تحولات اخیر در ساحت سیاست ایران، اتفاقاتی که این روزها در کشور رخ میدهد و شرایطی که به واسطه مجموعه رفتارها و عملکردهای دولت مستقر به وجود آمده است، یک امر را بیش از هر چیز «ضروری» کرده است؛ «تغییر». مساله فیشهای نجومی، پرونده 8 هزار میلیاردی صندوق فرهنگیان و نیز کمکاریهای مفرط در مساله مسکن مهر و دهها معضل دولتساخته دیگر، نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی را در بخشهای مهمی از جامعه همراه با حس نفرت نسبت به برخی مسؤولان- آنهایی که کیلومترها از ارزشهای اساسی انقلاب فاصله گرفتهاند- به وجود آورده است. در این شرایط، شاید «تغییر» در بخشهای مهمی از جریان تصمیمگیری و اجرایی کشور امری ضروری به نظر میرسد. این تغییر نمیتواند همواره در گفتارها و مقالهها و یادداشتها یا در سخنرانیهای انتقادی همراه با کنایه و طنزهای تلخ مطرح شود اما هیچ بروز و ظهور عملی نداشته باشد. در واقع همین مساله خود یکی از موارد اختلافی پیرامون «تغییر» است.
آیا میشود با انگارههای ذهنی و غیرمبتنی بر واقعیتهای جامعه و کاملا به شکل انتزاعی از مفاهیم سیاسی یاد کرد و برای موفقیت در فرآیندهای سیاسی، مانند انتخابات، امیدوار بود؟ آیا میتوان همه را به عناوین مختلف از روندهای موجود حذف کرد و یکه و تنها قدم در معرکههای بزرگ سیاسی نهاد؟ همینجا باید قدری ایستاد و تامل کرد اما با کدام عینک و کدام رویکرد و با چه نگاهی؟ در تاریخ سیاسی ایران پس از انقلاب، کمتر افرادی از رجال سیاسی یافت میشوند که توأمان واجد ویژگیهایی باشند که در شهید مظلوم آیتالله بهشتی بود. اخلاق، آزادی، عدالت، صداقت، توجه به مردم و ویژگیهای متعدد دیگری در ایشان به عنوان یک چهره سیاسی و بالاتر از آن به عنوان یک مبارز سیاسی نمود داشت اما بالاتر از همه اینها واقعبینی و تلاش برای به فعلیت رساندن تصمیمهای بزرگ را میتوان به عنوان شاخصه برجسته شهید بهشتی برشمرد.
رفتار شهید بهشتی به تنهایی پاسخی است برای کسانی که این روزها بعضا هم ناآگاهانه با هرگونه «عمل» و حضور جمعی مخالفت میکنند. بهشتی به جای آرزو کردن، فکر میکرد و به جای حسرت خوردن، عمل میکرد. اینگونه نبود که با نَقل محفلی انتقادهایی که این روزها دیگر برای مردم هم کمتر باورپذیر است، صرفا به اعتراض بیانی اکتفا کند. تشکیلات را اتفاقا به همین منظور سازماندهی میکرد. حزب جمهوری که با همه عمر کمش توانست منشأ تغییرات جدی در سیستم اجرایی کشور شود، نمونهای از حضور فعالانه شهید بهشتی در عرصه عمل است. با قدرت در مدیریت حزب، در حزبسازی و تفکر حزبی در همان یکی ـ دو سال بعد از انقلاب کلی نیروی تشکیلاتی تربیت کرد. بهشتی به تغییر معتقد بود اما نه ایجاد تغییر بر اساس انتزاعات غیر قابل دسترس و نه با تکیه بر احساسات و آرزوهای دور و دراز، بلکه با توجه به واقعیتهای موجود و برآوردهای دقیق تحلیلی از فضای سیاسی! ترکیب مجلس خبرگان قانون اساسی در ابتدای انقلاب را در نظر بیاورید.
نیروهای موثر از جریانهای مختلف، از نهضت آزادی و جبهه ملی گرفته تا گروههای دیگر در این مجلس حضور دارند اما چه کسی منشأ تغییرات اساسی در قانونی است که قرار است برای یک انقلاب نوپا نوشته شود؟ بیشتر حاضران در مجلس خبرگان قانون اساسی اذعان دارند که این شهید بهشتی بود که مدیریت این رخداد بزرگ را در دست گرفته بود و قدرت تعامل با همه گروهها را نیز داشت. انقلاب کمتر کسی در طول تاریخ دارد که به اندازه بهشتی مولد و منشا تغییر بوده باشد اما چه تغییری در چه بستری و با کدام استراتژی. بهشتی دارای 4 ویژگی برجسته در ایجاد تغییر بود. دانش تغییر، جرات تغییر، قدرت تغییر و از همه مهمتر و با اهمیتتر «تقوای تغییر» از مولفههایی بود که از بهشتی یک شخصیت فعال و پویا برای نهادسازی و اداره تشکیلات، مواجهه با مخالفان و تعامل با همفکران ساخته بود.
این روزها شاید بیشتر از همه این «تقوای تغییر» است که لازمه رفتارهای سیاسی گروهها و جریانهای مختلف است و باید به آن بازگشت. این تقوا در رفتارهای جمعی تازه معنا مییابد، چرا که وقتی قرار است به تنهایی و شخصی در سیاست و مبتنی بر آرزوها و نه تفکرات عمل کنیم، اساسا نباید انتظار تغییری داشته باشیم اما وقتی قرار است یک جبهه فراگیر برای تغییر ایجاد شود و یک فرآیند برای حضور دوباره مردم در عرصه تصمیمگیری شکل بگیرد، باید همچون بهشتی و برای به فعلیت رساندن تصمیمهای بزرگ با واقعبینی، «تغییر» را معنا کنیم. بدون حرفهای پراکنده، بدون نیش و کنایههای گزنده، بدون انتقادهایی که به همه سو نشانه میرود و هیچ راهکاری ارائه نمیدهد، بدون توجه به نفع شخصی و با توجه به حق جمعی، بدون منیت و بدون خودخواهی. اگرچه این همه، آنقدر که براحتی نوشته میشود، در عمل سخت است و مجاهدت میطلبد اما ناممکن نیست.
نباید با انگارهای وارد فضای سیاست شد که احساس کرد میشود با یک کلید همه قفلها را گشود؛ اشتباهی که رئیس دولت مستقر مرتکب شد و نتیجهاش شد این همه نارضایتی. باید کلید مشخص برای قفلهای مشخص داشت. به قول استادی، برخی کلیدی دارند که به همه قفلها میخورد اما هیچ قفلی را باز نمیکند. بهشتی اینگونه نبود. بهشتی کلید مشخص برای قفلهای مشخص داشت. وقتی امام گفت بهشتی یک ملت بود، منظورش یک نفر بود که در کنار همه نهادهای رسمی و با وجود میلیونها بودجه که شاید کاری نکنند، به تنهایی کار یک ملت را میکرد و بنبستها را میشکست.
نهادسازی میکرد. تفکر محافظهکارانه برای تداوم وضع موجود نداشت و مدام دنبال تحول بود. اصولگرا بود اما مصلح! از آن جهت نگفتم اصلاحطلب که صرفا مطالبه اصلاح نمیکرد، بلکه اصلاح را به بار مینشاند و هنوز هم اگر قرار باشد تفکری به داد «تغییر» برسد، تفکر بهشتی است. تعبیرات بهشتی هنوز باید سرلوحه کار آنهایی قرار بگیرد که به دنبال تغییرند. برای تغییر باید کلید مشخص داشت و دانش تغییر، جرات تغییر، قدرت تغییر و مهمتر از همه «تقوای تغییر»!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/2059/1/169532/0
ش.د9503081