(روزنامه آفتاب يزد – 1395/11/20 – شماره 4827 – صفحه 1)
غلامعلی رجایی مشاور مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی در کانال تلگرامی خود مطلبی از سادهزیستی آیت الله هاشمی نوشته با این عنوان که:" هفته گذشته که با جمعی از دوستان انجمن اندیشه و قلم به بیت آیتالله هاشمی عزیز رفته بودم، فرصتی پیش آمد تا از اتاق شخصی ایشان فیلم مختصری بگیرم. آقای هاشمی پس از ترور، به دستور امام از منزلشان به این خانه در کنار حسینیه جماران منتقل شده و در این منزل اجارهنشین بودند.
در این بازدید، دیدن چند پشتی ساده موجود در اتاق و مبل رنگ و رو رفته قدیمی که ایشان
بر آن می نشست مرا متاثر کرد. خدا انصاف بدهد به کسانی که دم از زندگی اشرافی وی میزدند. ... در مصاحبه ای گفتم حدود دو سال قبل وقتی دکتر علی مطهری را به خانه جناب هاشمی بردم، قبل از ورود حاج آقا به سالن پذیرایی، دکتر مطهری برای لحظاتی خیره خیره به اطراف مینگریست. علت را که پرسیدم، گفت بیش از بیست سال است اینجا نیامدهام و عجیبه که با همون وسایل و به همون صورت مانده است."
مشاور هاشمی علاوه برنوشتههای کانال تلگرامیاش، در گفتگو با ایرنا پرده از ابعاد دیگری از زندگی هاشمی نیز برداشته و گفته: "در دهه 80 میرولد رئیس دیوان محاسبات کشور گفت، مقامات از او خواستند تیمی تشکیل داده و راجع به ثروت آقای هاشمی و فرزندانش تحقیق انجام شود و اگر احیانا سوءاستفادهای صورت گرفته است گزارش شود. او 200 ساعت با افرادی که علیه آقای هاشمی و فرزندانش شایعهپراکنی میکردند صحبت کرده است. به اندازه یک پر کاه هم چیز مستندی علیه هاشمی و خانوادهاش پیدا نشد. این موضوع را به مقامات گزارش کرده است."
وی ادامه داده: " آقای هاشمی حدود سه سال پیش یکبار از من سوال کرد که آقای رجایی حقوق شما چقدر است؟ مبلغش را گفتم؛ پاسخ داد: "حقوق من کمتر از حقوق شماست." تعجب کردم و فردای آن روز از قسمت مالی مجمع سوال کردم. متوجه شدم آقای هاشمی نصف من حقوق میگیرد، یعنی کمتر از ماهی دو و نیم میلیون تومان. آقای هاشمی همچنین 30 سال در دانشگاه آزاد خدمت کرد و حتی یک ریال هم از آنجا حقوق نگرفت."
باور کنیم؟
غلامعلی رجایی از اجاره نشینی آیت الله هاشمی میگوید، از وسایلی قدیمی و زهوار دررفتهای که در خانه او خاک گرفته است، از سادهزیستی و از تحیر بزرگان سیاست وقتی به خانه آن مرحوم میآمدند اما رجایی این حرفها را در وصف کسی میگوید که تا همین چند وقت پیش سردار اشرافیت لقب گرفته بود و مافیای تجارت ... او را به نام باغهای پستهاش میشناختند و زندگیاش را نماد سلطنت توصیف میکردند.
خانواده وی را خانوادهای میدانستند که در هر گوشهای از کشور میتوان اثری از فعالیتهای اقتصادی آنها دید؛ فعالیتهایی که نه به واسطه هوش و دید اقتصادیشان بلکه به دلیل متصلبودن آنها به بخشهای قدرتمند کشور و منابع مهم اطلاعاتی میسر شده است...
اگر شهید بهشتی از سال 57 تا زمان شهادتش به اشرافیگری معروف بود، آیت اللههاشمی بیش از سه دهه این عنوان را بر دوش خود یدک میکشید. گاه اکبرشاه نامیده میشد و گاه اسطوره ثروت... افسانهها از او ساختهاند در این سالها. از پولهایی که از پارو بالا میرفت، تا شرکتها و سازمانهایی که وی و فرزندانش از آن خود دارند. کار به جایی رسید که عدهای مشمئزکننده حتی مرگ او در استخر فرح را بهانهای برای طریقه اعیان زیستی او قلمداد کردند.
با این اوصاف باید مصاحبهها و پخش فیلمهای "رجایی مشاور او " از خانههاشمی و زندگی و حقوق وی را باور کنیم یا آنچه که سه دهه درباره این مرحوم گفته میشد؟
ثروت قدیمی
هاشمی رفسنجانی قبل از انقلاب معروف بود که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده، میرزا علیهاشمی بهرمانی – پدرش- با اندکی تحصیلات از باغداران و تاجران پسته بهرمان از توابع بخش نوق رفسنجان بود. بعدها مرحوم شجونی در مصاحبهای اینگونه میگوید که: "(قبل از انقلاب) آقایهاشمی رفسنجانی مرا دیدند، ایشان مرا صدا کردند و گفتند: آقای شجونی آقای شجونی... آقای تولیت قم در اینجا خانه دارد و بیمار است، بیا به عیادتش برویم! در حین این دیدار، ایشان مرا خیلی تحویل گرفتند و گفتند به قم برو و از زمینهای سالاریه قم که قطعه بندی کرده ایم دویست سیصد قطعه بردار و بعد بیا حساب کتاب میکنیم! من رویم نشد به ایشان بگویم که الان کرایه راه تا قم را ندارم، این پیشنهاد ایشان مثل این بود که آب داغ روی من ریختند، ولی بعدها کسانی که تولیت شناس بودند گفتند ایشان اقساط زمینها را از شما نمیگرفت! و شخص نیکوکاری است، بعد از اینکه من گفتم زمینها را نمیخواهم،هاشمی رفسنجانی گفت من میخواهم و او زمینها را گرفت!
شجونی وقتی که این حرف را بزند معلوم میشود مرحوم آیت الهوهاشمی قبل از انقلاب دستش به دهانش میرسیده و کم از زمین و املاک به او نرسیده است.
نکتهای که شخص آیت الله، خود نیز هرگز آن را ادعا نمیکرد و در ذره ذره کتاب خاطراتش بخصوص در جاهایی که اشاره به سبکهای خاصی از زندگی تجددخواهانه و به زعم برخی تجمل گرایی خود میکند، حتی به جت اسکی رفتن و شنا در استخر و جکوزی اشاره دارد.
اما نباید فراموش کرد آیتاللههاشمیرفسنجانی در زمان مبارزات حضرت امام(ره) ثروت و امکاناتی که داشته، برای پشتیبانی از نهضت امام در اختیار مبارزین قرار داده است. امام نیز در بسیاری از موارد وقتی امکاناتی مالی نیاز بود آن را از طریق آیتاللههاشمیرفسنجانی تامین میکرد.
اوایل انقلاب و بعد از ریاست جمهوری
پس از انقلاب بیش از هر چیز شاید، حرفهای او در نماز جمعه سال 68، او را مشهور به کسی کرد که میخواهد تجمل گرایی در کشور را به راه اندازد.هاشمی در آن نماز جمعه گفته بود: "اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولین ما به "مانور تجمل" روی آورند.... برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیر مسلمان "ملتی مفلوک" جلوه نکنیم لازم است تا "جلوههایی از تجمل" در چهره کشور و مسئولین حاکمیتی رویت شود."
حرفهای او که پس از پایان جنگ زده میشد نمادی از تغییرات دهه 60 به واسطه او بود.
هاشمی اما از دورانی که به عنوان ریاست جمهوری، لقب سردار سازندگی را گرفت، جو جدیدی از هجمهها درباره ثروت خود و خانوادهاش را تجربه کرد، تا جایی که عدهای در مخالفت با او میگفتند، نقطه شروع فرهنگ اشرافی گری از دورانهاشمی رفسنجانی "سازندگی” رخ داد. انتقال دولت به کاخ سعدآباد در زمانهاشمی، طبیعی دانستن اختلاف طبقاتی توسط دولت او، هزینههای تفکر توسعه محور، پدیده کرباسچی، راهی کردن فرزندان به انگلستان، ساختمان سازی، زندگی بدون همسایه، وجود کارگر و مستخدم در خانه، دانشگاه آزاد و... همه و همه، چه در زمان پیش از تصدی ریاست جمهوری و چه پس از آن، مواردی بودند کههاشمی را به عنوان عنصر ثروت اندوز یا تجملگرا معرفی میکرد. وی را حتی از پایهریزان سیستمی که امروز به آن حقوقهای نجومی میگویند نیز میدانند.
دوران احمدینژاد و سال 88
دوران ظهور احمدینژاد دوران متفاوتی بود، دورانی که ایران را تبدیل به دو قطب کرد، قطبهاشمیها و غیرهاشمیها. قطبی که بعدها به جدال بین غنی و فقیر و اشرافیت و ضد اشرافیت تبدیل شد، کسی نمیتواند این نکته را انکار کند که احمدی نژاد گمنام در سال 84 براثر لجبازی گروهی از مردم باهاشمی، توانست در دور دوم انتخابات 84، به پیروزی دست یابد. بسیاری برای عدم ریاست جمهوریهاشمی که نماد ثروت و مال اندوزی و البته تکیه برقدرت شده بود، به احمدی نژادی رای دادند که نمیدانستند کیست؟!
در سال 88 نیز که احمدی نژاد نیک از عدم علاقه مردم به خودش آگاه بود، در اقدامی انتحاری در مناظرات ریاست جمهوری باز هم با بازی غنی و فقیر و البته حملات بسیار شدیدتر و مستقیم بههاشمی و ناطق و فرزندانشان (و مال اندوزی آنها) توانست نظر گروههایی از مردم را به سمت خود جلب کند.
قهرمانی از سال 88
از همان سال 88 بود که مرحومهاشمی تبدیل به یک قهرمان ملی نزد اکثریت مردم شد و در این زمان، این بار اصولگرایان به شدت و حدت بیشتری علیه اشرافیتهاشمی مینوشتند و میگفتند.
در این بین گاه جریان راست، گاه مجلس، گاه مسئولین، گاه شهرداری گاه رسانههای فراگیر با حمله به آیت الله، او را به عنوان مظهر اشرافیت معرفی کردند. مثلا تلویزیون برنامهای را با نام اشرافیت کارگزاران (حزبهاشمیها) در جامعه دینی، به راه انداخت، مجله همشهریماه منتسب به آقای شهردار طرحی موهوم را علیههاشمی با تیتر" شاه و گدا " منتشر کرد، عدهای یک جملههاشمی را که در مصاحبهای گفته بود "بعضیها هم در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الان آمدهاند و انقلابی شدهاند" دست گرفتند و آن را بهانهای خوب قلمداد کردند تا بگویندهاشمی به روستاییان و فقرا اهانت کرده است!
هاشمی همیشه متهم به اشرافیت بود حتی اگر فاطمههاشمی میگفت: " پدر من حدود یکصد قواره زمین در سالاریه قم داشت و همه را داد به طلاب و نیازمندان."
و یا محسنهاشمی میگفت: " هر فعالیت در چشم و موفقی چون معلوم نبود که متعلق به کیست و در توده و عوام ایجاد شبهه و شایعه میکرد به دروغ به ما نسبت داده میشد."حتی اگر تعلق اتوبانهای کانادا به فائزه تکذیب میشد، حتی اگر ساخت و سازهای کیش دروغ از آب درمیآمد، باز همهاشمی متهم به مال اندوزی و ثروت افسانهای بود....
بعد از رحلت
اما بعد از رحلت آیت الله پردههایی از زندگیهاشمی کنار رفت که نشان میداد او ثروت اندوز نبود. وصیت نامهای که فرزند او آن را خواند: "اینجانب بعد از پیروزی ذرهای بر دارایی موجود قبل از انقلاب نیفزودم و عایدیام را از فروش اموال قبل از انقلاب و حقوق و مزایایی که به دست آوردهام تامین میکنم..." محسنهاشمی در ادامه این وصیت خبر میدهد که بیش از 90 درصد داراییهای مرحومهاشمی وقف انقلاب شده است.
تصاویر منتشر شده از اتاقهاشمی نیز نشان میداد که از آن کبکبه و دبدبهای که میگفتند در خاندانهاشمی به راه است خبری نیست و حالا نوشته و مصاحبه اخیر غلامعلی رجایی مشاور آیتالله نیز مزید بر علت شده است...
مسلماً اگر مقصود رجاییها، از چنین مصاحبهها یا اظهارنظرهایی، نمایش زندگی سادهگونههاشمی بر حصیری مندرس است که قوت غالبش نانی و خرمایی بوده، هیچ کس نه من و نه شما باور نخواهیم کرد... اما واقعیت این است که حرفهای این روزهای امثال رجایی نه نمایش فقر آیتالله، بلکه ظلمی است که دههها برهاشمی روا میشده.
مثل روز روشن است که هر چندهاشمی فقیر نبود اما خیلی هم از ثروتهایش بهره نبرد...
اگرچه خیلیها از سخنرانی سال 68 تا به امروز واژه " مانور اشرافیگری" وی را حربهای خوب برای حمله به او قلمداد میکردند. ولیهاشمی اشرافیت را نه فقط برای خود بلکه برای تمام مردم ایران میخواست... آرزویی که به عنوان یک آرمان طولانی مدت قابل تقدیر است.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=64491
ش.د9503794