تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۷  ، 
کد خبر : ۳۰۵۴۰۰
گفت‌و‌گو با دکتر محمدامین قانعی‌راد، جامعه‌شناس

تلاش برای تبعید «گروه‌های مرجع» به حاشیه

مقدمه: گروه‌های مرجع در جوامع در حال‌ گذار نقش ایجاد گفتمان‌های سیاسی، فرهنگی و ارتقای فکری را در سطوح مختلف اجتماعی بر عهده دارند. این گفتمان‌ها در شرایطی در جامعه گسترش می‌یابند که رسانه‌های مختلف تأثیر‌گذار بتوانند آن را به گونه‌ای فراگیر پوشش دهند. الگوبرداری درلایه‌های مختلف اجتماعی نخستین اتفاقی است که از این گفتمان‌ها حاصل می‌شود و طبعاً این فرآیند با هدف‌گذاری در بدنه اجتماعی همواره از نظرجریان‌های سیاسی بسیار اهمیت داشته و دارد و به نظر می‌رسد درکشور ما ایران، صدا و سیما از این پتانسیل بخوبی استفاده می‌کند اما تنها مشکل آن نبود یک نگاه ملی به این فرآیند است که با بزرگ کردن یک جریان، موجب خلق یک مرجعیت جدید اجتماعی در جامعه ایران شده است. تحلیل وضعیت گروه‌های مرجع در ایران و پرداختن به جابجایی مرجعیت‌های اجتماعی محور گفت‌و‌گوی ما با دکتر محمدامین قانعی راد استاد جامعه شناسی و عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور است که در پی می‌آید.
پایگاه بصیرت / اسماعیل آزادی
(روزنامه ايران - 1395/12/15 - شماره 6449 - صفحه 10)

* برای ورود به گفت‌و‌گو با نگاه جامعه‌شناختی بفرمایید چه تعریفی از گروه‌های مرجع دارید؟

** از دیدگاه جامعه شناختی ما دو نوع گروه داریم: گروه عضویت و گروه مرجع. بر اساس یک تحلیل ابتدایی باید معمولاً انتظار داشت که آدم‌ها الگوهای رفتاری و نگرشی خود را از گروهی بگیرد که در آن عضویت دارد. مثلاً اگر من در گروه دانشجویان عضو هستم، الگوهای اندیشه و کنش خود را از دانشجویان بگیرم ولی غالباً این‌طور نیست. ما در یک گروه عضو هستیم ولی از گروه دیگر نیز تأثیر می‌پذیریم و این تأثیرات، فکری و رفتاری هستند که آن را ازگروهی که ما از آن تأثیر می‌پذیریم می‌گیریم که آن را گروه مرجع می‌نامیم.

* همین گروه‌های دانشجویی از کدام یک از گروه‌های مرجع تأثیر می‌پذیرند؟

** فرض کنید من به‌عنوان یک دانشجو عضو گروه عضویت دانشجویان هستم ولی گروه مرجع من، روشنفکران هستند و من از آنها الهام می‌گیرم و این دوگانگی بین گروه عضویت و گروه مرجع یکی از سازوکارهای تحول فرهنگی است که موجب الگوگیری و دگرگون شدن فرهنگ می‌شود. اگر مرجع افراد همان گروه عضویت باشد، فرهنگ‌ها به نوعی با بن‌بست مواجه می‌شوند و تغییر فرهنگی رخ نمی‌دهد؛ چون افراد الگوها را از همان گروه‌های عضویت خودشان می‌گرفتند و آن الگوها را به عمل درمی‌آوردند و چون گروه عضویت فاقد پویایی در درون خود است، یک نوع رکود فرهنگی به بار می‌آمد.

ولی گروه عضویت از طریق تعاملی که با گروه مرجع دارد از یک پویایی برخوردار می‌شود ویک نوع رفت ‌و برگشت فرهنگی اتفاق می‌افتد و به ‌این‌ترتیب فرهنگ هم تبدیل به یک فرهنگ پویا می‌شود.این نکته خیلی مهمی است. همیشه یک «دیگری مهم» و یک «دیگری مثبت» در کنار آن خود و در کنار Ego و در مقابل آن «خود فرهنگی» وجود دارد.زیرا ما یک خود فرهنگی داریم، در کنار آن یک «دیگری فرهنگی» مهم هم باید وجود داشته باشد که ما از آن دیگری فرهنگی مهم الهام می‌پذیریم. برخی از یک بعد دیگر هم سخن می‌گویند که ما یک «دیگری منفی» هم نیاز داریم....

* در واقع گروه‌های مرجع به دو دسته مثبت و منفی تقسیم می‌شوند؟

** بله، یک «دیگری مهم مثبت» ویک «دیگری مهم منفی». دیگری منفی مجموعه‌ای از الگوهای کنش و اندیشه‌ای است که ما از آنها اجتناب می‌کنیم و از آن دوری می‌گزینیم. از دیگرسو مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و تفکرات و کردارها هست که ما به آنها متشبث می‌شویم و با آن همذات‌پنداری داریم. لذا این خود فرهنگی همیشه در کنار یک دیگری مثبت و یک دیگری منفی قرار دارد. دیگری مثبت، مرجع مثبت است به همین معنایی که ما می‌گوییم و به همین دلیل است که پویایی فرهنگ اتفاق می‌افتد و هویت‌های فرهنگی شکل پیدا می‌کنند. هویت فرهنگی ناشی از تعامل خود فرهنگی با دیگری فرهنگی است که موجب شکل‌گیری هویت فرهنگی در بین جوامع، گروه‌ها، اقشار و افراد مختلف می‌شود.

* ارتباط دانشجویان با گروه‌های مرجع چگونه برقرار می‌شود و به زبان دیگر آنان پیام مرجع را چگونه دریافت می‌کنند؟

** این پیام نیاز به رسانه دارد؛ رسانه‌ها شامل رادیو و تلویزیون، مطبوعات، روزنامه‌ها، کتاب و سینما هستند. در واقع آن چیزی که گروه مرجع را تأثیر‌گذار می‌سازد ابزارهای ارتباطی هستند و این ابزارهای ارتباطی و رسانه‌ها هستند که گروه‌های مرجع را معرفی می‌کنند و شکل می‌دهند و در عرصه عمومی عرضه می‌کنند. اگر روزنامه، کتاب، فیلم و رادیو و تلویزیون نباشد شما چگونه می‌توانید به گروه‌های مرجع دسترسی پیدا کنید؟ این‌ها محمل‌ها یا ظروفی بوده و هستند که گروه‌های مرجع را در جامعه شکل می‌دهند و ایده هایشان را منتقل می‌کنند.

* اما رسانه رسمی چه اکنون و چه قبل خیلی مورد توجه نیست!

** ما قبل از انقلاب با یک نوع دوگانگی مواجه بودیم؛زیرا از یک طرف رسانه رسمی، یعنی رادیو و تلویزیون و حتی سینمای رسمی و روزنامه‌های رسمی داشتیم و از طرف دیگر جریان هنری و روشنفکری هم رسانه‌های خودشان را درقالب مجلات و کتاب و... داشتند. شعرایی که در این دوره بودند از اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد تا شفیعی کدکنی و از سوی دیگر نویسنده‌هایی مثل سیمین دانشور و آل احمد، دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگری که در عرصه رسانه غیررسمی کار می‌کردند... بیشتر فضای روشنفکری را می‌ساختند. در این دوران گروه‌های مرجع دانشجویان را عمدتاً در درون این گونه کانون‌های فرهنگی و فکری می‌توانیم جست‌و‌جو کنیم. این در حالی بود که برای قشر عظیمی از جوان‌ها هم به همان سینمای رسمی و رادیو و تلویزیون رسمی که خوانندگان و بازیگران و نخبگان خودش را داشت به اضافه احتمالاً برخی از چهره‌هایی که در زمینه ورزش کار می‌کردند گروه‌های مرجع این طیف بودند.

* در واقع در هر دوسو، گروه‌های مرجع، هریک جایگاه خودشان را داشتند؟

** بله، گروه‌های مرجع ما در این دوره دوپاره‌اند؛ یکی گروه مرجع روشنفکری است و دیگری گروه‌های مرجعی که از یک نوع شهرت ولی درعین‌حال از یک سطح نازل نگاه و فعالیت‌های فرهنگی برخوردارند. ما در گروه‌های مرجع فکری و فرهنگی با یک سری گرایش‌های رادیکال مواجه بودیم ولی درعین‌حال به گونه‌ای همزمان گروه رسمی موجود دفاع از وضع موجود را بازتولید می‌کرد و از این‌رو بیش از اینکه معطوف به تحول فکری باشد به پر کردن اوقات فراغت شهروندان و جوانان می‌پرداخت نه اینکه برایشان انگیزه‌های تحول ایجاد کند یا در آنها درباره وضعیت موجود، تردید یا چالش‌های فکری ایجاد کند. لذا گروه‌های مرجع بین اوقات فراغت و تفکر هم دوپاره می‌شوند. در دوره انقلاب هم ما یک دوره انقلابی داریم که طبیعتاً ویژگی‌های خودش را دارد.

* روحانیت هم به طور عام که گروه مرجع بود؟

** در کنار شخصیت‌های سیاسی و انقلابی روحانیت هم تلاش داشت که به گروه مرجع تبدیل شود.هر چند روحانیت همیشه به نحوی در جامعه در جایگاه گروه مرجع بوده است؛ در قبل از انقلاب هم گروه مرجع بوده است ولی بعد از انقلاب این تمایل در لایه‌هایی از روحانیت وجود داشت که به گروه مرجع انحصاری تبدیل شود. یعنی نقش خودش را فوق‌العاده برجسته کند.

* آیا این بخش از روحانیت توانست به این جایگاه برسد؟

** طیفی از روحانیت همواره می‌کوشد به گروه مرجع انحصاری تبدیل شود اما در این میان اتفاق ویژه‌ای افتاد و گروهی تحت عنوان مداحان، جایگاه روحانیت را در بین قشرهایی از مذهبی‌ها پر کرد و اکنون شاهد تبدیل گروهی از مداحان به گروه مرجع در بین این قشر هستیم. در واقع نقش مداح به‌عنوان یک گروه مرجع در میان برخی از طیف‌های مذهبی طرفدار پیدا می‌کند.

* قبل از انقلاب هم مداح‌ها بودند!

** بله، مداحان قبل از انقلاب هم بودند، ولی همیشه در حاشیه فعالیت روحانیون قرار داشتند وآن کسی که بر صحنه حاکم بود، سخنران اصلی یک مجلس مذهبی بود، یک روحانی بود.مداح درحاشیه او بود؛ مداح قبل از اینکه آقا به منبر برود یا بعد از اینکه از منبر پایین بیاید، چند دقیقه‌ای مداحی می‌کرد ولی اکنون با شرایطی مواجه می‌شویم که گاه مداح‌ها صحنه‌گردان اغلب هیأت‌های مذهبی شده‌اند.

* می‌توان گفت یک نسل جدید دینداران با گرایش به مداحان شکل گرفته است؟

** بله، یک نسل جدیدی شکل گرفته است که نوای مداحان برایش جاذبه بیشتری دارد.این نسل جدید رویکردی عاطفی به دین دارد و خود را بیشتر به جذبه‌های دینی مشغول می‌کند تا آرا وافکار دینی. اینها گروه‌هایی هستند که با هم ارتباط عاطفی هم دارند و یک حلقه مذهبی را شکل می‌دهند.اینها تحت تأثیر این جاذبه‌های مداحی در درون خود انرژی‌هایی را تولید وذخیره می‌کنند.

* در سطوح اجتماعی تغییر گروه‌های مرجع بر چه اساسی اتفاق می‌افتد؟

** تغییر رویکرد اجتماعی نسبت به گروه‌های مرجع منوط به نحوه ارتباط با رسانه است. همان طوری که اشاره شد گروه‌های مرجع بر اساس رسانه‌ها ساخته می‌شوند و شکل پیدا می‌کنند. البته خود ترکیب جمعیتی جوانان، ترکیب جمعیتی دانشجویان، انتظارات و آرزوهایی که دانشجویان به دنبال آن هستند، تحول اجتماعی که دانشجویان آرزوی آن را دارند هم مؤثر است. از این‌رو، در پیوند بین فضای فکری رسانه‌ها و فضای فکری جوانان است که گروه‌های مرجع متحول و دگرگون جابه‌جا می‌شوند و گروه‌های مرجع جدیدی پیدا می‌شوند. در مورد گروه مداحان به‌عنوان گروه مرجع معرف فضای دینی، باید گفت که ما از یک طرف شاهد این هستیم که جهت‌گیری سیاسی در کشور به سمتی می‌رود که به حضور عاطفی جوانان، نیاز بیشتری پیدا می‌کند و از دیگرسو رسانه رسمی به این نیاز سیاسی پاسخ داده و تو گویی نقش بیشتری به مداحان می‌دهد.

* عرصه سیاست به دنبال چیست و چه می‌خواهد؟

** بخشی از عرصه سیاسی به دنبال ایجاد و دامن زدن به یک نوع سیاست پوپولیستی همراه با احساسات و عواطف و شور و شوق وهمچنین عجین کردن آن با حال و هوای جوانی است و طبیعی است برای اینکه چنین آدم‌هایی در عرصه سیاسی حضور داشته باشند. بنابراین یک نوع مردم‌گرایی مذهبی هم به میدان می‌آید که مرکزیت آن مداحان هستند که زمینه را برای برانگیختن و تجهیز و به میدان آمدن برخی از جوانان فراهم می‌کند. پرو بال دادن به چنین وضعیتی به آنجا بینجامد که شما به جای آموزه‌های مذهبی، بیشتر احساسات دینی را رواج دهید.

* رسانه ملی در این فضا چه نقشی دارد؟

** در سال‌های اخیر ما در رسانه رسمی شاهد این هستیم که تلاش می‌شود که نه تنها درساختار گروه‌های مذهبی تغییراتی ایجاد کند، بلکه از زاویه دیگری تلاش می‌کند که گروه‌های مرجع روشنفکران، هنرمندان و بویژه سیاستمداران محبوب وگاه دگراندیش را به حاشیه براند؛ البته در مورد ورزشکاران کمتر این کار را می‌کند. شاهدیم که رسانه ملی در مورد گروه‌های مرجع ورزشکاری برنامه‌های پرشورو شوقی را کماکان دارد ولی برای حضور روشنفکران، هنرمندان و سیاستمدارانی که می‌توانستند گروه مرجع جوانان باشند محدودیت ایجاد می‌کند. رسانه رسمی که به نحوی باید عرصه‌ای برای گفت‌و‌گوی روشنفکران با یکدیگر و گفت‌و‌گوی روشنفکران با مردم باشد و همچنین نتایج فعالیت‌های فرهنگی و هنری روشنفکران برجسته کشور را عرضه کند، بنا به همان دلایل سیاسی، روز به روز حضور این بخش ازگروه‌های مرجع برجسته فرهنگی در رادیو و تلویزیون کاهش می‌یابد.

* در مورد گروه‌های مرجع صدا و سیما چه اهداف و شیوه‌هایی را دنبال می‌کند؟

** بخشی از انگیزه‌های پشت این قضیه بویژه به دوره‌های انتخابات برمی گردد که جمهوری اسلامی سیاست مشارکت توده‌ای در پیش می‌گیرد که همه شهروندان در انتخابات حضور داشته باشند و شرکت کنند. از طرف دیگر روشنفکران در این میان از چهره‌های سیاسی حمایت می‌کنند و این دفاع از چهره‌هایی از عرصه سیاسی صورت می‌گرفت که فکر می‌کردند از منافع و علایق آنها به‌عنوان روشنفکر دفاع می‌کنند. این درحالی‌ بود که سیستم رسمی افراد دیگری را برای پیروزی در انتخابات در نظر داشت. این باعث شد که خواسته یا ناخواسته روشنفکران و هنرمندان ما سیاسی شوند و موضع‌گیری‌های سیاسی داشته باشند.

در دوم خرداد 1376، انتخابات سال 1384 که رقابت بین آقای احمدی‌نژاد و آقای هاشمی بود و در انتخابات سال 88 و همچنین در انتخابات سال 1392روشنفکران و هنرمندان ما در عرصه‌های خوانندگی، سینما، تئاتر، نشر و نویسندگانی مثل دولت‌آبادی و... شعرای ما مثل سیمین بهبهانی و.. افراد دیگری از فاطمه معتمدآریا گرفته تا شجریان همه در جریان این تحولات سیاسی در کشور موضع‌گیری‌هایی کردند که خواسته و ناخواسته به پدیده «سیاسی شدن روشنفکران» دامن زده شد. همان‌طوری که پدیده «سیاسی شدن دانشگاهیان» را داریم. در حالی که دانشگاه نباید خیلی سیاسی باشد، روشنفکرهم نباید سیاسی باشد. یک شاعر، نویسنده، بازیگر سینما، تئاتر یا تلویزیون علی‌الاصول خیلی نباید سیاسی باشد ولی شرایطی ایجاد شد که این‌ها سیاسی شدند. ما حتی برخی از بازیگران تلویزیون را داشتیم که پایشان به تظاهرات خیابانی و حضور در برخی از مجامع نیز کشیده شد.در واقع فضای عمومی کشور آنها را سیاسی کرد.

* این سیاسی شدن بعد از انتخابات 88 بیشتر هم شد.

** بله، رسانه ملی بعد از سال 88 کاملاً از تساهل خالی شد و با این عدم تساهلی که در پیش گرفت موجب طرد همه این طیف‌ها از عرصه رسانه رسمی شد و از آن به بعد بود که این طیف دیگر در رسانه رسمی حضور چندانی نداشتند و اکنون جوان وقتی تلویزیون را روشن می‌کند، می‌بیند هنرمند محبوبش آنجا نیست، خواننده محبوبش آنجا نمی‌خواند، بازیگر محبوبش در سریال‌ها و سینما حضور ندارد، کارگردانان و هنرمندان بزرگ کمتر کار می‌کنند. اینجاست که می‌بینیم رسانه ملی که یکی از کارهایش به معنای درست آن، ستاره‌سازی و کشف و برجسته کردن استعدادهای هنری، فرهنگی و سیاسی در رسانه است به کار ستاره سوزی و حذف کسانی دست زده است که در آنها یک نبوغ فکری، هنری، سیاسی و اندیشه‌ای می‌شد سراغ گرفت و این‌ ظرفیت‌ها و سرمایه‌ها و ستاره‌های فرهنگی را حذف کرده است. به یک معنا می‌توان گفت که صدا و سیما هر ارتفاع و نقطه بلندی را در عرصه گروه‌های مرجع وجود داشت، از بین برد.

* البته این حملات موجب حذف این نخبگان از عرصه مرجعیت غیررسمی اجتماعی نمی‌شود؟

** با توجه به اهمیتی که برخی هنرمندان داشتند، این نشد که آنها در حافظه مردم فراموش شوند اما در آن سوی قضیه با کاهش اهمیت رسانه رسمی یک جاهای دیگری اهمیت بیشتری پیدا کردند و برجسته شدند. بویژه برای نسل نوجوان و جوانی که بعد از این تحولات وارد دوران بلوغ خود شدند و خیلی در این تحولات وارد نبودند و همه درگیر رسانه‌های خرد شدند، منظورم همین شبکه‌های اجتماعی متنوع است؛ در واقع آنها به جایی رانده شدند که بتوانند گروه‌های مرجع خودشان را جست‌و‌جو و پیدا کنند.

به سوی فضاهایی مثل فیس‌بوک، اینستاگرام، تلگرام و شبکه‌های دیگررفتند؛ به زبان دیگراین‌ها در این شبکه‌ها نه با مراجع روشنفکری، هنری و فکری برجسته بلکه با امثال تتلو مواجه شدند. سراغ گروه‌های مرجعی رفتند که آنها را گروه‌های مرجع درجه2 می‌نامیم؛این گروه‌های مرجع متأخر در زمره سلبریتی‌هایی قرار می‌گیرند و از شهرت برخوردارند ولی کارهایشان عمق هنری و فکری ندارد. به زبان دیگر یک نوعی از پوپولیستی شدن و سطحی شدن گروه‌های مرجع اتفاق افتاد و آن جوان‌ها در جاهایی سعی کردند این گروه‌های مرجع درجه دو را شکل دهند.

* پس می‌توان نتیجه گرفت که این گروه‌های مرجع اصیل از جریان مرجعیت اجتماعی حذف نشده‌اند!

** حذف که نمی‌شوند اما به حاشیه رانده می‌شوند؛ حضورشان کم می‌شود. ولی به میزانی که جامعه، ظرفیت حفظ خاطرات اجتماعی را دارد اهمیت این‌ها نیز حفظ می‌شود. این طور نیست کسی مثل شجریان محبوبیتی در آواز سنتی ایران پیدا کند و مردم خیلی راحت او را فراموش کنند. جریان رسمی صداوسیما، این هنرمندان، روشنفکران و سیاستمداران را به حاشیه می‌راند اما نمی‌تواند موجب حذف آنها از گروه‌های مرجع شود.

* در مورد شخصیت‌های سیاسی چطور؟

** رسانه رسمی برخی فعالان سیاسی را به حاشیه می‌راند ولی ازقضا می‌بینید که در رخدادهای سیاسی و انتخابات، از سوی همین مردمی که از آنها خاطره دارند، این گروه‌های مرجع بازگردانده می‌شوند و حضورشان پررنگ و فعال می‌شود و تحرکی در فضای گروه‌های مرجع ایجاد می‌شود ولی در مواقع عادی این‌ها نیستند که ذهن روزمره جوانان را بسازند و ذهن روزمره جوانان توسط هنرمندان و سلبریتی‌های درجه دوم شکل می‌یابد ولی در موقعیت‌های انتخاباتی بازگشت گروه‌های مرجع پیشین یا اصیل‌تر اتفاق می‌افتد که در واقع این وضعیت پیچیده‌ای است.

یک عنصری در بین این‌ها مشترک است و آن هم کار کردن روی عواطف و احساسات مردم است. گروه‌های مرجع درجه 2 که به آنها اشاره شد، به نحوی با احساسات و عواطف مردم سروکار دارند. این احساسات و عواطف را هم تنها از طریق یک چارچوب زبانی خاص می‌شود ایجاد و تحریک کرد و برانگیخت. با کاربرد استعاره‌های خاص، با کاربرد زبان خاص می‌شود عواطف این مردم را تهییج و آنها را تحریک کرد. بنابراین شما می‌بینید که گروه‌های مرجع در بخش هنری و موسیقایی با بخش‌های مداحی گاهی از استعاره‌ها، اسطوره‌ها و چارچوب‌بندی‌های زبانی یکسانی برای تحریک و تهییج استفاده می‌کنند.

* آینده گروه‌های مرجع مذهبی را با روند پیش رو چگونه می‌بینید؟

** آینده چیزی نیست که صرف‌نظر از وضعیت اجتماعی و وضعیت رسانه‌ای و وضعیت سیاسی شکل بگیرد. تعامل و کنش نیروهای سیاسی و وضعیت رسانه‌ای می‌تواند بر آینده تأثیر بگذارد. انحصار رسانه‌ای یا برعکس تکثر رسانه‌ای می‌تواند بر وضعیت گروه‌های مرجع دو تأثیر کاملاً متفاوت داشته باشد.

جریان روحانیت در ایران ماهیتی متکثر دارد. ما روحانیت واحدی نداریم که بگوییم این ویژگی را دارد. گرایش‌های متعددی در بین روحانیان وجود دارد. گرایش‌های سیاسی و فرهنگی متفاوتی دارند و به دلیل همین تنوع، روحانیت کماکان حضور خود را در رخدادهای سیاسی حفظ خواهد کرد. آنان در عرصه سیاسی و فرهنگی ایران با فراز و نشیب‌های زیاد حضور خواهد داشت. همان‌طور که روشنفکران و گروه‌های مرجع اصیل حضور خواهند داشت. اگر نداشته باشند باید از پایان فرهنگ ایرانی سخن بگوییم.

درست است که ما با یک وضعیت رکود فرهنگی مواجه هستیم اما اگر امیدوار نباشیم که حضور روشنفکران اعم از دانشوران، هنرمندان، نویسندگان، ادبا، رمان نویسان، شعرا، فیلمنامه‌نویسان، اهالی تئاتر و... تداوم خواهد یافت به این معنا است که قلم‌های فرهنگی ما خشکیده است و نمی‌توانیم نوآوری فرهنگی داشته باشیم. درحالی‌که ما ظرفیت‌های فرهنگی متنوعی داریم؛ درست است که برخی از قلم‌ها تحت‌فشار فرهنگ رسمی به حاشیه رانده شده‌اند ولی دارند کار می‌کنند و در موقعیت‌های مختلف خود را نشان خواهند داد و بی‌شک در آینده فرهنگی ایران هم تأثیرگذار خواهند بود.

* آیا ازنظر سیاسی می‌توانیم بگوییم که بخشی از جریان روحانیت هنوز به‌عنوان مرجع سیاسی برای مردم شناخته می‌شوند؟

** قطعاً اینطور است. در موقعیت‌های تحرک اجتماعی و موقعیت‌های انتخاباتی می‌بینید که همین گروه‌های مرجع بازمی‌گردند و حضور پیدا می‌کنند که البته فضا هم به گونه‌ای است که فعال شدن گروه‌های مرجع را می‌طلبد تا تنور انتخاباتی گرم‌تر شود البته بخشی از فعالیت‌های گروه‌های مرجع ناشی از فعالیت گروه‌های مدنی است.مثلاً دانشجویان و گروه‌های مدنی، ارتباطات رسانه‌ای قطع شده بین گروه‌های مرجع و مردم را دوباره وصل کرده و موقعیت‌های جدیدی را خلق می‌کنند و در اینجاست که بار دیگرکانال‌های ارتباطی در موقعیت‌های خاص اجتماعی و سیاسی دوباره برقرار می‌شود و مردم از گروه‌های مرجع، اندیشه‌ها و ایده‌هایشان مطلع می‌شوند و با آنها ارتباط برقرار می‌کنند.

* وضعیت گروه‌های مرجع در ادوار پس از انتخابات چگونه است؟

** البته بعد از اینکه آن موقعیت خاص سیاسی- اجتماعی مثل انتخابات پایان یافت بار دیگر آن کانال‌های ارتباطی غیرفعال می‌شود و آن گروه مرجع دیگر نمی‌تواند تأثیرگذاری خاص خودش را داشته باشد و تاکنون نیز چنین بوده که بعد از اینکه موقعیت انتخاباتی را پشت سر گذاشتیم دیگر رسانه ملی و رسمی تمایلی ندارد که صدای آن گروه‌های مرجع را بازتاب ‌دهد و کانال‌های ارتباطی بین توده و گروه‌های مرجع قطع می‌شود و بار دیگر گروه‌ها و شخصیت‌های مورد نظر رسانه‌ملی، کارشان را دنبال می‌کنند. در واقع ما در اینجا با یک نوسان سیاسی مواجه هستیم. نوسانی که از آمدنِ مقطعی گروه‌های مرجع به عرصه عمومی و بازگشت دوباره همان گروه‌های مرجع به حاشیه ایجاد می‌شود. در واقع ما با چنین فرآیند و نوسانی در عرصه سیاست و فرهنگ مواجه هستیم.

* در انتخاب بین یک مرجعیت فکری و مرجعیت اجتماعی فکر می‌کنید آینده هرکدام چگونه است؟

** اگر فقط به دوام فکر شود و نه کیفیت تداوم، یعنی گروه‌های سیاسی فقط بخواهند تداوم داشته باشند و فقط به‌صرف ماندن فکر کنند، مرجعیت اجتماعی می‌تواند مشکل آنها را تا حدی- و آن هم در کوتاه مدت - حل کند. ولی اگر «کیفیت ماندن» و «چگونه ماندن» اهمیت داشته باشد و بخواهیم جامعه‌ای بسازیم که بتواند حداقل در سطح منطقه به یک جامعه مرجع تبدیل شود یعنی الگوهای اداره جامعه، مناسبات شهروندی، رابطه دولت و مردم به نحوی مرجعیت و محبوبیت پیدا کند، اینجاست که ما نیاز به الگوی فکری در مرجعیت داریم. موضوع این است که فقط فکر نکنیم که چگونه می‌توانیم با بسیج عواطف بمانیم بلکه به این فکر کنیم که چگونه می‌توانیم با ارائه چارچوب‌های فکری مناسب به‌عنوان یک نظام کیفی، به‌عنوان یک جامعه برخوردار از استانداردهای انسانی- اجتماعی- فرهنگی توسعه‌یافته متناسب، به الگوی مرجع در منطقه تبدیل شویم. این بستگی دارد به اینکه چه هدفی داشته باشیم.

http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/174857

ش.د9504655

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات