ماه پيش كه نخستين آن مردادماه بود اين رفتار را كاملا نشان ميداد و
كساني كه با نظرسنجي آشنا هستند ميتوانستند بفهمند كه گرايش مردم به شركت در اين
انتخابات بالقوه خيلي زياد است و اين مورد عجيبي بود كه براي نخستين بار نيز اتفاق
ميافتاد كه شما شش ماه قبل از انتخابات حتي بدون اينكه بدانيد در آينده انتخاباتي
هست ابراز ميكنيد كه به احتمال قوي من شركت ميكنم. پس اينجا كسي كه كار نظرسنجي
ميكند و موارد ديگر را نيز ديده كاملا ميتواند نگاه آيندهپژوهي داشته باشد
البته آيندهاي كه كوتاهمدت و يك ساله است و ميتواند كاملا حدس بزند كه اين
ظرفيت شركت وجود دارد اما اينكه چقد بالفعل ميشود بحث بعدي و بحث كنشگران است كه
چگونه بتوانند از اين ظرفيت استفاده كنند و به آن فعليت ببخشند.
تفاوت نظرسنجي و پيمايش در اين است كه نظرسنجيها بر موضوعي كاملا خاص تمركز ميكنند، ممكن است گستره بيشتري را بگيرند، خيلي چارچوبهاي تحليلي عجيب و غريبي ندارند و سوالات محدودي را مطرح ميكنند و به همانها نيز كار دارند اما پيمايش تبعا ابعاد وسيعتري دارد، چارچوب مفهومي دارد، استاندارد كردن سوالات آن مشكلتر است، قاعدتا بايد مقداري روندي باشد و سعي شود با دفعات قبل مقايسه شود. اگر پيمايش به اندازه كافي و به درستي انجام شود يعني با سازمان صورت گيرد، فرد معتبري بالادست آن باشد و از همه مهمتر اينكه منتشر شود قابل اتكاست زيرا انعكاس اجتماعي پژوهش خود نكته مهمي است و بر نگاه و روابط افراد با جمع اثر ميگذارد. اما نظرسنجي بايد با فاصلههاي كمتر و تعداد بيشتري انجام شود به ويژه اينكه نتايج نظرسنجيها تحت تاثير اتفاقات روز نيز كم و زياد ميشود بنابراين اگر تعداد آن كم باشد نميتوان پيشبينيهاي درستي را انجام داد. عقيده من اين است كه يكي از بهترين سرمايهگذاريهايي كه براي آيندهپژوهي ميتوان انجام داد شناخت وضع موجود است.
دليل اينكه ميگوييم مردم ايران قابل پيشبيني نيستند اين است كه آنها را نميشناسيم و چون سعي نكردهايم آنها را بشناسيم فكر ميكنيم قابل پيشبيني نيستند. البته شناخت رفتار مردم ايران كمي سختتر از شناخت مردم كشورهاي ديگر بهطور مثال امريكاست زيرا شناخت جامعهاي كه بتواند همه حس و نيازها و مطلوبات خود را بدون مانع بروز دهد آسانتر است اما جامعهاي كه نتواند اين كار را انجام دهد به شكلهاي پيچيدهتري خود را بروز خواهد داد كه اينجا پژوهشگر بايد تشخيص دهد كه چگونه ممكن است اين جامعه رفتاري را بروز دهد. بهطور مثال در همين انتخابات بخشي از بروز رأي مردم به اين معنا بود كه با يك چيز ديگري مخالف بودند در نتيجه به كساني ديگر رأي دادند اين در جامعهاي كه آزادي در حد مطلوب باشد اين به ندرت رخ ميدهد اما در جامعه پيچيدهاي مثل ايران كه البته پيچيدگي آن به خاطر خود مردم نيست بلكه وضعيتي كه در بيرون وجود دارد آنها را به سمت پيچيدگي ميدهد، اين اتفاق امكان پذير است.
اهميت تحليل نظرسنجي در ايران ناديده گرفته ميشود
در مجموع، من معتقدم كه نظرسنجيها كاملا ميتواند رفتار مردم را نشان دهد، زماني كه ما در موسسه آينده فعاليت ميكرديم دقيقا خرداد ٧٦ را پيشبيني كرديم، به اين شكل كه سه نظرسنجي از فاصله ارديبهشت تا دوم خرداد انجام گرفت كه روند را كاملا نشان ميداد. حتي اينكه پيشتر گفتم بين نظرسنجي و تحليل تفاوت وجود دارد، ٨٤ نيز قابل پيشبيني بود. اما در ٨٨ از آنجا كه جو تنش آميز شد و غلبه سياسي بيشتر شد خيلي به اينكه نظرسنجيها چه ميگويند توجهي نشد. ما در ايران مقداري نسبت به تحليل نظرسنجيها كم عنايتي ميكنيم، نظرسنجيهايي كه در امريكا انجام ميگيرد خيلي نيازي به اين تحليلها ندارد و عددها همان است كه شما ميبينيد و ميشنويد اما در نهايت باز هم تحليل ميكنند اما در ايران تحليل نظرسنجي اهميت بيشتري دارد.
يك مشكل نظرسنجيها كه در بحث آيندهپژوهي نيز بسيار مهم است، فقدان استقلال علمي نهادي است كه ميخواهد اين كار را انجام دهد و اگر نهاد مستقلي براي اين امر وجود نداشته باشد كل نظرسنجي بيفايده و پوچ است. به اعتقاد من برخلاف همه ضعفهايي كه در نظرسنجيها وجود داشته در مهمترين اتفاقاتي كه از ٧٦ به بعد در كشور رخ داده – از اين تاريخ به بعد نظرسنجي در كشور موضوعيت يافت- خوب عمل كردهاند. بنابراين چنانچه دولت و حكومت برنامهريزي دقيقي كنند و از نهادهاي مستقل دولتي و غيردولتي براي انجام پيمايش و نظرسنجي حمايت كند، يكي از مولفهها و عوامل اصلي آيندهنگري را ميتواند تهيه كند و در اختيار جامعه علمي قرار دهد ولي بدون اين تقريبا ميتوان گفت بدون داده انتزاعي حرف ميزنيم، در نتيجه، حاصل همين تحقيقات كيفي ميشود كه در نهايت، جمع را به وحدت نميرساند اما اگر هم كمي ميخواهد باشد كه هست، بايد اعتبار دادهها و تحليل آن جداگانه باشد.
تحليلهاي كلي ما را از تحليل واقعي نظرسنجيها دور ميكند
محمد آقاسي
محمد آقاسي، رييس مركز افكارسنجي دانشجويان ايران (ايسپا) نيز با اشاره به اينكه بسياري از آيندهپژوهان در دنياي امروز يا جامعهشناس هستند يا از روشها و تكنيكهاي آن استفاده ميكنند گفت: يكي از چيزهايي كه ما ذيل مطالعات توليد در روش تحقيق جامعهشناسي ياد ميگيريم روندپژوهي است كه خيلي مهم است و آنها روندها را بسيار جدي ميگيرند و مطالعه ميكنند و آيندههاي ممكن و محتوم و محتمل را از دل همين روندها پيشبيني ميكنند. يكي از جاهايي كه خيلي خوب ميتوان اين روندها را تشخيص داد چون منجر به يك واقعيت ميشود، همين نظرسنجيهاي انتخاباتي است. ممكن است اين سوال مطرح شود كه آيا نظرسنجي شما توانست واقعيت را تخمين بزند؟ چقدر توانست به واقعيت نزديك شود؟ چه مقدار آينده را پيشبيني كرد؟ براي پاسخ به اين سوال نكاتي را بايد بگويم؛ در انتخابات ٩٢ و ٩٤ يك سري اتفاقات پيرامون نظرسنجي افتاد. در ٩٢ ما با بمباران نظرسنجيهاي مختلف رو به رو بوديم لذا بيشمار نظرسنجي ميآمد كه يا دروغ بود يا واقعا اتفاق افتاده بود، وضعيت تحليل شايد خيلي مهم نبود و مهم اين بود كه اين دادههاي منتشر شده چقدر اهميت دارد.
در ٩٤ تا حدي از اين وضعيت گذشتيم، اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه ما در تحليل نظرسنجي مقداري دچار وضعيت آنوميك شديم يعني صرفا به عدد و رقمي بسنده كرديم كه خيلي با آن آشنا نيستيم. لذا در نظرسنجيها دنبال درصدهايي ميگشتيم كه دوست داشتيم نه به دنبال واقعيتي كه ممكن است اتفاق بيفتد يا در حال رخ دادن است. اينكه چرا ما با اين وضعيت آنوميك در تحليل نظرسنجيها رو به رو هستيم چند دليل دارد؛ ما تعريف درستي از نظرسنجي در جامعه علمي خود نداريم، با يك عملكرد آرشيوي در اجراي نظرسنجيها رو به رو هستيم يعني يا در كشوها ميمانند يا ناقص منتشر ميشوند، زبان نظرسنجي با زبان مردم مأنوس نيست، ما اغلب دچار خطاي ديد اطراف تا اكناف ميشويم، نسبت به نظرسنجيها انتظارات بالايي وجود دارد و در نهايت، اتهاماتي به نظرسنجي و فضاي عمومي نظرسنجي زده ميشود. بهطور مثال گفته ميشود مردم ايران دچار محافظهكاري هستند و شما اينها را در نظر نميگيريد. اما بايد ديد بر طبق كدام پژوهش اين محافظهكاري استخراج شده است؟ اينها تحليلهاي كلي هستند كه ما را از تحليل واقعي نظرسنجيها دور ميكند. آقاسي با تاكيد بر اينكه با نظرسنجي به راحتي ميتوان رفتار مردم را پيشبيني كرد افزود: در مقالهاي كه نوشتهام آمده كه صرفا متناسب با نظرسنجيهاي ايسپا نتايج انتخابات ٨٤ -٨٨ و ٩٢ كاملا قابل پيشبيني بودند.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=39382
ش.د9405584