1- مجرمان و کلاهبرداران حرفهای، شگردهای موثری دارند که هرچند شناخته شده است اما همچنان کاربرد دارد و سر بزنگاهها بهکار گرفته میشود. از جمله این شگردها، جا زدن خود به عنوان قربانی یا امدادگر در کنار به جان هم انداختن مردم و جا خالی دادن در موقعیت تنگناست. انگلیسیها پس از 50 سال ظلم و خیانت به ملت ایران، وقتی در سالهای1284-85 با قیام عدالتخواهی روبرو شدند و نفوذ خود را در خطر دیدند، قطببندی حقیقی «ملت و علما» در برابر «استبداد متکی به استعمار» را برهم زده و جای آن ادبیات «مشروطیت» را رسوخ دادند. به تدریج با تبلیغات وارونه شبه روشنفکران هماهنگ با سفارت انگلیس، اینگونه جا افتاد که «انقلابی یعنی مشروطهخواه» و هر کس درباره مشروطیت حرف و پرسش دارد یا آن را مشروط به احکام اسلامی و منافع ملی (مستقل از اجنبی) میخواهد، «مستبد» و حامی دربار است حتی اگر کسی در تراز مجتهد شهید شیخ فضلالله نوری (از رهبران نهضت) باشد.
از شیخ شهید جملات روشنگر و غمباری به یادگار مانده که بیانگر همین آدرس دروغ در قطببندی است. «اختلاف میان ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیفاند... آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بیمروت بیدین تحرّز نمایند این است که چنین ارائه میدهند که علما دو فرقه شدهاند و با هم حرف دینی دارند و با این اشتباه کاری، عوام بیچاره را فریب میدهند... افسوس که این اشتباه را با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بیانصاف نمیگذارد.»
2- فرصتطلب لاقید، فرصتطلب است چه آن زمان که از خاتمی حمایت کرده و اصلاحطلب شده و در رقابت هاشمی و احمدینژاد جانب هاشمی را گرفته و چه روزگاری که احمدینژادی دوآتشه شده و چه اکنون که با نقاب حمایت از احمدینژاد، منتقدان را میکوبد و - در شرایطی که حامیان روحانی نسبت به ناکامی وی در انتخابات به خاطر عملکرد منفی هشدار جدی میدهند- ادعا میکند روحانی بالای 24 میلیون رای خواهد آورد. فردا هم لابد اگر رقیب روحانی رای آورد، سعی میکند حتیالمقدور به همان سمت ریل عوض کند. این طیف ولو با تفاوتهای ظاهری، یک سودا بیشتر ندارند، و آن اینکه مردم محکوم و مجبورند میان یکی از همین دو طایفه انحرافی و فاقد خیر برای کشور یکی را انتخاب کنند. آنها ظاهرا دو طیفند اما یک کار را با هم انجام میدهند.
گروهی چنین القا میکنند که تنها چاره خروج از معضلات احمدینژاد بود و طرف مقابل مدعیاند همه گرفتاریهای امروز- الیالابد- محصول دولت احمدینژاد است و هر کس خارج از شرکت ائتلافی و انحصاری «اصلاحات- اعتدال» نامزد شود، آدم احمدینژاد و نماینده ناکارآمدیهاست! نتیجه این بده - بستان مبتذل همان است که فلان نوچه حلقه انحرافی برای نشریات زنجیرهای تیتر چاق کند و بگوید روحانی تنها گزینه با 24 میلیون رای است. همین تبلیغات طراحی شده، هر روز توسط شبکه انحصار سیاسی- اقتصادی مورد بحث تکرار میشود مبنی بر این که روحانی- و مهمتر از روحانی، مدل مدیریتی که به دولت اجارهای دیکته شده- تنها گزینه است و هیچ جایگزینی (آلترناتیوی) حتی در تصور هم نمیآید.
3- این انحصار، همان جریانی است که به بازار ارز- فارغ از دولت سابق و دولت فعلی- شوک میدهد و در هر شوک به رانتهای محیرالعقول چنگ میاندازد. فارغ از این یا آن دولت، بانک و شرکت تاسیس میکند و همین بانک و شرکت را فارغ از خصوصی یا دولتی بودن، ابزار دستدرازی به بیتالمال قرار میدهد؛ قانون را دور میزند و با انواع استثنا و تبصره، حقوق و پاداش و فرصتهای نجومی نامشروع برای خود و همسفرههایش تدارک میکند. بر سر خوراک پتروشیمی چنبره میزند و سالانه 10-15 میلیارد دلار (60 هزار میلیارد تومان) مابهالتفاوت را میبلعد. در اوج تلاطمهای ارزی صرافی میزند و از رانت اطلاعات دولتی بهره میگیرد و با موجسواری، قبل از گران شدن، ارز میخرد و بعد از گران شدن میفروشد.
برایش فرق نمیکند که به صندوق ذخیره فرهنگیان چنگ بیندازد و 8 هزار میلیارد تومان غارت کند یا با شرکت اماراتی کرسنت و فرانسوی توتال گاوبندی کند. در همین فرایند، یک قلم قرارداد کرسنت بسته میشود که حداقل جریمه محکومیت ایران در آن حدود 15 میلیارد دلار (60 هزار میلیارد تومان) است. به قول آقای نورا نماینده مجلس ششم، پورسانتها و رشوههای جابهجا شده در حوزه برخی قراردادهای نفتی به درصد و دلار است و مبالغ به دست آمده حتی صرف ترور شخصیت منتقدان در رسانههای خریده شده میگردد.
4- احمدینژاد و هاشمی و روحانی و خاتمی، هر یک تفاوتهای اساسی با دیگری داشته و هر کدام کارنامههایی متفاوت بر جای گذاشتهاند اما هرجا که آن انحصار سیاسی- اقتصادی فرصتطلب، کم یا زیاد، راهی به برخی اجزای دولتها پیدا کرد، به همان میزان راه خدمتگزاری مردم را تنگ کرد. اشرافیت فربه شده در دولتهای هاشمی و خاتمی، به واسطه خیزش مردم در سال 84 برای چند سال دچار شوک شد و مسیر شورش علیه جمهوریت و اسلامیت را در سال 88 برگزید. اما چون شکست خورد، دعوت دشمن به تشدید تحریمها را سرلوحه کار خود قرار داد تا بتواند خود را جای منجی و میانجی قالب کند.
برخی دستاندرکاران این طیف، با محافل قدرت در غرب بر سر یک مدل و راهبرد بزرگ بستند و آن اینکه؛ باید عرصه را بر مردم تنگ کرد و این تنگنا را پای منطق انقلاب و جمهوری اسلامی نوشت؛ اگر هم آشوب مقدور نیست، باید با مهرهچینی و تزریق کادر به بدنه تصمیمگیر و تصمیمساز، مدام عرصه بر ارزشهای انقلابی نظیر خدمتگزاری و عدالتخواهی و مبارزه با فساد و فقر و تبعیض تنگ شود، چنان که اولاً افکار عمومی دچار احساس غرق مصنوعی در میان فقر و فساد و تبعیض شوند و از بهبود شرایط ناامید باشند. ثانیاً در موقعیت انتخاب، به نمایندگان مدیریت اشرافی به عنوان تنها گزینه تن دهند. چاشنی این نقشه، ترساندن مردم از بدیل گفتمانی جریان اشرافی غربگراست.
5- صورت حساب و فهرست «هزینه- فایده» مدیریت اشرافی در همین 41 ماه فعالیت دولت یازدهم به غایت خسارتبار است و لاجرم باید با اهتمام و اقدام ملی بر آن نقطه پایان نهاد. خسارت امتیازهای واگذار شده در برجام با همه اهمیت، در مقایسه با خسارتهای اصلیتر این جریان، قابل اعتنا نیست. اگر روزی غائلهآفرینی و تجزیهطلبی و آشوبطلبی مصداق براندازی و ساختارشکنی بود، بیتردید تزریق زیرپوستی دروغ خانمانبرانداز «ما نمیتوانیم» به عوام و خواص، بدترین نوع ساختارشکنی و براندازی علیه انقلاب اسلامی است.
القای تردید و تشکیک در ظرفیتهای قدرت و استقلال ملی، همان بیماری مهلکی است که حلقههای نفوذ و مافیای زد و بند کرده با انحصارهای بزرگ سیاسی و اقتصادی در غرب، به برخی مدیران فاقد صلاحیت و درایت تلقین کردند و از زبان آنها با گستاخی به افکار عمومی گفتند «ما جز آبگوشت بزباش و قرمهسبزی، هیچ توان تولیدی و فناوری به درد بخوری نداریم»، «باید مدیر از خارج کشور وارد کنیم»، «باید شرکتهای داخلی را در حوزه تأسیسات و مهندسی و نفت و راهآهن و حتی کترینگ و تزئینات حاشیه بزرگراه تهران- شمال و... دور بزنیم و با شرکتهای انگلیسی و فرانسوی و آمریکایی و اتریشی و ایتالیایی قرارداد ببندیم»، «ما قدرت دفاع در برابر آمریکا را نداریم و ظرف 5 دقیقه میتوانند همه توان دفاعی ما را نابود کنند» و قسعلیهذا.
انحطاط چنین مدیریتی تا به آنجا رسید که جوهر برجام خشک نشده، از ساندویچ مکدونالد گرفته تا شرکتهای لوکس ورساچه و کاواللی و لوازم آرایشی سفورا برای پنجه انداختن به بازارهای ایران گسیل شدند و آخر سر هم فلان سفیر فاقد غیرت ملی، صراحتاً به شرکتهای یکی از کشورهای جنوب شرق آسیا گفت: «بازار لوازم آرایشی ایران بازار بسیار پرسودی است و شما میتوانید صادرات به ایران را از همین بازار شروع کنید»! وقتی مدیریت بزککار و صحنهآرا از آمریکا شروع کند و به بزک برجام برسد و به آوردن نمایشی هواپیمای اشرافی برای گرفتن عکس یادگاری منتهی شود، طبیعی هم هست که 48 زائر مظلوم امامرضا(ع) در آتش بیکفایتی مدیران ذیربط بسوزند. در این صورت، سفیر چنین مدیریتی جز دعوت به صادرات لوازم بزک به ایران، چه درک و دریافت دیگری میتواند داشته باشد؟
6- لیبرالیسم و کاپیتالیسم، یک مصیبت است و لیبرالمآبی مقلدانه، مصیبتی افزونتر. در این مدل به جای مبارزه با رشد و نمو اشرافیت و تکاثر و انحصار، سیاستهای اعانهای و متظاهر به فقرزدایی غالب میشود؛ که البته اگر فقرزدایی هم بود، قابل تحمل بود؛ بلکه تدریجا به اسم فقرزدایی، «فقیرزدایی» غالب میشود چرا که فقرا- ولو متن مردم باشند- وصله نچسب به طمطراق مدیریت و زیستاشرافی هستند. بنابراین بیخود نیست در حالی که فلان مدیر برای گورخوابها اشک تمساح میریزد و نماینده او با گورخوابها عکس یادگاری میگیرد، معاون او خواستار عقیمسازی همین فرودستان محروم میشود! کاش میشد قبیل این مدیران اشرافی و نجومی بیدرد را برای یک شب- فقط یک شب- مجبور کرد تنهایی و بیامکانات در یکی از همان گورها بخوابند و ببینند چنین محرومانی به کدام کنسرت گوش میکنند و دریافتشان از سند و منشور حقوق شهروندی کدام است؟
به راستی با هر کدام از آن مفاسد و خسارتهای 8 یا 60 هزار میلیارد تومانی میشد مشکلات چند میلیون نفر درگیر معضل شغل و ازدواج و مسکن و وام را برطرف یا کم کرد؟ قبیل فلان مدیر هزار میلیاردی که با وقاحت میگویند 2 میلیارد یا 20 میلیارد حقوق نجومی، رقم قابل اعتنایی نیست اما ذینفع رانت 60 هزار میلیاردی پتروشیمی و رئیس فلان ستاد انتخاباتی هستند، چگونه میتوانند غمخوار محرومان و پابرهنگانی باشند که اصالتاً ولینعمت مسئولان هستند؟ آنها ککشان هم نمیگزد که مثلا بودجه جاری دولت 3 برابر شود و بودجههای عمرانی را ببلعد یا دلار از 3150 تومان پایان دولت دهم، به 4100 تومان پس از فتحالفتوح برجام برسد و باعث کاهش 17 درصدی قدرت خرید مردم شود. آنها که مهندس ظلم بزرگند چگونه میتوانند رهنمود امیرمومنان(ع) را بهکار ببندند که فرمود «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.»
7- مردم ما مجبور نیستند میان عملکرد حلقه انحرافی و «انحصار اشرافیت» یکی را انتخاب کنند و به اشرافیت فاسد سواری بدهند. باید جرئت ملی به خرج داد و زیر میز این دوگانه ذاتا فریبکارانه و انحرافی زد. دولت دوازدهم میتواند و باید، با اهتمام نخبگان شرافتمند، به ریل اصلی انقلاب برگردد. هویت این ریل، هدفگذاری معطوف به داخل کشور و متن مردم و ارزشهای اسلامی است.
http://kayhan.ir/fa/news/94216
ش.د9503399