تعهد آمریکا به امنیت رژیم صهیونیستی
روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا از نوع روابط عادی میان دولتها نیست، بلکه میان تلآویو و واشنگتن پیوندهای بنیادین وجود دارد و به عبارت دیگر، آنها اهداف مشترکی دارند.
اعتقاد رژیم صهیونیستی به قوم برگزیده و نگرش آمریکا درباره هژمون از بسیاری جهات به یکدیگر نزدیک است. این استراتژی مشترک پیش از پیدایش دولت مستقل آمریکا یعنی زمانی که آمریکای شمالی مستعمره انگلیس بود توسط فرضیهپردازان پیوریتنیسم انگلیسی به وجود آمد.
پیوریتنها که خود را اقوام خدا میدانستند در قرن هفدهم در انگلستان به این جنبش اعتلا بخشیدند. این اعتقاد و این نگاه اساطیری نزد پیوریتنهایی که به آمریکا مهاجرت کردند شدت بیشتری داشت. آنها عبریهایی را که تبعیدشان در کتاب مقدس شرح داده شده بود در وجود خود بازمییافتند. آنان آمریکا را سرزمین کنعان خود میپنداشتند. بدین ترتیب آمریکاییها خود را با قوم یهود دارای تاریخ و فرهنگ مشترک میدانستند و قرابت و تجانس زیادی با آنان احساس میکردند.
امروزه جامعه یهود که توسط طبقه حاکم آمریکا و لابی صهیونیسم (آیپک) و روسای دولت رژیم صهیونیستی تشکیل شده بیش از هر زمان دیگری دارای اشتراک منافع هستند و مبارزه علیه اسلام که مانع بزرگی در برابر سیطره جهانی آمریکا و صهیونیسم است هدف مهم آنها است.
در نیمه دوم قرن بیستم بخش مهمی از استراتژی سیاست خارجی آمریکا به تثبیت، حفظ و توسعه نفوذ این رژیم اختصاص یافت. در سالهای اولیه شکلگیری رژیم صهیونیستی، آمریکا اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت و در تمامی سازمانها و مجامع بینالمللی از آن دفاع کرد. از زمان جنگ اکتبر سال 1973 واشنگتن از رژیم صهیونیستی در همان سطحی که از هر کشور دیگری هم پشتیبانی مینمود حمایت میکرد. از سال 1976 این حمایتها شامل پرداخت سالانه کمکهای عظیم و مستقیم اقتصادی و نظامی میشود.
از سال 1982، آمریکا بیش از 32 قطعنامه شورای امنیت را که رژیم صهیونیستی را محکوم میکرد، وتو نموده و این تعداد، بیش از مجموع وتوهایی است که توسط دیگر اعضای شورای امنیت صورت گرفته است. آمریکا جلوی تلاشهای کشورهای عربی را برای نام بردن از زرادخانه هستهای رژیم صهیونیستی در پیشنویس آژانس بینالمللی انرژی اتمی را گرفته است. ایالات متحده در زمان جنگ درصدد نجات رژیم صهیونیستی برمیآید و در مذاکرات صلح هم جانب رژیم صهیونیستی را میگیرد.
علت این حمایت گسترده، که البته باید پشتیبانی کامل دیپلماتیک و رسانهای را هم بدان افزود، لابی قدرتمند صهیونیست در آمریکا است که پشت این جریانات قرار گرفته است. در طی چند دهه گذشته و به ویژه از زمان جنگ شش روزه سال 1976، نقطه ثقل سیاست خاورمیانهای ایالات متحده آمریکا، رابطه با رژیم صهیونیستی بوده است. حمایت بیدریغ از رژیم صهیونیستی و تلاشهای مرتبط با گسترش «دموکراسی» در سراسر این منطقه، باعث برافروخته شدن افکار عمومی اعراب و دنیای اسلام علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی شده است.
این وضعیت در تاریخ سیاسی آمریکا معادلی ندارد، چرا آمریکا امنیت خود و بسیاری از متحدانش را به خاطر منافع رژیم صهیونیستی به خطر میاندازد، ممکن است فرض شود که پیوستگی میان این دو دولت براساس منافع استراتژیک مشترک است و یا الزامات اخلاقی، آمریکا را به این کار وا میدارد، ولی هیچ توضیحی نمیتواند حمایت مادی و دیپلماتیک بیدریغ آمریکا از رژیم صهیونیستی را توجیه نماید.
نگرانیهای امنیتی رژیم صهیونیستی
رژیم اسرائيل را میتوان از بازیگرانی دانست که بسیار نگران انقلابهای عربی و تحولات منطقه غرب آسیا است. خیزشهای مردمی در جهان عرب و دگرگونی در نظامهای سیاسی به ویژه در کشوری مانند مصر، در حال تغییر نظم منطقهای و متحول کردن محیط امنیتی پیرامونی رژیم اسرائيل است و نگرانیهای امنیتی و سیاسی جدی برای این رژیم ایجاد کرده است.
تاثیرگذاری تحولات جهان عرب بررویکرد و اقدامات فلسطینیها و حتی عربهای درون اسرائيل که میتواند باعث شکلگیری انتفاضه جدیدی شود، بخش مهم دیگری از این نگرانیها است. علاوه بر این، بیثباتی و ناامنی منطقهای به ویژه در مرزهای رژیم اسرائيل میتواند چالشهای نوینی برای این کشور ایجاد کند. مسئله مهم دیگر، پیچیدهتر شدن روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا در سطح منطقه و درباره مسائل منطقهای است. هرچند در ابتدای قیامهای مردمی در منطقه، گرایشهای ضدرژیم صهیونیستی کمتری مشاهده میشد، به تدریج، گرایشهای ضداسرائيلی افزایش یافت، حمله به سفارت رژیم صهیونیستی در قاهره و فرار سفیر رژیم صهیونیستی از جمله رویدادهایی بود که احساسات ضدرژیم صهیونیستی مردم مصر را نشان میداد. در اردن درخواستهایی برای تعلیق پیمان صلح با رژیم صهیونیستی و تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی ارائه شد و در یمن نیز تظاهرکنندگان خواستار قطع رابطه با رژیم صهیونیستی شدند. بیتردید، در خیزشی که جهان عرب را در بر گرفته و هنوز ادامه دارد، اسلام حرف اول را خواهد زد.
بنابراین اگر دولتها و ملتهای مسلمان از منابع قدرت نرم جهان اسلام به درستی و به هنگام استفاده کنند، میتوانند تغییر و تحولات جهانی را در مسیر منافع مسلمانان جهان مورد تاثیر قرار دهند.
از سوی دیگر، امروز به دلیل وقوع تحولات منطقه و سرنگونی رژیمهای اقتدارگرا، شاهد برجسته شدن مقاومت فلسطین و تحولات مثبت در مسیر آزادی این سرزمین هستیم و باور این موضوع که رژیم صهیونیستی از بین رفتنی است، بیشتر شده است. حتی آمریکا به عنوان حامی اصلی این رژیم در حال تغییر رویکرد است، چرا که مقاومت در برابر اراده ملتها را بسیار دشوار میبیند و دیری نخواهد پایید که بزرگترین برنده در تحولات کنونی، جهان اسلام و بازنده اصلی صهیونیستی و حامیان آن خواهند بود.
بعد از حوادث 11 سپتامبر گرایشهای ضد آمریکایی و جریانهای مبارز در کل جهان اسلام نیز توسعه یافته است و همچنین در مناطق مختلف جهان اسلام، گروههای اسلامگرا با گرایشهای ضد آمریکایی حتی از طریق انتخابات قدرت را در دست گرفتهاند. پس از این حوادث جهان اسلام و نیروهای اصیل درون آن به عنوان بازیگری موثر و سرنوشتساز در حال تاثیرگذاری جدی برای تعیین سرنوشت خود و جهان هستند.
در واقع یکی از ویژگیهای بیداری اسلامی و نیز شاخصهای رشد اسلامگرایی در غرب آسیا، مقابله با نظام بینالملل هژمونیک است. انقلابهای اجتماعی اخیر غرب آسیا نیز که بر اساس شکل بندیهای گفتمان اسلامی به وجود آمده دارای رویکرد مقابلهگرا با نظم مسلط جهانی میباشد. این گفتمان هرگونه برتریطلبی کشورهای غربی در مقابله با واحدهای غرب آسیا را مورد انتقاد قرار میدهد. رشد اسلامگرایی و تشدید ضدیت با صهیونیسم مشخصه بازگشت به هویت اسلامی و بیزاری از قدرتطلبی آمریکا و مقابله با آن، بیانگر رشد اسلامگرایی است. پدیدههایی در سطح جهان اسلام که سبب تسریع در این فرآیند گردیدهاند که یکی از مهمترین آنها مسئله فلسطین میباشد.
اصلیترین چالش
محور مقاومت و سیاستها و اقدامات آن، اصلیترین چالش امنیتی رژيم صهیونیستی در محیط منطقهای به ویژه در یک دهه اخیر بوده است. هرچند جمهوری اسلامی ایران و سوریه از دهههای گذشته در پی تضعیف رژیم صهیونیستی بودهاند و بر این اساس از آرمانها و منافع گروههای فلسطینی حمایت کردند، فقط در دهه اخیر و بعد از 11 سپتامبر 2001 و در نتیجه تحولات جدید منطقهای بود که محور مقاومت به صورت کنونی آن شکل گرفت و چالش امنیتی مهمی برای اسرائيل تلقی شد.
با این حال، مقاومت حزبالله در جنگ 33 روزه در سال 2006 و مقاومت حماس درجنگ 22 روزه 8 روزه و 51 روزه، مانع از آن شد که رژیم اسرائیل بتواند به تضعیف محور مقاومت بپردازد، حتی میتوان گفت این محور در سطح منطقهای تقویت نیز شد.
برآیند تحولات جهان عرب برای امنیت رژيم رژیم صهیونیستی را در مجموع میتوان به دو دیدگاه کلی تقسیم کرد:
در دیدگاه نخست اعتقاد بر این است که قیامهای مردمی و شکلگیری نظامهای دموکراتیک در سطح جهان عرب، باعث تضعیف کشورهای محافظهکار و غربگرای جهان عرب و تقویت رویکردهای ضد اسرائيلی و مدافع حقوقفلسطینیها در کشورهای عربی میشود.
در قالب این دیدگاه، استدلال میشود که اسرائیل با توجه به قدرت برتر خود در مقابل جهان عرب به ویژه در عرصه نظامی، خواستار حفظ وضع موجود است. از این رو، تحولاتی که به دگرگونی استراتژیک در منطقه منجر میشود، به ویژه تاثیر احساسات ضد اسرائيلی اعراب میتواند به ایجاد شرایط منطقهای نامطلوبی برای اسرائيل منجر شود.
با توجه به این احساسات قوی ضد اسرائيلی در اغلب جهان که امنیت این رژیم را در عرصه سیاسی تضعیف میکند، اسرائیل به افکار عمومی عربی اعتمادی ندارد. نظرسنجیها نیز نشان دهنده آن است که حدود 90 درصد عربها، اسرائيل را بزرگترین تهدید برای خود میدانند. مقامهای اسرائیلی نیز ادعان میکنند که هر دو پیمان صلح اسرائیل با کشورهای مصر و اردن بوده و انعقاد این پیمانها به این دلیل ممکن شده است که این رهبران دیکتاتور، خارج از جریان اصلی عربی بودهاند.
از این دیدگاه، پیامد عمده انقلابها را برای رژیم صهیونیستی میتوان افزایش چالشهای امنیتی محیطی و فاصله گرفتن از جایگاه امن قبل از 2011 دانست. این رژیم هم خود در معرض مخالفتها و مقاومتها جدید مردمی و رژیمهای سیاسی عربی قرار خواهد گرفت و هم آمریکا به عنوان اصلیترین حامی آن در سطح بینالمللی، دیگر نمیتواند مانند گذشته فارغ از ملاحظات عمومی در خاورمیانه و شمال آفریقا عمل کند.
دیدگاه دوم، رویکرد نخست را بدبینانه میداند و معتقد است باید نگاه متعادلتر و واقعبینانهتری به تحولات جهان عرب داشت. در قالب این دیدگاه، استدلال میشود که تحولات جهان عرب تاکنون به سیاستهای ضد اسرائيلی منجر نشده است که بتواند امنیت این رژیم را تهدید کند به طور مثال در سوریه فروپاشی دولت بشاراسد در نهایت به تضعیف نفوذ ایران و محور مقاومت منجر میشود یا اینکه حداقل با مشکلات و بیثباتیهای داخلی، سوریه دیگر توانمندی خاصی برای تهدید رژيم صهیونیستی نخواهد داشت.
در مجموع دو دیدگاه در اسرائیل و بین مقامهای این رژیم درباره تحولات سوریه وجود دارد که از شکاف دیدگاههای اسرائيلیها در این حوزه حکایت میکند. برخی در اسرائيل بر این باورند که تغییر در سوریه با تضعیف دشمنان مهم این رژیم مانند حماس و حزبالله همراه خواهد بود که این مسئله در جهت منافع امنیتی این رژیم است. اما در مقابل، گروه بسیار کوچکی نیز معتقدند تغییر رژیم اسد و بیثباتی در این کشور با تقویت بینظمی و به قدرت رسیدن اسلامگرایان افراطی همراه خواهد بود و باعث شکلگیری تهدیدهای جدیتری برای اسرائيل میشود.
با این حال، یک نتیجهگیری و باور کلی نیز در رژیم صهیونیستی وجوددارد که به دلیل مشغول بودن سوریه به امور و چالشهای داخلی خود برای ماهها و حتی سالهای آینده، ثبات اسرائيل کماکان تداوم خواهد داشت.
علاوه بر مصر و سوریه، تحولات در حوزههای دیگر جهان عرب مانند تونس، لیبی، اردن، بحرین، یمن و فلسطین نیز برای رژیم صیهیونیستی اهمیت و تاثیرات خاص خود را دارد. لیکن برخی از این تحولات و خیزشها با امنیت این رژیم پیوند تنگاتنگی دارد و فضای امنیتی این رژیم را نشانه گرفته است و برخی دیگر امنیت اسرائیل را کمتر با خطر مواجه کردهاند یا لااقل هنوز به تهدید و چالش جدی تبدیل نشدهاند.
رژیم صهیونیستی با توجه به برداشتی که از تهدیدات منطقهای نسبت به خود دارد، سیاستهای امنیتی زیر را برای امنیت خود به کار میگیرد:
1) این رژیم میکوشد با تجاوز و حمله به کشورهای منطقه، آنها را از اقدام به جنگ باز دارد.
2) رژیم صهیونیستی تلاش میکند، خود را قدرتمند نشان دهد و از این طریق، در دل جریانهای ضد صهیونیستی هراس ایجاد کند. ولی خوشبختانه، پس از شکستهای مکرر مقابل حزبالله و حماس، این ترفند در حال حاضر ناکارآمد شده است.
3) حمایت از جریانهای تکفیری و تروریستی، خصوصا در سوریه، تا آتش جنگ میان مسلمانان همچنان روشن بماند.
نتیجهگیری
خیزشهای اسلامی و تحولات ژئوپلتیک بر امنیت رژیم صهیونیستی تاثیر گذاشته و باعث شده است که این رژیم مانند قدرتهای فرامنطقهای با تهدیدها و چالشهای مهمی روبرو شود.
رژیم صهیونیستی تلاش میکند با اقدامات خود و رصد منظم تحولات، درباره هر یک از حوزههای دچار بحران رویکردهایی اتخاذ کند و از تهدیدها علیه خود بکاهد و از فرصتهای موجود بهترین استفاده را ببرد. موضعگیری جهان اسلام و عرب علیه رژيم صهیونیستی و تغییر سیاستهای دولتهای جدید، مهمترین معضل پیشروی اسرائیل است و باعث خواهد شد که این رژیم به تدریج با جبهه گستردهتری از هواداران حقوق فلسطینیها روبهرو شود.
در حال حاضر رژیم صهیونیستی برای حفظ امنیت و حفظ موجودیت نامشروع، خود به ضرر جوامع مسلمان وارد عمل میشود؛ به تفرقه دامن میزند، جنگهای داخلی راه میاندازد و کینه و نفاق در میان مسلمانان میپراکند. اما این سیاست پایدار نخواهد بود و نهایتا نتیجه عکس خواهد داد. واقعیت این است که موجودیت رژيم صهیونیستی ناپایدار است و هیچ سیاستی نمیتواند سرنوشت محتوم این رژیم را تغییر دهد.
http://kayhan.ir/fa/news/86627
ش.د9502408