آزادی حلب برای غرب چرا تا این حد سهمگین است؟سعد الله زارعی در کیهان نوشت:پیروزی جبهه مقاومت در حلب آنچنان بود که هرکس که در دنیا با پیروزی تفکر
دین پایه بر تفکر مادی مشکل داشت را در یک صف قرار داد و برای انحراف اذهان
از عظمت آن به صحنه آورد. اما همه آنها که از ناراحتی فریادها سر دادند
میدانند که کتمان عظمت پیروزی حلب امکانپذیر نیست. آنچه در این بین
یکبار دیگر خود را خیلی عریان نشان داد، «یکی شدن» آنهایی بود که به دروغ
چندگانه و متفاوت دیده میشدند. به عنوان مثال جالب این است که جبهه
تروریزم و حامیان آن در حلب شکست میخورند و در ایران یکی از عوامل فتنه -
میرمحمود موسوی در مصاحبه با روزنامه شرق - شکست خوردن تروریستهای تکفیری
از جبهه مقاومت را افسانه خواند! در تجزیه و تحلیل عظمت پیروزی حلب و
کنشها و واکنشهای پیرامون آن باید گفت:
1- برای اینکه پیروزی بزرگ حلب
روی ندهد، تلاش گسترده و چند لایهای از سوی همه اجزاء جبهه استکباری صورت
گرفت. سازمان ملل و شخص دبیرکل آن که وانمود میشد در منازعات جهانی نقش
داور و حلکننده دارد، به موازات تشدید محاصره تروریستها از وقوع بحران
انسانی در حلب و به یاس مبدل شدن تلاشهای بشردوستانه! خبر میداد و در
روزهای آخر که دیگر هیچ امیدی به حفظ شهر حلب در دست تروریستها نداشت، طرح
چهار مادهای ارائه کرد که براساس یکی از بندهای آن اداره حلب پس از خروج
مسلحین باید توسط یک تیم مستقل که در آن نمایندگان تروریستها و نماینده
دولت وجود دارد و زیرنظر نماینده ویژه دبیرکل در امور سوریه قرار
میگیرد، اداره شود. در واقع معادلهای که دیمیستورا در جلسه اخیر شورای
امنیت ارائه کرد، حفظ موقعیت تروریستهای رانده شده و تبدیل پرچم سازمان
ملل به بیرق گروههای ارهابی بود.
همزمان با تلاشهای شورای امنیت برای
نجات تروریستها، آمریکا، انگلیس و فرانسه بر برقراری آتشبس که در واقع
متوقف ساختن حرکت جبهه مقاومت و دادن تنفس مصنوعی به گروههای تروریستی
بود، تاکید میکردند و همزمان درصدد بودند بنام ارسال کمکهای انسانی،
تسلیحات جدیدی به تروریستها در حلب برسانند. بر این اساس زمانی که
دولتهای روسیه و سوریه اعلام کردند، محمولهها را بازرسی کرده و از ارسال
کمکهای دارویی و غذایی به مردم در محاصره حلب استقبال مینمایند، آنان از
ارسال محمولهها خودداری کرده و نشان دادند که در واقع در پی ارسال
محمولههای تسلیحاتی و تشدید بحران امنیتی و نجات تروریستها هستند. اما از
آن طرف جبهه مقاومت که میدانست با نزدیک شدن زمان نهایی آزاد شدن حلب،
فشارها از سوی آمریکا و عوامل منطقهای آن افزایش مییابد، علاوه بر سرعت
دادن به عملیات آزادسازی، یک روند سیاسی مبتنی بر پذیرش مشروط آتشبس را
طراحی کردند و عملا ابتکار عمل را در تخلیه حلب از تروریستها در دست
گرفتند. در این میان دولت سوریه طی بیانیهای اعلام کرد که گروههای
تروریستی میتوانند با به جای گذاشتن تجهیزات سنگین و نیمهسنگین و با به
همراه داشتن تسلیحات سبک حلب را ترک کنند و بر این اساس چند کریدور خروج
طراحی و دولت امنیت آن را بر عهده گرفت. این تاکتیک، تروریستهای مستقر در
شرق حلب را به دو دسته تقسیم کرد. دستهای که تحت فشار آمریکا و عوامل آن و
به امید کمک ویژه جریان استکباری بر حفظ موقعیت خود در حلب تاکید داشتند و
گروه بزرگتری که امیدشان را تا حد زیادی از دست داده و درباره اصل ادامه
جنگ با دولت سوریه به تردید افتاده بودند. باز شدن کریدورهای جنوبی و غربی
حلب و تامین امنیت آنها توسط ارتش سوریه به این دسته از تروریستها کمک کرد
تا کلاً از گردونه خارج شوند و از قضا اینها گروه بزرگتر تروریستها
بودند.
2- یکی از موضوعات مهم و درسآموز جنگ حلب، نحوه عمل جبهه مقاومت
در آزادسازی و بهخصوص مدیریت انسانی آن بود. این موضوع از آنجا اهمیت
خاصی دارد که تقریبا هیچکدام از اضلاعی که امروزه در یک عنوان مشترک،
«جبهه مقاومت» خوانده میشوند، پیش از جنگ در سوریه، جنگ با گروههای
تروریستی از نوع داعش و النصره را تجربه نکرده بودند و این در حالی بود که
همه میدانستند ارتش آمریکا پس از هشت سال جنگ با یک جزء کوچکتر این
گروهها - یعنی گروه موسوم به «توحید و جهاد» که تحت فرماندهی ابومصعب
زرقاوی عمل کرد - در عراق شکست خورده و این کشور را ترک کرده بود. بر این
اساس چند ماه طول کشید تا نیروهای جبهه مقاومت که تحت فرماندهی مستقیم
سردار سلیمانی عمل میکردند، قلق این گروهها را به دست آورده و سازمان
متناسب برای مقابله با این گروهها را طراحی و نیروهای متناسب با آن را
آموزش داده و به تجهیزات لازم برسانند در واقع در این چند ماه، جبهه مقاومت
از یک سو باید حرکت این گروههای نوظهور و پیچیده تروریستی را سد میکرد
تا نتوانند بر مراکز استراتژیک مثل پایتخت، سواحل و جادههای اصلی سیطره
پیدا کنند و از سوی دیگر باید سازوکار لازم را برای خروج از وضع دفاعی به
وضع هجومی فراهم مینمود.
جبهه مقاومت اولین ضربه سخت را با محوریت
حزبالله در اواسط خرداد ماه 1392 در منطقه قلمون به تروریستهای «النصره»
وارد کرد که به عملیات القصیر مشهور شده است و با عملیات یبرود که چند ماه
بعد صورت گرفت، ضربه القصیر را تکمیل کرد. عملیات القصیر که اولین عملیات
تهاجمی جبهه مقاومت در سوریه به حساب میآید، آنقدر مهم بود که در همان
زمان نشریه آمریکایی «کریستین ساینس مانیتور»، در یادداشتی به قلم کارشناس
نظامی خود «نیکولاس بلنفورد» پیشبینی کرد هدف بعدی فاتحان القصیر، حلب
خواهد بود. در واقع از نظر نظامی بعد از مسدود شدن مسیر ارسال تسلیحات از
سمت لبنان و مدیترانه حالا نوبت بستن مسیر تسلیحاتی حلب بود که از مرزهای
ترکیه و استانهای جنوبی آن میگذشت.
بر این اساس اضلاع جبهه مقاومت به
زودی توانستند از علایق و اولویت خود عبور کرده و در موضوع آزادسازی حلب
به توافق برسند. در این بین ایجاد وحدت فرماندهی در حلب یک نکته اساسی بود و
پذیرفتن نقش فرماندهی یک نیروی نسبتا جوان سپاه پاسداران دشوار به نظر
میرسید، اما به زودی حتی از سوی ژنرالهای برجسته ارتش سوریه پذیرفته شد.
خصوصیت این فرمانده نسبتا جوان این بود که خارج از قواعد رایج نظامی همواره
در قلب خطر حضور داشت و بیش از دیگران مسیرها و زمان ضربه زدن به
تروریستها را میدانست. جبهه مقاومت عملیات آزادسازی حلب را با بهرهگیری
از تاکتیکهای کاملا جدید در دستور کار قرار داد. این تاکتیکها پیش از این
در جنگ دیگری تجربه نشده بود.
فرمول پیچیده و چند وجهی «عملیات پیوسته
با بهرهگیری از نیروهای اندک تازه نفس» در واقع در جنگ حلب محک خورد و
توانایی بالای آن به اثبات رسید و از این رو جا دارد که در آکادمیها و
دانشگاههای مطرح نظامی تدریس شود. به هر روی برنامهای پیچیده در مقابل
«گروهی پیچیده متکی به روشهای بیسابقه» به میدان آمد و در یک دوره نسبتا
کوتاه- حدود 2 سال و نیم- توانست به آزاد شدن حلب منجر شود. پیروزی در حلب
در واقع پیروزی بر همه تجربههای نظامی دنیا بود که یک جا به النصره و
گروههای تابع آن داده شده بود.
جبهه مقاومت در مرحله آخر میتوانست با
ادامه همان سیکل عملیاتی و طی یکی- دو روز بقایای النصره را در شرق حلب از
بین ببرد اما از آنجا که از یک سو این اقدام، مردمی که بصورت متراکم در یک
جغرافیای حدود 5000 کیلومتر مربعی به «سپر انسانی» تبدیل شده بودند را به
شدت آسیب میزد و از سوی دیگر به منازل و سایر ابنیه شهر آسیب جدی وارد
میکرد. جبهه مقاومت به یک تاکتیک انسانی مبادرت ورزید و اعلام کرد که با
خروج تروریستها از حلب موافق بوده و به شرط بر زمین گذاشتن سلاحهای نیمه
سنگین، امنیت خروج آنها را هم تأمین مینماید. این تاکتیک بخش وسیعی از
نیروهای النصره که امید به موفقیت را از دست داده بودند از این گروه
تروریستی جدا کرد و نیز به دهها هزار شهروند حلب امکان داد تا بدون آسیب
از مهلکه بگریزند.
3- اینک حلب آزاد شده و در واقع جبهه استکباری به
اسارت حلب درآمده است. پیروزی جبهه مقاومت چشمان غرب و همپیمانان آن را
خیره میکند. غرب به خوبی میداند که این پیروزی اگرچه اولاً به ملت مظلوم
سوریه تعلق دارد ولی در افکار عمومی به عنوان پیروزی بزرگ ایران جا میافتد
و این موضوع جاذبه انقلاب اسلامی را افزایش میدهد. آمریکا، رژیم
صهیونیستی، انگلیس، فرانسه، ترکیه، عربستان و... به هیچ وجه فکر نمیکردند
ایران بتواند یک جبهه جهانی - منطقهای که بر شکست متحد ایران در دمشق
همداستان شده بودند را شکست بدهد اگر به آرشیو تحلیلهای سال 2013 این
کشورها سری بزنیم در مییابیم که با خطوط برجسته نوشتهاند، تروریزم و
تکفیر، انقلاب ایران و هواداران آن را در کام خویش میگیرد و از بین
میبرد. پیش از عملیات خرداد 92 حزبالله در منطقه قلمون تحلیلگران نظامی
اسرائیل بطور خیلی علنی میگفتند جنگ سوریه، حزبالله را به پایان خود
میرساند. امروز آنان میگویند اینک حزبالله تجربه یک جنگ پیروز در
کوچهها و خانههای حیفا و صفد را بدست آورده است.
4- یک نکته مهم
پیروزی حلب، پیروزی اخلاقی است وقتی یک جریان شهادتطلب با نثار جان خود،
تروریستها را شکست میدهد در واقع یک حق بزرگ بر گردن بشریت پیدا کرده و
همواره از سوی وجدانهای انسانی تمجید میشود اما از آن طرف وقتی یک جریان
با تکیه بر پول و سلاح و زیر پا گذاشتن همه قواعد به ملتی مظلوم هجوم
میآورد، یک شکست بزرگ اخلاقی دراز مدت و پایدار را برای خود رقم میزند.
حالا اگر نثار جان نیروهای شهادتطلب به آزاد شدن شهر بزرگی مثل حلب منجر
شده و به شکست جبهه ظالمانه بیانجامد، به شکل الگویی قابل تکرار و پرجاذبه
درمیآید و میتواند در هر نقطهای که نشانی از آن جبهه ظالمانه وجود
دارد، علیه آن به حرکت درآید و نیز اگر یک جبهه منسجم استکباری با زیرپا
گذاشتن اصول اخلاقی به میدان بیاید و شکست هم بخورد، احساس ضعف در مواجهه
با جبهه شهادتطلب بر تار و پود اجزاء آن مستولی میشود و دودمان هر جزء آن
را به باد میدهد. این است رمز عظمت آزادسازی حلب.
حالا قضاوت کنید؛ «بیسواد» کیست؟
حسین علوی در وطن امروز نوشت: ما برخلاف آقای روحانی که از کوچکترین کنایهها نسبت به
منتقدان خود دریغ نمیکند، اکنون که او خواسته یا بالاجبار در موضع پاسخ به
نقض برجام برآمده و رسما آغاز روند بیاعتباری برجام در دولت اوباما را
تایید کرده، زبان به کنایه باز نمیکنیم. همانطور که پیش از این و در جریان
مذاکرات هستهای حملات تند او به منتقدان را با صبوری تحمل کردیم و ادبیات
خود را شبیه ادبیات دولتمردان نکردیم.
اما این باعث نمیشود اکنون که دولت متمایل به غرب و خوشبین به کدخدا در
موضع تقابل برجامی با واشنگتن قرار گرفته، باز هم توصیهها یا گپ و گفتهای
دلسوزانه خود را از آقای روحانی دریغ کنیم. بویژه اینکه ما اکنون پس از
توافق هستهای، با مشاهده بدعهدیهای مکرر آمریکاییها، در حال درک یک
تجربه بزرگ و سودمند ملی هستیم و بر همین اساس ضروری است برخی پیوستهای
این تجربه بزرگ مطرح شود.
انصافا آقای روحانی با منتقدان محتوای مذاکرات هستهای رفتار منصفانه و
موقری نداشت. منتقدان صرفا از کاستیها و آسیبهای برخی مفاد توافق
میگفتند اما در مقابل بیسابقهترین توهینها را از شخص اول اجرایی مملکت
شنیدند. ادبیات آقای روحانی خطاب به منتقدان را حتی حامیان دولت نیز حمایت
نمیکنند. اما در این میان یک رفتار آقای رئیسجمهور بسیار دور از انتظار و
برخلاف مصالح انقلابی بود.
بارها رهبر معظم انقلاب تاکید کردند جریان مومن انقلابی که در مواقع خطر
سپر بلای انقلاب و کشور بوده و هستند، باید همواره تکریم و تقویت شوند. با
این حال اما آقای رئیسجمهور در موضوع مذاکرات هستهای نهتنها جوانان مومن
و انقلابی را که تنها با استناد به مفاد توافقنامه ژنو و برجام دغدغههای
انقلابی خود را مطرح میکردند، با ادبیات نامناسب خطاب قرار میداد بلکه
بارها با طرح اتهاماتی مانند «کاسبان تحریم» شائبه تلاش رئیسجمهور برای
بیاعتبار کردن جریان انقلابی در افکار عمومی را ایجاد کرد.
یکی از اصلیترین انتقادات ما به آقای روحانی مربوط به همین مورد است.
بعید به نظر میرسد روحانی که خود یکی از امنیتیترین چهرهها از ابتدای
انقلاب بوده است، از فهم این مهم غافل باشد که بیاعتبار کردن جریان
انقلابی چه آسیبهایی به ماهیت و امنیت نظام وارد میکند. و این موضوع قطعا
به زیان دولت او نیز تمام میشود چراکه جریان انقلابی و همان
حزباللهیهایی که آقای روحانی توهینهای مکرری به آنها کرد، تکیهگاه بزرگ
دولتها در نظام اسلامی بوده و هستند.
اکنون اما به مصداق آیه شریفه «یدالله فوق ایدیهم» روند کار به سمتی رفته
است که با نقض مکرر برجام و آشکار شدن حفرههای غیر قابل شمارش توافق
هستهای، نهتنها درستی انتقادات این جوانان مومن و انقلابی نسبت به ضعف
تیم مذاکرهکننده هستهای دولت آقای روحانی اثبات شده است بلکه در ادامه و
با آغاز روند تقابلی- ولو بسیار ضعیف و غیرکاربردی- دولت آقای روحانی با
آمریکاییها بر سر برجام، تدبیر دقیق و احاطه همین جوانان حزباللهی نسبت
به دانش هستهای و مهمتر از آن دیپلماسی هستهای آشکار شده است.
آقای روحانی در نامهای به آقای علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی،
دستوراتی را درباره پیشرانههای هستهای دریایی و نیز برنامهریزی و طراحی
سوخت این پیشرانهها ابلاغ کرده است. این اقدام دولت که در مقابل نقض برجام
براساس تمدید قانون ISA علیه ایران صورت گرفته، وضعیت تدبیر دولت در چنین
مواقعی را نشان میدهد.
اگرچه به اعتقاد ما این واکنش دولت در مقایسه با آنچه آمریکاییها انجام
دادهاند، بسیار ضعیف و نامتوازن بوده است اما جالب این است که همین میزان
واکنش را نیز پیش از این یعنی بیش از 4 سال قبل همین جوانان انقلابی
پیشبینی کرده بودند. مردادماه سال 91 کمیسیون صنایع مجلس شورای اسلامی در
دوره نهم، طرحی را مطرح کرد که عنوان آن «ارتقای تکنولوژی سیستم پیشرانه
اقیانوسپیماها، کشتیها و نفتکشها» بود.
مهرداد بذرپاش که بانی این طرح بود، درباره آن اینگونه توضیح داد: «در این
طرح دولت مکلف میشود تکنولوژی سیستم پیشرانه اقیانوسپیماها را ارتقا
دهد. براساس این طرح سیستم پیشرانه اقیانوسپیماها، کشتیها و نفتکشها
باید طوری تغییر کند که کشتیها و نفتکشها بتوانند مسافت طولانی را بدون
سوخت طی کنند. با اجرای این طرح اقیانوسپیماها میتوانند با بهرهگیری از
روشها و تکنولوژیهای روز بدون نیازمندی به پهلو گرفتن در بنادر و
اسکلههای کشورهای مختلف، مسافت میانقارهای را بهراحتی طی کنند».
این طرح در واقع برنامهریزی برای ساخت کشتیهایی با سوخت هستهای را کلید
میزد که در حالت مرسوم و اقتصادی، نیاز به سوخت اورانیوم با غنای بین 46
تا 90 درصد داشت. در واقع این طرح یک برگ برنده در اختیار جمهوری اسلامی
بود تا در آن برهه بتواند در مذاکرات هستهای از آن استفاده بهینه انجام
بدهد.
آنچه حسن روحانی به علیاکبر صالحی دستور داده البته در سطحی خفیفتر از
این طرح مجلس نهم است. اگرچه ماهیت آن طرح مجلس نهم و این دستور روحانی با
توجه به زمان اقدام آن متفاوت است اما هدف از این یادآوری این بود که نشان
داده شود جوانان انقلابی منتقد محتوای مذاکرات هستهای در دولت آقای روحانی
کاملا بر موضوع صنعت هستهای کشور و مهمتر از آن دیپلماسی هستهای کشور
احاطه داشته و دارند. این موضوع هم در ماجرای بدعهدیهای مکرر آمریکا و نقض
برجام و هم در زمان واکنش دولت به این بدعهدیها مشخص شد. به عبارت
دقیقتر، اکنون هم نقدهای منتقدان درباره محتوای ضعیف برجام و حفرههای
خسارتبار آن برای کشور اثبات شده است و هم دولت روحانی برای مقابله با این
بدعهدیها و نقض برجام، دست به دامان همان اهرمهای فشار مطرح شده توسط
منتقدان برای پیشبرد مذاکرات هستهای، در سالهای قبل شده است.
حالا شما قضاوت کنید. «بیسواد» کیست؟
طلوع دو نور آگاهی
اسماعیل علوی در کیهان نوشت:
باور دینی به صراحت بیان میدارد که حیات بشری با پدیده نبوت و بعثت انبیا
آغاز شده و نوع انسان برای زندگی برتر و دستیابی به کمال مطلوب نیازمند
راهنماییهای فرستادگان الهی است. بر پایه این باور عنصر هدایت که متکفل
جهت دادن به حرکت آدمی در مراحل مختلف زندگی است، اهداف تعالی بخش را
برگزیده و انسان را به سوی دروازههای سعادت و نیک فرجامی سوق
میدهد.
خاتم انبیا حضرت محمد بن عبدالله(ص) نیز با مأموریت هدایت نوع انسان مبعوث
شد و با معجزه کلام وحی، اهداف متعالی را دنبال کرده وبراساس آن امت
اسلامی را پی افکند. آن حضرت(ص) در هفدهمین روز از ماه ربیعالاول سال عام
الفیل(570 میلادی) در شهر مکه متولد شد و از همان ابتدا نشانههای مجد،
عظمت و بزرگی را بروز داد. ساحت محمدى(ص) در اوج علو و تجلى اراده الهى در
خلق «کلمهالله هى العلیا» ظهور یافت و حیات انسان را طراوت و شکوه معنوى
بخشید. آن حضرت(ص) شخصیتى بود که در پرتو نور وجودش بشریت از گرداب آشفتگى و
عصبیت بیرون آمده و در سایه پرفیضش قرار و سکون یافت و دامنه تحرک تعالی
خواهی انسان تا قله کمال بلندا گرفت. محیط اجتماعی که پیامبراکرم(ص) در آن
پا به عرصه وجود نهاد، بسیار ابتدایی بود وعادات و رسوم قبیلهای برآمده از
فرهنگ بیابانگردی درجای جای آن به چشم میآمد. دراین شرایط زندگی شهری،
ساختاری بشدت دوگانه و طبقاتی داشت و قشر برخوردار از مواهب مادی به خود
اجازه میداد تا طبقه محروم را تحت انقیاد درآورده وخود را مالک جسم و روح
آنان بداند.اینگونه رفتار غیرانسانی ارزشهای جاهلی را مسلط کرده و جلوه
زشتی به اجتماع شبه جزیره عربستان بخشیده بود. ازسوی دیگر ادیان بزرگ الهی
که با الگوپردازی میتوانستند در برابر لگدمال کردن ارزشهای انسانی
تکاپویی جدی را شکل دهند، در نتیجه تحریف و قلب حقایق اولیه وهمچنین نبود
جریان نخبگی در میان پیروان، جهت اصلاح وپالایش تعالیم دینی از کدورتها،
به پایان راه رسیده وفاقد تأثیرگذاری بودند.از این جهت ظهور رسالتی تازه
که بر ارزشهای معنوی تأکید کرده و حیات انسانی را متحول سازد کاملاً ضروری
مینمود. میلاد نبی گرامی اسلام(ص) در حقیقت مقدمهای بود در پاسخ به این
نیاز بشری که وقوع آن نیز در متون ادیان بزرگ پیشبینی شده بود.از اینرو
میلاد باسعادت حضرت محمد(ص) سرآغاز سعادت و بامداد نیکبختى و کمال بشری است
که شعلهای ابدی را براى هدایت گمراهان برافروخت و از سقوط فرزند آدم(ع)
به دره هولناک نفس پرستى و جهل بازداشت. به عبارتى دیگر میلاد آن حضرت هدیه
اى است معنوی که امکان سیر ملکوتى را برای انسان فراهم آورد.
وجود رسول گرامى اسلام، حضرت محمد(ص) محور حیات ابدى و سرشار از نور آگاهی
است. نورى که بر هر دیده بنشیند بصیرت میبخشد و آراسته به مفاهیم وحى
بوده و همچون خورشید بر بلنداى آسمان دامن گستراست. پیامبر اکرم(ص) در
خاندانی یکتا پرست دیده به جهان گشود و از تباری پاک برخوردار بود و خداوند
نیز به وی شرح صدری عنایت کرد تا پذیرای وحی باشد و با مأموریتی الهی دیو
جهل وخشونت را از محیط زندگی بشر طرد و خرد را اعتباری ویژه بخشد، تا آدمی
بتواند در پرتو روشنگریهای آن در زندگی سعادتمندانه به بهترین گزینه دست
یابد. از جمله امتیازات رسول گرامی اسلام(ص) این بود که خداوند وی را ختم
رسل قرار داد و براساس آن کاملترین مکتب را از طریق آن حضرت به بشریت
ارزانی داشت وفضایل و ارزشهای متعالی را در وجود فرستاده خود به کمال
رسانید و او را به عنوان اسوه و الگوی تمام انسانها شناساند.
اصالتهای بشری و توجه به حقوق انسانی، در کانون توجه شریعت محمدی(ص)
قرار دارد. اصالتی که محوریت و ویژگیهای انسان را در عالم هستی، با نگاهی
فلسفی تبیین و تفسیر میکند و جایگاه انسان را به روشنی مینمایاند. هفدهم
ربیع الاول روزى نیست که جامعه اسلامى آن را به دست فراموشى بسپارد. در
چنین روزى علاوه برخجسته میلاد رسول گرامی اسلام(ص) ششمین خورشید امامت، از
برج ولایت طلوع کرد. هم اویى که اساس مذهب را در پرتو علوم بى کرانه و
آسمانى خود تحکیم کرد و ناطق بحق بود. نام مقدسش جعفر و کنیهاش ابوعبدالله
و مشهورترین لقبش صادق است. سى و یک سال دوره امامت خود را در نشر معارف
اسلامى و ترویج مذهب گذراند. وقتى بر کرسى درس تکیه مى زد گردش را هزاران
نفر از هر طرف مى گرفتند و از شمع فروزان علم و دانشش بهرهها
میبردند.آنگونه که امروز قال الصادق(ع) پشتوانه مکتب و راهگشاى هرجوینده
حقیقت دین است.
پیامبر رحمت امت واحده می خواهد
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
وجود نازنین و سراسر رحمت و برکت حضرت ختمی مرتبت با نفس قدسی و الهی خود
روح ایمان و معنویت را در جان آدمیان دمید و آن چنان، نفس پاک و مطهرش عطر
خدایی و رحمانی داشت که حتی در دل متعصب ترین و خشن ترین عرب های جاهلی
تاثیر گذاشت.
نور قدسی وجود مبارک حضرت مصطفی آن چنان درخشنده و روشنگر بود که حتی عمق
ضلالت و تاریکی جهالت و تعصب و کوردلی جاهلان و مکر و خدعه و هزاربازی و
سایه افکنی صاحبان «زر» و «زور» و «تزویر» نتوانست جلوی تابش نور حق از
آینه وجود پاک مصطفی را بگیرد و چنین شد که پیام هدایت حضرت احدیت آرام،
آرام و هرچند به سختی اما با بسیار خون جگر خوردن های پیامبر رحمت و به
برکت آن «خلق عظیم» ابتدا در جزیرة العرب «فراگیر» و سپس «عالم گیر»
شد.پیامبر مهربانی ها، رنج های بسیاری متحمل شد و سختی ها و مصیبت های
فراوانی دید و بسی خون دل ها خورد تا نور هدایت بر دل و جان آدمیان بتابد و
مردمان اهل جنگ و ستیزه و تفرقه و خشونت و قتل و غارت با ترک عادات جاهلیت
و با تمسک به دین و آیین پیامبر رحمت به ساحل امن ایمان و مهربانی و شفقت و
دوستی و وحدت و برادری برسند و با پیوند اخوت دینی، «امت اسلامی» را تشکیل
دهند تا این امت واحده هم شایسته ترین و لازم ترین بستر رشد و تعالی مادی و
معنوی مسلمانان باشد و هم چراغ راه و برترین الگو برای تمامی حق جویان و
سعادت طلبان.اما هزاران هزار دریغ و افسوس حال که مسلمانان به لطف الهی
بسیاری از اصلی ترین و بزرگ ترین ذخایر و منابع نفت و گاز جهان را در
اختیار دارند و خاورمیانه و غرب آسیا که «قلب جهان» نامیده می شود نیز محل
اصلی تمرکز کشور های اسلامی است و در حالی که جمعیت مسلمانان به حدود یک
میلیارد و پانصد میلیون نفر رسیده و می توان و باید از این موقعیت به
بهترین شکل برای تعالی و پیشرفت جهان اسلام و پیشرفت و سعادت بشریت استفاده
کرد نه تنها ساز «وحدت امت» اسلام و کشور های اسلامی کوک نیست بلکه چنگ
نامبارک تفرقه و «تکفیر» هرچه وحشیانه تر به جان مسلمانان افتاده و چند
سالی است که به شدت و بی محابا قربانی بی گناه می گیرد و گویا عفریت تفرقه و
تکفیر از سرکشیدن خون انسان های بی گناه سیرایی ندارد.صدای تفرقه و جهل و
تکفیری که تا چندی پیش در محافل و «مَدرَس» های وهابی سعودی و دیگر
فرقه های تکفیری از «نای» «نحس» و «نجس» اهل تکفیر شنیده می شد چندی است که
با بلندگوی ایدئولوگ ها، نظریه پردازان و دشمنان در کمین اما بیدار اسلام و
مسلمین در سایه جهل و غفلت، خود به خواب زدن ها و خودفروختگی های برخی
سران کشور های اسلامی، آن قدر بلند و آشکار و نزد فریب خوردگان و شست و شوی
مغزی شدگان حق جلوه داده می شود که دیگر صدای ناقوس شوم و نحس تکفیر فقط
در محدوده نای و کلام و «مدرس ها» خلاصه نمی شود بلکه به ریختن خون چند صد
هزار مسلمان بی گناه در سوریه، عراق، یمن، لیبی و... انجامیده است.
دشمنان اسلام و مسلمانان، طی چند دهه اخیر چقدر دقیق، حساب شده، هوشمندانه
و البته رذیلانه و جنایتکارانه، به بهانه های گوناگون، از دل فرقه های
جاهل و منحرف سلفی و تکفیری، گروه های تروریستی طالبان، القاعده، داعش و...
و امثال این جنایتکاران را پدید آوردند و هرجا و هرگاه خواستند از این
جاهلان و فریب خوردگان و خون آشامان- که تعداد قابل توجهی از اینان حاصل
نگاه و رفتار دوگانه و اسلام و مسلمان ستیز برخی سران آمریکایی و اروپایی و
استبداد برخی سران کشور های اسلامی هستند- برای ضربه زدن به مسلمانان و
تامین منافع کذایی خودشان استفاده کردند و می کنند.
اما در مقابل برخی سران دولت های کشورهای اسلامی چقدر احمقانه، ابلهانه و
کوته بینانه با میدان دادن به فرقه های تکفیری و حتی حمایت های همه جانبه
از اینان، در نهایت غفلت و خود به خواب زدگی در زمین دشمنان و بدخواهان
اسلام ومسلمین بازی می کنند و امثال سران سعودی، قطر و... میلیارد ها دلار
درآمد نفتی را به جای هزینه کردن برای پیشرفت و همبستگی جهان اسلام، صرف
خرید پیشرفته ترین جنگنده ها و تجهیزات نظامی از آمریکا و دیگر کشور های
تولید کننده سلاح می کنند و با تجهیز گروه های تروریستی و ریختن انواع بمب
بر سر مردم بی گناه یمن و کمک به نابودی زیرساخت ها، سرمایه ها و از همه
مهمتر حمایت از تروریست ها برای کشتن مردم بی گناه در کشور هایی مثل سوریه و
عراق هر روز بیشتر بر «سیاهه» و «سیاهی» کارنامه ننگین و جنایتکارانه خود
می افزایند، ویران کردن زیرساخت های کشور بسیار فقیر یمن و کشتن بیش از 9
هزار کودک و زن و پیر و جوان طی 18 ماهه گذشته تنها بخشی از جنایت های
سعودی های وهابی علیه مسلمانان و علیه «امت محمدی» است.
بهترین دوست و خادم صهیونیست ها
کدام دوست و هم پیمان بهتر از سران برخی کشور های اسلامی می توانست با این
گونه بازی جاهلانه در زمین دشمن و با پول و سرمایه مسلمانان، به دست
مدعیان مسلمانی، خون چند صدهزار مسلمان را بریزد، اکثر مراکز و زیرساخت های
چند کشور مهم منطقه را نابود کند، میلیون ها مسلمان بی گناه را آواره
مرز های کشورهای دیگر کند و موج اسلام هراسی و اسلام ستیزی که آمریکا،
غربی ها و دیگران راه انداختند را با میدان دادن به فرقه های باطل و
جنایتکار تکفیری به افکار عمومی بخش اعظمی از جهان منتقل کنند.این شیوخ
ابله و بازگشته به خوی جاهلیت و برخی «مدعیان سلطانی» چه خوب اهداف استکبار
و اربابان خود را دنبال می کنند و با حمایت از تروریست های تکفیری و به
آتش کشیدن منطقه و به جان هم انداختن مسلمانان، برای رژیم سفاک و خونریز
صهیونیستی حاشیه امن درست کرده اند و جلادان و سران اسرائیل در حالی که به
ریش این شیوخ می خندند، هروقت می خواهند بخشی از اهداف مورد نظر خود در
سوریه را بمباران می کنند، هر ظلمی که می توانند در حق مردم فلسطین و غزه
روا می دارند و همچنان به محاصره غزه ادامه می دهند، اندک زمین های کشاورزی
و باغ های زیتون فلسطینیان را خشک و غصب می کنند و... و حتی پخش اذان و
گلبانگ محمدی را از مأذنه های سرزمین مقدس فلسطین و قبله اول مسلمین ممنوع
اعلام می کنند!البته این روز ها که به لطف خداوند و جانفشانی های
جوانمردانه جبهه مقاومت، حلب پس از 4 سال از اشغال تروریست ها آزاد شده و
داعشیان و حامیانشان در موصل عراق نیز از نیرو های عراقی شکست های قابل
توجهی متحمل شده اند شاید تفرقه افکنان و تکفیری پروران کمی به خود آیند و
لااقل برای مدتی از تفرقه افکنی و در زمین دشمن بازی کردن دست بردارند و در
این فرصت ملت های مسلمان با تمسک به قرآن و سیره و سنت پیامبر رحمت در همه
کشور های اسلامی با ترویج و تحکیم پیوند برادری و اخوت دینی و تاکید همه
جانبه بر مشترکات اساسی به تلاشی خداپسندانه، مومنانه و هوشمندانه برای
تحقق وحدت امت پیامبر همت گمارند و بی گمان در صورت همفکری و همت آگاهانه،
مسئولانه، مومنانه و برادرانه مسلمانان برای شکل گیری «امت واحده»، حضرت حق
تعالی رحمت و عنایت ویژه خود را تقدیر پیروان راستین آیین محمدی
می فرماید.
پیامبر اسلام الگویی برای امروز و فردای ماحسن رشوند در جوان نوشت:در ظلمتكده دنيا كه حقيقت با موضوعات اوهامآميز آميخته و راه از چاه
آشكار نميشود و از برخورد اميال و قيودي كه در هر قدم آن هزاران پيچ و خم و
پرتگاه در پيش پاي بشر قرار ميگيرد، براي فرار از حيرتها و گمراهيها،
بايد راهي جست تا در پرتو آن اين راه سخت و پرخطر، آسان و بيخطر پيموده
شود. يقيناً اين كار از هر كس ساخته نيست. طينتي پاك بايد و گوهري ناب و
روحي چون كوه استوار و همتي بلند چون آسمان و حوصلهاي چون دريا وسيع و از
همه مهمتر بايد دلي از شوق لبريز و سري از عشق پرشور و روحي از پرتو عالم
غيب روشن تا راه را از چاه بازشناخت و از تاريكي نجات يافت و آنگاه است كه
گمگشتگان را ياراي رسيدن به مقصود خواهد بود. اين مقام عالي در واقع اوج
كمال انساني است. كسي كه به اين مرحله نائل آمد جهان را با هر چه در آن است
زير پا ميگذارد و از سرمنزل طبيعت تا سرحد حقيقت بالا ميرود.
تمام
اين ويژگيها در عامالفيل در موجودي زميني ولي از جنس آسماني و منزه جمع
شد و از منزلي كوچك ولي سرشار از معنويات عبدالله و آمنه رخ نماياند. در
سرزميني دور از هرگونه مدنيت و در ميان درهاي خشك طفلي يتيم كه از نعمت
پدر و آغوش گرم مادر محروم بود، پرورش يافت. او فقير اما امين و درستكار
بود و روحش در مسير زندگاني از هرگونه آلايش و زشتي دور ماند.
بار ديگر
در آستانه سالروز تولد عزيزترين و گراميترين برگزيدهاي قرار گرفتهايم
كه در عصر جاهليت، امتي واحد را شكل داد و از مجموعهاي پراكنده و ناهمسو،
مردماني هدفمند و آرمانگرا كه همچون كوه، استوار در دستيابي به اهداف
شريعت بودند، گرد آورد.
پيامبر رحمت آمد تا همه منيتها را زدوده و
اتحاد و يكدلي را جايگزين كند. او آمد تا حلاوت گذشت و فداكاري را سرلوحه و
دستورالعمل رفتاري مردم قرار دهد. او آمد تا چهرهاي جديد از بشر و محيط
پيراموني آن در جامعه نقش بندد.
23 سال سختي دعوت به حق را به جان دل
خريد و بر رسالت خويش بدون هيچ ترديدي پاي فشرد. در راه آرمانهاي الهي
خويش وفادارترين ياران خويش را از دست داد و تا زماني كه متمكنين قريش سر
تسليم فرود نياوردند، لحظهاي آرام ننشست.
آيا تاكنون با خود
انديشيدهايم كه چه شد قريش صاحب نفوذ مكه در كمتر از 10 سال آنچنان مقهور
قدرتي شدند كه با دست خالی از ميعادگاه وحي خارج شد و در گوشهاي از خاك
غربت مدينه سكني گزيد؟ اين قدرت لايزال الهي با كدام نيروي توانمند شكل
گرفته بود كه سران قبيله قريش را مجبور به تمكين در برابر خواستههاي
مسلمين در سال دهم هجري كرد. آنگونه كه ابوسفيان در انتظار اماننامه
پيامبر اعظم اسلام (ص) در فتح مكه از منزل خارج نشد و با اعلام امان دادن
پيامبر- حداقل به ظاهر- خود را وامدار بخشش و بزرگواري نبي اكرم اسلام
دانست؟
خداوند پاداش كدامين رفتار پيامبر و ياران او را داد كه
اينچنين قدرتهاي بزرگ سر تسليم در مقابل او فرود آوردند؟ نگارنده بر اين
تصور است كه دو عامل اساسي در پيدايش اين قدرت در صدر اسلام مؤثر بود:
1-
تشخيص راه و استواري در پيمودن آن و توكل بر نصرت الهي و بيتوجهي به عده و
عده قدرت ظاهري قريش كه همين اراده و اعتماد به خداوند بود كه قرآن كريم
در تشريح وضعيت جنگ احد ميفرمايد: ما توان وعده دشمن را در منظر شما كوچك و
توان و نيروي شما را در نزد دشمن بزرگ تصوير كرديم.
2- وحدت و انسجام
در جامعه اسلامي دومين عامل در پيروزي پيامبر عزيز اسلام در مقابل دشمن
بود؛ عاملي كه امروز در جهان اسلام كمتر سراغ آن را داريم و چندپارگي
مسلمانان آنچنان عميق شده است كه رئيس دولت رژيم صهيونيستي با وقاحت تمام
اظهار ميدارد كه امروز روابط نزديك كشورهاي عربي با اسرائيل باعث شده هيچ
خطري را اين رژيم از جانب اعراب احساس نكند و ما و كشورهاي اسلامي به يك
دشمن كه ايران است فكر ميكنيم. چه بر سر وحدت اسلامي افتاده است كه جرثومه
فساد در منطقه احساس آرامش و امنيت كرده و تمام نيروي خود را براي ضربه به
يك كشور اسلامي (ايران) متمركز كرده است.
آنچه امروز در سوريه و
عراق در حال وقوع در دو جبهه حق و باطل است، مصداق پافشاري بر هدف و اميد
به نصرت الهي است كه بارقههاي آشكار آن در آزادي حلب نمايان شد و ميرود
به فضل پروردگار با ايمان و اراده و برگرفته از آموزهها و سيره پيامبر
عظيمالشأن اسلام، پيروزي در كليت منطقه را به نفع جريان مقاومت رقم بزند.
اين
نشانهها، اكنون نه براي جريان و جبهه حق بلكه براي دشمن نيز كاملاً آشكار
شده است و مؤيد آن، گزارشي است كه اخيراً نشريه اكونوميست انگليس به آن
پرداخته است و عربستان را كشوري شكست خورده از ايران در همه عرصهها معرفي
كرده و ايران را پيروز همه ميدانهاي سوريه، عراق، يمن و حتي پيروز در
اجلاس اخير اوپك در افزايش سقف صادرات ايران و كاهش صادرات نفت عربستان
معرفي ميكند. تمام اين پيروزيها را بايد محصول راهي دانست كه رهبر معظم
انقلاب با تأسي از نبي مكرم اسلام (ص)و استقامت در پيمودن مسير سخت مقاومت
طي كرده است و سكان هدايت جامعه آزاد مسلمانان را به آن رهنمون كردهاند.
سرکوب رؤیاپردازی
سیدکامران باقری در شرق نوشت:
از «آلبرت اینشتین» نقل است که: «رؤیاپردازی مهمتر از دانش است؛ چراکه
دانش به دانستهها و درک اکنون ما محدود است، اما رؤیاپردازی، گسترهای به
بزرگی کل جهان و همه درک و دانش آتی بشریت دارد». رؤیاپردازی، نقشی کلیدی
در پیشرفت افراد، شرکتها و کشورها دارد، زیرا نقطه آغاز نوآوری است. زمانی
که تصویری در ورای داشتهها، دیدهها و کردههای موجود، مجال شکلگرفتن
پیدا میکند، تلاش برای تحقق آن تصویر، پیشران نوآوری میشود. اگرچه دانش و
دانستن، راهگشای نوآوری است، اما بدون رؤیایی در دوردستها، حرکتی رخ
نمیدهد که گرهگشایی بخواهد. بدون رؤیاپردازی، عالمان و دانشگران هم
گرفتار تکرار میشوند. بدون رؤیا، گریزی از گامگذاشتن در راههای رفته و
بوی کهنگیگرفتن نیست. صد البته مرادم از رؤیا، توهمات بیپشتوانه نیست که
هیچگاه رنگ عمل و اجرا را به خود نمیبینند. هرچند مرز بین رؤیاپردازی و
توهمبافی بس باریک است. برای روشنشدن منظورم، بهتر است به یکی از مدیران
رؤیاپرداز معاصر اشاره کنم. روز ششم مهر امسال، «ایلان ماسک» در
شصتوهفتمین کنگره بینالمللی فضانوردی روی صحنه رفت و از جزئیات برنامهاش
برای تسخیر مریخ به وسیله انسان خبر داد. در کل مدتی که سخنرانی وی را
دنبال میکردم، مدهوش بزرگی رؤیای او بودم. اینکه یک مدیر چگونه و تحت چه
شرایطی، جسارت رؤیاپردازی در این ابعاد را پیدا میکند؛ یک رؤیاپردازی
صدها میلیارددلاری و دههاساله برای اسکان یک میلیون نفر روی مریخ و
تشکیل یک تمدن بشری پایدار و مستقل از زمین. «ایلان ماسک» همان کسی است که
در شرکت تسلاموتورز، برای ساخت یک خودرو برقی تمامعیار رؤیاپردازی کرد و
در کمال شگفتی جهانیان، مدتهاست این رؤیا را به واقعیت بدل کرد. او همان
مدیری است که در شرکت اسپیساکس، رؤیای راکت چندبارمصرف فضایی فالکون را
محقق کرد و با این کار، هزینه سفرهای فضایی را بهشدت کاهش خواهد داد. وی
همان رؤیاپرداز سیستم حملونقل هایپرلوپ و سولارسیتی است که به هر دو رنگ
واقعیت بخشید. «ایلان ماسک»، یک کارآفرین رؤیاپرداز به معنای واقعی است.
افرادی مانند او یا «استیو جابز»، با مغناطیس جاذب خود، دیگر رؤیاپردازان
را از سراسر جهان به گرد خود جمع میکنند، سپس به پشتوانه قدرت پیشران علم و
فناوری، قالبهای فکری و برداشتهای موجود از شدنیها و نشدنیها را در هم
میشکنند. جمع اندکی از این رهبران رؤیاپرداز در محیطی مناسب میتوانند
کسبوکارهای میلیارددلاری و بینالمللی خلق کنند و به قدرت اقتصادی و
نظامی محیط میزبانشان بهشدت بهبود دهند. با علم به نقش کلیدی رؤیاپردازی،
وقتی به فضای ایران نگاه میکنم، سرکوب رؤیاپردازی و شدت آن مرا بیمناک
میکند. در ایرانِ امروز، سقف پرواز رؤیاها کوتاه است. انواع وزنهها و
قفسهای خودساخته، بال رؤیاهایمان را بسته، نَفَسِ رؤیاهایمان را به شماره
انداخته و موتور رؤیاپردازی را راهی اوراقی کرده است. به اطراف خود
بنگرید؛ چند دانشگر و دانشمند رؤیاپرداز سراغ دارید؟ چند مدیر رؤیاپرداز و
الهامبخش میتوانید نام ببرید؟ دستمان خالی نیست؟ امروزه فضای عمومی کشور
بهگونهای است که رؤیاپردازی به دست خودمان سرکوب و جمع اندک رؤیاپردازان،
فراری داده میشوند. نظام آموزشی کشور بهروشنی و آشکارا قاتل رؤیاپردازی
است. کودکان خلاق و ذاتا رؤیاپرداز را به این نظام آموزشی میسپاریم و
میلیونها جوان تربیتشده برای دنبالهروی و تکرار تحویل میگیریم. غربال
کنکوری نظام آموزشی، مقتدرانه سد راه رؤیاپردازان میشود و جماعت میلیونی
را همرنگ میکند و این تازه اول راه است. نسل جوان پس از تجربه نظام
آموزشی وارد دنیای کسبوکار میشود. بیشتر شرکتهای ایرانی که باید میزبان
آنها باشند، درگیر کارهای تکراری و روتین هستند و ردی از نوآوری در
کسبوکار آنها به چشم نمیخورد. فضای کسبوکار نامناسب، مدیران را درگیر
روزمرگی کشنده کرده و مجالی برای رؤیاپردازی نگذاشته است. در چنین فضایی
صحبت از رؤیاپردازی، مذموم و نشانهای از کمتجربگی یا ناتوانی اجرائی است.
کهنگی و تکرار در فضای کاری شرکتهای ایرانی بیداد میکند. حالا همان
خروجی نظام آموزشی وارد چنین محیطی میشود و اندکبقایای رؤیاپردازی ذاتی
هم بهتدریج رنگ میبازد. فضای عمومی کشور هم مشکل را دوچندان کرده است.
دامهای روزمرگی قدمبهقدم پهن است تا مبادا کسی هوس رؤیاپردازی کند.
بگذارید فقط یک مثال بزنم. در بیشتر کشورهای جهان، جوانان پس از اشتغال به
کار با استفاده از تسهیلات ارزانقیمت بانکی، بهراحتی اقدام به خرید خودرو
به صورت اقساطی میکنند و از آن خودرو به مثابه ابزاری در خدمت زندگی
استفاده میکنند. اما جوان ایرانی باید به دلایل واهی، خودرو را دستکم به
دو برابر قیمت دیگر کشورها خریداری کند. این در شرایطی است که باز به دلایل
واهی، جوان ایرانی به تسهیلات بانکی با نرخ متعارف جهانی هم دسترسی ندارد و
باید با پرداخت نقدی خرید کند. درعمل بخش زیادی از جمعیت عمدتا جوان کشور
باید برای سالهای سال برای خرید خودرو شب و روز تقلا کند. به بیان
سادهتر، جوان ایرانی به جای رؤیاپردازی خلاقانه برای پیشبرد کسبوکار و
اقتصاد کشور، بهترین دوران عمر خود را صرف اموری میکند که در دیگر کشورها
اساسا موضوعیت ندارند. این سرکوب فراگیر رؤیاپردازی، آینده من و شما و
فرزندان این سرزمین را تهدید میکند. فرهنگ عمومی جابهجا همرنگ جماعتشدن
و روزمرگی را تشویق میکند تا اگر رگهای هرچند بیرمق از رؤیاپردازی هم
نزد کسی مانده باشد، جسارت ظهور نیابد. در کشوری که رؤیاها سرکوب شوند،
مقالات علمی هم بوی تکرار میگیرند و پیشرفت علمی دور از دسترس میشود. در
چنین کشوری، اندکرؤیاپردازان باقیمانده هم بار سفر میبندند تا مگر پرنده
رؤیاهای آنها بتواند در سرزمینی دیگر مجال پرواز پیدا کند. در سرزمین
بیرؤیا، مدیران الهامبخش و جریانساز پرورش نمییابند و بنگاههای نوآور
شکل نمیگیرند. در یک کلام، کشوری که رؤیاپردازی در آن سرکوب میشود،
اقتصادی وابسته خواهد داشت و ناخواسته در خدمت ساختن رؤیاهای بیگانگان
خواهد بود. این سرکوبی است که به دست خود من و ما انجام میشود. بیایید از
همین امروز به خود اجازه رؤیاپردازی دهیم و لذت پرواز رؤیاها را از
فرزندانمان دریغ نکنیم. ملتی که رؤیاپردازی را سرکوب کند، اسیر ابدی در
زندان تکرار میماند.
آزادسازي حلب و چندنکته
صادق ملکی در آرمان نوشت:
آزادسازي
حلب پايان جنگ در سوريه نيست، اما آنقدر عظيم و بزرگ است كه ميتواند
مقدمهسازپايان جنگ باشد. اين پيروزي ضربهاي است مهلك به جبهه عربي- تركي و
نگاهي به رسانههاي حامي تروريستها و همچنين حاكي از بغض ناشي از دشمني
با ايران و شك و بهت ناشي از اين پيروزي استراتژيك است. جنگها تلخند، اما
مسلما اگر مقاومتي نباشد تلخيهاي آن دوچندان ميگردد. نميشود يكطرفانه
نداي صلح داد و با نگاه روشنفكرانه صحنههاي جنگ را به حريف سپرد. صلح در
سوريه، فقط و فقط از مسير تصميم جمعي تحقق مييابد. كساني كه بحران سوريه
را به اميد سقوط دو ماهه بشار اسد مديريت كردند نه تنها در كشتارها و
آوارگيهاي مردم سوريه سهيماند، بلكه آنان عامل اصلي تلفات به اتباع خود و
ساير كشورها نيز بوده و هستند. محور عربي- تركي با بحرانسازي در عراق و
سوريه اگرچه نتوانست انتقام سقوط بغداد را بگيرد، اما با تخريب سوريه و
عراق شرايطي مطلوب براي تل آويو فراهم ساخت و عراق و سوريه را محلي براي
تخليه ظرفيت كشورهاي اسلامي كرد. تركيه و متحدان عرب آن با ايجاد جنگ شيعي و
سني فارغ از صدمهاي كه به اتحاد و وحدت مسلمانان زدند، به چهره بيروني
اسلام در نزد افكار عمومي جهان نيز صدمه جدي وارد كردند. لذا پيروزي در
حلب، پيروزي بر جاهلیت و تعصبگري است كه قابل قياس با هيچ دستاوردي نيست.
با وجود اين، بايد دقت كرد كه اين پيروزي بايد مقدمه صلح باشد. جنگ در
سوريه چند وجهي، پيچيده و داراي ابعاد و ملاحظات مختلف منطقهاي و
بينالمللي بوده و هست و بر اين اساس بايد تلاش كرد از پيروزي در حلب پل
صلح و پيروزي مردم را ساخت. جنگها بهطور كلي و جنگ داخلي بهطور مشخص
پيروز مطلق ندارد و اگر در دورهاي هم پيروزي حاصل شود خود بسترساز جنگي
ديگر بوده و ثبات آن ماندگار نيست. تسلط بر دمشق، حلب و لاذقيه اگرچه تسلط
بر استراتژيكترين نقاط سوريه است اما اين مناطق، همه سوريه نيست و بايد به
همه سوريه انديشيد. تسلط نظامي بر حلب امري آني است، اما براي ماندگاري در
حلب بايد كاري فراتر از اقدام نظامي كرد. نگاه فرامذهبي و كار همزمان
سياسي و فرهنگي ميتواند بسترساز آشتي ملي در شيبي آرام باشد. داعش و...
تنها يك عنصر نظامي نبوده و نيستند بلكه برخاسته و حاصل يك ذهنيتاند. بايد
تلاش كرد در كنار شكست نظامي عناصر تروريستي، ذهنيتها اصلاح شده و نگاه
تعاملي ميان همه گروهها و مردم ايجاد شود. ذهنيت سياستمداران محور تركي-
عربي براساس تقابل ميان شيعيان و اهل تسنن است و بايد ايران و متحدان آن
چون هميشه با باز كردن آغوش به روي اهل تسنن اين ذهنيتها را شكست دهند.
توجه داشته باشيم «هلاكو» تنها به كار عباسيان پايان نداد بلكه به كار
اسماعيليان نيز پايان داد، اما نگاه تنگ نظرانه مذهبي حاكم بر تاريخ، فقط
براي خليفه عباسي مرثيهسرايي كرد. كاش حلب دچار بحران و اسير ترويستها
نميشد و همچنان ستاره درخشان و پايتخت اقتصادي سوريه باقي ميماند، اما
آرزوها جایي در سياست و ميدان عمل ندارند. ذهنيتي كه حلب و موصل را قلمرو
تاريخي خود قلمداد مينمايد، راضي شد اين دو شهر به ويرانهاي تبديل شوند
اما در تسلط بغداد و دمشق نباشند. جنگ در سوريه با حلب، پايان نخواهد يافت و
سقوط تدمر خود نمود عيني تداوم بحران است. از منظر حاكميتي تفاوتي ميان
نواحي سرسبز لاذقيه و بيابانهاي تدمر نيست و بايد تلاش كرد راهحل سياسي
اولويت اول حل بحران سوريه باشد. اگر سوريه تجزيه شود موج آن عراق و تركيه
و... را نيز در برخواهد گرفت و اگر رهبران و كشورهاي درگير در بحران بر
محور عقلانيت و تدبير جمعي حركت ننمايند هنوز تا صلح راهي دراز باقيمانده و
جنگ نزديكتر نشان ميدهد. نكته آخرآنكه جهان اسلام دو راه دارد يا بايد
به هم اعتماد كرده و منافع اعتقادي مشترك را سرلوحه اقدامات خود قرار دهد و
براي حل بحران تلاش نمايند يا منافع سياسي را بر منافع اعتقادي ارجحیت
داده و بر يكديگر بتازند. در اين تاختن نقش بازيگران بينالمللي بيشك بيش
از بازيگران منطقهاي بوده و هدايت كلان بازي در دست آنان خواهد بود.