(روزنامه شرق ـ 1395/01/22 ـ شماره 2555 ـ صفحه 6)
** تصور من این است که در مقایسه با گذشته در رابطه ایران و ترکیه علائم مثبتی دیده میشود. مسئله این است که این علائم تا چه اندازه اهمیت دارد یا امیدوارکننده است؟ اجازه بدهید امیدوار باشیم که این علائم و همکاریها بیشتر شود اما اجازه بدهید که امید زیاد باعث نشود از واقعیتها دور شویم. ایران و ترکیه در مورد خاورمیانه تفاوت دیدگاه داشته و دارند. ایران و ترکیه بر سر مسائلی که در منطقه وجود دارد تفاوت منافع دارند. همچنین این دو کشور در حوزههایی رقابتهایی داشته، دارند و خواهند داشت که واقعیت قضیه است، گاهی اوقات این رقابتها بهدلیل افزایش تشنج و بالاگرفتن بحران حادتر و شدیدتر میشود و افراد غیرمسئول هیمه زیر آتش میریزند و روابط را مخدوش میکنند. اگر در کنار این تفاوت دیدگاهها و اختلافها ما به وجه دیگر قضیه دقت کنیم میبینیم که ما با ترکیه مثل سایر کشورهای همسایه، حوزههای منافع مشترک هم داریم که اهمیت آن بسیار زیاد است و با وجود تغییر حکومتها در ایران و ترکیه در ٥٠ سال گذشته دو کشور رابطه خوبی داشتند و درمجموع، رابطه، رابطه دوستانهای محسوب میشود. در شرایط حاضر از هیچ فردی پنهان نیست اتفاقاتی در سوریه، عراق و یمن افتاده که اتفاقات بسیار مهمی است. اگر تعداد کشتهها و جابهجاییها و همچنین ظهور داعش را در نظر بگیریم و بهنوعی شکلگرفتن دوقطبی در این منطقه و به تعبیری ظهور جدید روس را میبینیم و در کنار آن شکلگیری شیعه و سنی را و زخمهایی مثل ایجاد اسرائیل و... . اینها را اگر در نظر بگیریم، منطقه پر از مسئله و مشکل و نیازمند مدیریت دقیق است. مثل رانندگی در جادهای است که دستاندازهای زیاد و کشندهای دارد، برخلاف روابط بعضی از کشورهای دنیا یا بعضی از مناطق دنیا که مثل یک جاده صاف است و اگر اشتباهی صورت بگیرد، هزینههای زیادی خواهد داشت.
من شرایط را به این ترتیب میبینم تماسهای جدیدی را که بین دو کشور است یک اتفاق خوب ارزیابی میکنم. اما نمیخواهم زیادهروی کنم و بگویم ایران و ترکیه توانستهاند دیدگاههای خود را کاملا به هم نزدیک کنند چون کار سادهای نیست و کلا وضعیت جغرافیایی دو کشور با هم و نگاهشان به مسائلی که در اطرافشان است فرق میکند. اگر اطراف ترکیه را بسنجیم، مسئله ارمنستان و آذربایجان و مسئله کُرد و سوریه و اسرائیل و فلسطین وجود دارد، بالاخره کشور و دولتی است با سابقه تاریخی. ترکیه در سیاست خارجی اهداف و برنامههایی دارد و مسیری را طی میکند ما هم بههمینترتیب. میخواهم عرض کنم که خوشبینی باید حدی داشته باشد. مسئله سوریه و عراق اصلیترین مسئلهای است که درحالحاضر زنده و در حال تپیدن است و هرروزه کشته میگیرد و هنوز روی میز است و طرفین درباره آن تفاوت دیدگاه دارند.
* همانطور که شما گفتید مهمترین مسئلهای که بین دو کشور وجود دارد، مسئله سوریه است و حتی در سفر اخیر هم آقای ظریف گفتند که اختلاف مواضع ما درمورد سوریه بر سر جای خود هست، این اختلاف نگاه را سالهاست که در مورد سوریه داریم، از سوی دیگر هم مسئله سوریه به یک بحران عجیب و پیچیده تبدیل شده است که باید حل شود. چگونه قرار است معادله سوریه حل شود بهخصوص از منظر این دو کشور. تهران و آنکارا که نمیتوانند تا ابد این اختلاف دیدگاه را داشته باشند و مدعی ایفای نقش مثبت هم در مورد ماجرا باشند؟
** حل همه مسائل در منطقه به دست ایران و ترکیه نیست. برای اینکه پاسخم جامعتر باشد لازم میدانم متذکر شوم که در قضیه سوریه بهجز این دو کشور، کشورهای دیگری را هم میبینیم که صاحب قدرت هستند مثل روسیه، آمریکا، اسرائیل و عربستان که آنها هم سهم دارند. نکته دوم اینکه تحولات سوریه در این مرحله و مقطع خیلی امیدوارکننده نیست شاید ما به دلیل رنجیدن از تصاویری که میبینیم خیلی مشتاق هستیم که راهحلی پیدا کنیم و ذهن و عاطفه ما تصور میکند که راهحلی ممکن است، اما واقعیت قضیه چنین نیست و اختلافات سنگین است، کسانی که در صحنه میجنگند با جان خود بازی میکنند. مثلا آن داعشی - فارغ از درست و غلطبودن- دارد با جان خود بازی میکند یا آن ایرانی یا پاکستانی و افغانی که در سوریه است هم به همین ترتیب، پس مسئله جدی است. از طرف دیگر مسئلهای که دنیا ناظر آن است و اجلاسهای بینالمللی که برگزار شده و مذاکرات معارضان با دولت روی میز است و... درمجموع نفس مذاکره و گفتوگو و اعلام مذاکره از جانب همه مثبت ارزیابی میشود، اما کسانی که اهل کار هستند میدانند که اینها مقطعی و کوتاه است و رسیدن به منزل مقصود نیست. فاصلههای خیلی زیادی هست، اما همین هم یک قدم مثبت است. آنچه از مجموعه ادبیات دو کشور ایران و ترکیه هم بیرون میآید نشاندهنده همین واقعیت است و از هر قدمی استقبال میکنند.
وقتی نشستی برگزار میشود استقبال میکنند اما در جای خودش هم تفاوت دیدگاهها مطرح میشود؛ مثلا اینکه بشار اسد باید در آینده سوریه نقش داشته باشد یا نه که ظاهرا بین طرفهای مختلف اختلاف هست یا قانون اساسی چه باید باشد. یا معارضان چه کسانی هستند که اختلاف سنگینی هم بین طرفین بر سر این موضوع هست. وجه دوم این است که آیا مسئله سوریه فقط آن چیزی است که در داخل مرزهای این کشور اتفاق میافتد؟ اصلا اینگونه نیست. دعوای سوریه در زیر یک دعوای بزرگتری است که در منطقه وجود دارد. دوقطبیگری شیعه و سنی در آن سهم دارد، وضعیت عراق در آن سهم دارد، نقش حزبالله در آن مؤثر است، اهداف جهانی روسیه که مثلا در اوکراین و دنیا چه میکند و سیاستهای آتی آن و جدیبودن در صحنه بینالملل و بازگشت به دوران طلایی شوروی در مقابل قدرت آمریکا و... در مسئله سوریه سهم دارند و مسئله صرفا یک چیز مجرد و جدا نیست. هر کاری در سوریه انجام گیرد یک پای آن هم در عراق است، شیعه و سنی هم اینسو هستند و هم آنسو، مسئله کردی هم اینطرف است و هم آنطرف، در جریان سوریه مسائل کلان و جدی قضیه به همدیگر پیوند خوردهاند.
* حتی گفته شده سفر آقای ظریف به ترکیه، بعد از اعلام نظام فدرال از سوی کردهای شمال سوریه انجام شد. خود مسئله کردها چقدر این مسئله را پیچیدهتر میکند؟
** مسئله کردی موضوع بسیار مهمی است که باید به دقت به آن پرداخته شود. موضوعی که یک سابقه تاریخی دارد. عواملی بر قضیه کردی مؤثر هستند و دولتها و حکومتها و نقشه راهی که برای آن ترسیم شده است و به موازات تحولات سوریه و عراق و به موازات پدیدآمدن جریان داعش و آثار و عواقبی که این جریان افراطی بر کل جهان دارد و شعاع آن تا اروپا و آمریکا هم کشانده میشود. اما بستگی دارد به اینکه به قضیه کردی چگونه نگاه و آن را تحلیل کنیم. از منظر انسانی و حقوقبشری و منشور سازمانملل ما در این منطقه مجموعهای داریم که عمدتا در چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه مستقر هستند که به اینها کرد گفته میشود، با جماعتی حدود ٣٠ میلیون نفر که دارای افکار متنوعی هستند در قالب احزاب و دستهجات و گروهها که گاهی حتی مثل پکک، پژاک و... مسلح و متشکل هستند و فعالیت میکنند. در این قضیه شما یک ادبیات واحد پیدا نمیکنید؛ چراکه یک گروه نیستند، دوم اینکه جریانات ثابتی نیستند؛ مثلا شما جریان کردهای سوریه را تا پنج سال پیش اصلا مشاهده نمیکردید، در حالی که الان جریانی هست که برای خود یک گروه نظامی دارد، آقای صالح مسلم بالاترین رهبر کردی سوریه در رسانهها حضور پیدا میکند و درباره برنامههایشان صحبت میکند. حتی صحبت از نظام فدرال میشود. در ترکیه هم کردها قضایای خودشان را دارند، برای عراق هم همینطور. اینها ملغمهای است از مسائلی که شامل رقابتهای منطقهای از یکطرف میشود و رقابتهای درونکردی از طرف دیگر.
در یکطرف این معادله بارزانی است و طرف دیگر عبدالله اوجالان که صالح مسلم هم با اوست، طرف سوم این قضیه قدرتهای جهانی و طرف چهارم هم بازیهای تاریخی اسرائیل است با دخالت در قضیه کردی. وقتی همه اینها را درنظر بگیرید، یک معادله چند مجهولی بزرگ ایجاد میشود. وقتی این قضیه به مسائل داخل عراق مثل دعواهای اقلیم کردستان با مرکز، مرکز با اهل تسنن، حضور داعش و ادعاهای سایر عربها که در مورد ایران غیرعرب اضافه میشود، کلاف سردرگمی است که اجازه نمیدهد شما آینده خیلی روشنی برای آن منطقه پیشبینی کنید. گویا ما در میان جنگلی هستیم و در آن انواع خطرها هم هست منتها ساحل و حاشیه دیده نمیشود، چه در قضیه سوریه و چه در مسئله عراق و چه در مسئله کردی. یقین دارم هریک از این مسائل میتواند روی سایر مسائل هم تأثیر مثبت و هم تأثیر منفی بگذارد منتها در حال حاضر با مجموعه اطلاعاتی که من دارم چندان خوشبین نیستم و احساس میکنم که افق هنوز روشن نیست.
* در بخش دوم این گفتوگو میخواهم به سفر آقای روحانی به پاکستان بپردازم. این سفر در هفته دوم نوروز انجام شد. ابتدا ارزیابی کلیتان را بفرمایید. به نظر شما این سفر دستاوری داشت؟
** فکر میکنم برای پاسخ به این سؤال کمی زود است و اطلاعاتی که از این سفر به دستمان رسیده در حد بیانیههای کلی و اطلاعیهها بوده است که اینها سفر را مثبت نشان میدهد، اما برای اینکه تصویر واقعیتری داشته باشیم نیازمند زمان بیشتری است تا بدانیم در پشت پرده چه گذشته است. در عالم سیاست بخشی روی صحنه است و اعلام عمومی میشود و گاهی بخش جدی آنکه اهمیتش بیشتر است در پشت پرده است و بهتدریج و بهصورت قطرهای اطلاعات آن درز میکند.
مایل هستم به این سفر از منظر شخصی خودم نگاه کنم؛ رابطه ایران و پاکستان در سالهای اخیر تحتتأثیر عوامل مختلفی بوده است. در مجموعه منطقه شبهقاره، تحولاتی در حال وقوع است که فقط مختص شبهقاره نیست و آن تحولات ژئوپلیتیک است. ما در کل منطقه یک بازی داریم که بازی عربستان به منظور یارگیری است و در طول یکسال گذشته هم تلاش کرده از پاکستان بهدلیل تواناییهای نظامی و نیروی انسانی استفاده کند که اینهم مسئله جدیدی نیست و در چند دههای که حداقل من آن را دنبال میکنم هرموقع که عربستان مشکل داشته، خواسته است از پاکستان بهعنوان مخزن نیروهای نظامی خودش استفاده کند که موفق هم نبوده است. اما نگاه حکومت پاکستان به عربستان چیست، کشوری است که پول و انرژی دارد. از نظر جامعه مسلمان پاکستان مرکز دین در عربستان است
* حتی نفت مورد نیازش را تضمین کرده است.
** یکجور مکمل هم هستند، نیروهای انسانی که به آنجا میروند، کار میکنند و پول میآوردند. چنین رابطهای به صورت مثبت و خوب در چند دهه، بین هر دو کشور برقرار است، منتها این همه مسئله نیست. پاکستان از طرف دیگر همسایه ایران است و در چند دهه گذشته هرگاه اختلاف بین ایران و عربستان شدت گرفته پاکستان دچار مشکل شده است، چون هم ایران دوست و همسایه است، هم عربستان دوست و پولدار است و این را باید با هم جمع کند. سیاستمداران پاکستان سعی کردهاند با این مشکل کنار بیایند اما مطلب محدود به رابطه این سه کشور هم نیست، ما هند را هم داریم. هند حرکتهای خودش را انجام میدهد که هفته گذشته سفر نخستوزیر هند به پاکستان انجام شد که حرکت معناداری است. از یکطرف میدانیم هند خواستار سرمایه است، «در هند بسازید» شعار اصلی نخستوزیر هند است که به هند پول بیاورید و در اینجا بسازید، در راستای این سیاست به دنبال جذب سرمایه کلان عربستان و خواستار انرژی عربستان هستند و موضوع برای هند از این لحاظ مهم است، همچنین حضور نیروهای زیاد کار هند در عربستان و پولهای زیادی که به هند منتقل میکنند برای آنها مهم است، نکته بعدی این است که هند با تقویت رابطهاش با ریاض بتواند پشتوانه عربستان برای پاکستان را تحتتأثیر قرار دهد و اما نکته آخر که این را تکمیل میکند، چین است که بعد از چندین دهه که اولویت اقتصادی در رأس برنامههای کلان پکن بود، بهتدریج دارد بازیهای سیاسی خود را شروع میکند و مشاهده میشود که در حوزه شبهقاره هم متوجه این قضیه است و قدمهایی را برمیدارد. چین چهلوچند میلیارد دلار در پاکستان سرمایهگذاری خواهد کرد و این یک جریان اقتصادی صرف نیست و آثار سیاسی کلانی دارد و موردتوجه دهلینو قرار گرفته است و هند را نگران میکند.
در دنیای دوقطبی بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، نوعی از دوقطبی در آنجا شکل گرفته است که در یک طرف هند و شوروی به شکل دقیقی با هم کار میکردند و طرف دیگر هم پاکستان و چین که یک ضربدر را ایجاد میکردند. به نظر میرسد در مرحلهای هستیم که در حال شکلگیری نظم جدیدی هستیم اما برای اینکه بگوییم چه خواهد شد، مقداری زود است. طرحهای زیادی است که الان چین در دست اقدام دارد تا پیوند خود را با پاکستان تقویت کند. تلاش برای دسترسی به آبهای گرم که در «گوادر» و از ٣٠ سال پیش و زمان ضیا الحق شروع شده، در کنار پروژههای مختلفی مثل «یک راه، یک کمربند» که خود چینیها میگویند طرح بسیار بزرگی است که چین را به اروپا وصل میکند، در کنار چند پروژه دیگر مثل راه ابریشم دریایی، زمینی و... اینها طرحهای آرزومندانهای است که چین را در قالب یک قدرت جهانی تعریف میکند. قضایای شبهقاره در زیر این چتر برای چین تعریف میشود بنابراین چین هم رابطه خود با هند و بنگلادش و کشورهای دیگر نظیر پاکستان و افغانستان و عربستان و ایران را ذیل این سیاست کلی تنظیم میکند.
برای نظردادن در مورد اینکه خروجی نهایی چه خواهد بود، هنوز زود است ولی ما میتوانیم علامتهایی را ببینیم که چین کمکم حضور بیشتری در منطقه پیدا میکند. به هر تقدیر در چنین فضایی، سفر آقای روحانی به پاکستان صورت گرفته است. پاکستان حاضر به تمکین جدی در مقابل عربستان نیست. این نقطه مثبتی برای ماست و این سفر میتواند برای ما فرصت تلقی شود. در اینکه هند و عربستان بخواهند به هم نزدیک شوند، با توجه به نوع رابطهای که ما با عربستان داریم باز سفر پاکستان مثبت ارزیابی میشود. در ارتباط با علایق چین با پاکستان و پروژههای ٤٠ و٥٠ میلیارد دلاری چین در پاکستان هم این سفر مثبت ارزیابی میشود. در ارتباط با پروژه درازمدت خط لوله گاز به پاکستان هم مثبت ارزیابی میشود. وقتی این مجموعه را کنار هم میگذاریم، نفس انجام سفر را موفق و مثبت میبینم. ممکن است در دل سفر قراردادهایی بسته شود مثل قراردادهای امنیتی مرزی یا قراردادهایی مرتبط با مسئله قاچاق، مسئله افغانستان، داعش و مسئله افراط که باید در آینده ببینیم چه مقدار در این زمینه توافق کردند.
* برخی میگویند سفر آقای روحانی به پاکستان حتی منجر به عقد قرارداد بین طرفین هم نشد و فقط شش تفاهمنامه امضا شده است، از سوی دیگر آقای رئیسجمهور در صحبتهای اولیه سفر به پاکستان گفت ما آمادهایم در مورد انرژی با هم همکاری کنیم. از سوی دیگر همراهی مقامات امنیتی و استاندار سیستان و بلوچستان این پیشفرض را ایجاد میکرد که در این سفر، قراردادهای امنیتی در مورد مرزها بسته میشود. اما آنچه در خبرهای رسمی وجود دارد این است که فقط شش تفاهمنامه امضا شده است. به نظر میرسد در این مورد چیزی پشت پرده وجود ندارد و اگر طرفین به توافقی رسیده بودند، حتما اعلام میکردند. از همین رو با توجه به شرایط ژئوپلیتیکی شبهقاره که خودتان ترسیم کردید چطور شما باز هم این سفر را مثبت میبینید؟ به نظر میرسد حوزههایی که ما میخواهیم در آن نفوذ کنیم، حوزههایی است که قبلا توسط چین، هند و عربستان پر شده و جایی برای ایران نمانده است که بخواهد کاری انجام دهد؟
** اولا من قائل به این نیستم که کثرت تفاهمنامه و قرارداد نشاندهنده موفقیت سفر است؛ ما حتی داخل کشورمان هم داشتیم کسانی که ادعا میکردند به فلانجا رفتند و چندصد طرح راه انداختهاند و بعد دیدیم چه فجایعی به بار آوردند. در مورد کشورهای دیگر هم من بهتجربه دیدهام که قراردادهایی نوشته میشود و براساس تفاهمها قرار میگذارند اما اینطور نیست که صرف امضای قرارداد نشاندهنده موفقیت یک سفر باشد.
در مورد آنچه بین ایران و پاکستان است، تردیدی ندارم که چنین سفری حتی اگر هیچ موافقتنامهای هم امضا نشده باشد، سفر مثبتی است.
* اجازه بدهید سؤالم را به شکل دیگری مطرح کنم، یکی از حوزههای بالقوه همکاری بین ایران و پاکستان، حوزه انرژی است. با توجه به نقشی که چین در پاکستان ایفا میکند و آنچه روی میز پاکستان میبینیم، حوزه خالی برای ایفای نقش ایران در حوزه انرژی باقی مانده است؟
** حتما مانده است، هر کشوری درحالحاضر ترجیح میدهد که تنوع منابع داشته باشد که اگر با کشوری دچار مشکل شد، تمام زندگی او نخوابد، بنابراین اگر از قطر و ترکمنستان انرژی بگیرد، به معنای این نیست که محتاج ایران نخواهد بود، اگر ایران را هم با خود همراه داشته باشد؛ این تنوع به او کمک میکند در مواقع بحرانی درجه امنیت بالایی داشته باشد. نکته دوم این است که ما انتخابهای دیگری هم باید داشته باشیم، انتخاب ساده و اولیه صدور گاز است و در انتخابهای ثانویه آیا به ارزشافزوده فکر کردهایم. مثلا اگر به جای اینکه گاز بدهیم در این سمت مرز، نیروگاه بزنیم و با توجه به اینکه پاکستان بهشدت محتاج برق است، ما برقمان را صادر کنیم، این برای ما ارزشافزوده بیشتری خواهد داشت و اشتغال بیشتری ایجاد خواهد کرد.
* همین الان هم علاوه بر ایران از ترکمنستان برق میگیرد. اینجا بحث رقابت پیش میآید و اینکه ما میتوانیم با قیمت تمامشده کمتری برقمان را ارائه کنیم؟
** این بحث اقتصادی است و کارشناسان
انرژی باید نظر بدهند. اما با توجه به اینکه سالهاست ما برق صادر میکنیم شاید
بشود اینگونه برداشت کرد که اگر برای ما صرفه نداشت، این کار را نمیکردیم. فرض
بگیریم که آنها گاز خود را به صورت خام و برای مصارف صنعتی و خانگی از قطر یا
ترکمنستان بگیرند، اما گاز که فقط برای خانهها نیست. مثلا تصور کنید اتومبیلها
بخواهند گازی شوند. یادم است در دهلی که بودم آلودگی هوا به شکل وحشتناکی بود و
دولت هند تصمیم جدی گرفت که موتورهای سهچرخه را در یک سال، گازی کند. آنزمان
آقای زنگنه، وزیر دولت آقای خاتمی بود که به دهلی آمد و از روند کار بازدید کرد.
بازار انرژی محدود به صدور ماده اولیه نیست و اگر ما سراغ صادرات فراورده برویم،
برای ما نعمت است.
در کنار مرزهای ما جمعیت ١٩٠میلیونی پاکستان و جمعیت حدود ٤٠میلیونی افغانستان مصرفکنندههای خوبی هستند، حتی فراتر از آن، هند یک میلیارد و صد میلیون نفر جمعیت دارد و بعد از آن هم بنگلادش. بنابراین در منطقه، مصرفکننده کم نداریم بلکه باید پروژههای اقتصادی متناسب با داشتههای خودمان تعریف کنیم. سال ١٣٦٩ بنده اولیننفری بودم که راجع به لوله گاز با هند مذاکره کردم، در این ٢٥ سال که هنوز هم این خط لوله گاز راه نیفتاده، اگر آقایان میآمدند، به جمعبندی میرسیدند که با این چطور میشود کار کرد. من از یک کارشناس وزارت نفت شنیدم که بهشدت مخالف صدور گاز به پاکستان و هند به صورت خام بود و میگفت باید به شکل فراورده باشد و بعضی میگویند که ما نباید اصلا گاز صادر کنیم. اینها بحثهای فنی قضیه است، مثلا وزیر انرژی پاکستان به قطر رفته و قراردادی بسته است و به اندازه ٢٠ درصد مصرف گازشان از قطر گاز مایع میگیرند و گفتند چهار تا پنج قرارداد دیگر هم میتوانند ببندند. من نگران این نیستم و میگویم پاکستان به برق نیاز دارد، چرا در مورد برق و کالاهای دیگر که لازم دارد، اقدام نکنیم.
* در مورد خط لوله گاز که خودتان هم از ابتدا در جریان آن بودید، هنوز معتقد هستید که تاریخ مصرف این خط لوله نگذشته است؟
** من اگر توانایی آن را داشتم، توصیه میکردم یک بار دیگر از نظر اقتصادی آن را بررسی کنند و به این سؤال خیلی مهم جواب دهند که برای ما سود بیشتری دارد که گاز صادر کنیم یا فراورده. احتمال دارد که ما تغییر مسیر بدهیم. درنهایت ما باید در پی منافع ملی خودمان باشیم. منافع ملی ما ایجاب میکند که دنبال سود بیشتر باشیم.
* پاکستان بیش از یک میلیارد دلار از آمریکا کمک دریافت میکند و یکونیم میلیارد دلار از عربستان کمک گرفته و قراردادهای پرسودی هم با چین بسته است، در این شرایط به نظر نمیرسد که در نهایت ما فقط دو همسایه بیآزار برای هم باقی بمانیم؟
** دولتهای طرفین در سالهای گذشته توجه لازم به امر همسایگی نداشتند.
* آقای موسوی به نظر میرسد در سالهایی که ما خیلی درگیری داخلی داشتیم و در سیاست خارجی به دنبال علمکردن حرفهای عامهپسند بودیم و در حیاط خلوت آمریکا به دنبال منافع خودمان بودیم، گویی منافع خودمان در کشورهای همسایه را از دست دادهایم و جای ما را چین و عربستان و بقیه گرفتهاند؟
** در طول آن هشت سال خیلی خوب و دولت پاکدست من در مصاحبههایی که داشتم، بهکرات این را متذکر شدم و انتقاد کردم که عقل حکم میکند ما اول به مجموعه همسایگانمان بپردازیم و بعد سراغ دورتر برویم. اما متأسفانه موردتوجه واقع نشد. چون کار سیاست خارجی، دست کسانی بود که سیاست خارجی را نمیشناختند و فهمشان شعاری و خیلی سطحی بود. در نتیجه روابطمان با خیلی از همسایهها دچار دستانداز و رکود شد. دولت آقای روحانی قدمهایی در جهت بهبود برداشته است اما اگر از من سؤال کنید که آیا ظرفیت همکاریها و همراهیها همین است، من میگویم نه و بسیار بیشتر است.
http://www.sharghdaily.ir/News/89870
ش.د9503960