(روزنامه كيهان ـ 1395/12/26 ـ شماره 21587 ـ صفحه 2)
1- از مدتها پیش و به خصوص در فضای پس از برجام و به ویژه از آن زمانی که ناگزیر به این اعتراف رسیدیم که غرب به وعدههای خود در برجام پایبند نیست، این موضوع مطرح شد که ما سر دو راهی جنگ با دنیا و تعامل با دنیا قرار گرفتهایم و منطق حکم میکند که تعامل را برگزینیم و در چارچوب تعامل به توافقاتی بیندیشیم که مانع وقوع جنگ علیه ایران و کشیده شدن دامنه جنگ منطقه به ایران شود. کمی بعدتر و زمانی که «ترامپ» سرکار آمد همینها به بازتولید عبارتهای قبلی روی آورده و گفتند ترامپ آدم پیشبینیناپذیری است و تصمیمهای حساب نشدهای میگیرد پس بهتر است که حرفی نزنیم که ناراحت شود. امروز در یک گام جلوتر میگویند علامتهایی وجود دارد که نشان میدهد با ترامپ هم میتوانیم مذاکره و توافق کنیم بنابراین باید فضای سیاسی و رسانهایمان را در رابطه با آمریکا آرام کنیم تا به توافقاتی در مباحث منطقهای دست پیدا کنیم. وقتی این خط سیر را طی دو تا سه سال اخیر مرور میکنیم درمییابیم که همه بحث این است که ما به توافق با آمریکا و نه ادامه راهی که تاکنون رفتهایم بیندیشیم این در حالی است که در آمریکا دقیقا برعکس این فکر و عمل میشود یعنی آمریکاییها - چه دموکرات و چه جمهوریخواه، چه مجلسی و چه دولت، چه در دوره اوباما و چه در دوره ترامپ- به هیچوجه به توافق با ایران فکر نکرده و عمل نمینمایند و حسب آنچه در بحث برجام تجربه کردیم تسلیم ایران را دنبال میکنند پس حتی اگر ایران بخواهد از رویه مبتنی بر استقلالطلبی و هویتخواهی خود دست بردارد - که دست برداشتن آن تضعیف شدید ایران را در پی میآورد - باز هم به توافق با آمریکا دست پیدا نمیکند بلکه باید به تسلیمی بیندیشد که حریف را جسورتر خواهد کرد. در این میان بعضی از چهرههای سیاسی برای اینکه چنین تسلیم شدنی را توجیه کرده و از قبح آن بکاهند، میگویند آن سوی واقعه، جنگ است!
2- بعضی از افراد مدعی هستند که هماینک ایران از رادار آمریکا و اروپا خارج شده و موضوعات دیگر جای آن را گرفته است و از این رو عقل و منطق حکم میکند که ما کاری نکنیم که دوباره در رادار آمریکا و اروپا دیده شده و به مسئله اول جهان تبدیل شویم. از منظر این افراد در چند سال اخیر به مرور موضوع ایران از دستور کار دشمنی آمریکا و اروپا و توابع آنها خارج شده و مسایل و چالشهای جدیدی نظیر چالش اقتصادی میان آمریکا و اروپا، چالش امنیتی اروپا و روسیه، چالش امنیتی ناشی از گروههای تکفیری، چالش اسرائیل و اروپا، چالش آمریکا با عربستان و موضوعات داخلی دیگری نظیر بروز و ظهور پدیده ملیگرایی افراطی (جنبش فاشیستی راستها) اولویت و موضوعیت پیدا کردهاند. اگر از این افراد پرسیده شود که نشانه یا نشانههای اینکه ما از رادار آمریکا و اروپا خارج شدهایم چیست؟ قادر نیستند بجز یک دسته حرفها و تحلیلها پاسخی بدهند و حال آنکه خیلی از این افراد دیپلمات یعنی نیروی مسئول متصدی در حوزه سیاست خارجی هستند و در پاسخ به چنین سوالی نباید تحلیل بکنند بلکه دقیقا باید فهرستی از موارد عملی شده را ارائه کنند تا بشود براساس آنها تصمیم گرفت.
و این همه در حالی است که همه شواهد، مدارک و قرائن بیانکننده آن است که «انقلاب اسلامی» و نظام دینی برآمده از آن کماکان و تا آخر مشکل اصلی و کلیدی آمریکا و اروپا و عوامل آن با ایران است. تداوم تحریمهای آمریکا علیه ایران و تکرار قرار گرفتن ایران در محور شرارت در همین دو هفته اخیر - در قالب منع سفر شهروندان ایرانی به آمریکا - و تمرکز تلاشهای آمریکا در منطقه روی نیروهای همگرا با جمهوری اسلامی نمونههای واضحی از این اسناد هستند. از قضا میتوان با استناد به موقتی بودن چالش کشورهایی نظیر ترکیه و روسیه با اروپا و آمریکا گفت آنچه اصالت و دوام ندارد تنشهای محدودی است که این افراد آنها را جایگزین ایران در رادار آمریکا ارزیابی مینمایند. به عنوان مثال طی ماههای اخیر چالش محدودی که از سطح الفاظ و عبارتهای رسانهای فراتر نرفت بین ترکیه و آمریکا به وجود آمد و در روزهای اخیر این موضوع کاملا به فراموشی سپرده شد و آمریکاییها در موضوع سوریه و منطقه امن به توافق رسیدند و درست در زمانی که ترکیه به کانون رخدادهای امنیتی و تحرک تروریستی تبدیل شده بود و از طرف دیگر همه اذعان میکردند که ایران در مقایسه با همسایگان خود از امنیت بسیار بالایی برخوردار است، مقامات جدید آمریکا از قرار دادن شهروندان ترکیه در لیست کشورهایی که گفته میشد به دلیل برخوردار بودن از گروههای فعال تروریستی نمیتوانند به آمریکا وارد شوند، خودداری کرده و شهروندان ایران را که به عنوان امنترین کشور مورد تصدیق بود را در لیست عدم ورود قرار دادند. پس کاملاً واضح است که این سخن که ایران از رادار خارج و دیگران جای آن نشستهاند نادرست بوده و نوعی تصویرسازی خیالی است.
3- بعضی از این افراد در جلسات باصطلاح کارشناسی مدعی هستند که اولاً سیاست ایران مبتنی بر تبدیل شدن به هژمون در منطقه است ثانیاً تلاش ایران نه تنها نفعی برای ایران ندارد بلکه ایران را در معرض انواعی از تهدیدات، تعهدات و ضررها خواهد کرد ثالثاً با نگاه واقعبینانه به سطح توانمندی، ایران باید به جای فکر کردن به «منطقهای ایرانی» به «ایرانی در منطقه» بیندیشد و بداند که هیچ کشوری قادر به تثبیت خود به عنوان قدرت هژمون نیست. واقعیت این است که در همه این گزارهها مغالطه و دروغپردازی وجود دارد چرا که از یک سو اگر هژمون همان سلطهطلبی و استثمار ملتهای دیگر باشد چنین چیزی از نظر مبانی انقلاب و سیاستهای نظام مردود است و تاکنون هم ایران برای چنین امر مذمومی گامی برنداشته است اما واقعیت بزرگتر این است که مشکل غرب و شرق و رژیمهای وابسته به آنها با ما «هژمون» ما نیست چه اینکه میدانند چنین چیزی در دستور کار ایران نیست مشکل آنها دقیقاً «قدرت» ایران است. در واقع این افراد هم که در ایران هژمونطلبی- موهوم- ایران را نفی میکنند، دنبال نفی قدرت ایران هستند و دقیقاً از همین روست که در داخل جمهوری اسلامی بر هر نقطهای که مصداق قدرت ایران باشد و یا هر موقعیت قدرتساز جمهوری اسلامی حمله میکنند و درصدد تضعیف آن برمیآیند اینها با منطق قدیمی «ایران یک لولهنگ هم نمیتواند بسازد» از ایران میخواهند که از مسیر علمی عقب بنشیند و علم را به کشورهای غربی محول کرده و خود به عنوان مشتری کالاهای صنعتی به آنها مراجعه کند از این روست که برای اینها انهدام موقعیتهای قدرتساز ایران نه تنها امری مذموم نیست بلکه از آنجا که سبب حل مسئله ایران با غرب است، افتخارآمیز نیز میباشد. این افراد در مسایل منطقهای که بیتالغزل قدرت ایران است همان چیزی را از ایران طلب میکنند که آمریکا، اروپا، اسرائیل، عربستان، ترکیه و... از ایران طلب میکنند منتهی اینها با آنها یک فرق بزرگ دارند، آنها یعنی آمریکا و... موقعیت ایران را بسیار ارزشمند میدانند و به زبان هم میآورند، اینها به دستاوردهای بزرگ منطقهای ایران لقب «زمین سوخته» و «هژمونی خسارتبار» میدهند و در واقع میخواهند- اگر بتوانند- اینها را مفت به ترکیه و عربستان و اسرائيل و آمریکا بدهند!
4- اینها مدعی هستند برای اینکه کشور درگیر جنگی نشود باید هر آنچه را که شرط عدم تحقق جنگ است را به جا آوریم. در واقع در اینجا نیز دو مغالطه و دروغ بزرگ وجود دارد. یک ادعا این است که اینها مدعیاند آمریکا و... با ما جنگی ندارند و ما نباید به جنگی که میتواند وجود نداشته باشد، جامه تحقق بپوشانیم. واقعیت این است که این جنگ مدتهاست و بخصوص از 2012 علیه ایران راه افتاده و بصورت گرم هم ادامه دارد برای درک این موضوع ساده کافی است به منطقهای که در آن جنگ وجود دارد نگاه کنیم ببینیم این جنگ در کدام منطقه است؛ عراق، سوریه، یمن و لبنان. خب این کشورها متحد نسبی مان هستند یا متحد نسبی آمریکا؟ در این کشورها چه طیفها و گروههایی در معرض جنگ پرشدت قرار دارند؟ اینها ادامه طبیعی انقلاب اسلامی ایران هستند یا ادامه جبهه سلطه؟ در این جبههها سهم و نقش ما کم است یا زیاد؟ وقتی در هر شهرستان ایران، امروز، مزار «شهدای حرم» وجود دارد و همین الان نیروهای ما در سوریه و عراق درگیر جنگی پرشدت هستند که آمریکا و عوامل آن بر ما و مردم دوستدار ایران تحمیل کردهاند، چطور میتوانیم بگوئیم ایران از رادار دشمن غرب دور شده و جنگی وجود ندارد کاری نکنید که جنگی درگیرد.
مغلطه دوم آنها این است که خود را نیروی مخالف جنگ و برطرف کننده آن معرفی مینمایند و حال آنکه به گواهی آنچه در صحنه منطقه مشاهده میشود، نرمش و سادهاندیشی جنگ را در پی میآورد کما اینکه در سوریه و عراق اینطور شد و امروز در این دو سرزمین که دولتهای آن در اوائل گمان میکردند توطئهای وجود ندارد، درگیر جنگی پرشدت شدند. قرار گرفتن ایران در فهرست شرارت که ابتدا در دوره بوش- خاتمی و سپس در دوره ترامپ- روحانی اتفاق افتاده است نیز بیان کننده آن است که نرمش با آمریکا، ایران را به لبه جنگ سوق میدهد از سوی دیگر از این افراد باید پرسید هم اینک که جنگی واقعی علیه قدرت و اعتبار ایران در منطقه و زمین مقاومت روی داده است و پاکترین فرزندان این مرز و بوم به مصاف رفتهاند، شما برای اینکه چنین درگیری با پیروزی جبهه خودی تمام شود، چه کار میکنید؟ آیا از نظر شما چنین دفاعی اعتبار دارد تا مقاومت در جنگی که از وقوع آن پرهیز میدهید، اعتباری داشته باشد؟
http://kayhan.ir/fa/news/100338
ش.د9504394