(روزنامه صبح نو – 1395/12/11 – شماره 196 – صفحه 4)
عباس عبدی از مهمترین تئوریسینهای جریان اصلاحات محسوب میشود؛ او از اصلیترین منتقدان اصلاحطلب آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که مانند دیگران دست دوستی به وی نداد و حالا با قید فوریت راهبرد ختم اقدام ساختارشکنانه را به همقطاران سیاسی خود میدهد.
بار دیگر عباس عبدی در قامت یکی از تئوریسین جریان اصلاحات برای پیشبرد این جریان ایدههای جدیدی را ارائه میکند. عبدی که روزگاری مبارزهجو و ستیزهگر بوده است؛ حالا پشیمان از تندروی سابق، اصلاحطلبان را به تجدیدنظرطلبی نسبت به رفتار سیاسی خود در ماههای آتی دعوت میکند. اصلاح اصلاحات هنگامی رخ نموده است که هاشمی رفسنجانی به دیار باقی شتافته است و سازمان رأی دولت حسن روحانی بهعنوان عصای دست اصلاحات به خاطر عدم ناکارآمدی ریزش جدی داشته است.
آغاز مبارزه؛ خروج از حاکمیت
در عصر اصلاحات رقابت برای ارائه راهبردهای ساختارشکنانه و افراطی بود؛ سعید حجاریان و عباس عبدی در این راه دو رقیب جدی بودند؛ اما عباس عبدی با طرح ایده خروج از حاکمیت جریان اصلاحات گوی سبقت را از رقیب دیرینه خود ربود.
در دورانی که جامعه از سیاست زدگی و باندبازی جریان اصلاحات در دولت و مجلس خسته شده بود؛ جریان اصلاحات خواهان ایجاد درگیری درون نظام بود؛ عباس عبدی جلودار این هماورد بود؛ وی در جمع گروهی از ایرانیان مقیم انگلیس درکانون توحید لندن اظهار داشت: «بقای نظام درگرو تصویب و تأیید لایحه تبیین اختیارات رییسجمهور و اصلاح قانون انتخابات است . . . جز تصویب و تأیید این لوایح، هر برخورد دیگری که با آنها صورت گیرد، نهتنها مشکلات نظام را حل نخواهد کرد، بلکه ممکن است به فروپاشی نیز منجر شود». عباس عبدی با ترسیم شکاف مردم با حاکمیت؛ ایده خروج از حاکمیت را طرحریزی کرد؛ وی در همین راستا اظهار داشت: «در صورت تأیید نشدن کامل این دو لایحه، اصلاحطلبان از حاکمیت خارج خواهند شد، زیرا عملاً کاری از دست آنها برنخواهد آمد تا به مطالبات مردم پاسخ دهند. خروج از حاکمیت هم شامل استعفای دستهجمعی رییسجمهور و نمایندگان مجلس ششم است».
مرثیه برای پایان مبارزهجویی
فقدان هاشمی رفسنجانی برای جریان اصلاحات خسارت سنگینی بود؛ هاشمی رفسنجانی توانایی اقناعسازی حامیان دولت برای پذیرش زیست محدود جریان اصلاحات در بدنه دولت یازدهم را داشت و فقدان او ضربه جدی به اصلاحات تلقی میشد؛ هرچند آنان با تکرار «حماسه اکبر» بر دردهای التیام میبخشیدند ولی گویا ناقوس عصر عسرت را بلندتر از همیشه میشنیدند.
در این میان عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «مبارزهجویی یا اصلاحطلبی؟ / تناقضی که باید حل شود» معتقد است که فقدان هاشمی رفسنجانی، جریان اصلاحات را دچار تناقض جدی در ارتباط با حاکمیت کرده است. وی مدعی است که کنشگری هاشمی رفسنجانی معطوف به همسویی با راهبرد اصلاحات نبوده است و این برداشت اشتباه طیفی از اصلاحطلبان است زیرا «حضور هاشمی در قدرت به نمایندگی از اصلاحطلبان نبود. وی به دلیل جایگاه شخصی و اینرسی سیاسی خودش چنین حضوری را داشت و هیچگاه هم علاقهای نداشت که کسان دیگری را نمایندگی کند.» عباس عبدی گروههای سیاسی را به « اصلاحطلب یا مبارزهجو» تقسیمبندی میکند و سپس هویتسازی «بر نظام» اصلاحات را مبارزهجویانه و انسدادآفرین برای سیاستورزی رسمی تعبیر میکند و در تغییر مؤلفههای هویتبخش اصلاحات پر حضور دوجانبه در جامعه و حکومت اشاره میکند و در همین راستا نوشت: «غلبه یافتن سیاست مبارزهجویی بر سیاست اصلاحطلبی است. مبارزهجو هویت خود را در طرد و تقابل و ضدیت با طرف دیگر تعریف میکند.
بخش مهمی از هویت او سلبی و در نفی پدیده یا موجودی است که با آن مبارزه میکند. در چنین شیوهای هر کس که با یک پدیده مبارزه میکند، دارای هویت مشترک میشود. مبارزه و انقلاب قرین یکدیگر میشوند. به همین دلیل است که همه اقشار و گروههای متناقض نیز در جریان انقلاب همسو و با هویت مشترک میشدند. درحالیکه سیاست اصلاحطلبانه از دوگانهسازیهایی که سوخت لازم برای روشن کردن موتور مبارزه را تأمین میکند و یکطرف فرشته و طرف دیگر را دیو توصیف نماید پرهیز میکند. در سیاست مبارزه، اصل بر مبارزهجویی است. هرکس زندان برود، تندتر بنویسد، شجاعتر باشد، حقانیت همراه اوست. درحالیکه در سیاست اصلاحطلبانه شجاعت سیاسی و مبارزهجویی واجد حسن ذاتی نیست. در اصلاحطلبی، شجاعت معنای دیگری پیدا میکند.»
فرجام اصلاحات
عباس عبدی نماد زیستار پرتناقض جریان اصلاحات است؛ از دوران مبارزهجویی با حاکمیت و مردم تا هراس از حذف همیشگی. در این سالیان عقبنشینیهای تاکتیکی اصلاحات به عقبگرد همهجانبه راهبردی بدل شده؛ بهنحویکه هویت اصلاح طلبانه تنها میراث دهه هفتاد به یغما رفته است. این روزها محمدرضا تاجیک رساترین صدای اصلاح طلبانه است؛ او با تقسیم اصلاحطلبان به «دروغین و راستین» اعلام کرده است که «کمتر اصلاحطلبی، اصلاح طلبانه» رفتار میکند؛ وی معتقد است که در عصر اعتدال، اصلاحطلبان باید «هویت» خود را حفظ کنند و «اصلاحطلبان باید از زیر آستری که دیگران به رویشان کشیدهاند بیرون بیایند و چهره واقعی خود را به نمایش بگذارند...» و فرجام این اقدام باعث خواهد شد که «بیتردید...جنبش اصلاحطلبی آرام، آغاز به مردن خواهد کرد اگر اصلاحطلبان از هویت و تمامیت جنبشی خود قدردانی و پاسداری نکنند.»
و حالا عباس عبدی برای اینکه بر تابوت اصلاحات مرثیهسرایی نکند؛ از ایده خروج از حاکمیت پشیمان است و خواهان کنش مشارکتی جریان اصلاحات در ساحت سیاست ورزی کشور است بهنحویکه «اصلاحات اگر نتواند در ساختار رسمی مشارکت کند بهسرعت یا حذف میشود یا چارهای ندارد جز آنکه مسیر براندازی را انتخاب کند» او حتی در بازنگری الگوی رفتاری اصلاحات برای عبوراز تناقضگویی سران اصلاحات، از برچسب «تواب بودن» هراس ندارد. گزارههای اعلامی عبدی، راز مگوی سران جریان اصلاحات و معتقد است «اسم این کار را نیز توابسازی نگذارد، هرچند اگر هم گذاشت، عوارض تواب شدن از زندگی در این تناقض بیپایان بهتر است.»
در این آینه تمامرخ، عباس عبدی نماد اصلاحات است؛ مبارزه جوی پشیمان.
http://sobhe-no.ir/newspaper/196/3/7254
ش.د9504105