دوره قاجار
در دوره قاجار، دنیای اسلام با دو پدیده استعمار و استبداد مواجه بود و حوزه علمیه نجف به عنوان بزرگترین مرکز علمی تشیع، با رویکردی دینی، به آنها واکنش نشان داد. این واکنشها بیش از همه به تحولات ایران و عراق مربوط بود و علت آن نیز به خاطر مرکزیت تشیع در این دو کشور بوده است. جنگهای ایران و روس از سرنوشتسازترین رخدادهای دوره قاجار در زمان فتحعلی شاه است که شاهد حضور پررنگ حوزه نجف میباشد. مقامات دربار ایران در بحبوحه دوره نخست جنگ برای مقابله با روسیه به علما متوسل شدند که به صدور حکم جهاد توسط شیخ جعفر کاشف الغطاء و سایر علمای نجف و کربلا انجامید.
به گزارش میرزا صادق وقایع نگار: بزرگان دولت قاجار وقتی از کمک دولتهای فرانسه و انگلیس ناامید شدند، به این نتیجه رسیدند که «لازم و واجب است تجاوزات روسیه را در محال گرجستان و تفلیس به علمای اسلام اعلام دارند که آنان به موجب تشویق، اهالی اسلامی را بر علیه تجاوز روسیه بشورانند و امر جهاد صادر نمایند. پس از موافقت، این امر به میرزا بزرگ فراهانی که یکی از وطنپرستان به شمار میرفت واگذار گردید. مشارالیه برای انجام منظور، حاج ملاباقر سلماسی و صدرالدین تبریزی را ملاقات و آنان را به سوی عتبات گسیل داشت تا پیشامد لشکرکشی روسیه را در حدود شمال ایران به گرجستان و داغستان و سایر نقاط شمال، به عرض شیخمحمدجعفر نجفی و آسیدعلی اصفهانی برسانند.»3
آیتالله شیخ محمدجعفرنجفی، معروف به کاشف الغطاء که یکی از مراجع تقلید نجف بوده، در روستای جناحی از توابع حله متولد شد و به نجف عزیمت کرد. پس از تحصیلات مقدماتی از حوزه درس آیتالله وحید بهبهانی بهرهمند شد. کتاب معروف وی «کشفالغطاء» است که یکی از بهترین کتابهای استدلالی فقه است. وی در سال 1227 قمری در نجف اشرف وفات کرد و همانجا به خاک سپرده شد. وی در غائله حمله وهابیون به نجف نیز رهبری جهاد را برعهده داشت و در مقابل حملات آنها دیوار نجف را ساخت و همراه با سایر علما و همکاری مردم مسلحانه استقامت کرد تا سرانجام وهابیون متواری شدند.4 مرحوم کاشفالغطاء برای دفاع از مرزهای ایران فتوای جهاد صادر کرد و چنانکه از «کشفالغطاء» پیداست، وی معتقد به ولایت فقیه بوده و جهاد را ابتدائاً از اختیارات پیامبر(ص) و ائمه هدی شمرده و پس از آنان، عالمان دین را نایب معصومین میدانست.
وی در این باره مینویسد: «به درستی که سیاست جهاد، دفع اهل کفر و عناد و جمع لشکر و سپاه مخصوص است به بزرگان از پیغمبران و ائمه امنا و کسی که قائم مقام ایشان است از علما». از این رو کاشف الغطا دستور به جهاد در زمان خویش را نیز ابتداً حق خود میدانسته است اما از آنجا که عملاً قادر به این مهم نبود آن را به سلطان زمان خویش تفویض کرد و فرمود: «پس از حصول موانع ظهور و عدم امکان قیام ما و قیام علما به این امور، اذن دادیم به پادشاه این زمان و یگانه دوران». البته به خاطر این که شاه ایران «معترف است به اطاعت، و سالک است در رفع دشمنان به طریق شریعت، فتحعلی شاه قاجار ـ حَفظَهالله مما یخاف و یخشاه ـ و کسی را که ولیعهد و قائممقام خود داشته و ملک آذربایجان را به او واگذاشته و اوست شاهزاده عباس میرزا».
مرحوم کاشفالغطاء باز برای تاکید ـ بر این که این جهاد نه به اعتبار شاهان قاجار است، بلکه به اعتبار ولایت فقهاست ـ اضافه میکند که «هر که در سپاه ایشان قتیل شود، مثل آن است که در لشکر ما به قتل رسیده و آن که اطاعت ایشان کند؛ چنان است که اطاعت ما کرده و هر که ایشان را یاری نکند، ندیم ندامت شود و محروم از شفاعت ما در روز قیامت باشد.»5
یکی دیگر از عالمان اثرگذار در جنگ روس و ایران، صاحب ریاض است. سیدعلی طباطبایی در سال 1161 قمری در کاظمین متولد شد. وی خواهرزاده و داماد وحید بهبهانی است. پس از دروس مقدماتی درنزد استاد کل، وحید بهبهانی به شاگردی پرداخت و به سرعت از عالمان مشهور شد. حوزه درس وی به خاطر بیان رسا و دقایق علمیاش رونق گرفت و تمام علما و مجتهدین کربلا در درس وی حاضر میشدند. وی کتابی را به نام «ریاضالمسائل فی بیان احکام الشرع بالدلائل» در شرح «مختصر النافع» علامه حلی نوشت. این کتاب یکی از پرمحتواترین و پیچیدهترین کتابهای فقهی است که هیچ مجتهدی از آن بینیاز نیست. معروف است که شیخانصاری به شاگردان خود سفارش کرده که اگر میخواهید به اجتهاد برسید، کتاب «ریاض المسائل» را به دقت مطالعه کنید.
وی پدر عالم مجاهد آیتالله سیدمحمد مجاهد است که در جنگ دوم ایران و روس شخصاً شرکت کرد. آقاسیدعلی صاحب ریاض در سال 1231 ق در کربلا وفات یافت.6 سیدعلیطباطبایی، صاحب «ریاض» نیز رسالهای در وجوب جهاد با کفار روس نوشت و تمام مسائل مهم جهاد از قبیل بسیج، کمک مالی، سربازگیری، مخارج جنگ، غنائم، هزینه از انفال یا خمس و زکات و یا مالیات، غسل و کفن شهدا و... را در آن آورده است. در این رساله اطاعت مردم از شاه و نایبالسلطنه عباس میرزا واجب شده است و این اطاعت را از باب اجازه ولائیه خود و کاشفالغطاء میداند: «بنابر اجازت این دو نایب امام(ع) و صریح فتوای علمای اعلام، ظاهر است که جهاد به متابعت پادشاه زمان که مقصود از آن حفظ بیضه اسلام و مال و عرض و جان بلاد مسلمین باشد، مقاتله فی سبیلالله است».
وی همه مسئولین جنگ از شاه تا فرماندهان دسته را موظف میکند: «ایشان راست رجوع به مجتهد برای دانستن طریقه و احکام شرعیه، و از آن جمله آن است که پادشاه بدون اضطرار در حرب و قتال سبقت نگیرند و از حدوث امری که شوکت اسلام را بشکند، بر حذر باشد.». مرحوم صاحب «ریاض»، دفاع از مرزهای اسلام را در زمان غیبت مهمتر از حضور امام(ع) میداند و میفرماید: «مرابطه زمان غیبت که برای حفظ بیضه اسلام یا خون یا عرض مسلمین باشد و با متابعت امرا و حکّام ـ سیما به اذن نواب عامه ـ به علم آید، افضل است از مرابطه و مجاهده هنگام حضور امام(ع).» وی غسل و کفن کشتهشدگان را لازم نمیداند و میفرماید: « و دفن میشود با لباس خود».7
این دو مرجع بزرگ تشیع در نجف تنها بر فتوای خود اتکا نکردند و از آن جا که میدانستند بعضی مردم ایران مقلد مراجع ساکن ایران هستند با ارسال نامههایی به علمای ایران از آنان خواستند آنان نیز احکام مشابهی صادر نمایند. وقایع نگار در این باره مینویسد: «من جمله از علمای محلی ملااحمد نراقی، میرمحمدحسین سلطانالعلما (امام جمعه اصفهان) و ملاعلیاکبر اصفهانی که اعظم علما محسوب بودند، بدین دستور احکامی صادر نمودند» و برای اطلاع مردم ایران «مباشر این امر، میرزا بزرگ [فراهانی] عبارت بیانات مجتهدین را به طرز رساله درآورده [موسوم به احکام الجهاد و اسباب الرشاد] در تمام شهرهای مملکت منتشر ساخت. در اندک وقت کلیه ایران ـ به خصوص آذربایجان ـ به شورش پرداخته، با وسایل لازم مهیای جدال عمومی با روسیه شدند.»8
جنگ دوم
اگر چه جنگ اول به نفع روسیه خاتمه یافت اما دخالت علمای دین در این موضوع پیامدهای خوشگواری را برای جامعه اسلامی و کشور ایران ببار آورده است. نزدیکترین آثار چنین حضوری در جنگ دوم ایران با روس اتفاق افتاد. آنجا که مردم ستمدیده ایران در جریان جنگ دوم ایران و روس، پس از مایوس شدن از دولت مردان ایران دو باره دست به دامن علمای نجف شده از آنان استمداد نمودند.
روسیه به تعهدات خود در پایان جنگ اول پایبند نماند و به تصرف مناطق دیگری از کشور دست زد. تصرف مناطق جدید از یک طرف و تعدی به مردم مسلمان شکست خورده فضای ایران را تغییر داده و بار دیگر آن را آماده جنگ کرد. به تعبیر وقایع نگار «مردم تحت ستم مناطق که از حکومت ناامید شده بودند، دست به دامان علمای نجف شدند.
[چون روسیه قراباغ و شیروانات را به انضمام گنجه تحت تسلط خود در آورده بود، سالداتها در این ولایات به وسائل مختلف باعث اذیت و آزار ساکنین آن نواحی بودند و دست رنج [آنها] را به هر عنوان از کف رعایا ربوده، به جانب روسیه حمل میکردند... ساکنین سه ولایت مزبور... شکایتی به وسیله فرستاده مخصوص به سوی عتبات فرستادند و در نزد علمای عظام آقا سیدمحمد اصفهانی و علمای دیگر از تعدیات روسیه و طرز رفتار خشن آنان نسبت به مسلمانان [شکوه نمودند] و از علمای مزبور خواهان بذل توجه شدند تا زارعین را از چنگال آنان رهایی بخشند.»9
چنان که غیر از مردم سرزمینهای اشغالی، این حدیث به دست «بعضی از چاکران نایب السلطنه [عباس میرزا] که از مصالحه با روسیان دل نگران بودند، گوشزد آقا سیدمحمداصفهانی که ساکن عتبات عالیات بود گشت.». آیتالله سیدمحمد مجاهد چون میدانست که تصمیم در این باره بدون نظر دولت ممکن نیست، ابتدا به رایزنی با حکومت ایران پرداخت:«بنا به مصلحت و صوابدید آیتالله محمدمجتهد اصفهانی لازم دانستند که دولت ایران را از شکایت مردم آن سه محل واقف سازند.»10
علمای نجف جلسهای مشورتی گرفتند و به این نتیجه رسیدند که چون «برهم زدن مصالحه [بین ایران و روس] به صلاح دولت ایران نیست» اول یکی از علما به صورت انفرادی حکم جهاد را در مقابل روس اعلام کند و علیالقاعده پس از مطالعه، تصمیم نهایی گرفته شود. آنگاه «به آرای جمهور مجتهدین، ابتدا به وسیله ملارضای خویی حکم جهاد مسلمین را در برابر روسیه جایز شمرد.»11 آیتالله مجاهد مساله را با دولت ایران در میان گذاشت و نظر شاه را در مورد جهاد جویا شد. «او به کارداران درگاه شاهنشاه ایران نگاشت که این هنگام جهاد با جماعت روسیه فرض افتاد. پادشاه اسلام را دراین امر رای بر چگونه است؟ شهریار تاجدار فرمود که ما پیوسته به اندیشه جهاد شاد بودهایم و خویشتن را از بهر ترویج دین و رونق شریعت نهادهایم».12
«چون علمای نجف، دولت را برای جهاد عامه موافق دیدند با تدارک لازم به عزم جهاد با روسیه به ایران وارد شدند. عموم ایرانیان پایبند به دین و وطن برای استقبال علما شتافتند و از آنان پذیرایی شایان به عمل آوردند. علما به هر محل و مکانی که ورود مینمودند، حسّ وطنپرستی را بین عموم شایع و آنها را بر ضد دولت روسیه تحریک و تشویق نموده، از همان روز ورود به وسیله معتمدین خود، نامهها به تمام فضلای بلاد اسلامی به تحریر آوردند و تمام مسلمین را به اقدام جهاد دعوت کردند.»13 سرانجام آیتالله مجاهد «درعشر آخر شوال المکرم [1241] وارد تهران شد و تمامت شاهزادگان و علمای بلاد جنابش را پذیره شدند و شهریارش عظیم گرامی بداشت... پس آقا سید محمد دل شاد کرد و با هر یک از علمای ایران مکتوبی نگار داد که به حضرت شهریارگرد آیند و مردم را از بهر جهاد تحریض کنند.»14
«روز هفدهم ذیقعده جنابآقاسیدمحمد و حاجی ملامحمد جعفراسترآبادی و آقا سیدنصرالله استرآبادی و حاجی سیدمحمدتقی قزوینی و سیدعزیزالله طالش و دیگر علما و فضلا وارد لشکرگاه گشتند و شاهزادگان و امرای ایشان را پذیره کردند. در روز شنبه، هیجدهم، جناب حاجی ملا احمد نراقی کاشانی که از تمامت علمای اثنی عشریه فضیلتش بر زیادت بود، به اتفاق حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی و جماعتی دیگر از علما و حاجی ملا محمد میرحاجی ملااحمدکه او نیز قدوه مجتهدین بود از راه برسید. جماعت شاهزادگان و قاطبه امرا و اعیان نیز به استقبال بیرون شتافتند و جنابش را با تکبیر و تهلیل و سکانت در محلی جلیل فرود آوردند و این جمله مجتهدین که انجمن بودند، به اتفاق فتوا راندند که هر کس از جهاد با روسیان باز نشیند، از اطاعت یزدان سربرتافته، متابعت شیطان کرده باشد.»15
سرانجام علما به سوی آذربایجان حرکت کردند. سفرای روس پیام صلح به ایران آوردند. اما: «در همین اثنا که سفیر مذکور دم از دوستی و یگانگی میزد، ناگاه پیکی از طریق مرز با مکتوب سربسته از طرف مرزداران واصل گردید: سرحدداران روسیه شب هنگام به ایروان تجاوز کرده، با رفتار موحش، به یکی از قراء ایروان تاخت آورده و چون اهالی پایداری کردهاند، قریه را به توپ بسته، بعد از قتل یک عده مرد و زن و کشتن اطفال معصوم قریه را متصرف شدند. پس از وقوف، مجتهدین جنگ با روسیه را واجب دانستند و نایبالسلطنه (عباس میرزا) هم با عقیده علما موافق بود... سفیر مزبور آن چه کوشش کرد که جدال بین دو دولت صورت نگیرد، به جز انکار و اصرار در جنگ از عباس میرزا و علما جوابی نشنید».16
سرانجام جنگ بین سپاهیان ایران و روس درگرفت و به سرعت با پیروزی سپاهیان مسلمان به پیش میرفت. «ایرانیان به قدری در عملیات خود پیروزمند بودند که در عرض کمتر از یک ماه تمام شهرهای شیروان، شاماخی، طالش، گنجه، همگی دوباره به تصرف نیروهای شاه ایران درآمدند»، اما با کمال تاسف شاه حریص و زرپرست ایران «از دادن پول برای تجهیز خودداری نمود. ارتش ایران منحل گردید. روسها از نیروهای امدادی که به آنها میرسید، منتهای استفاده را مینمودند».17
به هر حال جنگ مغلوبه شد و شکست ایرانیان آغاز شد. به عبارت دیگر حکومتگران قاجار نتوانستند از این فرصت به دست آمده و بسیج ملی استفاده کنند و این شکست موجب بیماری آیتالله سیدمحمدمجاهد شد و به قول سپهر «این هنگام جناب آقا سیدمحمد که در میان علمای ایران فحلی (نری) نامبردار بود، مزاجش از اعتدال بگشت»18 و «در تبریز، مریض و در عرض راه به جوار رحمت الهی پیوست و از کشاکش امورات جهاد و دنیای بیبنیاد رست»19 و سرانجام این جنگی که با همّت و تلاش علما میرفت تا حیثیت از دست رفته ایران را بازگرداند با غفلتی نابخشودنی بار دگر منجر به قرارداد نکبتبار ترکمانچای شد.
تحریم تنباکو
ماجرای تحریم تنباکو نیز نمونهای دیگر از حضور حوزه نجف در قضایای سیاسی ایران بود. اما این بار قیام و نهضت به دست با کفایت میرزای شیرازی عالیترین مقام شیعی اتفاق افتاد. سید محمد حسن حسینی معروف به میرزای شیرازی فرزند میرزا محمود در 15 جمادی الاول سال 1230. ق در شیراز متولد شد. پدر او در همان سالهای تولد وفات یافته و وی تحت تربیت دایی دانشمندش سید حسین مجدالاشراف قرار گرفت. محمد حسن در چهار سالگی به مکتب رفته و در شش سالگی وارد حوزه علمیه شد. او دارای هوشی سرشار و حافظهای قوی و استعدادی درخشان بود و این همه لیاقت و شایستگی، همگان را به اعجاب واداشته بود. در دوران نوجوانی مهمترین کتاب فقهی حوزه؛ شرح لمعه را تدریس میکرد تا این که راهی حوزه اصفهان گردید که در آن زمان پر رونقترین حوزه شیعی بود.
شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب کتاب «هدایه المسترشدین» نخستین هدایتگر وی در اصفهان بود. بعد از فوت وی، سید حسن بید آبادی او را به شاگردی پذیرفته و قبل از بیست سالگی، اجازه اجتهاد میرزا را صادر نمود. حاج محمد ابراهیم کلباسی از دیگر استادان وی در حوزه اصفهان میباشد. میرزای شیرازی بعد از گذراندن 29 سال از بهار عمرش و کسب فیض از بهترین استادان عصر و دریافت اجازه اجتهاد از حوزه اصفهان، برای تکمیل معلومات خود راهی دیار نجف و کربلا گردید. او به حلقه درس اساتید شایستهای همچون حسن کاشف الغطاء، شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر)، سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) و شیخ مشکور حولائی پیوست. بعد از اینکه خود را بینیاز از اساتید حوزههای عراق احساس کرد، قصد برگشت به ایران نمود. صاحب جواهر که آن همه شایستگی را در وجود ایشان حس کرده بود، برای حاکم شیراز و مردم منطقه نامهای نوشته و با ستایش فراوان از میرزای شیرازی، وجود چنان شخصیت والایی را برای آن منطقه مغتنم و ضروری دانست.
اما وقتی که میرزا از حوزه کربلا برای وداع با مرقد مطهر علی علیه السلام وارد نجف گردید، به شیخ انصاری خبر دادند که طلبه مستعدی بنام سید محمد حسن شیرازی قصد برگشت به وطن دارد. او را دعوت کرده و در یک جلسه علمی وارد مذاکره با میرزای شیرازی گردید. میرزا با شنیدن سخنان شیخ جان تازهای گرفته و احساس کرد با دریایی مواج از فقه و اصول رو بروست، از این رو قصد خود را از سفر به وطن عوض کرد. میرزا از آن روز به حلقه درس شیخ انصاری پیوسته و تا آخرین لحظات عمر شیخ، از وی جدا نشد. شیخ نیز آنچنان به لیاقت میرزا باور کرده بود که با اصرار تمام، تصحیح کتاب «رسائل» خود را به میرزا محمد حسن واگذار کرد.
میرزای شیرازی به تربیت شاگردان ممتازی نیز همت گماشت که از جمله آنها میتوان به میرزا محمد تقی شیرازی (معروف به میرزای دوم)، شیخ عبدالکریم حائری (موسس حوزه علمیه قم)، میرزا حسین نائینی، شهید شیخ فضلالله نوری و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، حاج آقا رضا همدانی، حاج میرزا حسین سبزواری، سید محمد فشارکی اصفهانی، سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه الوثقی اشاره کرد. میرزای شیرازی در سال 1281 ق، بعد از رحلت شیخ انصاری، 23 سال منصب خطیر مرجعیت را عهدهدار گردید. اقدامات میرزای شیرازی در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام و دفاع از کیان اسلام، هر کدام نقطه عطفی در تاریخ مرجعیت تشیع به شمار میآید.
دفاع از شیعیان مظلوم افغانستان، تلاش برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی (با انتقال حوزه علمیه تشیع از شهر نجف به شهر سنی نشین سامرا، پرداخت شهریه و کمکهای مالی به علماء و طلاب اهل سنت، از میان بردن موانع وحدت)، تربیت و اعزام مبلغ به مناطق محروم، جلوگیری از تجاوز یهودیان به مسلمانان همدان، جلوگیری از خرید سرزمینهای شهر طوس توسط دولت روسیه، فرستادن آیهالله سید عبدالحسین لاری برای مبارزه با عوامل انگلیس در جنوب ایران و حمایت از قیام آزادی خواهانه مردم آن سامان، برخی از این تلاشها است. این پرچمدار علم و عمل و مرد سیاست و دیانت در سال 1312 ق، در سن 82 سالگی درگذشت و پیکر مقدس او را به نجف حمل کرده و در کنار درب طوسی حرم علی علیه السلام به خاک سپردند.
نهضت تحریم تنباکو، از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران است که آثار و برکات سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی بسیاری داشت و به دست میرزای شیرازی رقم خورد. در روند شکلگیری و پیروزی این نهضت، منزلت روحانیت و اهمیت جایگاه مرجعیت، در مبارزه با نظام استعماری آشکار شد و پیوند مردم و مرجعیت قیامی عمیق و وسیع را موجب گردید. عظمت این نهضت، آنقدر زیاد بود که مورخانی مانند احمد کسروی و آخوندزاده نیز نتوانستهاند در برابر آن سکوت کنند و این قیام را مقدمه نهضت مشروطیت دانستهاند.
یکی از امتیازات ننگینی که در زمان قاجار نتایج نامطلوبی را به بار آورد امتیاز انحصار تنباکو معروف به امتیاز رِژی بود. به موجب این امتیاز که در زمان ناصرالدین شاه قاجار با تالبوت انگلیسی منعقد شد، شرکت رِژی به مدت 55 سال صاحب حق انحصاری تجارت تنباکوی ایران و حتی نظارت بر زراعت آن شناخته میشد. وقتی علمای اعلام، از انعقاد این قرارداد مطلع شدند، ابعاد استعماری آن را برای مردم تشریح و آنان را به اعتراض تشویق کردند. با گسترده شدن اعتراضات مردمی و پیگیری علمای بزرگ ایران از جمله حاج میرزا محمد حسن آشتیانی و شیخ فضلالله نوری در تهران، آقانجفی اصفهانی و برادرش حاج آقانورالله در اصفهان، فال اسیری در شیراز و... اعتراضات شکلی وسیعتری به خود گرفت چرا که در اغلب بلاد ایران، شاگردان میرزای شیرازی و مجتهدان آگاه، ابعاد استعماری چنین قراردادی را برای مردم تبیین میکردند و با اشاره به روند حاکمیت انگلیسیها بر کشورهائی مانند هندوستان و مصر، اسارت ایران را نتیجه تحقق این گونه معاهدات عنوان میکردند.
پس از آنکه مردم اقصینقاط ایران نسبت به اهمیت مساله آگاه شدند، علمای اعلام از طریق سید جمال الدین اسد آبادی از میرزای شیرازی در خصوص این قرارداد کمک خواستند و میرزا پس از بررسیهای لازم و مکاتباتی با شاه ایران و مایوس شدن از او طی حکمی تاریخی این قرار داد را بیاثر کرد: «بسمالله الرحمن الرحیم. الیوم، استعمال تنباکو و توتون، بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان(عج) است.»
این حکم چنان نافذ بود که با امکانات محدود آن زمان به سرعت در کشور منتشر شد. گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که صبح روزی که این حکم به تهران رسید، تا هنگام اذان ظهر همه مردم از محتوای آن با خبر شدند و تا عصر همان روز قلیانها را شکستند و انبارهای توتون و تنباکو را به آتش کشیدند.
ناصرالدین شاه ابتدا از پذیرش حکم میرزای شیرازی، امتناع میکرد. اما تاثیر این فتوا به حدی عمیق بود که شاه قاجار هم در حرمسرای خود جرات نمیکرد قلیان استفاده کند. در یادداشتهای روزانه منشی مخصوص ناصرالدین شاه آمده است: وقتی شاه به زنش گفت؛ چه کسی قلیان کشیدن را حرام کرده است؟ پاسخ شنید؛ همان کسی که مرا به تو حلال کرده است!. با این وجود، درباریان به دلیل رشوههای کلانی که برای انعقاد این قرارداد گرفته بودند، شاه را به مقاومت در برابر اعتراضهای مردمی تشویق میکردند. آنان، همزمان با انتشار شایعات و اخبار مختلف میکوشیدند در صفوف نهضت خدشه ایجاد کنند. ابتدا نسبت به اصالت حکم میرزا تردید ایجاد کردند. ولی میرزا حسن آشتیانی و شیخ فضلالله نوری که از شاگردان میرزا بودند شهادت دادند که این حکم متعلق به شخص میرزای بزرگ است. درباریان برخی واعظان وابسته به خود را به کشیدن قلیان در برابر مردم تشویق کردند و از آنها خواستند نسبت به "شیوه اجتهاد میرزا" چون و چرا کنند. در عین حال این حکم تاریخ ساز چنان عرصه را بر شاه و درباریان تنک کرد که مجبور به لغو این قرار داد ننگین شدند.
پاورقیها:
1. ابن طاووس،فرحه الغری، 132
2. نجاشی، رجال نجاشی، 440
3. تاریخ جنگهای ایران وروس، ص 172
4. عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، ص 292.
5. محمدحسن رجبی، رسایل و فتاوای جهادی، ص 23.
6. ر.ک. به: علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 8، ص 623
7. محمدحسن رجبی، پیشین، صص 25 ـ 54.
8. همان، 172
9. میرزا محمدصادق وقایعنگار، پیشین، ص 232.
10. سرپرسی سایکس، تاریخ ایران، ترجمه سیدمحمدتقی داعی گیلانی، ص 459..
11. محمدحسن رجبی، پیشین، ص 171.
12. محمدتقی لسانالملک (سپهر)، ص 364.
13. میرزا محمدصادق وقایعنگار پیشین، ص 233.
14. محمدتقی سپهر، پیشین، ص 364
15. همان، ص 365.
16. میرزا محمدصادق، وقایعنگار، پیشین، ص 235.
17. سرپرسی سایکس، پیشین، ص 460.
18. محمدتقی لسان الملک، پیشین، ص 374
19. رضا قلیخان هدایت، فهرست التواریخ، ص 402.
http://jomhourieslami.net/?newsid=97667
ش.د9501135