انتشار فايلي صوتي از آقاي منتظري که توسط بيت ايشان در فضاي مجازي بارگذاري شده است، موجب شد تا بار ديگر بخشي از مسايل تاريخ انقلاب اسلامي از جمله مباحث واگرايي منتظري از خط امام و پيوند وي با منافقين و همچنين مساله اعدام تعدادي از اعضاي گروهک تروريستي منافقين پس از عمليات مرصاد، در رسانههاي مختلف مورد بحث و گفتگو قرار گيرد.
دشمنان انقلاب اسلامي و رسانههاي وابسته به آن که در سناريويي جديد در تلاش براي احياء مجدد گروهک مطرود و جنايتکار منافقين برآمده اند با استقبال از انتشار اين نوار، فرصت را براي هجمه به انقلاب اسلامي و بنيانگذار آن حضرت امام خميني(ره) مناسب ديده و در چند روز گذشته بخشي از برنامههاي خود را به اين موضوع اختصاص دهند.
در همين راستا و در جهت تنوير افکار عمومي به گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين حميد روحاني رئيس بنياد تاريخپژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي نشستهايم تا ابعاد انحراف منتظري و پيوند وي با جريان منافقين را مورد بازخواني قرار دهيم.
آغاز جدايي آقاي منتظري از حضرت امام(ره) از کجا آغاز شد، در صورتي که ايشان از شاگردان برجسته حضرت امام بودند. علت و ريشه اين جدايي را در چه ميدانيد؟
تا آنجايي که من تا سال 39 و 40 از ايشان آشنايي داشتم، آقاي منتظري هيچ وقت استقلال ذاتي نداشت و هميشه به کسي وابسته بود. از همان زمان که طلبه بوده و تحصيلات ميکرد طبق آنچه که در خاطراتش نوشته است تحت تاثير آيت الله شهيد مطهري بود. بعد از آني که نهضت آغاز شد ايشان به شدت تحت تاثير آيت الله رباني شيرازي بود. به ياد دارم يکي از کارهاي ما اين بود که طومارهايي تنظيم ميکرديم و از علما، طلاب و روحانيون امضا ميگرفتيم و به صورت اعلاميه پخش ميکرديم. گاهي اعلاميه 500 امضايي يا 200 امضايي ميشد (اين در کتاب نهضت امام خميني هم آمده است) وقتي که ما اين طومار را نشان ايشان ميداديم بدون اين که بخوانند سوال ميکردند که اين طومار را آقاي رباني شيرازي امضا کرده است؟ و تا ميگفتيم نه، ميگفتند من هم امضا نميکنم! ما دريافته بوديم که ايشان بدون نظر آقاي رباني شيرازي امضا نميکند، به همين خاطر اول امضاي آقاي رباني شيرازي را ميگرفتيم بعد که طومار را نزد ايشان ميبرديم ايشان بدون اين که متن را بخواند امضا ميکرد!
اصولا انقلابي بودن آقاي منتظري هم ريشه در رابطه ايشان با آقاي رباني شيرازي داشت. آقاي منتظري ذاتا روحيه انقلابي نداشت. قبل از آغاز نهضت امام کساني که در ميان روحانيون صاحب عقل و انديشه بودند، طبق مکتب انقلابي قرآن با نظام شاهنشاهي سر ناسازگاري داشتند. اگر مبارزه هم نميکردند حداقل با آنها همکاري هم نميکردند، کم نبودند کساني که حتي حاضر نبودند با اينها ملاقات کنند. وقتي شاه به شهرستاني ميرفت، عالم انقلابي آن شهر به بهانههاي مختلف به مسافرت ميرفت که با شاه ملاقات نکند. اما آقاي منتظري خود در خاطراتش نوشته است وقتي دکتر اقبال نخستوزير به نجفآباد آمد، من به استقبالش رفتم و زماني که سخنراني ميکرد من در کنارش ايستادم. اين نشان ميدهد ايشان نه تنها روحيه انقلابي نداشت، بلکه تا حدي سازشکار هم بوده است، اما در سايه ارتباط با آقاي رباني شيرازي به شدت به انقلاب کشيده شد.
داستان سالها زنداني بودن وي را چطور بررسي ميکنيد؟
همانطور که اشاره کردم همزمان با آغاز نهضت ايشان با آقاي رباني شيرازي ارتباط تنگاتنگي داشت و تحت تاثير شديد آقاي رباني شيرازي بود. هر طرف که آقاي رباني شيرازي کشيده ميشد ايشان هم به دنبالش کشيده ميشد و هر سخني که آقاي رباني شيرازي ميگفت ايشان هم تکرار ميکرد. حتي زنداني شدن ايشان هم هميشه با آقاي رباني شيرازي بود. کمتر اتفاق افتاده که ايشان در زندان باشد و آقاي رباني نباشد. زنداني بودن، مبارز بودن و اعلاميه دادن ايشان ريشه در ارتباط ايشان با آقاي رباني شيرازي داشت.
بعد از انقلاب چگونه آقاي منتظري در مسير جدايي از خط امام قرار گرفت؟
بعد از پيروزي انقلاب دو جريان با توجه به شناختي که از تاثيرپذيري ايشان داشتند به کار افتادند که بتوانند در ايشان نفوذ کنند و از ايشان در جهت مقاصد خود استفاده کنند. يکي از اين دو جريان، جريان استعماري بود.
در سند شماره 357 از اسناد لانه جاسوسي تحت عنوان موضوع ملاقات با آيت الله منتظري آمده است، قبل از اينکه سفارت آمريکا از طرف دانشجويان پيرو خط امام تصرف شود، چند نفر از ماموران و کارمندان سياسي و کارشناس سفارت به ملاقات آقاي منتظري در مجلس خبرگان قانون اساسي رفتهاند. آنها به ظاهر فارسي نميدانستند و مترجم براي آنها ترجمه ميکرد، اما وقتي که برگشتند در گزارش خود آوردند که عليرغم اينکه به ظاهر از آقاي منتظري به عنوان جانشين و قائم مقام خميني تبليغ ميشود، ايشان بسيار آدم ساده و پيادهاي است. اينها با همين نقطه ضعفي که از ايشان به دست آوردند تصميم گرفتند که در ايشان نفوذ کنند. عواملي از سازمان سيا، موساد تاثيرگذار بودند و آقاي منتظري در خاطرات خود مطالبي را از اينها روايت ميکند.
جريان ديگر جريان داخلي بود. از يک سو آقاي هاشمي رفسنجاني خواهان اين بود که آقاي منتظري قائم مقام رهبري شود و در اين راستا نظر امام را ناديده گرفت، چرا که امام فرموده بود ايشان را به عنوان قائم مقام تعيين نکنيد. آقاي هاشمي بر ابن باور بود که با روش امام نميتواند برنامه خود را پيش ببرد. آقاي رفسنجاني نظرات بسياري داشت که امام قاطعانه آنها را رد ميکرد. آقاي رفسنجاني احساس کرد که اگر آقاي منتظري قائم مقام امام باشد با وجود او ميتواند کار را در دست داشته باشد. همان شيوهاي که صدام با حسن البکر داشت. در مدتي که در عراق حزب بعث به قدرت رسيد به ظاهر وي رئيسجمهور بود، اما همه ميدانستند که کارگردان اصلي صدام است.
از سوي ديگر مهدي و هادي هاشمي داماد و برادر داماد آقاي منتظري احساس کردند که از يک طرف آقاي رباني شيرازي تاثير زيادي روي آقاي منتظري دارد و از طرف ديگر آنها ميخواهند جاي پايي براي خود باز کنند. سياستي که توانستند پياده کنند اين بود که آقاي رباني شيرازي را در نظر آقاي منتظري زير سوال ببرند.
لذا آقاي منتظري از يک طرف توسط سازمان سيا و از يک طرف از سوي منافقين و مهدي هاشمي کاملا کاناليزه شد.
هادي هاشمي، داماد منتظري چه ارتباطي با منافقين داشت؟
گرايش هادي هاشمي به سازمان مجاهدين خلق هم از زندان مشخص شده بود و اين مسئله را آقاي جعفري گيلاني طي نامه مکتوبي به آقاي منتظري نوشته بود. در زماني که علما منافقين را نجس دانستند و در زندان هم ارتباط خود را با آنها قطع کردند و سر يک سفره مشترک نمينشستند، آقاي جعفري گيلاني در زندان بودند. يکي از روزهاي ماه رمضان بود که هادي هاشمي يک سيني سيب را که پوست کنده بود در ميان منافقين تقسيم ميکرد. آقاي جعفري گيلاني به وي ميگويد: مگر علما دستور ندادند که از منافقين جدا بشويم!؟ هادي هاشمي جواب ميدهد آقاي رباني شيرازي و منتظري را خر کردهاند و اين فتوا را از ايشان گرفتهاند! ما با سازمان مجاهدين خلق قدر مشترک داريم، حتي اگر آنها کمونيست هم شده باشند ما نبايد از آنها جدا شويم!
سازمان منافقين از طريق همين هادي هاشمي در منتظري نفوذ بسيار عميقي پيدا کردند و در نتيجه کار به اينجا کشيد که آقاي منتظري نسبت به ياران گذشتهاش امثال آقاي رباني شيرازي بسيار بدبين بود و حتي عزل خود را زير سر آقاي رفسنجاني و مقام معظم رهبري ميدانست، در حالي که آن شب هفتم فروردين سال 68 آقاي هاشمي رفسنجاني بعد از انتشار نامه حضرت امام گريه کرد و التماس کرد که اين نامه منتشر نشود. سياهنمايي ايشان تحت تاثير منافقين به جايي ميرسد که ميگويد آنقدر که شما ميکشيد شاه نکشت! در حالي که همين آقاي منتظري در سالهاي گذشته در اعلاميهاش ميگويد در 15 خرداد 15 هزار نفر کشته شدهاند!
نشانه ديگر تاثيرپذيري منتظري از منافقين اين است که ميگويد جريان سازمان مجاهدين خلق يک جريان فکري است و يک جريان منطقي و فکري را با منطق بايد جواب داد! آقاي منتظري انتظار دارد ملت و رهبر ايران و مقامات قضايي دست به دست هم بگذارند منافقين بکشند و ملت و رهبر ايران بگويند ما بايد با آنها مذاکره کنيم و با منطق آنها را قانع کنيم که اين راهي که در پيش گرفتند اشتباه است در حالي که انسان عاقل چنين نميکند!
سازمان مجاهدين يک سازمان عقيدهاي نبود بلکه يک جريان جاهطلبانه و قدرتطلبانه بود خود آقاي منتظري در خاطرات خود ميگويد که وقتي انقلاب اوج گرفت ما در زندان بوديم يک دفعه ديديم که مسعود رجوي و موسي خياباني وارد بند ما شدند يکي آمد کنار من و يکي کنار آقاي رباني شيرازي نشست. به ما گفتند الان که انقلاب در حال پيروز شدن است شما با آقاي خميني صحبت کنيد که حکومت را دست ما بدهند، چون ما تشکيلات داريم و ميتوانيم حکومت را اداره کنيم. افراد قدرت طلبي که به خاطر رسيدن به قدرت بيش از 17 هزار نفر از عزيزان ملت را به خاک و خون کشيدند و با صدام جنايتکار همدست شدند قطعا يک جريان عقيدتي نيستند.
چه شد که حضرت امام(ره) دستور برخورد قاطع با منافقين را صادر نمود؟
کار سازمان منافقين فريبکاري بود، امام در همان نامهاي که براي مجازات اينها مينويسند بر چند موضوع اتکا ميکنند، از جمله اين که کار منافقين فريبکاري است. منافقين در زندان که بودند به ظاهر توبه و اظهار ندامت کردند، آنهايي که واقعا کاري نکرده بودند و جرمشان در حد وابستگي بود تبرئه و آزاد شدند، اما آنهايي که جرمي مرتکب شده بودند و به ظاهر توبه کرده بودند به زندانهاي مختلف محکوم شدند.
من جلد سوم کتاب نهضت امام خميني را که مينوشتم به زندان اوين ميرفتم و با آنها ملاقات ميکردم در همان برخورد معلوم ميشد که بعضي از آنها واقعا توبه کردند و بعضي هم با تمام وجود توبه نکرده بودند.
يکي از آنها خانم آيتاللهي بود. جالب اينجا بود که وقتي منافقين وارد ايران شدند و در زندانها آشوب کردند، اين خانم کساني را که به معناي واقعي تواب بودند ميشناخت. در ماجراي شورش منافقين در زندان همزمان با عمليات مرصاد، اينها نه تنها زندان را به آتش کشيده بودند، بلکه به توابين واقعي هم حمله کردند. اين قضيه را مرحوم لاجوردي براي من تعريف کرد که خانم آيت اللهي از موي سر يکي از هم بندانش به گونهاي کنده بود که به اندازه يک کف دست کنده شده بود! وقتي دوباره خانم آيت اللهي را خواسته بودند که توضيح بدهد چرا اين کار را کرده، گفته بود من هفت نفر از بستگان خودم، برادر و ديگران را به سازمان مجاهدين خلق کشاندهام. معنايي ندارد که من از اينها جدا شوم! همين شخص پيش از اين به ظاهر توبه کرده بود و از امام تجليل ميکرد، اما بعد از آنکه در زندان شورش کردند، اذعان داشت که مگر ميشود من از سازمان جدا شوم! همانطور که ميبينيم چون سياست منافقين فريبکاري است به محض اين که در شرايط سختي قرار ميگرفتند از ترفند توبه استفاده ميکردند.
من عين فرمايش حضرت امام را از دستور ايشان در مورد برخورد با منافقين بيان ميکنم؛ محور اول عدم اعتقاد به اسلام، دوم اهل نفاق و حيله بودن، سوم ارتداد و محارب بودن، چهارم راه انداختن جنگ کلاسيک در شمال و غرب و جنوب کشور با همراهي بعثيها، پنجم جاسوسي براي صدام، ششم ارتباط با استکبار جهاني، هفتم ضربات ناجوانمردانه به انقلاب.
آنچه که باعث صدور حکم اعدام ميشود چند مورد اول نيست، آنچه که باعث ميشود حکم شرعي اعدام در مورد منافقين صادر شود؛ راه انداختن جنگ کلاسيک، جاسوسي، ارتباط با استکبار جهاني و ضربات ناجوانمردانه به انقلاب است. حضرت علي(ع) هم تا وقتي که خوارج دست به اسلحه نبردند کاري به آنها نداشتند حقوق آنها را قطع نکرد و متعرض آنها هم نشدند، حتي گاهي که اميرالمومنين(ع) در مسجد در حال نماز بودند آنها وارد مسجد ميشدند و شروع ميکردند به بلند بلند قرآن خواندن. حضرت علي(ع) وسط نماز مکثي ميکردند و بعد نمازشان را ادامه ميدادند، اما زماني که خوارج دست به ناامني زدند حضرت هم به مقابله با آنها پرداختند.
در نوار منتشر شده، آقاي منتظري چه واکنشي به دستور حضرت امام(ره) نشان ميدهد؟
فايل صوتي که از آقاي منتظري منتشر شد بهترين سند و معتبرترين مدرک بر اثبات ديدگاه حضرت امام(ره) بود که منتظري را شخصي سادهلوح، فريبخورده و آلت دست منافقين ميدانست. اگر ميخواستيم در زمينه اين نظريه امام به تحقيق و تدوين برسيم به يک چنين سندي نياز داشتيم.
آقاي منتظري از طريق کانالهايي دريافتند که در زمينه اعدام منافقين تندرويهايي شده و خطاهايي صورت گرفته، مبناي شرع و عقل اقتضاء ميکند اگر انسان چنين نظرياتي شنيد، بايد نظريات طرف مقابل را هم بشنود. وقتي کساني مانند آقايان نيري، رئيسي، اشراقي و پورمحمدي حکم اعدام ميدهند، عقل حکم ميکند به اين که اول بپرسد اين افراد بر اساس چه مدرک و ملاکي اين افراد را محکوم به اعدام کردهاند. به اين معنا که بايد از اين افراد توضيح خواست تا مشخص شود آنچه را که از کانالهاي ديگر دريافت کرده اند تا چه حدي با توضيحات اين افراد متناقض يا مشترک است.
ايشان در اين ملاقات از اول شروع ميکند به شدت حمله، انتقاد و اعتراض ميکند با اعتراف به اين که ميگويد من شما را ميشناسم که فرد متديني هستيد به جرم اين اعدامهايي که صورت داديد در تاريخ جنايتکار شناخته شديد، محکوم ميکند و به شدت ميتازد.
اين بيان با موازين شرعي و عقلي هيچ مطابقتي ندارد اين کار تنها به قاضي رفتن و خوشحال برگشتن است. نکته جالب اينجاست که وقتي بعد از سي و چند دقيقه حرفهايش تمام ميشود و اهانتهايش را انجام ميدهد و آنها شروع ميکنند که جوابش را بدهند کاملا محسوس است که نميخواهد جواب را بشنود! وسط جواب آنها ميدود و ميگويد من يکي از افرادي هستم که هيچ کس نميتواند منکر شود که از خيلي افراد در انقلاب سهم بيشتر و سابقه بيشتري دارم! اين شخص با خودبيني و خودخواهي وسط دعوا نرخ تعيين ميکند.
اين شخصي که حرف ميزند نه حاضر است حرف طرف مقابل را بشنود و نه تحليل ميکند اين نشان دهنده اين است که عمق تفکر او کاملا از منافقين تاثير گرفته بود.
اين قضيه در زندگي آقاي منتظري کاملا واضح است که ايشان وقتي به کسي اعتماد ميکرد و حرف او را ميشنيد ديگر نيازي نميديد که در اين زمينه تحقيقي بکند و صحت و سقم قضيه را بررسي کند، لذا اين سندي که منتشر کردند کاملا نشان دهنده اين است که ايشان همانطور که امام فرمودند سادهلوح و آلت دست منافقين بوده و از طريق آنها مطالبي را ميگرفته و بدون اين که تحقيقي انجام دهد کلام آنها را حجت ميدانسته و نظريه آنها را کاملا منعکس ميکرده است.
اولين ويژگي که از اين فايل منتشر شده به دست ميآيد اين است که ايشان بدون تحقيق حرف ميزده، يکطرفه قضاوت ميکرده و به شدت تحت تاثير منافقين بوده است.
اتهامات آقاي منتظري آيا تنها به عملکرد دستگاه قضايي خلاصه مي شد؟
آقاي منتظري تنها با مسئله اعدام مشکل نداشت به سپاه هم حمله ميکرد. علت آن هم واضح است، منافقين از سپاه ضربههاي سنگيني خورده بودند و سپاه را سدي در برابر خود ميديدند، آقاي منتظري اين گونه عليه سپاه مطرح ميکند که آنها هر گاه که خواستند خانههاي مردم را تصرف کردند! طرح چنين ادعايي به حجت شرعي احتياج دارد. آقاي منتظري بايد در دادگاه انقلاب محاکمه ميشد! بايد توضيح ميداد که سپاه چگونه هر منزلي را که ميخواست تصرف ميکرد!
آقاي منتظري به حاج احمد آقا هم حمله کرد. سازمان منافقين از مرحوم سيد احمد خميني دل پردردي داشته آنها اميد داشتند همانطور که در بين آقاي منتظري توسط مهدي هاشمي نفوذ کردند و توانستند بر ايشان سوار شوند و نظريات خود را بر ايشان تحميل کنند، بتوانند در بيت امام نيز توسط حاج احمد آقا نفوذ کنند. اطراف حاج احمد آقا را گرفتند و ايشان را براي سخنراني در مکاني دعوت کردند. ايشان هم صحبت کردند، منافقين صحبتهاي ايشان را منتشر کردند. منافقين سعي ميکردند از طريق ايشان نقشه خود را در بيت امام اجرايي کنند، غافل از اين که حاج احمد آقا پرورش يافته دست امام، بسيار آگاه و هوشمند بود، لذا کوچکترين رخصتي به منافقين نداد که بتوانند در بيت امام جايگاهي داشته باشند.
منافقين از آقاي لاجوردي نيز بسيار دلگير بودند آقاي لاجوردي انسان بسيار متعهد و انقلابي بود و به وظيفهاش عمل ميکرد همه کساني که مورد بغض منافقين بودند مورد بغض آقاي منتظري نيز بودند.
آقاي منتظري در عفو و آزادي بخشي از منافقين چه نقشي داشتند؟
آقاي منتظري به عنوان قائم مقام سعي ميکرد در همه امور دخالت کند از جمله مسئله عفو متهم يا مجرم از سوي امام بود. امام وقتي ديدند که ايشان دوست دارند در همه کارها دخالت داشته باشند اين مسئله عفو را به عهده ايشان گذاشت، اما ايشان نه تنها در زمينه عفو هم آنطور که بايد به وظيفهاش عمل نميکرد بلکه در همان کار هم بالا و پايينهاي زيادي داشت. اين رفتار آقاي منتظري انسان را به ياد اين ضربالمثل مياندازد که بعضي وقتها از دروازه رد نميشه و گاهي از سوارخ سوزن رد ميشه.
زماني که برادر داماد او مهدي هاشمي چند نفر از افراد بيگناه(يک پدر و دو پسر) را ميکشند و در چاه مياندازند آقاي منتظري ميگويد اشتباه کردند! يک خطايي کردند! اما وقتي که نوبت منافقين ميرسد ايشان فرياد وااسلاما بلند ميکند! اين نشان ميدهد که اين فرد استعداد ذاتي نداشته و هميشه آلت دست بوده است.
چرا منتظري در اين ماجرا چنين وارد شده و موضعگيري ميکند؟
اينکه چرا ايشان بر سر اين موضوع جاروجنجال راه مياندازد به سبب پندار باطلي بود که برايش اينگونه ترسيم کرده بودند که امام و انقلاب در ميان مردم و روشنفکران اعتبار خود را از دست داده و مردم از آنها روي برگرداندهاند و الان فرصت خوبي است که شما به گونهاي حرف بزنيد که مردم سوي شما بيايند، فلذا در همين سخنان ايشان با لحن خاصي صحبت ميکند که مردم از انقلاب، اسلام و امام برگشتهاند! او فکر ميکرد که جايگاهي که او دارد از جايگاه حضرت امام بالاتر است، همان تصوري که بنيصدر هم داشت! بنيصدر ميگفت من نظرسنجي کردم امام در ميان جامعه افت کرده و امام بيش از 47 درصد مقبوليت ندارد و من بيش از 85 درصد مقبوليت دارم! منافقين در بنيصدر هم همين تاثير را داشتند، بنيصدر را به جايي رساندند که فکر ميکرد محبوب مردم است و امام محبوبيت خود را در ميان مردم از دست داده است.
منتظري مدعي است که حکم حضرت امام بر اثر عصبانيت پس از عمليات مرصاد بوده است! در اين باره چه توضيحي داريد؟
در روز 7 تير سال 60 که بيش از 72 تن از عزيزترين شخصيتهاي انقلاب را در دفتر حزب جمهوري اسلامي به خاک و خون کشيدند، آقاي يونسي که قاضي بودند نقل ميکنند که صبح آن روز حاج احمد آقا به من زنگ زد که امام گفته امروز هيچ دادگاهي براي سازمان مجاهدين خلق تشکيل نشود، هيچکس را محاکمه نکنيد و راي صادر نکنيد. امام ميدانست که امروز روزي است که بزرگان کشور به دست منافقين به شهادت رسيدند، مسلما يک قاضي هر قدر هم که خويشتندار باشد نميتواند اين جنايت را در زمان راي دادن و حکم صادر کردن در نظر نگيرد!
وقتي کسي ناامني ايجاد ميکند فرقي ندارد که در زندان باشد يا در سطح کشور باشد امام منافقين را محارب خواندند ماهيت کار محارب براندازي نظام است و حکمي جز اعدام ندارد.
اما نکتهاي که آقاي منتظري خود را در آن مورد به تجاهل ميزند اين است که چرا حکم زندانيان تغيير کرده است؟! مثال اين قضيه اين است که شخصي جرمي مرتکب ميشود و بعد از دستگيري اظهار ندامت ميکند، قاضي با توجه به ندامت اين شخص راي صادر ميکند راي قاضي بر اين مبنا بود که اين افراد از وابستگي و ارتباطشان با منافقين اظهار ندامت کرده بودند. بنابراين طبق ندامت آنها حکم صادر کرده بود، اما بعد معلوم ميشود که اينها دروغ گفتند و سر موضع خود هستند و اظهار ندامت يک خدعه بوده و مسلم است که حکم بايد تغيير کند. آقاي منتظري اين را خوب ميداند، اما چون هدفش جوسازي، جلب منافقين و نشان دادن خودش به عنوان يک فرد آزاد و دموکرات است خلط مبحث ميکند.
سخن پايانيتان در مورد نوار منتشر شده چيست؟
اين سخنراني که از آقاي منتظري پخش شد بهترين سندي بود که نظر امام را اثبات ميکرد مبني بر اين که آقاي منتظري آلت دست است، بدون منطق حرف ميزند و اهل تحقيق نيست. آقاي منتظري بايد در سخنان خود ده دقيقه هم وقت ميداد که کساني که اين حکم را صادر کردند از حکم خود دفاع کرده و دلايل صدور حکم را تشريح کنند، اما آقاي منتظري با پرخاش و متهم کردن طرف مقابل خود به جنايتکاران تاريخ! اجازه صحبت به آنان نميدهد. وي با اذعان به اين که ميگويد من شما را قبول دارم و شما متدين هستيد، زماني که بعد از سي دقيقه يکسويه صحبت کردن طرف مقابل شروع به صحبت ميکند، آقاي منتظري وسط حرف آنها ميپرد و نميگذارد آنها حرف بزنند.
نکته قابل توجه ديگر آن که وقتي از آقاي شيخ احمد منتظري ميپرسند هدف شما از انتشار اين سخنراني در اين مقطع چه بوده است؟ گفته است اين فايل صوتي تاييد صحبتهاي آقاي منتظري است که در سالهاي قبل منتشر شده و اين سخنراني آن اسناد و خاطرات اقاي منتظري را تاييد ميکند.
احمد منتظري در اينجا خواسته راه گريزي پيدا کند، اما با اين سخنان محکوميت خود را بيشتر کرده است. زماني که من خاطرات آقاي منتظري را در فصلنامه 15 خرداد نقل ميکردم هميشه ميگفتم خاطرات منسوب به آقاي منتظري! خوانندگان سوال کردند که شما چرا ميگوييد منسوب به آقاي منتظري و من اينطور جواب دادم هيچ ثابت نيست که آيا اين خاطراتي که در دو هزار صفحه منسوب به ايشان است همه را آقاي منتظري گفته يا اين که اطرافيان اجمالا مطالبي را از آقاي منتظري گرفته و هر چه را هم که دوست داشتند به آن اضافه کردهاند! من پيشنهاد دادم که بيت آقاي منتظري تمامي نوار صحبتهاي آقاي منتظري را روي سايت بگذارند.
امروز بعد از گذشت ده سال از اين قضيه آمدهاند و قسمتي از صحبتهاي آقاي منتظري را به مدت سي دقيقه منتشر کردند که بگويند تمام اين دو هزار صفحه سنديت دارد. من از اول هم عرض کردم و امروز هم تاکيد ميکنم اين آقايون از آقاي منتظري يک سري خاطرات گرفتهاند و ايشان هم چند ساعتي صحبت کرده اما بعد آقايون هر چه را که دوست داشتند به آن اضافه کردهاند. لذا اگر راست ميگويند صحبتهاي ايشان را منتشر کنند.