یکی از کارکنان رنگینپوست سازمان ملل که پیشتر در یکی از کشورهای آفریقایی روزنامهنگاری میکرده، از وضعیت ایران میپرسد. از محمود احمدینژاد میپرسد و هنوز حرفهای عجیبوغریبش در سازمان ملل را به یاد دارد. از وضعیت سیاسی اکبر هاشمیرفسنجانی میپرسد و برایم عجیب است با اینکه سالها از دولت او گذشته، هنوز هاشمی را به یاد دارد.
حالا از درگذشت آیتالله هاشمیرفسنجانی ٤٠ روز گذشته؛ مردی که میتوانست نقش قوه عاقله جریانهای سیاسی کشور را ایفا کند. او در عرصه سیاست خارجی هم فرصت و پتانسیل بالقوهای بود که میتوانست برخی جریانها را در کشورهای عربی با جمهوری اسلامی ایران همسو کند و از همه مهمتر ارتباط خوبش با عربستان بود؛ اما همانطور که برخی جریانها تلاش کردند در عرصه داخلی بهجای استفاده از قدرت تعادلبخش او، هاشمی را به مهرهای سوخته تبدیل کنند، درباره ارتباط با عربستان هم بهجای ایجاد فرصت، او را به چشم تهدید میدیدند.
با سفر هفته گذشته حسن روحانی به دو کشور عربی در ماههای باقیمانده از عمر دولت یازدهم، بالاخره قطار عربی به راه افتاد؛ اما دیرهنگام. گفته شده کویت از سوی اعضای شورای همکاری خلیجفارس پیغام برقراری ارتباط بهتر را با جمهوری اسلامی ایران آورده و قرار بوده این سفر، حسن اتفاق این تغییر رویکرد شود؛ اما این پرسش همچنان بیپاسخ مانده است: درحالیکه کشورهای کوچک عربی زیر سایه پدرخوانده خود، بیشتر رفتارهایشان را تنظیم میکنند، چطور میتوانند بدون تمایل او یعنی عربستان، به رابطه با ایران تمایل نشان دهند؟ عربستان و ایران یکی از چند دوره حضیض ارتباطی را طی میکنند و نشانهای از تغییر رویکرد هم در رفتارهایشان دیده نمیشود. به نظر میرسد در این شرایط فرصت بهبود رابطه به عمر دولت یازدهم قد نمیدهد.
فرصت از دست رفته
با درگذشت آیتالله هاشمیرفسنجانی باید واقعبینانه گفت بخش بزرگی از پتانسیل بهبود رابطه ایران و عربستان از دست رفت؛ پتانسیلی که پس از سالهای بحرانی جنگ و حمایت عربستان از عراق، توانسته بود روی سکه را بازگرداند و حکومت سعودی را به ارتباط با ایران متمایل کند.
اگرچه همیشه تیزی رقابت این دو کشور خودنمایی میکرد. تهران و ریاض چه در دوران شاه و چه بعد از انقلاب، در چند حوزه با هم رقابت داشته و دارند؛ نقش منطقهای و مورد وثوقبودن کشورهای دیگر، ایفای نقش در جهان اسلام و تأثیرگذاری روی قیمت نفت. اینها همه مواردی است که رابطه این دو کشور را به تاریخی پر افتوخیز گره میزند. آیتالله هاشمی در این بین پتانسیلی بود که میتوانست در بهبود رابطه تأثیرگذار باشد؛ اما از آن استفاده نشد و حتی در دو دولت محمود احمدینژاد سوزانده شد.
اقامت ١٥روزه در عربستان، ملاقاتهای مکرر چه در عربستان و چه در حاشیه کنفرانسهای اسلامی که دو کشور حضور داشتند، تماسهای تلفنی دوستانه و تأکید به مراقبت از سلامتیشان، حلوفصل ماجراها با مذاکره و البته فائقآمدن بر تنشهای موجود. اینها شمایی کلی است از رابطه ایران و عربستان در دوران آیتالله هاشمیرفسنجانی. رابطه این دو کشور اگرچه همیشه از روابط صمیمانه آیتالله با خاندان ملک فهد و ملک عبداالله تأثیر میپذیرفته؛ اما حوادث ریزودرشت دیگر نیز بر آن چیره بود. جنگ ایران و عراق و حمایت عربستان از صدام، کشتار حجاج و توقف اعزام به حج، جنگ کویت و تغییر دولت در ایران، شیب فرازوفرود این رابطه را بیشتر و کمتر میکرد.
چرا زمینه سفر ایجاد نمیشد؟
این اواخر هرازگاهی در مصاحبهها از آقای هاشمی درباره اینکه چرا برای بهبود رابطه با عربستان کار خاصی انجام نمیدهد، پرسیده میشد. درحالیکه برخی معتقد بودند او میتواند با سفر به عربستان، زمینه کاهش تنش را فراهم کند، آیتالله میگفت برای سفر به عربستان مشکلی ندارد؛ اما باید در قالب یک طرح و درخواست نظام چنین کاری انجام شود؛ اما زمینه چنین سفری فراهم نشد.
جواد ظریف بعد از در گذشت آیتالله هاشمی در گفتوگو با «انتخاب» در سؤالی درهمینباره پاسخ داده: «ایشان تلاشهایی در دولت قبل انجام داده بودند و فرمودند که با وجود توافقات در این حوزه، متأسفانه آنها اجرائی نشد و بعد از آن ایشان دیگر خیلی آمادگی ورود به این موضوع را نداشتند مگر اینکه ضمانتهایی وجود داشته باشد که به نتیجه برسد. البته متأسفانه نزدیک به یکسالونیم گذشته ما بیشتر احساس میکردیم که دولت سعودی به دنبال حل مشکل نیست و بیشتر دنبال ایجاد تنش است؛ به همین دلیل خیلی زمینه برای استفاده از وضعیت احترام ویژهای که آیتالله هاشمی داشتند، وجود نداشت چون حکام سعودی بیشتر دنبال این بودند که تصویری را به دنیا ارائه دهند که این مشکل وجود دارد...»
آبان ٩٤، حسین صادقی، سفیر دولت حسن روحانی در عربستان، در گفتوگو با «شرق» درباره استفاده از پتانسیل هاشمی در بهبود رابطه با عربستان به دو نکته اشاره کرد: «آقای هاشمی بهعنوان شخصی که معمار مناسبات ایران و عربستان بوده است، از جایگاهی خاص و ویژه برخوردار است؛ ولی دو اتفاق افتاده است که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم؛ یکی در کشور ما و دیگری در عربستان. در عربستان یک انتقال قدرت شکل گرفته است. آقای هاشمی رابطه دوستانه و عاطفی خاصی با آقای ملک سلمان ندارد، البته با هم دیدار داشتهاند، ولی با مرحوم ملکعبدالله مناسبات دوستانه مبتنی بر اعتماد متقابل شکل گرفته بود. در عربستان هم پذیرشی که در گذشته درباره نقش ایشان وجود داشت، دیگر به آن شکل نیست؛ البته این به آن معنا نیست که از جایگاه آقای هاشمی کاسته شده است. نکته دوم در داخل کشور ماست. در چند سال اخیر شاهد بودیم که یکسری نیروها تلاش کردند نقش آقای هاشمی را در داخل کشور تضعیف کنند. این هم مزید بر علت شده است که آن نقشی را که ایشان در گذشته داشتند، امروز نتوانند به آن شکل ایفا کنند. علاوهبرآن، وقتی ایشان میخواهد به عربستان برود، باید با اختیار برود و بتواند کار را جلو ببرد».
اوضاع وخیم
حسن روحانی در اولین نشست مطبوعاتی خود بعد از انتخابات درحالیکه هنوز وارد ساختمان ریاستجمهوری نشده بود، درباره سیاست خارجی دولتش گفت که بر رابطه با همسایگان بهویژه عربستان تأکید دارد؛ اما این سخن در ریاض شنیده نشد. مضاف بر آن، درگذشت ملکعبدالله و جانشینی ملک سلمان و رویکارآمدن جوانها در این کشور، حکایت را پیچیدهتر کرد. جنگ در سوریه، کمک مالی به تروریستها و تکفیریها و لشکرکشی به یمن، بر وخامت اوضاع ایران و عربستان افزود.
صادقی آبان ٩٤ درحالیکه چند ماه از آغاز به کارش در ریاض میگذشت، گفت که ١٢ سال است ایران و عربستان با هم هیچ گفتوگوی جدیای نداشتهاند و همین میتواند سرمنشأ بسیاری از اختلافات باشد. چنانکه بوسه سفیر ریاض بر پیشانی آیتالله هاشمی توانست منجر به سوءتفاهمات فراوانی شده؛ آنقدر که عربستان سفیرش را به کشور فراخواند و مدتها ریاض در تهران سفیر نداشت. معاون عربی وقت وزیر خارجه درباره این ماجرا به «شرق» توضیح داد که «در حوزه کشورهای عربی وقتی در کشوری برای تبریکی به حضور مقام اول آن کشور میرسند، روی بینی او را میبوسند و بالاتر از بینی، یعنی پیشانی را نمیبوسند و بوسیدن پیشانی، نشاندهنده جایگاه ویژه و بالایی است که برای برخی از آنها قائل میشوند».
درحالیکه جریاناتی در داخل کشور برای بهبود روابط به آیتالله هاشمی اختیار نمیدهند و تصویر او را تخریب میکنند، در عربستان هم از احترام قائلشدن برای او هراس دارند. همین مفروضات بر اینکه آیتالله هاشمی پتانسیلی بود که میتوانست در رابطه ایران و عربستان تأثیرگذار باشد، صحه میگذارد. به همین بهانه میتوان نگاهی به تاریخچه این رابطه داشت.
٣ دهه کج دار و مریز رابطه
آیتالله هاشمی در سالهای جنگ در کسوت ریاست مجلس و جانشین فرمانده کل قوا و در دورانی که رئیس دولت سازندگی بود، با عربستان در مراوده بود. او در چند اظهارنظر درباره سیاست خارجی دولتش میگوید که سیاست خارجی دولتش این است که دشمنتراشی نکند؛ اما با دشمنها و آنهایی که دشمنی میکنند، قاطعانه برخورد میکند. بااینحال هاشمی در رابطه با عربستان چند فراز مختلف را پشت سر میگذارد. سالهای جنگ و حمایت عربستان از عراق، کشتار حجاج و قطع اعزام حجاج، بازگشایی دوباره حج و گرفتن میزبانی اجلاس کنفرانس اسلامی از عربستان و برگزاری آن در تهران که ابتدای دولت اصلاحات برگزار شد. او رابطه پرفرازونشیب با این کشور را قطع نکرد و حتی در مواردی برای مذاکره خود به اتاق طرف عربستانی میرفت.
سالهای جنگ
ابتدای جنگ، عربستان پنج آواکس از آمریکا خریداری کرده بود و اطلاعاتش به عراقیها کمک زیادی میکرد. هاشمی بارها در اظهاراتش از این موضوع انتقاد کرد.
بعد از عملیات والفجر هشت و فتح فاو در سال ٦٤، کشورهای عربی که تا پیش از آن در سکوت از عراق حمایت میکردند، متقاضی خروج ایران از خاک عراق شدند. عمان و عربستان دراینبین خیلی جدی موضع گرفتند و عربستان گفت که اگر ایران به کویت حمله کند، عربستان از کویت حمایت میکند.
بعد از ناکامی در کربلای چهار و اندکی بعد از ماجرای مک فارلین، هاشمی در نوروز ٦٦ نامهای به امام نوشته بود که برای حل چند مشکل از امام درخواست کرده بود.
رفقا و رقبای حذف نشدنی
یکی از آنها ماجرای رابطه با آمریکا بود. احتمال داده میشود که در آن نامه به درگیریهای هرساله در حج و روابط تیره با عربستان هم اشاره شده باشد؛ چون امام در پاسخ نوشته بود که تلاش کنید راه حج مردم بسته نماند.
درحالیکه ٢٩ تیر ٦٦ پرچم آمریکا روی نفتکشهای کویت نصب شده بود. شورای امنیت قطعنامه ٥٩٨ را به اتفاق آرا تصویب کرد؛ اما ١٠ روز بعد از این قطعنامه بود که مأموران سعودی در مراسم برائت از مشرکان، تعدادی از زائران را به خاک و خون کشیدند. در آن حادثه ٢٧٥ ایرانی کشته شد. گفته میشود به مهدی کروبی، سرپرست وقت حجاج ایرانی، گفته شده بود که از سوی ملک فهد، پادشاه، اختیار تام دارند. شایعه شده بود که ایرانیها همراه خود مواد منفجره حمل کردهاند. رابطه دو کشور بعد از این اتفاق قطع شد؛ اما با تماسهای هاشمی با خاندان سعودی رابطه دو کشور دوباره برقرار شد.
سال ٦٧ اندکاندک فضای بینالملل به نفع ایران تغییر میکرد که سلطان قابوس، پادشاه عمان، پیامهایی بین ایران و عربستان ردوبدل کرد.
١٧ آذرماه ١٣٧٠ کنفرانس سران اسلامی در سنگال نقطهعطف رابطه تهران و ریاض بود. هاشمی در تلاش بود که رابطه با عربستان را به حالت عادی بازگرداند. در حاشیه آن اجلاس هاشمی و امیر عبدالله که در آن زمان ولیعهد عربستان بود، با هم ملاقات کردند. هاشمی دراینباره نوشته: «آقای امیرعبدالله هم از طرف عربستان به آنجا آمده بود. من رئیسجمهور بودم و ایشان ولیعهد بود. طبیعتش این بود که اگر ملاقاتی میشود، ایشان پیش من بیاید. کشور ما بزرگتر بود. وقتی بحث ملاقات شد، ایشان گفته بود فلانی بیاید، گفتم: چه عیبی دارد؟ ما میرویم. دو کشور مسلمان که باهم این حرفها را ندارند. این کار اولین تأثیرش را در نفس آنها گذاشت که ما آنگونه که فکر میکنند، مغرور نیستیم». در این ملاقات درباره برگزاری اجلاس بعدی کنفرانس اسلامی در تهران صحبت میشود و ولیعهد هم موافقت میکند.
دومین دیدار هاشمی و امیرعبدالله به اواخر دوران ریاستجمهوریاش بازمیگردد. هاشمی به همراه هیئت همراه عازم سفر به پاکستان بود که تلاش داشت میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی را بگیرد. در این سفر، هاشمی بار دیگر با امیرعبدالله دیدار میکند و قرار میشود بنا بر دیدار قبلی، این بار امیرعبدالله به ملاقات هاشمی برود: «در اجلاس سران در پاکستان، قرارمان این شد که ایشان به اتاق ما بیاید. چون هرکدام از ما اتاقی داشتیم، در سنگال من رفته بودم و در اینجا بنا بود که او بیاید. من در مجلس نشسته بودم که دیدم یکدفعه آمدند و گفتند: امیر منتظر شماست. آقای ولایتی گفتند: قرارمان این بود که ایشان بیاید، الان چهکار کنیم؟ گفتم: برویم، ما نباید تکبر کنیم و اصل بر حرفزدن است. بلند شدیم و به طرف اتاقشان رفتیم، یکدفعه دیدیم که ملکعبدالله و همراهانش از اتاق به بیرون برای استقبال ما آمدند و گفتند: آمادهایم که به اتاق شما برویم. اصلا یکدفعه زیرورو شدند؛ یعنی همان حالت تواضعی که نشان دادیم، ایشان را به آنجا آورد».
سال ٧٥ بحرانهای جدیدی در عرصه سیاست خارجی رخ داده بود. ماجرای آمیا، ماجرای میکونوس و انفجار برجهای الخبر در عربستان همگی چالشهایی دوباره بر سر راه سیاست خارجی شدند. که البته به دولت اصلاحات به ارث رسیدند.
سال ٨٤ بعد از رقابت در انتخابات ریاستجمهوری، احمدینژاد پیروز شد و شهریور ٨٤ هر دو به سفر رفتند. احمدینژاد راهی نیویورک شد و هاشمی راهی جده. احمدینژاد در سازمان ملل اظهاراتی درباره ساختار سازمان ملل و استکبارستیزی کرد و به دنبال آن قطعنامهای علیه ایران در شورای امنیت تصویب شد. در ملاقات خصوصی ملکعبدالله با هاشمی درباره پرونده هستهای صحبت شده بود که مشخص بود نگرانی او افزوده شده است؛ آنچنان که با هیئت همراهش در جده جلسه کاری گذاشت.
هاشمی سفرهای متعددی به عربستان داشت. ۲۰ خرداد ۱۳۸۷ از وی که سمت رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشت، بهعنوان میهمان ویژه کنفرانس بینالمللی گفتوگوی اسلامی دعوت به عمل آمد تا در این کنفرانس شرکت کند. در این سفر ۱۰ روزه هاشمی اجازه یافت از منطقه فدک بازدید کند.
هاشمی در دوران ریاستش بر مجلس، ریاستجمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام فرازوفرودهایی با عربستان و شخص ملک فهد و ملکعبدالله را تجربه کرد، اما سیاست خارجی دولتش موجب شد در هیچکدام از فرودها متوقف نماند و رابطه جمهوری اسلامی ایران را با این کشور بزرگ و تأثیرگذار بر جامعه مسلمانان و کشورهای عربی دستخوش گزند حوادث نکند. اگرچه تجربه قطعرابطه هم در دورانش داشته است، اما بالاخره همان قطع رابطه را به نحوی مدیریت کرده و دوباره بازگشایی کرد. نقش و رفاقت او عاملی بود که میتوانست چراغخاموش این دو کشور بزرگ مسلمان را به سمت روشنایی و بهبود پیش ببرد، اما از دست رفت و رقابت منفی دو کشور مشخص نیست چه سرنوشتی در منطقه رقم خواهد زد.
http://www.sharghdaily.ir/News/115433
ش.د9504401