اهداف و منافع ملي
ورود هر دولتي به عرصه جهاني براساس اهداف و انگيزههايي صورت ميگيرد. اين اهداف در نهايت خواستها و نيازهاي امنيتي، استراتژيك، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي دولتها را تحت پوشش قرار ميدهد، البته تصميمگيرندگان سياست خارجي بايد سلسلهمراتبي را براي اهداف متنوع سياست خارجي در نظر بگيرند. تعيين هدف در سياست خارجي در درجه نخست منوط به داشتن دركي صحيح از مقدورات ملي و محذورات محيطي (بينالمللي يا منطقهاي) است. مقدورات و محذورات حاكي از تلفيق امكانات با اهداف و همچنين اختيار با جبريتهاي ناشي از واقعيت است، البته قدرت كشور در تعيين مقدورات و محذورات جايگاه ويژهاي دارد.
بهطور خلاصه در سياست خارجي «نخستين هدفي كه هر دولت تعقيب ميكند، حفظ خويش است. هر دولتي ميكوشد دستكم بقاي خود را تأمين كند و به اين منظور، امنيت جسمي و مادي خود را سازمان بخشد.» آشكار است كه واحدهاي سياسي بدون حفظ موجوديت خود نميتوانند به ديگر هدفها دست يابند اما در مقابل هدفگذاري براي بقا و استقلال ملي، اهداف بلندمدتي نيز وجود دارند كه عمدتاً داراي ماهيت راهبردي هستند و بيشتر در چارچوب ايدهآلها و آمال دولتملتها تعريف ميشوند و در چارچوب مرزهاي ملي محدود نميشوند. در اين بين نيز اهداف ميانمدت ممكن است از يكسو با هدفهاي كوتاهمدت و از سوي ديگر با اهداف استراتژيك و بلندمدت مرتبط شوند. تلاش براي كسب پرستيژ جهاني و افزايش اعتبار، بالا بردن درجه مشروعيت سياسي و غيره ميتواند از اهداف ميانمدت محسوب شود.
پرستيژ ملي و تصويرسازي مطلوب در نظريات روابط بينالملل
پس از ارائه تعاريف نظري درباره منافع و اهداف، لازم است كه از منظر دو نظريه روابط بينالملل، يكي واقعگرايي بهعنوان يك نظريه ماديگرا و ديگري سازهانگاري بهعنوان اصليترين نظريه معناگرا، اين موضوع مورد بررسي قرار گيرد كه آيا ميتوان مفاهيمي نزديك به مفهوم عزتانديشي را در ميان اين نظريات پيدا كرد يا خير؟
اساساً قدرت در سياست بينالملل و قرار داشتن كشورها در جايگاههاي بالاي سلسلهمراتب قدرت در نظام بينالملل، از جمله اهداف پايهاي سياست خارجي است كه اين مورد خود نشاندهنده نوعي از عزتانديشي است كه البته در فرهنگ مادي نظام جهاني، بيشتر به پرستيژ تعبير ميشود. تمامي كشورها با اراده معطوف به استقلال و در صورت توان، اعمال نفوذ و اقتدار در حوزه منطقهاي و جهاني، خود را واجد ميزاني از پرستيژ ميدانند كه اساساً در راستاي منافع ملي قرار دارد. بدينمعنا هر سه سطح اهداف و منافع در سياست خارجي، ارتباط مستقيمي با پرستيژ دارد، لذا حتي نظريه واقعگرايي كه نگاهي مادي به مسائل جهاني دارد، ميتواند پرستيژ را در قالب يك منفعت مادي تحليل كند، بنابراين تلاش براي افزايش هژموني منطقهاي يا ارائه يك گفتمان خاص براي جلب گروههايي در ساير كشورها و... همگي مواردي هستند كه پرستيژ كشور را افزايش ميدهند تا منافع ملي بهتر تأمين شود.
عزتانديشي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مبتني بر مباني گفتمان انقلاب اسلامي و مكتب سياسي - الهي امام خميني (ره) است؛ اهداف و ادبياتي كه گفتمان انقلاب اسلامي با تلفيقي از «آرمانگرايي و واقعنگري» تعقيب و ترويج كرده است اما عزتانديشي در نگاه اسلامي و به تبع آن، سياست خارجي دولت اسلامي جايگاهي ويژه دارد چراكه در انديشه ديني، عزت تنها با تمسك به اسلام و مجاهدت در راه آن فراهم ميشود: «عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پيامبر (ص) و مؤمنين است.» عزت در لغت به معني «عزيز» و «گرامي شدن» آمده است و در مقابل ذلت و خواري است. براساس همين تعابير، مقام معظم رهبري در تعريف عزت ميفرمايند: «عزت بهمعناي ساخت مستحكم دروني يك فرد يا يك جامعه است كه او را در مقابله با دشمن، در مقابله با موانع، داراي اقتدار ميكند و بر چالشها غلبه ميبخشد.» در عرصه سياست خارجي نيز چشمانداز 20 ساله كشور اينگونه است كه «داراي تعامل سازنده و مؤثر با جهان براساس اصول عزت، حكمت و مصلحت» باشد.
نسبتسنجي ميان عزت و منافع ملي
اما در نسبتسنجي ميان عزت و منافع ملي در سياست خارجي جمهوري اسلامي، به چندين نكته ميتوان اشاره كرد:
اولاً اينكه جمهوري اسلامي بهعنوان يك دولت ملي، در گام نخست حفظ موجوديت و استقلال را بهعنوان اولين پايه منافع ملي در نظر ميگيرد و براساس آن كسب قدرت موضوعيت پيدا ميكند، هرچند اين قدرت بهعنوان ابزاري در خدمت اهداف غايي تعريف ميشود. وضعيت ژئوپلتيك، سرزمين، منابع طبيعي و انرژي، ثروت، قدرت نظامي در كنار ميزان استحكام و انسجام ملي و حكومتي، قدرت سازماندهي و مديريت ملي و فراملي، رابطه با قدرتهاي جهاني و فرامنطقهاي و سابقه تاريخي، تمدني و ايدئولوژي، از جمله مؤلفههاي قدرت ملي است. تمركز جمهوري اسلامي بر اين عوامل قدرت، خود اولين مؤلفه عزت ملي خواهد بود، به همين دليل نيز در سخنان مقام معظم رهبري، استقلال و عزت بهنوعي همزماني و هممعنايي دارد، لذا قدرت ملي خود از عوامل اصلي عزتآفريني است.
ثانياً در كنار توجه به مباني مادي قدرت كه در بخش قبلي ذكر شد (و بهنوعي متأثر از ابعاد ملي و عرفي جمهوري اسلامي ايران و متناظر با نظريه واقعگرايي بوده است)، عزت بهعنوان يك مفهوم اصيل ديني، واجد ابعادي فراتر نيز است چراكه عزت اساساً متعلق به خداوند متعال است، لذا جهاد در مسير اهداف الهي، موجب عزتبخشي به انسان ميشود، به همين دليل نيز رهبر انقلاب در سخنان خود اشاره كردهاند: «انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني منادي عزت بود و ملت اين پيام را پذيرفت و در اين عرصه قدم گذاشت و حضور پيدا نمود و در اين راه مجاهدت نمود چراكه پيام انقلاب پيام اسلام بود و عزت واقعي در تمسك به اسلام است.» لذا سياست خارجي دولت اسلامي متعهد و متكي به ارزشهاي والاي ديني است كه در صورت ياري خداوند، نصرت الهي محقق ميشود.
ثالثاً از ديدگاه سازهانگاري، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ناظر به تعامل دائمالتكوين ميان متغيرهاي دروني و بيروني در يك قلمرو هويتي و ساختارهاي بينالاذهاني است و البته لايه ديني يكي از اركان مقوم هويت ايران اسلامي شناخته ميشود كه بخش عظيمي از رفتارهاي اجتماعي و سياست خارجي كشور را متجلي ميسازد. بنابراين ارزشها و هنجارهاي اسلامي همچون عزت، اساساً خود تعيينكننده منافع و اهداف و چگونگي هدايت سياست خارجي است. بدين معنا كه اين ارزشها هستند كه باعث ميشوند هويت جمهوري اسلامي ايران شكل بگيرد و برپايه آن هويت، نهايتاً منافع ملي تعريف ميشوند، لذا در اين رابطه، اساساً منافع و عزت نهتنها رابطهاي مستقيم با هم دارند بلكه در واقع پيگيري عزت ملي است كه منافع ملي را ميسازد.
اتكاي بر نظريات جديد در حوزه امنيت هستيشناختي نيز نشان ميدهد كه پيگيري و تقويت عناصر هويتي (مانند عزت و...) عملاً منجر به تقويت امنيت فيزيكي كشورها ميشود، لذا تعابير فرهنگي از عزت در قالب اعتماد به نفس و استحكام دروني، مستقيماً تعريفكننده و تأمينكننده منافع ملي خواهد بود. بيجهت نيست كه رهبر معظم انقلاب در يكي از سخنان خود عزت را اينگونه تعبير ميكنند كه «عزت ملي عبارت است از اينكه يك ملت در خود و از خود احساس حقارت نكند.»
رابعاً يكي از مؤلفههاي عملي عزت ملي، استقلال رأي كشور در تعامل با قدرتها و نظام بينالملل موجود است تا ديگران نتوانند اراده خود را بر كشور تحميل كنند. اين مفهوم از عزت، به نفي حاكميت و سلطه يا نفوذ بيگانگان اشاره دارد كه در متون ديني از آن به قاعده نفي سبيل ياد شده است. استقلال يك ملت يا دولت در صحنه بينالمللي، در واقع آزادي عمل آن براي تأمين مصالح خويش يا بشريت است و همان آزادي اراده ملي است كه براي اداره امور داخلي و خارجي خود از خلال سازمان سياسي دولت پديدار ميشود.
ازاينرو، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با تكيه بر شعار «نه شرقي، نه غربي» ملت انقلابي ايران بر «نفي هرگونه سلطهجويي و سلطهپذيري» و «عدمتعهد در برابر قدرتهاي سلطهگر و روابط صلحآميز متقابل با دول غيرمحارب» استوار است. اما در مباني ارزشي جمهوري اسلامي، اين عزتانديشي بهمعناي تقابل بيقاعده با نظام سلطه نيست چراكه مناسبات خارجي جمهوري اسلامي ايران بر سه اصل «عزت، حكمت و مصلحت» استوار شده است. بر همين اساس، آيتالله خامنهاي ميفرمايند: «در درجه اول بايد با حفظ عزت ملي و عزت هويتي همراه باشند، يعني تسليم، انسلام، انظلام، نه در مرحله باورهاي قلبي و نه در مرحله عمل و قرارداد، نبايد وجود داشته باشد. اين با حكمت امكانپذير است.» لذا در پيگيري عزت ملي، ضمن توجه به تكليف، بايد بر حسابگري مادي نيز توجه داشت. بر اين اساس، در موارد تزاحم جدي اصول ارزشي و هويتي با منافع ملي و مادي، عنصر مصلحت وارد ميشود.
منبع: برهان
http://javanonline.ir/fa/news/775161
ش.د9405807