قاسم بابایی
سفر وزیران خارجه و دفاع آمریکا به خاورمیانه پس از یک وقفه بار دیگر انجام شد.
دیدار رایس و رابرت گیتس با سران مصر، عربستان، اردن و نیز شرکت این دو نفر در اجلاس مشترک شورای همکاری خلیجفارس که طی آن خواستار بکارگیری راههای کمک کشورهای همسایه عراق برای ثبات و امنیت در این کشور شدند در حالی انجام شد که مستندات موجود نشان میدهد عربستان سعودی با کمک آمریکا در منطقه به شورشیان سنی یاری میرساند.
از سوی دیگر کاخ سفید با طرح شعارهایی همچون «ایرانهراسی» و «تهدید ایران!!» موجب شده تا این کشور معاملات تسلیحاتی کلانی را با اعراب خاورمیانه منعقد کند. جزئیات این قراردادها در 30 ژوئیه منتشر شد که طی آن آمریکا قرارداد فروش سلاح به ارزش 20 میلیارد دلار به عربستان سعودی و 5 کشور حاشیه خلیجفارس را اعلام نمود. علاوهبر آن جزییات کمکهای نظامی به رژیم صهیونیستی و مصر را نیز اعلام کرد که قرار شد، این کمکها برای این رژیم در ده سال آینده به 30 میلیارد دلار و برای مصر به 13 میلیارد دلار برسد.
اما امروز مشکلات آمریکا در خاورمیانه که کانون تمدن بشری و همه ادیان آسمانی «یهود، مسیحی و اسلام» و مبداء و ترمینال عظیم انرژی جهان نیز است بیداری و خروش اسلامی میباشد از بزرگترین دغدغههای آن بعد از پایان جنگ جهانی دوم محسوب میشود.
یکی از دلایل پیروزی نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم پیشدستی در مدیریت اوضاع خاورمیانه و کمکرسانی و امداد غرب به اتحاد شوروی از طریق ایران برای مقابله با حملات آلمان نازی بود.
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، آمریکا با اجرای آموزههای نظامی، امنیتی، سیاسی چون آیزنهاور، نیکسون، کارتر، ریگان در طول دهههای 50 تا 90 میلادی سعی کرد تحولات مربوط به نوسانات انرژی و نفت خاورمیانه را تحت کنترل خود درآورد. از این رهگذر، آمریکا را میتوان پیگیرترین بازیگر خارجی در منطقه خاورمیانه به شمار آورد.
برای اجرای چنین سیاستهایی، آمریکا به نیروهایی با گرایش لیبرالیستی در خاورمیانه متوسل شد. اما قبل از حصول نتیجه نهایی در این زمینه، تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی در فلسطین اشغالی و نیز حمایتهای مستقیم غرب بهصورت علنی از آن، باعث شده تا زمینههای نفرت مردم خاورمیانه از آن روز به روز بیشتر شود. همین امر خود ناکامی و شکست غربگرایان یا جنبشهای لیبرالیستی در جهان اسلام و خاورمیانه را با این اشتباه استراتژیکی غرب در حمایت از اشغالگران را به همراه داشت.
نوزاد نامشروع خاورمیانه در حالی سقط جنین شد که عوارض ناشی از آن، با زخمهایی چون جنگهای اعراب و اسراییل و شکستهای مکرر اعراب، کهنهتر و عمیقتر شد. اما در کانون این تحولات پدیدهای جدید چون بنیادگرایی دینی از یکسو و سیاسی شدن و ظهور گرایشهای افراطی در مسلمانان علیه حضور آمریکا در منطقه و جهان اسلام را به همراه داشت.
اگرچه تحولات پس از جنگ اعراب و اسراییل در 1973، انعقاد صلح کمپ دیوید و سفر انور سادات خائن به سرزمینهای اشغالی نشان از وارد شدن اعراب از مرحله نظامی به سیاسی و پیمودن روند سازش با اشغالگران قدس شریف دارد، اما فروش سرسامآور سلاحهای آمریکایی به کشورهای منطقه چندان دوام نیاورد. زیرا تقسیم این منطقه به دوستان و دشمنان آمریکا از انتهای دهه هفتاد میلادی نشانههای تحولات سریع و انقلابی، چون پیروزی انقلاب اسلامی ایران، احیای تمدن و ارزشهای اسلامی، گسترش بیداری ملتها، رقابتهای قدرتها برای نفوذ بیشتر در منطقه، تسلیح نمودن گروههای تندروی اسلامی توسط آمریکا در افغانستان، عربستان، سودان، فلسطین، معادلات قدرت را علیه منافع غرب و در رأس آن آمریکا بههم ریخت.
دهه هشتاد، دهه ظهور بنیادگرایی اسلامی و موج غربستیزی و آمریکاستیزی و تقابل دولتها ـ ملتهای عرب خاورمیانه بود. تا جایی که اکنون دولتهای غربگرای خاورمیانه به موازات آمریکا و غرب، مورد خشم و نفرت افکار عمومی جوامع خود قرار گرفتهاند. حکومتهایی با حداقل دموکراسی و بهرهمندی از استانداردهای مدرن، که فقط حیات خود را مدیون ارتباط آمریکا و اروپا میدانند. نتیجه آن توقف پروژه پرطمطراق تقسیم منطقه به دو قطب طرفدار و مخالف ایران در گام نخست را به همراه داشت. در حالی که هدف سفر رایس و گیتس به کشورهای غرب، بویژه عربستان سعودی و مصر، در تبلیغات سنگین انجام شده تسلیح این کشورها در برابر ایران بیان شد که هدف اصلی در نظر گرفته شده پس از جلسات اخیر کاخ سفید، ارایه باجی در قالب معاملات تسلیحاتی با اعراب در ازای تعهد سران عرب به حمایت از سیاستهای آمریکا در عراق و توقف حمایت از تروریستهای اعزامی به عراق بوده است. در عین حال مقرر شده بود که رسانهها با هدف اعمال فشار روانی به مقامات ایران، هدف اصلی این سفر را دادن امتیاز ارایه سلاحهای جدید به اعراب برای مقابله با ایران و ایجاد یک جبهه ضدایرانی در منطقه نشان دهند.
رایس در حالی پیش از پایان گرفتن سفر همزمان وزیران جنگ و خارجه آمریکا به کشورهای عربی، رسماً به شکست این پروژه اعتراف کرد که پیش از انجام سفر بسیاری از محافل قدرتمند آمریکا، نسبت به اعطای سلاحهای پیشرفته به اعراب به دلیل ارتباط نزدیک سران عرب با «القاعده» نگران شده بودند. آمریکا در حالی موفق به جلب حمایت آنان نشد که بیشتر این کشور را در فهرست دریافت کمکهای نظامی آمریکا قرار دارند.
رایس گفته است؛ اعراب نهتنها هیچ تعهد جدیدی را نپذیرفتند، بلکه بیانیه کشور پس از اجلاس تنها مبنیبر ادامه حمایت و کمک مالی و سیاسی به دولت عراق بوده است. ابوالغیظ، وزیر خارجه مصر نیز ادعا کرده است که ما خواستار عدممداخله هر قدرت خارجی در عراق هستیم و این تأکیدی دوباره به خواستههای گذشته ماست.
این در حالی است که اختلاف در آمریکا بر سر نتیجه دادن این رویه یعنی فروش سلاح به اعراب آنچنان گسترده است که حتی جمهوریخواهان و دموکراتها اعلام کردند که ما بهعنوان عمده مخالفان فروش تسلیحات به عربستان و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، نگران آن هستیم که با تغییراتی ناگهانی در نظام سیاسی این کشور، اسلحه به دست مخالفان ایالات متحده بیفتد. چیزی شبیه آنچه در ایران در سال 1979 رخ داد. آنها میگویند، سیاستهای غلط بوش در خاورمیانه و گرفتار شدن در باتلاق عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین باعث از میان رفتن زیرساختهای همهجانبه ایالات متحده شده است. بهطوری که پس از طوفان کاترینا در نیواورلئان، با گذشت سه سال از آن زمان، همچنان این مناطق با بحرانهای شدید اقتصادی، اجتماعی دست به گریبان هستند که گویی هرگز در اولویتهای بوش قرار ندارد. ترکیدن یک لوله بخار در منتهن نیویورک که همزمان با نطق ضدتروریستی بوش بود و یک کشته و دهها زخمی و وحشت بسیاری را برجای گذاشت، که منابع اطلاعاتی، این حادثه را ناشی از پوسیده بودن لولهها و بیتوجهی دولت بوش به زیرساختهای کشور اعلام نمودند. ریزش پل معروف روبروی رودخانه میسیسیپی که تاکنون بیشتر از 15 کشته و 48 ناپدید و دهها زخمی برجای گذاشته است، از دیگر دلایل سیاستهای غلط بوش در صرف هزینههای میلیاردی بیدلیل برای عراق و حضور در خاورمیانه میباشد.
این عده معتقدند در حالی که مالیاتدهندگان آمریکایی هزینه سنگین سرسامآور سیاستهای غلط بوش را در خاورمیانه میپردازند ریاض به تأمین مالی گروههای مخالف سنی در عراق میپردازد و بوش و کاخ سفید بدون هیچ اعتراضی به این کار، به سعودیها اجازه میدهد تا از مرز عراق گذشته و به شورشیهایی بپیوندند که طبق ارزیابی کاخ سفید، هر ماهه حدود 600 تا 800 شورشی خارجی از عربستان وارد عراق میشوند. حال آنکه دولت بوش و خانواده پادشاهی عربستان سعودی، وجوه مشترک بسیاری دارند که از جمله میتوان به نفت و رقبایی مشترک مانند ایران اشاره کرد.
اما مورد دیگر تمایل شدید هر دو کشور در تکذیب و انکار نقش مؤثر عربستان در 11 سپتامبر 2001 و در حمایت از القاعده میباشد که ارتباطهای شاهزادگان سعودی چون «بندر بنسلطان» وزیر کشور فعلی عربستان که سفیر سابق آن در سه دهه گذشته در آمریکا بود و نیز جانشین وی که بعد از کمتر از یکسال از مسؤولیت سفارت عربستان در واشنگتن به دلیل ارتباط با لابیهای صهیونیستی و منبع حمایتهای مالی القاعده به کشورش برگشت شد.
آنچه مسلم است، آمریکا و کشورهای مرتجع عرب منطقه در نهایت چارهای ندارند جز آنکه نقش ایران را در معادلات تعیینکننده خاورمیانه بپذیرند و چنانکه بوش برای آرامش و امنیت عراق دست نیاز بهسوی ایران دراز کرده است. بدون شک اصرار بر اشتباهات گذشته مانند زمزمههایی که به تازگی در مورد تکرار تهاجم به لبنان و حمله به ایران و غیره شنیده میشود میتواند انبار باروت خاورمیانه را به مرز انفجار «کامل» برساند، انفجاری که نهتنها صدای آن، بلکه آتش آن هم در قاره سبز، اثر خواهد گذاشت و ضربات سهمگین به آنان خواهد زد.