(روزنامه كيهان – 1395/06/01– شماره 21422 – صفحه 2)
1 جنگی را که آمریکا و اسرائیل و انگلیس 16 سال پیش در منطقه استارت زدند، با شدت بیشتر و در ابعادی جدید ادامه دارد. آنها صراحتاً از «جنگ تمدنها» و ضرورت تجزیه برخی کشورهای قدرتمند و تغییر نقشه غرب آسیا (خاورمیانه جدید) سخن گفتند. ناکامی در جنگهای افغانستان و عراق و لبنان و غزه، آنها را به جنگ نیابتی در ابعادی گستردهتر کشاند. شبکه موازی این جنگ نیابتی در داخل ایران، سازمان فتنهای بود که در سالهای 78 و 88 از پرده پنهانکاری درآمد و رد پا و سند خیانت را بر جای گذاشت. بقایای این شبکه همچنان فعالند، چون اتاق فرماندهی و عملیات جنگ تمدنها و جنگ نیابتی در واشنگتن و تلآویو و لندن فعال است.
تقویت امواج عملیات روانی دشمن، اخلال و اختلال در اعمال امور حاکمیتی، بزرگنمایی حریف و تحقیر جبهه خودی با القای «ما نمیتوانیم»، نفوذ در دولت و کمک به ریلگذاریهای انحرافی مطلوب دشمن که دست کشور و نظام را در برابر نظام سلطه ببندد، و ایجاد دو قطبیهای منحرف کننده اذهان از «جنگ بزرگ تمدنها»، از جمله کار ویژههای این طیف است. بنابراین هم به اعتبار تداوم جنگ تمدنها و هم از آن جهت که پیاده نظام و بازوهای جنگ نیابتی دشمن فعالند، جبهه نیروهای انقلابی نیز باید در پویایی و تحرک مضاعف باشد؛ بماند که حتی اگر این تهدیدها نبود؛ تکلیف بزرگ «تمدنسازی» و ایجاد الگوی نمونه پیشرفت تمدنی در تراز انقلاب اسلامی، بر دوش جریان حزباللهی سنگینی میکرد. رحمت و رضوان الهی نثار امام خمینی باد که فرمود «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم».
2- منطقه راهبردی حلب در سوریه، خط مقدم نبرد تمدنهاست. محاصره و شکست جبهه تروریستها در حلب برای آمریکا و صهیونیستها آن قدر حیثیتی و حیاتی بود که وقتی اردوغان تجدید نظر درباره سیاست ترکیه را زمزمه میکرد، با کودتا گوشمالی داده شد. مقامات رژیم صهیونیستی ابا نداشتهاند که بگویند جنگ در سوریه موجب ایجاد حاشیه امنیت برای آنها شده، همچنان که برخی مقامات آمریکایی و صهیونیستی بارها از ضرورت تجزیه عراق و سوریه و ترکیه و ایران سخن گفتند. هم اکنون برخی قرائن از تقلا برای ایجاد دولتی کردنشین در حد فاصل ترکیه و سوریه و عراق و ایران حکایت میکند. در این مسیر، برخی گروههای تروریستی منحله مجدداً احیا شدهاند، همچنان که دو سال پیش در شمال عراق و شرق سوریه از داعش رونمایی کردند و این بازوی جنگ نیابتی تا جلولا در مرزهای غربی ایران پیش آمد. اگر هوشیاری و ابتکار عمل نظام در منکوب کردن این جنگ ذاتاً «آمریکایی- صهیونیستی- انگلیسی- سعودی» نبود، بیتردید شهرهای مرزی ما در معرض تهدید و ناامنی قرار میگرفت و همان وحشیگری و ویرانی حرث و نسل که تروریستها در حلب سوریه بر جای گذاشتند، در همدان و کرمانشاه انجام میدادند.
3- در چنین شرایطی ناگهان میبینید جماعتی با استارتهای «مجازی» از تلآویو و لندن و ریاض و پاریس، غیرتی شدهاند که چرا به جنگندههای روسیه اجازه دادهاید از طریق پایگاه نوژه همدان، مواضع تروریستها را در حلب بمباران کنند؟ سند برای تداوم همکاری جریان فتنه با آمریکا و انگلیس و اسرائیل، از این واضحتر؟! یادمان نرفته که همین طیف 7 سال پیش درست زمانی که از اوباما به شکل رسمی گدایی حمایت میکردند و آمریکا صراحتاً میگفت پشت آنهاست، برای رد گم کنی شعار «مرگ بر روسیه» سر دادند. و باز یادمان نرفته همین جماعت آمریکایی، 30 سال پیش هم «مرگ بر شوروی» میگفتند. چرا؟ پاسخ امام(ره) بسیار حکیمانه است: «نباید فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم. ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا (هستیم)، این تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الان هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایی کنید و به دادگاهها معرفی کنید، ننشینید که باز یک جایی را آتش بزنند. اینها میخواهند خرابی کنند. کار ندارند به این که کی کشته بشود و کی از بین برود... خط این بود که اصلاً آمریکا منسی ]فراموش[ بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا آمریکا منسی بشود، یک دسته «الله اکبر» را کنار میگذاشتند، سوت میزدند و کف میزدند آن هم روز عاشورا. خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود».
4- بدفهمیها و بیخبریها را استثنا کنیم. اما خط دهندگان اصلی «اعتراض به همراه کردن روسیه علیه تروریستها»، در حقیقت با زبان بیزبانی میگویند چرا تروریستهای بدتر از مغول را در عراق و سوریه و حلب سرکوب میکنید و نمیگذارید آن قدر جلو بیایند که مجبور شوید در همدان و کرمانشاه و ایلام و خوزستان تلفات سنگین بدهید و با آنها بجنگید؟! آنها بهتر از هر کس میدانند که اگر ایران مقاومت نکرده بود، روسها نه تنها در سوریه که حتی در ماجرای اوکراین بند را به آب داده بودند و میدانند که جنگندههای روسیه صرفاً بر اساس چهارچوب تعیین شده از سوی ایران علیه تروریستها عملیات میکنند. و باز میدانند که اگر آمریکا و انگلیس نیز -به فرض محال- میپذیرفتند تروریستها را سرکوب کنند، آنها را نیز در همین چهارچوب تعریف شده به خدمت میگرفتیم. اما ناف این جماعت را با نوکری بریدهاند.
اگر قرار به بازی در زمین و نقشه مستکبران علیه منافع ملی و نظام اسلامی باشد، چشم بسته حاضرند پیشمرگ شوند (چنان که برخی دستاندرکاران مفلوک فتنه شدند). و درست به دلیل همین نوکری، نمیبینند این ایران است که توانمندی روسیه را در راستای منافع ملی به خدمت گرفته است. سربسته باید گفت این هیاهوها که در رسانههای غربی نیز به چشم میخورد، برای غفلت افکار عمومی ایران از برخی خیانتها در ماجرای برجام، FATF و قراردادهای خسارتبار نفتی است. به یک معنا و برخلاف تصور اولیه برخی سیاسیون، برجام نقطه پایان بخشی از چالشها با آمریکا و غرب (چیزی شبیه پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ) نبود بلکه آغاز زنجیرهای از چالشهای طراحی شده توسط دشمن در قبال نفوذ منطقهای و قدرت نظامی و اقتدار ایران بود. در حقیقت امروز معلوم شده آن نگرشی که میگفت «یک حالی به آمریکا بدهیم، تا فشارهای اقتصادی برطرف شود»! کاملاً هپروتی و خلاف واقعیتها بوده است. به موازات آشکار شدن این حقیقت که آرزواندیشی نسبت به آمریکا توهم محض بوده، حامیان فتنه ابایی ندارند از اینکه بگویند به خانه رئیس جمهور رفته و به او هشدار دادهاند «تو دارای سازمان رأی مستقل نیستی و اگر بخواهی مسیری مستقل از ما طی کنی، بازنده انتخابات خواهی بود». فشار خارجی و داخلی بر آن است تا دولت را به «بیماری خودایمنی» (Autoimmune disease - بیماریای که در آن دستگاه ایمنی بدن به اشتباه، به خود بدن حمله میکند) آلوده سازد.
5- حتی اگر تهدیدها و چالشهای مهم در حوزه اقتصاد و سیاست و فرهنگ نبود، مسئولیت اقدام و عمل در تراز گفتمان انقلاب اسلامی و تمدنسازی اسلامی- ایرانی بر دوش انبوه نیروهای حزباللهی سنگینی میکرد. این نقصان بزرگی است که ظرفیت حزبالله به موضوعاتی نظیر انتخابات یامقابله با فتنه و آشوب محدود شود و در غیر این موضوعات، آن ظرفیت بزرگ معطل بماند. و باز، ضعف مهمی است که این جریان سربلند و امتحان پس داده در جبهههای مختلف سیاسی و نظامی و علمی و فنی و سازندگی، در مواقف انتخابات از موضع عدم تدارک و اضطرار رفتار کند. نگاه حاضریخوری و فستفودی به عرصه سیاست و اجتماعیات- که انتخابات تنها یکی از فروع آن میباشد- نقض غرض و وهن جریان انقلابی است. اندیشه و تدبیر و تدارک برای جایگزین تمدنی- فرهنگی و آلترناتیوسازی در این زمینه، آن نگاه متعالی و دوراندیشانهای است که اگر غالب شد، به خودی خود نیازها یا چالشهای محدودتر (مانند انتخابات، بسیج افکار عمومی، تحرکات فتنهگران و...) را نیز مدیریت خواهد کرد.
از باب مثال اگر همت کردیم و از تهران تا مشهد بزرگراه کشیدیم، به واسطه این بزرگراه میتوانیم به شهرهای واقع در مسیر هم تردد کنیم اما اگر همت ما محدود به کشیدن جاده تا ورامین بود، نه به مشهد و نیشابور و دامغان و شاهرود، که حتی به گرمسار و سمنان هم نمیتوانیم برویم. اگر باغی را با انواع درختان میوه آباد کردیم، در حاشیه آن میتوان سبزی خوردن هم کاشت. اما با این روحیه که بیزحمت به محصول برسیم، نه تنها به گردو و خرما که حتی به سبزی خوردن هم نمیشود رسید. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، باید زحمت کشید و راه ناهموار را هموار و صاف کرد، وگرنه هیچ راه آسفالتهای پیشروی هیچ ملتی وجود ندارد.
6- تلویزیون و یخچال را میشود «آکبند» خرید و آورد و استفاده کرد. اما هیچ جادهای را نمیتوان خرید و نصب کرد! جاده و اتوبان را باید «ساخت». تلویزیون، مصرفی است و چند سال یک بار نو میشود اما اتوبان میماند و باید طوری ساخته شود که دههها بماند. در اتوبان، «ظاهر» آن دیده میشود اما مهم «باطن» و زیرساخت آن است. ماهها و چه بسا سالها طول میکشد تا یک جاده کوبیده و زیرسازی شود اما ظرف چند هفته آسفالت آن ریخته میشود. حاضری خوری، یعنی آن نوع کار ظاهرسازانه که بعضاً در آستانه سفر مقامات به شهرها از سوی بعضی مدیران محلی انجام میشود؛ یک شبه جاده میکشند یا باغ و بوستان میسازند. چند روز بعد هم که بازدید کننده رفت، جاده کذایی، شرحه شرحه میشود و بوستان سفارشی! به بیابان سوخته بدل میگردد.
کار ماندگار یعنی مجاهدت «تبیینی» شهیدان مطهری و بهشتی، و مجاهدت «تشکیلاتی» شهید چمران و امام موسی صدر در جنوب لبنان که 30 سال بعد تبدیل به درختی تنومند و خار چشم اسرائیل شده است. سرهم بندی و باری به هر جهت عمل کردن، دون شأن مؤمن است، همچنان که قبول زحمت و تدارک نکردن و همواره خود را در موضع اضطرار و اکل میته یافتن. میتوان تیمی ساخت که هر چند به یک فصل مسابقات نرسد اما در میان مدت و در فصلهای طولانی به اعتبار تیم بودن و کار هماهنگ و جمعی کردن، خوش بدرخشد. و میتوان هم تیمی چهل تکه از این طرف و آن طرف جمع کرد که در یک فصل حتی اصطلاحاً بترکاند(!) اما در فصل بعدی، اسباب سرشکستگی و آبروریزی شود؛ چون تیم، در واقع تیم همدلی و همکاری اعضا نبوده است.
7- گرفتاریهای لاینحل دولت فعلی و برخی تجارب منفی دولت سابق به ما دیکته میکند که دولتداری، فرع بر گفتمانسازی و تدوین مدل عملیاتی و برنامه و کادرسازی و «تربیت تیمی» (و نه ستارهپرستی و ستارهسالاری) است.
این تجربه که کسانی از طیفهای سیاسی مختلف با اعتماد ملت، در مجلس یا دولت سر کار میآیند اما سپس خودرأیی و خودکامگی یا کمفروشی پیشه میکنند و پاسخگو هم نیستند، فقدان تشکیلات اجتماعی قدرتمند و مطالبهگر را خاطرنشان میشود. در چنین خلأ حمایتی- مطالبهای، طبیعی است که اغلب صاحبمنصبان و دستگاهها، در قبال فشار و فریب قدرتهای بیگانه یا محافل متنفذ قانونشکن منفعل میشوند، چون زیرسازی «قوامبخش» و مشوق و مؤاخذه کننده انجام نگرفته است. بدین ترتیب میتوان گفت دو موضوع مهم «تبیین و روشنگری در جهت بسیج سالم مطالبه اجتماعی» و «تشکیلاتسازی انسجام بخش ظرفیتها»، بر هر تکلیف دیگری اولویت دارد. از متن این اقدام «گفتمان محور»، میتوان در انتخابات هم به نامزد (در واقع تیم مطلوب نامزدساز) رسید وگرنه با رفتار معطوف به «فرصتسوزی و اکل میته» یا «نگاه کیش شخصیتی» و از موضع پایین به نامزدها، نمیتوان حتی برای فردای انتخابات تدارک کرد، چه رسد به تمدنسازی یا مواجهه به قاعده با جنگ تمدنها.
http://kayhan.ir/fa/news/83428
ش.د9503937