عمده مخاطبین ما در ریاض، جدّه، خلیج فارس و سپس در شمال آفریقا هستند و این برای خودش معنا دارد. یعنی نشان میدهد که ما میتوانیم با همین شکل ظاهریِ شیعه روز به روز به آمار مخاطبین ما اضافه کنیم و الآن نزدیک به 49 میلیون بازدیدکننده داریم.
اشاره: وحدت بين مسلمين تنها راهكار مقابله عملي با دشمنان اسلام است. در اين ميان براي حفظ انسجام بين امت اسلامي اشخاص بسياري مشغول فعاليت هستند. امروزه با گسترش رسانه ها و امكان برقراري ارتباط و تعامل با افراد در نقاط مختلف جهان فضايي براي تبادل افكار و ارائه نظرات بدون سانسور فراهم شده است.
حجت الاسلام والمسلمين صالح كلباسي از فضلايي است كه در هر دو عرصه سالهاست مشغول فعاليت است و در فضاي مجازي ضمن رعايت اصول شيعي و انسجام اسلامي با راه اندازي سايت islam4u.com ارتباط گسترده اي با جوانان و نخبگان عرب و به خصوص اهل تسنن دارد و به پرسشهاي آنان در مورد شيعه پاسخ مي دهد. وي كه دانش آموخته حوزه علميه نجف و قم است از سال 1376 با راه اندازي مركز الاشعاع الاسلامي رو در رو با جوانان اهل سنت مرتبط است و مكتب اهل بيت را بدون تعصب و افراط به آنها ارائه ميكند. اين سايت علاوه بر بخش پرسش و پاسخ، خدمات ديگري مانند مقالات، تقسير، كتب اسلامي و ادعيه و زيارات و .. را در خود جاي داده است. در قسمت كتابخانه بيش ار يك ميليون بار تعداد كتب دانلود شده است و برخي سوالات به تنهايي تا 600 هزار بار ديده شده است. با توجه به ثبت IP بازديدگنندگان اكثر مراجعان به سايت از سوي جوانان و به خصوص از داخل دانشگاهها بوده است.
*با توجه به ارتباطات گستردهای که سالهای متمادی با اهلسنت داشته و تجربه و اندوختههای ارزشمندی را در بحث وحدت و ارتباط با برادران اهلتسنن بدست آوردهاید برای شروع بحث یک مختصری از فعالیتهایتان چه در فضای مجازی و چه حقیقی و همینطور سوابق علمی که در سطوح مختلف کسب کردهاید، بفرمایید.حضرت امام(ره) ابتکاري را به خرج دادند این فاصله زمانی که بین دو روایت و دو تاریخی که میان اهل تسنن و ما شیعیان وجود دارد؛ یعنی به عبارت بهتر اختلاف در ولادت حضرت را مدبرانه به هفته وحدت نامگذاری کردند. بنده احساس نمیکنم کاری انجام دادم، مخصوصاً اگر به عنوان وظیفه باشد که خیلی مقصر هستیم و کوتاهی کردیم. چون نگاهی که انسان به جهان اسلام دارد بسیاری کمبود به چشم میخورد که وقتی انسان با آن کاستیها مواجه میشود این سهلانگاریها و کمکاریها خودشان را به وضوح نشان میدهند.
خدا توفیق داد بنده در کربلای معلی بهدنیا آمدم. مرحوم آیتالله شیخ محمد کلباسی پدر بنده از علمای معروفی بودند که در نجف و سپس به کربلا منتقل شدند. از این حیث بنده تولد بنده در کشور عراق اتفاق افتاد. در سن 15 سالگی به حوزه علمیه رفتم و بعد مدتی آموختن علوم و دروس حوزوی، بعثیها ما را به ایران هجرت دادند. حوالی سال 49 ابتدا در تهران و سپس قم سکنی گزیدیم. استقرار در قم با پیگیری مجدانه دروس حوزوی همراه شد.
عمده حضور بنده نزد آیت الله معرفت بود؛ ایشان نزد پدرم دروس حوزوی آموختد. خدمت ایشان دروس زیادی آموختم و سپس این علوم را در سطوح عالیه فقهی دنبال کردم. آرام آرام موضوع تبلیغ را به عنوان یک امر مهم و جدی اهتمام دادم. به گونهای که در اوایل سال 55 کانون پاسخگویی به سوالات مذهبی را در قم به همت برخی از دوستان فاضل راهاندازی کردیم.
یکی از این دوستان، حجتالاسلام شیخ جعفر خوشرویی که در کشورهای عربی به الهادی معروف هستند و یکی دیگر هم شیخ جعفر نائینی که داماد آیتالله معرفت هستند، با بنده همراه شدند. در آن جامعه راهاندازی این کانون یکی از مباهات به شمار میرفت تا مرکزی باشد برای پاسخگویی به سوالاتی که جوانان دارند.
این کار از طریق پست و مکاتبه انجام میشد. البته در عین حال، اساسنامه سختی برای خودمان تدوین کرده بودیم که به اعتقاد بسیاری، یکی از عوامل مهم نیل به موفقیت، همین دقت در اجرای این اساسنامه بود. چند سالی ما به این کار ادامه دادیم تا اینکه به مرور سِیل پرسشها، کار را سختتر میکرد. آن زمان هم مشکل محدودیت منابع انسانی متخصص را داشتیم و از طرفی هم امکانات و تجهیزات لازم در اختیار نبود.
با این حال تمام پاسخها تایپ میشدند و سپس از طریق پست در اختیار پرسشکنندگان قرار میگرفت. حتی برای پرسشکنندگان پروندههایی را تنظیم کرده بودیم تا کار با یک ساماندهی منظم و انسجام مناسبی پیگیری شود. فعالیت این کانون به صورت مخفیانه و پنهانی انجام میشد اما یکی دو بار در روزنامه کیهان و یک مرتبه هم در مجله دانشمند آن روز، مطلبی را به صورت تبلیغاتی از راهاندازی و فعالیت این کانون منتشر کردند.کم کم این فعالیتها دیده شد و جامعه تشنه آن روز از این فرصتها استفاده کردند؛ از آن موقع به بعد نامهها را در کیسههای بزرگ حمل میکردند و به دست ما میرساندند. چرا که دیگر صندوق پستی گنجایش پذیرش این همه استقبالکننده را نداشت.
نامهها هم در برخی اوقات با انضمام حاوی 8 تا 10 سوال به دست ما میرسید اما با این حال ما مقیّد بودیم ضمن پاسخگویی به همه محتوای نامه، جوابها قانع کننده و جامع باشد. علاوه بر آن کتابهایی را هم معرفی میکردیم که بتواند مخاطب به واسطه بهرهمندی از محتوای آن کاملاً در آن زمینه مورد نیاز، معلوماتی را کسب کند.
برخی از نمونههای پاسخهای آن زمان هم موجود است. البته بخش عمدهای از آن آثار به دلیل عدم وجود تجهیزات و امکانات کافی از بین رفت. جالب است بدانید آن موقع مجموعه سربرگ و آرم هم داشت و مفتخرم بگویم با دست خالی از امکانات وتجهیزات، دستاوردهای ارزشمندی به دست آمد.
این خدمات و حجم فعالیتها انجام میشد اما نمیتوانستیم حتی به خانوادههایمان بگوییم این کانون برقرار است و این فعالیتها را انجام میدهد. حتی مرحوم پدرم نمیدانستند این کانون به مدیریت ما فعالیت میکند.. چون حوزه جوّی نبود که طلبههایی در سن و سال ما چنین پاسخهایی به سوالات مردم بدهند.
یادم میآید در دوران جوانی خدمت مرحوم ابوي رسیدم. آن موقع تقریباً 15 ساله بودم. ایشان از بنده سوال کردند چه میخوانید؟ هر وقت به محضرشان میرسیدم ما را در معرض ارزیابی قرار میدادند و چند سوال علمی و یا فقهی میپرسیدند؟ یک شایعاتی از بنده به ایشان نقل شده بود که می گفتند شما دوستدار دکتر شریعتی هستید؟! واقعاً اینگونه نبود! افکار و اندیشههای مستقلی داشتم. ولی همه کتابهای ایشان را خوانده بودم.
به مرحوم ابوي این طور گفتم که ماجرا به این صورت نیست. درست است مرحوم بود مسن بودند اما روشنفکر بودند. همواره اهل بحث و منطق بودند. عرض کردم که من کتابهای ایشان را خواندهام اما دوستدار ایشان نیستم! اشتباهات ایشان را هم میدانم و به تناوب هر کتابی که مطالعه کردهام اشتباهات را نیز مطرح کردم.
پرسیدند پس چه فعالیتهایی را انجام میدهید؟! آنجا فعالیت کانون را به طور تفصیلی بیان کردم. که با برخی از دوستان چنین کانونی را با چه کمیت و کیفیتی راهاندازی کردیم. ایشان متعجب شدند. چطور؟! شما جوانان چطور از پَسِ چنین کارهایی برآمدید. چون چنین کارهایی بسیار سخت انجام میشد آن هم نه در سن و سالهای جوانی!
البته در آن دوره سه، چهار موسسهای بودند که برای تقویت اسلام فعالیت میکردند اما تعداد محدود و جامعه تشنه معروف بود. به تعبیر بهتر افراد اصلاً جرأت نداشتند به این میدانها پا بگذارند.
در خدمت مرحوم ابوي چند نمونه از پاسخهایی را که نسبت به سوالات مردم داده شده را ارائه دادم از جمله پاسخی به سوالی پیرامون معراج بود که خودم این جواب را داده بودم. ایشان دیدند و عصبانی شدند که چرا به من نگفتید چنین فعالیتهایی انجام میدهید که ذهن من نسبت به شما دگرگونیهای منفی پیدا کرده بود. آن شب خیلی این بنده خدا با یک ناباوری ما را ترغیب و تشویق کرده بود که چند طلبه جوان کار در این حد انجام میدهند.
ایشان متوجه شدند که دیگران بر روی چه مبناهایی با ما دشمنی میکنند؛ اصلاً یکی از دلایل مهم فعالیتهای مخفیانه همین رفتارهای مغرضانه بود. نزدیکترین دوستان ما از این فعالیتها خبری نداشتند. این فعالیتها ادامه پیدا کرد تا پیروزی انقلاب اسلامی که همه چیز متحول شد و دیگر امکان ادامه دادن نبود.
*آماری دارید که به چند سؤال و یا چند نامه پاسخ دادید؟آماری نداریم ولی به طور یقین میتوانم بگویم بیش از یک هزار سوال یقیناً در این مدت سه ساله از سال 54 تا 57 پاسخ دادیم. حتی مکانیزمی را برای خودمان قائل بودیم اگر کسی سوال مشابهی داشت از هر نسخهای که تایپ میشد 10 نسخه هم کپی میکردیم تا دوباره کاری نشود و به گونهای کار در همان وهله اول به شایستگی انجام گیرد.
واقعاً برای خدا این کارها را انجام می دادیم و حرفی از برجستهسازی این فعالیتها نبود. من که رفتم خارج از کشور و نبودم عمده این آثار متأسفانه به علت امکانات و تجهیزات اندک از بین رفت.
این را هم بدانید آن زمان برای چاپ مطلبی باید روالهای سختی را می گذراندیم و یا تایپ(ماشیننویسی) ممنوع بود. اما ما رفتیم ماشین نویسی و این کار را یاد گرفتیم.
*در بين برگه ها يك نامه به زبان عربي به شيخ الازهر وجود دارد. داستان اين نامه چيست؟این فراتر از پاسخ به سوالات مذهبی است! ما مطلع شدیم شیخ حسن سعید(ره) که در تهران بودند یک فعالیتهای برون مرزی انجام میدهند؛ کتابهای مختلف شیعه را برای معرفی و توسعه بیشتر به کشورهای مختلف ارسال میکردند. یادم میآید مقالهای در یکی از روزنامههای عربستان که ضدشیعه نوشته بودند را الازهر جواب داده بود که نسبت به موضوعات مطرح شده پیرامون مکتب شیعه، اعتراض کرده بود. حسن سعید هم از این اقدام تشکر کرده بود. ما هم فرصت را مغتنم شمردیم و نامهای را به عنوان یک تشویقکننده به الازهر نوشتیم. از این دست کارها هم گاهی انجام میدهیم.
بعد از انقلاب حوزه علمیهای در نزدیک جماران برای فراگیری طلاب خارجی که از کشورهای عربی میآمدند، تأسیس شد؛ از بنده خواستند که در آنجا تدریس کنم. کم کم مستقر شدیم و سپس هم به سوریه و لبنان و بعد هم سر از خلیج درآوردیم. در این زمان هم سوالات مختلف و متنوع دانشجویان را پاسخ میدادم.
در این زمان، سر و صدایی به پا شد که تکنولوژی به نام اینترنت آمده است. پرس و جوها از این ابزار آغاز شد که اینترنت این ابزار نوین چیست و چه کاربردهایی دارد؟! برخی در همان ابتدا، اینترنت را با ذهنیت منفی دیدند و از کنارش گذشتند. تا اینکه یک سفری به قطر رفتم و میزبان سخنانی پیرامون این ابزار نوین داشت. با تعریف او ترغیب شدم این ابزار را لمس کنم و از محتوای آن آگاه شوم. به کاربردی بودن این ابزار پی بردم به همین خاطر به فکر افتادم که اشتراکی از اینترنت درست کنم و این فعالیتها را در این فضاها پیگیری کنم.
راهاندازی یک وبسایت در آن شرایط راهاندازی یک وبسایت بسیار سخت بود؛ چرا که این صنعت تازه به جهان عرضه شده بود و متخصص به ندرت یافت میشد. از اساتید دانشگاه استفاده کردم و با رایزنیها و اقدامات فراوان در اینترنت صفحهای را راه اندازی کردم. حال این فعالیت باید در ابعاد گستردهتری انجام میشد؛ چرا که الان باید به گستره بیشتری از ایران میاندیشیدم. روزی با سه نفر آن هم با سوالات مکتوب و پاسخهایی از طریق پست مواجه بودم و امروز باید جمعیتی بیش از ایران را پاسخ میدادم. آن زمان افراد فوق لیسانس با ما مکاتبه میکردند و خیلی هم از پاسخها راضی بودند.
حالا چیزی را در اینترنت باید عرضه کنیم که همه دنیا میبینند؛ پس باید کار، بزرگتر و دقیقتر انجام شود. با دستخالی از منابعانسانی توانستیم مجموعهای مناسب از سوال و پاسخهایی را به سوالات مردم جهان داشته باشیم. بیش از 2 هزار پرسش و پاسخ داریم که بخشی مفصل است؛ یعنی به عنوان نمونه 27 سوال موضوع قرآنی داشتهایم که به یک جلد کتاب تبدیل شده است. شاید در حدود 24 سوال با این کیفیت و سوالاتی که ذیل آن چند سوال دیگر آمده پاسخ دادهایم. لذا اگر میگوییم 2 هزار سوال، بخواهیم جزئی آمار بدهیم به بیش از 10 هزار سوال هم میرسد. البته در کنار آن هم یک خدماتی انجام میشود، پاسخ به شبهه است.
*در فضای حقیقی شاید شیعیان بیشتر سوالکننده باشند اما در فضای مجازی با جوانان اهل سنت، فرهیختگان اهل تسنن هم تعامل برقرار شد. بفرمایید حوزه ارتباطات در این فضا به چه صورت بود؟ سوالات اینها چقدر فرق داشته و از علاقهشان نسبت به آگاهی از معارف مکتب شیعی بفرمایید.اگر بخواهیم جهان عربزبان را تصویر کنم عمده جوانها و مردم عموماً سطح معلومات دینیشان پایین است و بیشتر میخواهند معلومات کسب کنند. البته هستند کسانی که شبهه دارند و سوالات خاصی برایشان پیش میآید اما عمدتاً نسبت به عرصههای علمی افراد مستضعف و فقیری هستند. لذا این یک فرصت بزرگی است که اگر مدیریت شود خیلی راحت میتوان این انسانها را در مسیری که باید ارشاد کرد.
البته لا بلای اینها کسانی بودند که از لحاظ علمی و معلومات پیشگام بودند؛ اساتید دانشگاه. افرادی بودند که خودشان وبسایت و مجله داشتند و فعالیتهای رسانهای، علمی و دانشگاهی انجام میدادند. در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی آموزشگاه داشتند. حتی به ما اعلام کردند که مطالبی را شما نشر میدهید ما در آموزشگاههای خود حتی تدریس میکنیم.
علما و برخی از شیعیان به خود شخص بنده از محاسن این کار گفتند. حتی امام جماعت بسیار معروف و فرهیختهای در دومین مسجد مهم دبی، به من گفتند شما بهترین کار را انجام میدهید. گفتم چطور! من برای خطبههای نمازجمعه از مطالب شما استفاده میکنم. چون شما موضوعات را دستهبندی کردهاید. این مطالب را بارها از اساتید در وبسایتهایشان بازنشر دادهاند. البته برخی هم بودهاند که مطالب را با منبع خودشان ذکر کردهاند.
*با این اوصاف شما فضای همدلی و وحدت را در جهان اسلام چگونه ارزیابی میکنید؟ملت ها و مردم عموماً دلهای پاکی دارند. هیچ حساسیتی ندارند و خیلی راحت بدون هیچ بهانهای انسان هر حرفی داشته باشد میتواند بزند و اینها هم میپذیرند. این سطح قانع پذیری وجود دارد. اگر بداند چه خوراکهایی را میخواهند و چه زبان و فرهنگی دارند این القائات کار مشکلی نیست. البته اگر اشراف نداشته باشد به تکثر انحرافات میافزاید.
خیلی راحت انسان میتواند در شمال آفریقا، خلیج و حتی خود عربستان سعودی که مرکز وهابیت و تکفیریهاست، نفوذ کند. با این که ما مخفیکاری نمیکنیم و خیلی راحت مطالبمان را اعلام میکنیم؛ امامهای معصوممان را همراه با القابشان معرفی میکنیم. مثلاً میگوییم امام صادق(ع) و همه این اصطلاحات را به کار میبریم.
همین الان آمارها نشان میدهد که عمده بازدیدکنندگان ما در درجه اول از عربستان و شهر ریاض پایتخت عربستان سعودی هستند. این نشان میدهد ما توانستیم با اینها ارتباط برقرار کنیم. یعنی مطالبمان به گونهای هست که اینها را فراری نمیدهد. ما بر روی الفاظ و تیترها دقت انجام داریم. چراکه هدفمان جذب حداکثری است؛ همان روش ائمهاطهار.
حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمودند: اگر محاسن کلام ما را برای آنها نقل کنید از ما تبعيت مي كنند فَإِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا.. ما هم همین کار را انجام میدهیم. همان چیزهایی که برای آنها خوشایند است و میتوانند سرمشق زندگیشان قرار دهند؛ این مفاهیم را عرضه میکنیم و آنها هم خیلی راحت و خوب پذیرا هستند. حتی بسیاری از آنها برای بنده مینویسند ما عیبی در کارهای شما نمیبینیم. خودشان میگویند که اصلاً شما به مانند ما هستید. یعنی در واقع منظورشان این است که این حرف های متناقضی را که دشمنان به ما شما نسبت میدهند، صحیح نیست. علت این موفقیت عدم تأکید بر موضوعات حساسبرانگیز است. البته در عین پیشبرد این هدف، همه مواضع اصولی را به روش ملایم و آرام بیان میکنیم.
پنهانکاری نداریم و از عدم پرداخت به حقایق دوری میکنیم. همه واقعیتها با یک بیان مناسب و فراگیر مطرح میشوند. لذا عمده مخاطبین ما در ریاض، سپس در جدّه، خلیج فارس و سپس در شمال آفریقا هستند. و این برای خودش معنا دارد. یعنی نشان میدهد که ما میتوانیم با همین شکل ظاهریِ شیعه روز به روز به آمار مخاطبین ما اضافه شده است و نزدیک به 49 میلیون بازدیدکننده داریم. این آمار با احتساب همین امکانات ضعیف همینطور رو به گسترش است. در صورتیکه با قدری افزایش امکانات و تجهیزات این آمارها میتواند دهها برابر، فعالتر و موفقتر هم باشد.
*همه همّ و غمّتان هموطنان خارج از کشور بوده و نگاهی به مردم ایران ندارید؛ آیا ایرانیها هم پرسش دارند و شما پاسخ میدهید؟خیر. برای ایران این مکانیزم را نداریم مگر از طریق واتسآپ و تلگرام و شبکه های اجتماعی افرادی که با ما آشنا هستند سوال میکنند و ما پاسخ بدهیم. حتی تماس میگیرند و یا سوالاتشان را پیامک میکنند. البته در عینحال ما یک بخش زیادی از همین پاسخها را ترجمه کردیم اما برای بهرهبرداری مقدمات فنی نرمافزار فارسی وبسایت هنوز راه اندازی نشده است.
مخاطبین عرب با مخاطبین ایرانی هرکدام راه و روش و ذائقه و زبان خاصی دارند؛ بحمدالله با هر دو گونه آشنا هستیم و می توانیم هر دو را مدیریت کنیم؛ فقط به منابع انسانی بیشتری نیاز داریم.
*حضرتعالی در فضای مجازی هستید. یک بنده خدایی از عربستان به مشهد آمده بود. ایشان میگفت یک انقلابی را خمینی{ره} برپا کرد و یک انقلابی هم اینترنت انجام میدهد. این تعبیر را داشت که در عربستان همه چهرهها از وهابیت هستند ولی در منزل همه مفاتیح دارند؛ نظر شما در این باره چیست؟من به دوستان و مردم در منبری و مکانهای مختلف گفتهام از وقتی این فضای مجازی آمد حجت را هم بر علما و هم برای مردم تمام کرد. الان دیگر کسی نمیتواند ابراز سردرگمی کند و بگوید من چه کاری از دستم برمیآید. واقعاً باید قدر این معلومات را بدانیم. امروز جهان تشنه همین معارف و معلوماتی است که به چشم ما نمیآید. ما اگر بتوانیم این ها را فقط نشر بدهیم. یعنی روایات اهلبیت را گلچین کنیم و به تناوب زبان و فرهنگ هرکس در این راستا قدم برداریم تا بتواند این معارف را به شایستگی درک کند، بسیار اثر دارد.
اینترنت بستری شد برای تمام شدن حجت هم بر علما و هم مردم! کتاب نیست هزینهای داشته باشد. مصداق بارز آن ما الان یک کانال در تلگرام به زبان عربی داریم که باید مدیریت شود. الان 380 نفر عضو آن شدهاند. واقعاً یک رسانه رایگان است. اگر از این فرصتها استفاده نکنیم باید نزد خداوند متعال پاسخگو باشیم. ما میتوانیم به جای یک کانال دهها کانال به گونههای مختلف و با تنوعات موضوعی طراحی و راهاندازی کنیم.
این روشها یک روشهایی است که دشمنان سالیان سال به کار گرفته است. این دشمنان یک هدف دارند اما این هدف را از چند مسیر دنبال میکنند. یک جوّی ایجاد میکنند که هر فرد با خودش میگوید همه این حرف را میزنند. ما که حرفمان و راهمان درست است؛ چرا که راه اهلبیت است. بیاییم این کار را انجام دهیم ابزار آن را هم دشمنان و کفار درست کردهاند. امروز میتوانیم دهها کانال در هر یک از ابزارها و نرمافزارها ایجاد کنیم.
امروز دیگر تنها دفتر علما پاسخگوی شبهات و سوالات مردم نیست. اگر خوب مدیریت شود و فضلای جوان در این فضا احساس مسئولیت کنند؛ عده ای به سوالات فقهی و برخی هم شبهات را واکاوی کنند. آنگاه یک تحولی به این واسطه ایجاد خواهد شد. یک شخص میتواند به فرمایش پیامبر اسلام: يا علي لَأن يَهدي اللّه ُ على يَدَيكَ رجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ.. هدایت و بصیرتافزایی افراد کار بسیار مشکلی است.
شیخ زاکزاکی در طول چند سال 10 میلیون انسان را هدایت کرد؛ این آمار کمی نیست. یعنی اشخاص دیگری هم میتوانستند این کار را انجام بدهند چه به صورت حقیقی و بسیاری هم در فضای مجازی! یکسری کارها را هم میتوان آماده کرد فضلای بیرونی از آنها استفاده کنند. این کار یک همکاری جمعی از قبل برنامه ریزی شده است. اما به دور از پیچیدگی در این عادی نشان دادن مسائل می توان به اهداف بزرگ دست پیدا کرد. کم کم این کمبودها برطرف میشود و فضا، غنی خواهد شد. در نتیجه ما میتوانیم راه و روش صحیح که اسلام ناب محمدی است را نشر بدهیم. این همان کاری است که دل امام صادق(ع) و ائمه اطهار را شاد میکند.
*در کنار این مطالبی که پیرامون شیوههای مدیریت و شناسایی ظرفیتها و فرهنگها مطرح کردید، بفرمایید با توجه به تجربیاتی که دارید چطور میتوان با تکیه بر حفظ اصول تشیع به وحدت خدشه وارد نشود؟ببینید! وحدت در وهله اول یک موضوع عقلی است. یعنی عقل این موضوع را تأیید میکند. از وحدت معانی مختلفی را میتوان تصور کرد که بخشی از آن واضح است که البته فهبای آن یعنی این رسیدن به آن امکانپذیر نیست. محور وحدت مهم است. برای محورهای وحدت را چه ویژگیهایی را می خواهیم قرار دهیم. یک وقت محور، محور انسانی است. «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَه» اگر میخواهیم همه حول این محور جمع بشوند میگوییم به عنوان انسان است. این نوع وحدت چه خواستههایی دارد؛ ما بر چه اساسی با هم متحد شویم. ما همه انسان هستیم، یعنی اهدافمان یکی باشد. این نوع وحدت در بسیاری از مسائل امکانپذیر نیست و در حد شعار باقی میماند. در صورتی که همه یک خواسته و یک نوع اندیشه داشته باشند آنگاه این وحدت واقعی در این محور محقق میشود. آن زمان حضرت امام زمان(عج) این مهم به منصه ظهور میرسد که همه انسانهای واقعی بر یک اساس و یک مبنا دور هم جمع میشوند و یک هدف و رهبری دارند. این چیزی است که امروزه تحقق پیدا نمیکند.
گاهی محور، توحیدی است؛ «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلا اللَّهَ» که حتی مسیحیان و یهودیان که خدا را قبول دارند دور هم جمع شوند و به یک سمت و سویی حرکت کنند.
گاهی محور، اسلام است که بزرگان دین همه همین را خواستهاند. امام خمینی وحدتشان اسلامی بود و براساس اسلام که جملگی مسلمانان هر مذهبی که دارند با هم باشند. این با هم بودن و هم سو بودن یعنی چه؟ در مسائل کلی و در ابعاد وسیع مثل هم باشیم مگر در مواردی خاص امکانپذیر نیست. کسی هم نخواسته و شدنی هم نیست. غربی ها وحدت را به غلط تفسیر میکنند، خودشان متوجه نشدند و میگویند اگر ما شیعیان با اهل تسنن وحدت داشته باشیم باید همچون آنها دست بسته نماز بخوانیم یا اینگونه معارف باید کنار گذاشته شود. قرار نیست انسان برای تحقق وحدت چیزی را رها و یا چیزی را اضافه کند و یا حتی حقایق را انکار نماید.
ما که شیعه هستیم بیاییم یک چیزهایی را که جزء اصول فکری و مسلمات تاریخیمان هست کتمان کنیم و به فرزندانمان نیاموزیم. مثلاً اوایل خلافت و آنچه که بعد از رحلت پیامبر اسلام، ماجرای بنی ساعده و حضرت زهرا و امیرالمومنین همان بوده که هست و غیرقابل انکار است. ما نمی خواهیم با وحدت چیزی را کتمان کنیم. نباید حقایق را کنار بگذاریم. یقیناً معنای واقعی وحدت این نیست. نه شیعیان میپذیرند و نه اهل سنت! نباید هم بشود. چون اینها بر یک مبانی است.
بنابراین منظور از وحدت این است که ما نزاع نکنیم. تنش نداشته باشیم. همه در کنار هم در منزلی سکنی گزینیم. به همدیگر ظلم نکنیم و آزار نرسانیم. «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» این طوری نباشد این منازعه بین ما باشد؛ این منازعه باعث میشود تا به یک خوراکی برای دشمن و فرصتی برای آنها تبدیل شود. چون ما در بسیاری از نقاط، اشتراک داریم و میتوانیم این وجوه مشترک را به «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا» نزدیک تا نفاق و پراکندگی ایجاد نشود. آنچیزی که قابل هماهنگی و مباحثه است و با گفتگو برطرف میشود و به تعبیر بهتر سوء تفاهمات از بین میرود، اتفاق بیفتد. گاهی هم کمبود معلومات و بحث های علمی وجود دارد که قابل بحث و گفتگو است.
صراط مستقیم همیشه یکی است؛ اما این کار درستی نیست که بگوییم فلانی از مذهب یا مکتب و فرقهای که بدان اعتقاد دارد برگردد و یک نوع افکار و اندیشه دیگری را بپذیرد، این شدنی نیست. مگر با یک روش دیکتاتوری که بعد از پیامبر اکرم(ص) انجام دادند و با زور مردم را به دریافت مبانی اسلام وادار کردند یعنی در واقع الناس علي دین ملوکهم شد. با این راه و روش وحدت به هیچ وجه تحقق واقعی پیدا نخواهد کرد.
البته در این میان عدهای که هستند که به منابع علمی دسترسی ندارند و از این حیث، همیشه مستضعف باقی میمانند. این روش را در کشورهای مختلف بسیاری از جریانات تکفیری و وهابی انجام دادند نه عاقلانه و نه اسلامی است.
مدل دیگر این که حالا با بحث و گفتگو ببینید که کدام بر حق است و کدام باطل! و قرار بگذارند یکی را محق اعلام کنند. این شیوه هم بیشتر تئوری است تا عملی و شدنی نیست.
من خودم یک مطلب مفصل نوشتم و در وب سایت گذاشتهام. آنجا به این تصورات اشاره کردهام. یکی اجبار بود که نشدنی و پایدار نیست و خیلی ها انجام دادند. دومین روش، بیایند بگویند اسلام منهای مذهب مشخصی! این هم در عمل شدنی نیست. چون بالاخره وقتی انسان میخواهد به مبانی اسلام عمل کند باید از یک سِیر مبانی به دستورات و قواعد عمل کند. این یک شعاری است که اشکالات زیادی دارد. یکی از اشکالات مهم آن این است که وقتی بخواهد تطبیقی در جامعه اجرا کند که بالاخره به کدام از این فقهها باید رجوع کند. در مصر عملاً به فقه شیعه عمل میکنند، چون مشکل را حل کرده است. در نتیجه رسیدند فقه جعفری همه ابعاد را بحث کرده و به راهحل رسیده و برای هرکدام از مشکلات بحث و استدلال دارد. یعنی خیلی از علمای سنی که شیعه شدهاند از این راه به حقیقت این مکتب پی بردهاند.
اسلام بدون مذهب؛ این یک شعار توخالی است. نتیجه آن این است که ظاهراً روشنفکری است. این را زود میگیرند ولی نتیجه خطرناکی دارد. ما الان میخواهیم نظام کشور را اداره کنیم. برچه اساس؟ نه شیعه و نه سنی! بهتر است این را لاییک کنیم. یک کلاه بزرگی بر سر مسلمانان میگذارند و همین کار را در بسیاری از کشورها انجام دادند. قوانینشان، غرب است.
یعنی در واقع اسلام دینی شد که فقط یک اسم به یدک میکشد و دیگر محتوایی ندارد. این خیلی خطرناک است و اندیشمندان و علما نمی پذیرند. نقض قرض است و خداوند هم نمیپذیرد. سومین کاری که میتوان در پیشبرد مسیر وحدت انجام داد از راه کنفرانسها و مجامعی که برای گفتگو ایجاد کنند بنشینند و بررسی کنند از باب اینکه «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بهترین کار را انتخاب کنند که فرمایشی میشود. حتی آن موقع که یک مجمع تشخیص داد این طور است یک عده میپذیرند و عدهای نمیپذیرند. ممکن است به ظاهر بپذیرند و در باطن نپذیرند. چون این مسئله دین و اعتقادات و تکلیف شرعی و برائت ذمه است. هیچکس نمی پذیرد این مجمع دستور داده به این صورت عمل شود. این عموماً تحقق پیدا نمیکند و علما زیر بار آن نخواهند رفت و در نتیجه شکست می خورد.
راه دیگر این است که همان راهی که ائمه اطهار هم مبلغ آن بودند و عملاً پیاده کردند زندگی مسالمت آمیز! یعنی وحدت همان زندگی مسالمت آمیز، احترام متقابل میان اقشار مختلف جامعه به ظاهر مخالف هر دین، اعتقاد و ملتی باشد. فردی میتوان خودش را مسلمان بداند حتی شخصی که شهادتین را به زبان آورده باید به روش ائمه اطهار عمل کند و نه به جستجوی اعمال و رفتار دیگران؛ چرا که در روش و شیوه رفتاری ائمه اطهار بسیار تأکید شده است که سعی نکنید بدانید در دل دیگران چه خبر است. بگذارید بدون هیچ تنش و رفتار غیرمعقولانهای همین ظاهر را بپذیرد و آرام آرام مبانی و باطن را بیاموزیم.
اینها میتواند مقدمه باشد؛ یعنی هنگام نماز خواندن دستهایش را میبندد و من باز میکنم و میخوانم! حتی از خود خانواده که اولین نهاد اجتماعی به شمار میرود دو نفر میخواهند با هم زندگی کنند، زن و شوهر ایدهها، افکار و سلایق متفاوتی دارند. این موضوع بسیار مهمی است که میبایست عموم مسلمانان نسبت به آن آگاهی پیدا کنند. با هم زندگی کنند هرکس به تناوب دین و اعتقاداتش! منظورم از این باورهایی است که مشکلی نداشته باشند؛ این مهم باید در میان فرزندان، اقوام و قبایلشان مستولی شود که با هم مسالمتآمیز زندگی کنند. با این روند آرام آرام خودشان خوبیها را تشخیص میدهند و میتوانند بر روی یکدیگر تأثیر بگذارند. مسیر را پیدا میکنند و به جلو میروند؛ آنوقت راه گفتوگو و تعامل باز میشود و خود به خود افراد جذب وحدت میشوند.
میدانید که ائمه اطهار برای جذب افراد یک نظر خاصی دارند و میفرمایند: «شما بروید در جماعتشان حاضر شوید» یعنی باید در متن بود و با آنها هم زیستی داشت نه اینکه جدا از آنها باشید. ائمه آن جدایی را قبول نداشتند اینکه برای خودش یک گوشه جمع بشود را نمیپذیرفتند، لذا به اصحابشان دستور میدادند که در کنار مردم باشند که این همزیستیها و با همبودنها مایه خیر و برکت است.
با مردم عجین شوید و در عین همزیستی و مردمیاری به آنها خدمت کنید و همواره بگویید: «شما برترید». یعنی اگر بگویند چه کسی زاهدتر است اشاره به او بکنند، اگر بگویند چه کسی برتر است باز به او اشاره کنند.و همین طور چه کسی خوش اخلاقتر است به او اشاره کنید. حضرت فرمودند این سبب دعوت مردم به سوی ماست. اینکه میبینید این قدر خوب نماز میخواند و صوت و لحن خوبی دارد از مکتب جعفری است این مرا خوشحال میکند . شما در واقع وقتی بدون هزینه در جامعه الگو شوید خود به خود گامهای بلندی را در آن مسیر تعیین شده برداشتهاید. وقتی به عنوان الگوی موفقیت در جامعه مطرح شود افراد خود به خود جذب او میشوند؛ زمانی که این شخص موفق از سوی ائمه اطهار پشتیبانی فکری و اندیشهای میشود و به دنبال نهادینهکردن آن فرهنگ علوی است. در واقع خود به خود ما آن نتیجهای را که میخواهیم میگیریم. فقط یک نکته اینجا وجود دارد ولی به طور طبیعی در زمان ائمه اطهار باید این کار انجام شود.
پیامبر اکرم(ص) همه را تشویق کردند چرا این اتفاق نیفتاد؟! در حقیقت دو دشمن دارد اول دشمن علمای فاسد هستند. «اذا فسد العالم فسد عالم» این مهم به اصطلاح علمای سوء هستند که نمیگذارند مردم جذب شوند. علمای درباری با آن فتواهای درباریشان و این مذاهب اختیاری، مذاهبی که ریشه در استعمار دشمن دارند؛ در واقع همان وهابیها و تکفیریها که همیشه مانع بودند با همان چماق و تکفیر، اینها نه مجال میدهند که عمده افراد با روش، گفتار و کرداری در آنها تغییری ایجاد شود و هر رویکرد و نگرش این چنینی را از بین میبرند.
در حال حاضر در نیجریه این اتفاق افتاد و آن حرکت استعماری و تکفیری که دشمنان ما به دنبال اجرا و عملیاتی آن هستند به وقوع پیوست. این برخورد خشن از طرف علما و فتواهای مغرضانه و منفعتطلبانهای که میبینید، سبب میشود نگذارند این دگرگونیهای مثبت و تحولات ایجاد شود. چون به واقع از این تحولات میترسند!
یکی دیگر هم حاکمان حاکمان غاصب هستند که میکوشند وحدتی ایجاد نشود. چون وجود وحدت و انسجام، بنیان حکومت ظالمانه آنها را از بین میبرد: «الناس علی دین ملوکهم» با زر و زور و تزویر مردم را به مسیری نادرست رهنمون میکنند و خودشان بهتر میدانند به دین و اعتقاداتی پایبندی ندارند ولی این کار را میکنند تا بر این دین و مذهب غالب شوند و از همه مهمتر به نام دین حکومت کنند.
اینها دشمنان اصلی هستند که همیشه در طول تاریخ نگذاشتند این وحدت و انسجام ایجاد شود؛ لذا اصل تفرقه و نفاق را در دستور کار خود قرار دادند. تمام ماجراهای امروز که امروز شما شاهد آن هستید که میان شیعه و سنی و برخی از مذاهب دیگر ایجاد میشود بوی نفاق میدهد و دشمنان خطر را به چشم خود دیدهاند.
اما نوک پیکان این حملات و خطرات به سوی شیعه است؛ چون مذهبی با بهرهگیری از مفاهیم اهلبیت دارد. هرکاری که بدان آگاهی دارند انجام میدهند تا این حقیقت اسلام ناب فراگیر نشود. به همین خاطر تفرقهافکنی به عنوان یک اصل مهم پیگیری میشود. تا این نزدیکی و زندگی مسالمتآمیز جای خودش را به فضاهای پرتنش و آلوده بدهد. این نقشه دشمن است و جریانهایی را که مولود آن در تروریستها شکل گرفته با هزینه زیاد گماردهاند و در فضاهای مجازی تبلیغات گستردهایدارند به نحوی یارگیری میکنند! باید این مسیرها و این نقشهها و اهداف شوم دشمنان را به خوبی تبیین و تحلیل کنیم تا عوام از خطرات آگاهی پیدا کنند.
*دو جریان داریم که مانع وحدت است؛ از یک سو وهابیها و از طرف دیگر برخی از شیعیان به جز علماییهمچون علی سلمان در بحرین و شیخ زاکزاکی در نیجریه که تحتفشار هستند ولی همین آقایان که نظرات تند و افراطی هم دارند و حمایت هم نمیکنند و ظاهرا کسی هم با آنها هیچ کاری ندارد؛ تحلیل حضرتعالی از این اتفاقات و رویدادها چیست؟در مسلک اهل بیت ما کاملاً میبینیم حضرات از تفرقه خیلی دوری میکردند که نمونههای بسیار زیادی دارد؛ مسلک ائمهاطهار خیلی روشن است و متأسفانه ما بر روی منبرها میگوییم همهجا مطرح میشود. همینهایی که الان ایجاد تفرقه میکنند؛ حتی کسانی که در لباس روحانیت شیعه آمدند و در درجات بالایی همچون اجتهاد و مرجعیت قرار دارند گاهی مرتکب این اشتباه بزرگ شدهاند و میشوند که به مسلک اهلبیت عمل نمیکنند.
بر روی منبرها بارها گفته شده که وقتی اتفاقات زمان امام حسن مجتبی(ع)، ماجراهای بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین با نهایت سیاست، علم و تقوایی که این بزرگواران داشتند چطور در مقابل برخی از جریانات انحرافی سکوت کردند؟ چراکه مامور به سکوت بودند از سوی خداوند متعال و پیامبراکرم(ص)؛ تا همان تفرقه ایجاد نشود نه اینکه آنها حق هستند. واضح و مبرهن است که این جریانها باطل بودهاند اما به خاطر اینکه اصول دین، قرآن کریم، اهل بیت و اصل امامت باید حفظ بشود و نسلهای آینده جبهه حق از باطل را بهتر شناسایی کنند در مقابل موجی سهمگین، گسترده و خطرناک گاهی سکوت میکنند. این فرصت را به خوبی در اختیار نسلهای آینده قرار میدهند حقایق را پیدا کنند تا حکومت جهانی حضرتمهدی(عج) و آن هدف الهی تحقق پیدا کند؛ اگر ما کاری کنیم که همان روز همه قلع و قم شوند، در واقع این راه پسندیده نبود.
حضرت فرمودند: «این صبر تلخی بود». حضرت این تلخی را به جان خرید و حتی گاهی میفرمودند این صحنهها سختتر از میدان مبارزه است. امامحسنمجتبی(ع)همین طور یکروز در مدینه بودند؛ در شام معاویه دشنام به امیرالمومنین را در نمازهای جمعه اجباری کرده بود، حتی هرکس میخواست به معاویه نزدیک شود و لقمهای از حلوایی که معاویه درست کرده بود را بردارد باید حتماً جسارتی به حضرتعلی(علیه السلام) میکرد.
یکی از همین شامیها را معاویه به مدینه فرستاد تا قائلهای را برعلیه اهلبیت به راه بیندازد با آن مفاهیم جعلی که خلفای ملعون آن زمان آموخته بودند؛ زمانیکه به امامحسنمجتبی(ع) رسید و فهمید ایشان فرزند امیرالمومنین هستند ایستاد در مقابل حضرت و آنچه شیطان بر زبان او جاری کرد به حضرت علی(ع) دشنام و جسارت کرد. ما خودمان را جای امام حسن مجتبی(ع) بگذاریم شوخی نیست امیرالمومنین(ع) است یعنی آن جایگاه والا؛ کسی که امام معصوم است و قول، فعل و تقیشان حجت است.
یعنی هر کاری که حضرت بخواهند بکنند ما باید انجام دهیم و به واقع نزدیکتر از امامحسن(ع) به امیرالمومنین(ع) نیست که وظیفه دفاع از دین و دفاع از اسلام را به عهده بگیرد. حضرت گذاشتند آن فرد همه حرفهایش را بزند و زمانی که حرفهایش تمام شد، گفتند گویا تو غریب هستی، گفت: بله من برای این شهر نیستم.
حضرت با او احوالپرسی کردند و فرمودند: مکانی داری برای استراحت؟همان «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم» گفت: نه جایی ندارم تازه رسیدهام؛ فرمودند: ظاهراً خسته هم هستی؟ گفت: بله، خیلی خسته هستم. فردی را که پدرش جسارت کرد را به منزلشان دعوت کردند. کدام یک از ما یک وهابی، سلفی، تکفیری و داعشی را به خانه خودش میآورد؟
اینگونه افراد باید از درون منقلب شوند و در واقع آن فطرت و وجدانشان را به کار بگیرند تا آنها را بیدار کند. میدانم حضرت در عصر جهالت و سمپاشی دشمن این انحراف در او ایجاد شود نیاز به یک تلنگری دارد تا این تحول و تغییر ایجاد شود. حضرت این فرد را به منزلشان بردند و از او پذیرایی کردند. و از کاری که او کرده بود چیزی به میان نیامد. اما آن فرد ناگهان به خودش آمد و بیدار شد و متوجه شد که آنچه گفتهاند دروغ بوده و اینها خاندان نبوتند و این یعنی خود اسلام و بهتر از این نمیشود تبلیغ کرد.
امامان فقط مشق اسلام نمیگفتند بلکه در میدان عمل، معنا و مفهوم اسلام را بیان میکردند. این یعنی روشی که خاص اهل بیت عصمت و طهارت بوده و اصحاب و یارانشان را به همین روش دعوت میکردند و این در زندگی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و همه امامان زندگیشان و اصحابشان دقیقاً همان طور است؛ در کلاس درسشان همه افراد با دیدگاههای مختلف وجود دارد.
روزی یکی از اصحاب امام صادق(ع) با یک شخصی از ملحدین وارد بحث شد؛ آن صحابه نتوانست تحمل کند و تندی کرد آن شخص ملحد به آن بنده خدا که از اصحاب امام بود، گفت: چه خبر است ما با امام تو بحث میکنیم و منکر خدا میشویم و ایشان خیلی ساکت می نشیند تا حرف ما تمام شود. ما فکر میکنیم حضرت را متقاعد کردیم. سپس حضرت با دو کلمه همه آنچه که ما گفتیم را تغییر میدهد. یعنی این روش ائمه اطهار بوده است.
واقعاً افراد مخلصی هستند اما کم ظرفیت چون دیدهاند ظلمهایی که به اهل بیت و تشیع شده است تاریخ را و روایات را میخوانند و خونشان به جوش میآید و فکر میکنند در نصرت اهل بیت باید سنگ تمام بگذارند. میگویند حالا همانند دشمن عمل میکنند.
این درست نیست و ما نباید به دنبال دشمن کشیده شویم؛ آنها اگر میخواهند ما را بکشانند به نزاع، ما نباید کشیده شویم! باید ببینیم دستور دین چیست و امامان چه روشی را دارند، ما به همان سیره عمل کنیم. در برخی اوقات هم شاهد رفتارهای عوامانه و غیرمعقولانه و احساساتی برخی از افراد دلسوز هستیم که نباید این نوع اقدامات انجام شود، از علما چنین اقداماتی پذیرفته نیست؛ گاهی هم این معلوماتی که دارند را در عمل به منصه ظهور نمیرسانند.
در واقع آن تقرب در اخلاق اسلامی و اخلاق اهلبیت درنظر نگرفتهاند؛ گاهی هم میتوانیم بگوییم تحت تأثیر عدهای هستند که القاء میکنند به آنها این روشها و یا خبرهای نادرستی را در اختیار آنها قرار دهند تا یک عکسالعمل تندی به وجود بیاورند چه بسا از بازتاب حرفها و کارهای خودشان بیاطلاع باشند. شاید اگر مطلعشوند کاری که انجام میدهند چه ضرری دارد شاید این طور عمل نکنند! معمولاً کسانی که در رأس امور قرار میگیرند و با جهان در ارتباط هستند از این دست کارها انجام نمیدهند.
کسانی که در یک محدودههای بستهای و افکار محدودی زندگی میکنند، در ارتباط هستند با گرفتاریهای زیادی مواجه میشوند. اگر این افراد با فرهیختگان دنیا ارتباط برقرار کنند یقیناً شاهد این برخوردها نخواهیم بود. حضرت امام باقر(ع) می فرمایند: «با مخالفین آدم مدارا کند». از امام باقر(ع) سوال شد درباره مرد خبیثی که خیلی مسئله ایجاد کرده باشد. مطرح کردند: «هَلْ تَرَى مُكَاشَفَتَهُ أَمْ مُدَارَاتَهُ؟» یعنی بسیار واضح و شفاف با این مسئله درگیر شویم و یا اینکه با او مدارا کنیم؟ حضرت برای آن کسی که سوال پرسیده بود نوشتند: «فَكَتَبَ إِلَيْهِ الْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً فَإِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» با او مدارا کنی بهتر این است که بی پرده وارد بحث با او شوی و ایجاد تنش کنی. «و ان مع العسر یسری و العاقبه للمتقین» اینها می گذرد و از این عبور میکنی اگر مکاشفهکنی بدتر میشود.
به مصلحت نیست بگذاریم این پرده باشد آن پرده دریها حاصل نشود؛ چون اگر با مخالفینمان از این طریق وارد شویم که مصائب آنها را بیاییم و یا از کتابها در بیاوریم یقیناً آنها، قرآن میفرماید: « وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ» اگر بخواهیم از راه ناسزا وارد شویم هیچ چیزی بدست نمیآید بلکه دشمنی، اختلاف، کینه و اصلا خونها ریخته میشود و آنچه که تا الان ساختهاید از بین میرود یعنی همیشه به عقب میرویم به جای اینکه به جلو برویم؛ حقیقتاً استفادهکننده هم دشمن است. اصلاً تئوری دشمن این است: «اختلاف بیفکن و حکومت کن».
یک شخصی از کوفه خدمت امام صادق(ع) رسید؛ حضرت در این دیدار از شیعیان خودشان که در کوفه هستند، سوال کردند؛ این فرد هم پاسخ داد: «ليس اجتماع أمرنا بالتصديق و القبول فقط، ان احتمال أمرنا ستره و صيانته عن غير أهله، فأقرئهم السلام و قل لهم: رحم اللّه عبدا اجتر مودة الناس إلينا و الى نفسه، فحدثهم بما يعرفون....» حضرت فرمودند: اینکه امر ما مستحکم و برقرار باشد فقط به این نیست که آدم بپذیرد و تصدیق کند و قبول داشته باشد. اینکه فکر و مکتب ما را کسی بخواهد تحمل کند به این است که از آن در مقابل غیراهل محافظت و نگهداری کند؛ یعنی اگر فردی غیراهل است و تحمل درک بسیاری از مفاهیم را ندارد خیلی چیزها را به او نباید معرفی کرد.
حضرت در ادامه فرمودند: به شیعیان من سلام برسان و بگو رحمت خدا بر آن کسی که مودت را به سوی ما بکشاند و همچنین مودت را به سوی خودش بکشاند؛ یعنی خودش و ما را محبوب مردم کند. چیزی را بگوید که میفهمند. «و ستر عنهم ما ينكرون و يجهلون.» آنچه را که موجب میشود نپذیرند و نگران کننده باشد و بگویند نه چنین نیست اصلاً مطرح نکنند؛ یعنی آن چیزی که اختلاف و تنش ایجاد میکند آن را حذف کنند.
عنوان کردن همه حقیقت واجب نیست؛ دروغ نباید گفت اما باید به ظرفیت انسانها نگاه کرد و سپس مفاهیم را القاء کرد. همه مسائل همین طور است. فرد هرچه معلومات و اسرار دارد، به دیگری بگوید، کار درستی نیست. برخی ظرفیت ندارند برای خود و دیگران مشکل ایجاد میکنند. این نکته خیلی مهمتر است.
«والله» حضرت قسم یاد کردند «ما الناصب لنا حربا» به خدا قسم کسی که ناصبی است و با ما در حال جنگ است «بأشد علينا مؤونة من الناطق علينا بما ذكر» کسی که ناصبی است برای ما بدتر از کسی است که نطق کند به آنچیزی که ما گفتهایم. یعنی کسی که فشار میآورد به ما بدتر از اسرار ما و آن چیزی که تحملاش را ندارد بگوید . «و لو كانوا يقولون عني ما أقول ما عبأت بقولهم و لكانوا أصحابي حقا» اگر همان چیزی که ما میگفتیم را میگفتند من از همان دوستان ناراحت نمیشدم. اگر همان چیزی که من گفتم بگویند مشکلی نیست اما به شکل دیگری میگویند. حضرت میفرمایند ناصبی شیعهای است که خلاصه اسرار آل محمد را فاش و کاری میکند که این اختلاف تشدید شود.
امروز در فضای مجازی پای ماهوارهها اینطوری نشر میدهند که هیچ عقل سلیمی نمیگوید این غیب میشود؛ این جز ایجاد تنش، تفرقه، جنگ و خونریزی و در واقع برخلاف سنت خدا و پیامبر اکرم است. در فرمایش حضرت اینها از ناصبی بدترند. الان در خیلی از کانالهای ماهواره و خیلی از فضاهای مجازی و منبرهایی که داریم؛ این منبرها تا زمانی که به صورت قدیم در گوشه منازل به صورت مخفیانه انجام میگرفت خیلی خطری نداشت. اما الان متأسفانه میبینیم در گوشهای صحبت میکنی فیلم آن ضبط و در شبکههای ماهوارهای پخش میشود؛ این دیگر بحث خصوصی و مخفیانه نیست.
باید ببینیم حضرت نمیتوانستند در لعنها نام کسی را بیاورند؟ میتوانستند بگویند چرا این را مخفی کردند؟ ببینید بعدش چی شده؟ یک چیزی باشد قابل تعمیم باشد؛ تقیه یعنی چی؟ امام صادق(ع) فرمودند «التقیه دینی. و دين آبائي» این راه و روش من است تقیه یعنی همین که انسان چیزی را که دشمن اگر بفهمد خونش به جوش میآید و عصبانی میشود و جان و مصالح دین و مذهب در خطر قرار میگیرد را کتمان کند؛ این روش ائمه بوده و باید این روش را پیاده کنیم. اگر غیر از این، راهی را برگزینیم به خودمان و به مذهب و به اسلام ضرر زدهایم و اگر امری باشد به اسلام خیانت کردهایم.
*خیلی از اینها را باید ببرند نیجریه و ببینند جرأت میکنند این حرفها را بزنند؟بعضی از اینها را من خودم شخصاً میشناسم. اگر برخی از این مخالفین مثلاً این وهابیها را ببرند پهلویشان فقط اینجور نباشد که احتمال بدهند این قسم علی باشد، همچنان با آنها گرم خواهند گرفت. این افراد از این مسیرها و فرصتها استفاده میکنند. بروید و ببینید در شبکههای ماهوارهای به چه گستردگی لعن به عایشه و به گونهای اعلان جنگ میکنند.
چرا امیرالمومنین(ع) عایشه را مجدداً با احترام سوار بر شتر کردند و به همراه محمد ابن ابوبکر به مدینه برگرداندند؛ چرا این برخورد را با او نکردند. آیا اینها سیاست است؛ اصلاً سیاست اسلام یعنی چه؟ یعنی مصالح را رعایت کردن و تامل نمودن و یا حضرتعالی شاخصههای دیگری را قائل هستید؟
سرمایه شیعه همین روایتهاست. و وحدت تنها یک استراتژی سیاسی نیست بلکه به اعتقادات ما مربوط است. یعنی در برخی اوقات نظر فقهی اعتقاد ماست؛ چراکه سیاست ما جزء فقه ماست.
*برخی اعتقاد دارند بالاخره مسئولین انقلاب مجبورند از وحدت و انسجام دَم بزنند؛ نظر شما در این باره چیست؟ببینید! زمانی که انقلاب اسلامی شد که خداوند این انقلاب را پایدار بدارد به تعبیر امام(ره) انفجار نور بود، این کار ارزشمندی بود؛ یک وقتی مرجع تقلیدی در محیط شیعه صرف همچون قم، نجف و کربلا زندگی میکند، تکلیف در همان محدوده است و القاء یکسری معارف و مبانی نسبت به همان مخاطبین کفایت میکند. اما زمانی انقلاب اسلامی با این وسعت، چراکه ایران از اقوام و مذاهب مختلفی برخوردار است تکلیف، برخود و جامعه هدف متفاوتی دارد. همچنین سطح تعاملات با دنیا هم متفاوت است؛ در یک وظیفه دیگر عمل خواهند کرد. آن زمان یکسری اقتضائات دیگری داشت و امروز مبانی و مفاهیم دیگری وجود دارد. همچون مسئولی که در حوزههای متعدد، رسالتهای متفاوتی برعهده دارد.
* شیوه ائمه ماست؟!همان است؛ ائمه ما یک وقتی مانند امیرالمومنین(ع) به حکومت ظاهری هم رسیدند. بالاخره یک نوع نیاز است و یک زمان هم نه در محدوده اصحاب خودشان هستند و اقتضاء میکند به گونهای دیگر موضوعات را مطرح کنند. حضرت دستورالعملی را در اختیار صحابهشان قرار دادهاند که بدانند باید به چه صورت عمل کنند. هرکدام برای خودشان یک راه و روشی دارند؛ باید به هرصورت نحوه برخورد با مردم فرق کند. به طور مثال هر بیماری یک نسخه و درمانی دارد.
*با توجه به این جریانات تکفیری که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و بر سر عقل نمیآیند؛ با توجه به پولهایی که توسط دشمنان خرج میشود و حتی گاهی در رسانهها سطح تبلیغاتشان آنقدر بالا میبرد بسیاری را در جبهه حق دچار اشتباه و تردید میکنند؛ افق بحث وحدت را شما چطور ارزیابی میکنید؟
بحمدالله افق بسیار روشنی میبینم. خیلی امیدوار هستم، چون میبینم و برای من خیلی ملموس هست که اولاً اینها هیاهو است. نکاتی که اشاره کردید جملگی تحرکات پایداری نیستند و تا زمانی که هستند به واسطه سر و صدا و هیاهو برای نیل به آثار واقعی تلاش میکنند. اعتقادی هم نیست! یعنیچه؟ در آن طیف وهابیها و تکفیریها شیرهای نفت بسته شود ساختمان شکلگیریشان فرو میریزد. اینها از روی اعتقاد و مبنا همانهایی هستند که دور معاویه بودند، چون می دیدند معاویه ناسزا گفتن به امام علی(ع) را می پسندد ! این شیر نفت که سفت بشود این سر و صداها و هیاهو تعطیل میشود.
اینها حربه دیگر غرب است! نه حکام عربستان و نه قطر هیچکدام از روی اعتقاد این کار را نمیکنند. فقط
به خاطر اینکه میخواهند حکومت کنند و مصالح خود را بر روی از بینرفتن این معارف میبینند.
امروز جهان اسلام در زمانیکه جهان بشریت کلاً از همه این راههای مختلف خسته شده و دنبال راه جدیدی هستند که آنها را سیراب کند و به راحتی بدون هیچ علم و دینی نسبت به اسلام، این راه جدید موفقیت را در اسلام میبینند. بعد که مسلمان شدند باز میبینند مذهب تشیع این مسیر را درستتر و اصولیتر طی میکند اگر زمینه برایشان فراهم شود خیلی راحت شیعه میشوند و هیچ مشکلی نمیبینند.
من چند روز قبل در یکی از منبرها برای مردم گفتم که ما قدر آنچه را که داریم مثل دعا؛ قدر این دعاهای نورانی اهل بیت را نمی دانیم و برایمان عادی شده و این زیارتها را میخوانیم اما درک نمیکنیم؛ اصلاً نمی دانیم که آب چی هست ولی زمانی که ماهی را از آب بیرون خارج کنند می فهمد آب یعنی چه؟! وضع مسلمانان غیرشیعه در حال حاضر وضعی خیلی اسفناک است، لذا یک وضعی از معارف اهل بیت چه دعا و چه حدیث است، یک بحث عینی ملایم ومثبت باشد یک جاذبه ای دارد که بسیاری را به طرف خودش میکشاند. واقعاً «یدخلون فی دین الله افواجا» شده است.
من واقعاً کسانی را میشناسم و در عربستان دوستانی دارم. شخصی به من گفت: من دوستانی دارم(شیعه است) در مکه در جاهای دیگر اینها سنی هستند و من هم هیچگاه نگفتهام بیا تو شیعه بشو! تنها با هم دوست هستیم. او پذیرفته است شیعه به حق است و برنامههایش را در جهت گروییدن به مکتب تشیع تغییر داده است. اما جرات نمیکند این گرایش را اعلام کند؛ چراکه برخی واهمه دارند و محیطشان این اجازه را به آنها نمیدهد؛ یعنی خفقان به قدری شدید است و میداند اگر بگوید خطرآفرین خواهد بود.
فرض کنید یک امام جماعت سنی به ظاهر وهابی با ریش بلند کذا و کذا حقوق کلانی به او میدهند؛ این اگر با این چهره و بیان عمل نکند در همان لحظه نه تنها حقوق و امتیازاتش قطع می شود حتی هیچکجا دیگر جایگاه ندارد و حتی زندانیاش هم میکنند. برخی اگر فضایی پیدا کنند و اتفاقی بیفتد خواهید دید شیعیانی در دنیا هستند که ما باورمان نمیشود.
در همین مکه و ریاض شیعه داریم ولی میترسند این گرایش را بروز بدهند. در خود نیروهای نظامی و انتظامی هم همین طور؛ من یک وقت با ماشین خودم از دُبی حرکت میکردم در امارات افسر گذرنامهام را گرفت تا بررسی کند، دید که گذرنامه ایرانی است اما محل تولد را کربلا منتشر کردهاند. آن موقع مینوشتند اکنون دیگر نمینویسند؛ این مورد قدری برای ما مشکل ایجاد میکرد. گفت: متولد کربلا؟ گفتم: این از دو حال خارج نیست یا وهابی است و می خواهد ما را اذیت کند یا اینکه نه دنبال یک چیز دیگر میگردد.
گفتم خوب آزمایش میدهیم کاری ندارد اما به نظر نمیرسید وهابی باشد. گفتم: بله، کربلا. رفتی کربلا؟ ببینم چه عکسالعملی دارد. گفت: نه اما خیلی دلم میخواهد بروم. حالا در بیابان یعنی یک جایی که او مأمور مرزی بود و او تنها در را باز میکرد و بنده در ماشین بودم. گفت: من خیلی دلم میخواهد یک نشانی از کربلا داشته باشم و گفت دارم؛ مهر را از توی جیبش درآورد و گفت من مهر کربلا در جیبم هست؛ من نامم عبدالمهدی است! اگر بدانند چنین اسمی دارم بنده را از بین میبرند. از این دست افراد زیاد داریم که شیعهبودنشان را جرأت نمیکنند، فریاد بزنند. حتی دوستانی دارم که خودشان شیعهشدهاند و پدر و مادرش نیمه شیعهاند اما در جده زندگی میکنند و جرأت ندارند بگویند شیعه هستند.
این سر و صداها و فرقهگراییها یکجا فرو میریزد؛ خود آنها بیشتر از ما عیب و نقص دارند و خودشان در تنگنای بیشتری قرار گرفتهاند. همین بحثها با وجود اینکه خیلی مضرّ است، سبب شده خیلی چیزها روشن شود و برای خودشان مسئله و تناقض ایجاد کرده است.
ما اینجا اگر میتوانیم با یک روش مثبت، مکتب تشیع را معرفی کنیم پیروز این میدان خودمان هستیم. اما لازمهاش این است که ما این وحدت را اولاً در جامعه و ثانیاً در خانواده خودمان و در بین شیعیان ایجاد کنیم. یعنی این تنشها را نادیده بگیریم و جلو برویم این سبب میشود، قدرتمان زیاد شود.
این زیارت اربعین یک نماد نماد زندگی مسالمتآمیز است که اهل بیت(ع) خواستهاند و در آخر الزمان به اوج میرسد. اینکه همهچیز صلواتی شده و همه نوع همکاری و ذوبشدن در مسیر حق و اهل بیت و مسیر صحیح؛ جان، ثروت و عمر را حاضر هستم فدا کنم تا امام حسین(ع) و اهداف او در قیام عاشورا به گوش جهانیان برسد؛ چه چیزی این جمعیت میلیونی را گردهم میآورد؟
به همین ترتیب که در تشیع ما اینطوری در یک مسیر قرار میگیریم درباره اسلام هم باید همین طور باشیم. حالا یکی بیاید در همین اربعین، راجع به مسائل مختلف تقلید و سیاسی و... مسائلی را مطرح کند، یقیناً خلاف مقصود است؛ اینجا مجالش نیست. این بخش را به طور مطلق جایی بیان میکند و مردم عقل دارند گوش میکنند. ما باید این فرصت را بدهیم که فرق بکند و رشد کند. ما خودمان رشد کردیم و متحول هم شدیم و باید به مردم هم این فرصت را بدهیم.
در مقوله تحول و دگرگونی رفتاری همان روش اهل بیتنتیجه میدهد و انشالله روز به روز نتایج بهتری از این حیث حاصل شود.
*سخن پایانی.
این طرز تفکر مهدوی را ما باید در خودمان پیاده کنیم؛ یعنی حتی با همین گروههایی که ایجاد تشنج میکنند بیایید در این مسیر گام برداریم. البته هرکسی یک تکلیف دارد و نظام و نیروهای مختلف آن نیز یک تکلیف مشخص دارند. هرکدام باید به تکلیف خودشان به جا عمل کنند؛ اعتقاد دارم افراد نباید در مسیر تنش قرار بگیرند؛ شاید این تنش موجب شود این ماجرا بزرگتر شود.
به نظر من مردم حتی همان افراد از اینگونه مسائل خسته شدهاند؛ یعنی قدرت تشخیص میان جوانها خیلی زیاد است، غیر از افرادی که مغرض هستند و وابستگی دارند. عامه مردم این روش را نمیپذیرند، در نتیجه شکست خوردهاند. اینها خودشان را همان طور که هستند نشان میدهند، این ضرر نیست! فردا که بخواهد خودشان را طور دیگری نشان دهند دیگر امکانش نیست. ما باید راهمان را ادامه بدهیم اینها تمام میشوند و اصلاً جای نگرانی نیست کار مثبتمان را زیاد کنیم جا دارد که ما این کار را بکنیم و ما میتوانیم و باید این کار را انجام دهیم.
*چون ولادت حضرت رسول با سالروز نهدی تقارن پیدا کرده و از طرفی پیاده روی اربعین هم که فرمودید وحدت ایجاد کرد نمونه ای از این وحدتی که همه آدمها و گروههای مختلف آمدند؛ در 9 دی شاهد یک وحدت دوباره ای پس از آن همه تشنج بودیم؛ تحلیل شما در خصوص این موضوعات چیست؟
این مبانی وحدت را زمانی عملی میشود که عمده مردم را جذب کند. 9 دی روزی بود که ارتباط داشت با باور خیلی از مردم؛ لذا خودجوش آمدند و شرکت کردند و آن عکسالعملی که باید نشان میدادند را به منصه ظهور رساندند. بالاخره اگر انسان مثبت عمل کند و جناحی نشود واقعاً آن مسائل کلی، اصل دین و اصل مذهب و اصول همیشه اصل نظام همیشه مورد توجه قرار میگیرد.
هرکس را باید به اندازه خودش بپذیریم و انتظار و توقعمان زیاد نباشد؛ بالاخره سطح مردم متفاوت است. اعتقاد دارم بر روی کلیات متمرکز شویم تا جذب حداکثری باشد خیلی عالی میشود و در بحث عزاداریها هم همین طور! این چند سال اخیر میبینید عزاداریهای گروهی در مکانهای مختلف مانند یزد، سمنان و.... یک دستههای جمعی و هیچ شعار خاصی در آن نیست. این یک دلی و یک پارچگی خیلی ارزش دارد. اینها را باید در جامعه نهادینه کرد.
اگر این کار را بکنیم چند قدم بلند را ما یک دفعه برداشتهایم که این خیلی موثر است. مثلاً یک روز در این دهه همه یکجا جمع بشوند، کم کم خیلی چیزها تغییر پیدا می کند. حالا میگوییم پدیدهگرایی و اینها به طور کلی در اسلام محکوم و رد نشده اما به شکل خاصی راهنماییشده که بتوان به نحو شایستهای از آن بهرهبرداری کرد. اما بدانید که مسیر و توجه اصلی باید به یک سو باشد.
انتهای پیام/