به باور منتقدان آدمهای رمانهای کاتب به طور معمول جزو شخصیتهای داستانی نامتعارف قرار میگیرند؛ شاهد مثالی خارجی برای آنها وجود ندارد و برایشان اتفاقاتی غیرمعقول رخ میدهد.
به گزارش گروه فرهنگی بصیرت به نقل از خبرگزاری مهر، در آستانه اهدای نهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد، خبرگزاری مهر نگاهی کوتاه و گذرا بر نامزدهای بخش رمان این جایزه ادبی خواهد داشت و نامزدهای این بخش که به نوعی مهمترین بخش این جایزه بوده و برگزیده آن، برگزیده مهمترین جایزه ادبی سال کشور محسوب میشود را مرور میکند.
پس از سه رمان «لم یزرع»، «برج قحطی» و «برکت» نوبت به «چشمهایش آبی بود» رسیده است؛
مادرم یک بار بهم گفته بود: «دارم دنبال خوشبختیام میگردم. ناکس باز رفته یک جایی خودش را گم و گور کرده. نمیدانم این دفعه دیگر خودش را شکل چی در آورده. جنس خوشبختی این طوری است که تا با چشم نبینیاش به دنیا نمیآید. هر بار به رنگی در می آید. باید زرنگ تر از او باشی تا بتوانی بشناسیاش.»
آثار محمدرضا کاتب را باید از دل رمز و رازهای نهفته در دل سطور و نوشتههای خودش شناخت. به گفته خود او تا رمانهایش را با چشم نبینی و نخوانی نمیتوانی به دنیای او پا بگذاری. اساس رمانهای او برای صحبت کردن درباره خود چیز زیادی ندارند. آثار داستانی او را باید خواند و از خواندش لذت برد و یا نبرد. ادبیات محمدرضا کاتب بیش از اینکه گفتنی باشد، خواندنی است.
رمان «چشمهایم آبی بود» نیز از چنین حس و حالی مستثنی نیست و به باور منتقدان ادبی اثری است که بیش از هر چیز سرگشتگی و گمشدن را القا میکند و روایت خود را نیز برای این مساله با سفر آغاز میکند، سفری که بیش از هر چیز با مرگ و نیستی عجین شده است.
کاتب، برخلاف شیوه متعارف داستاننویسی در سالهای اخیر، در هیچ کدام از آثارش شخصیتهای داستانی خود را به شکلی سرراست و صریح معرفی نمیکند، برایشان اسمی معمول انتخاب نمیکند و قرار نیست زیستی عادی در تقدیر آنها قرار داده باشد و یا سرزمینی معقول برای حیاتشان.
ماجراهای داستان او در نگاه نخست پیوندی با تجربههای عینی مخاطبش ندارد و درک آنها نیاز به دل دادن به موقعیت داستان و حس فضا و موقعیت تازه آنها دارد. این مساله در رمان «چشمهایم آبی بود» نیز خود را نشان میدهد و مخاطب رمان میتوان در طول روایت معجونی از خشونت، هنر، تجربههای در ناک انسانی را پیش چشم خود متصور ببیند.
نوع روایت این داستان به شکلی است که هیچ یک از ذهنیتهای هیچیک از شخصیتهای داستان را نمیتوان قبول کرد اما در عین حال نمیتوان ادعا کرد که راوی با نگاهی عینی و تجربهپذیر نیز صحنههای روایتش را توصیف کرده باشد.
به باور منتقدان آدمهای رمانهای کاتب به طور معمول جزو شخصیتهای داستانی نامتعارف قرار میگیرند؛ شاهد مثالی خارجی و متعارف برای آن وجود ندارد و گاه برای آنها اتفاقاتی رخ میدهد که شاید غیرمعقول نیز باشد با این همه کار ویژه کاتب که او را از بازنمایی روابط بیرونی آدمها در درون این رمان دور کرده، این نکته است که چینشهایی تازه از صحنههای زندگی را پیش چشم مخاطبانش باز میکند و آدمها را در وضعیتهایی قرار میدهد که جز در بافت رمان مواجهه آنها با هم امکانپذیر نیست.
محمدرضا کاتب در مقام نویسنده، فعالیت خود را از نوجوانی آغاز کرد و آثار اولیه خود را در که در جمع داستاننویسان مسجد جوادالائمه مینوشت در مجله کیهان بچهها چاپ میکرد. کتابهای ابتدایی او نیز درون مایه طنز داشت اما بعد از آنکه در دانشکده صداوسیما مشغول به تحصیل شد با وجود اینکه از نویسندگان هم سن و سالش پرکارتر بود اما خط و شیوه روایتش را تغییر داد و ۹ داستان «اولین قدم»، «شب چراغی در دست»، «قطرههای بارانی»، «نگاه زرد پاییز»، «ختم ارباب والا»، «جای شما خالی»، «بلاهای زمینی»، «عبور از پیراهن» و «پری در آبگینه» را تنها در دهه ۶۰ به چاپ رساندهاست.
درون مایه کتابهای ابتدایی وی، عمدتا جنگ و مخصوص گروه سنی کودکان بود اما به تدریج شیوه و خط و راه داستان نویسی وی تغییر کرد و تمایل به نوعی سورئالیسم در آثار کاتب مشاهده شد.
کاتب تاکنون برای رمان «فقط به زمین نگاه کنید» به عنوان منتخب دومین دوره کتاب سال دفاع مقدس و برای رمان «هیس» عنوان برگزیده جایزه منتقدان مطبوعات را به دست آورد.
خبرگزاری مهر
حمید نورشمسی