اکبر هاشمیرفسنجانی در عرصه سیاست ایران بیبدیل است و راز دوام و قوام او بهیادماندنی و خواندنی؛ دربارهاش حرف و سخن بسیار گفتهشده است؛ حرفهایی در تعریض یا تعریف، در نکوهش یا ستایش، در نقد یا مدح از او که تا حد زیادی به میزان تأثیرگذاری و حضورش در عرصه سیاست بستگی داشت. هاشمیرفسنجانی نمونه منحصربهفرد در تاریخ معاصر ایران است؛ چهرهای ماندگار. اگرچه او در جایگاه نفر اول نظام سیاسی نبود، اما مادامالعمر در صفحه سیاسی و ساخت سیاسی مؤثر و مورد توجه ماند. او از همان جوانی در مقام الگوی سیاسی خود، امیرکبیر را میپسندید و همین انتخاب او باعث شد اقدامی کمنظیر و خرق عادت طلاب زمان انجام دهد؛ خواندن کتاب نویسندههای سکولار و در رأس آنها فریدون آدمیت و بعدها نوشتن درباره میرزا تقیخان فراهانی، آن الگوی راه آینده. آیتالله هاشمیرفسنجانی در ساخت انقلاب مؤثر بود و در میانسالی، زمانی که سیاستمداری شاخص بود و در مقام رئیس دولت کشور جنگزده ایران قرار داشت، لقب سردار سازندگی به او اطلاق میشد؛ او الگوی توسعه امیرکبیر را ملکه ذهنش کرده بود؛ اصلاحات در کوتاهترین زمان.
موافقان و مخالفان او و روشش بسیارند، ولی آنچه باعث دوام و قوام هاشمیرفسنجانی شد، همان راهی است که سالهای آخر عمر خود در پیش گرفت: «بازگشت به متن جامعه». حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس سیاسی و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران، در نشست «بررسی کارنامه سیاسی و علل محبوبیت هاشمیرفسنجانی» از دلايل محبوبیت آیتاللهِ فقید میگوید و آن را در یککلمه خلاصه میکند: «مردمگرایی». جلاییپور در نشستی که انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش دانشگاه علامهطباطبایی در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی برگزار کرد، هاشمیرفسنجانی را سیاستمداری مذهبی، ملی، مردمی، توسعهگرا و نهادساز میخواند. هفتم تیر ١٣٩٥ بود که انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش دانشگاه علامه طباطبایی با بیانیهای موجودیت خود را اعلام کرد: «حتی شاید دو سال تلاش برای ایجاد تشکلی با خاستگاه دانشجویی کم باشد. پس بگذارید بدون توجه بهروزهای گذشته با امید و سرمستی آغاز به کار انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش را اعلام کنیم».
تشکل دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی روزهای تلخ زیادی به خود دیده و پیکره این تشکل اگرچه قفل سنگین هفتساله را بر در آن تحمل کرد، ولی نتیجه آن جمود فکری برای دانشجویان، ستارهدارشدن و اخراج بود و برای استادان آن دانشگاه، بازنشستگی زودهنگام، تعلیق و بار دیگر اخراج. مدتها طول کشید تا زمان به تیر سال ٩٥ برسد و تشکلی دانشجویی بار دیگر فعالیت خود را در این دانشگاه شروع کند... فعالیتی که چندماه بیشتر بهطول نینجامید و در آذر همان سال این تشکل حکم دو ماه تعلیق از فعالیت گرفت تا ١٦ بهمن همان سال. نشست «بررسی کارنامه سیاسی و علل محبوبیت آیتالله هاشمیرفسنجانی» اولین نشست این تشکل دانشجویی در سال جدید است؛ با بازخوانی علل محبوبیت سردار سازندگی در سپهر سیاسی ایران.
سقوط صدام با پذیرش قطعنامه
جلاییپور صحبت خود را در دو بخش درباره هاشمیرفسنجانی ارائه میدهد: شناختش از آیتالله و نوع مواجهه هاشمیرفسنجانی با جامعه سیاسی ایران. حمیدرضا جلاییپور در میان طیفهای متعدد دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی سخن خود را از زمان آشناییاش با هاشمیرفسنجانی که به سال ١٣٥٥ برمیگردد، آغاز میکند. جلاییپور چنین روایت میکند: «بعدها این آشنایی در دوران جنگ ادامه پیدا کرد و در دوره فرمانداری من در کردستان. دوره اصلاحات که روزنامه جامعه را تأسیس کردیم، مقامات رسمی جریان اصلاحات با ما جلسه برگزار نمیکردند، در همان دوره ایشان قبول میکردند که با ما جلسه داشته باشند. زمان که به سال ١٣٨٨ رسید و آیتالله، ساکت فتنه نام گرفت، در آن سالهای سخت، هاشمیرفسنجانی، اصلاحطلبان پیشرو را به حضور میپذیرفت و سخنانشان را میشنید».
او با «مردمگرا» خواندن هاشمیرفسنجانی سخن خود را ادامه میدهد: «زندهیاد هاشمیرفسنجانی با ویژگی مردمگراییای که داشت مسائل و مشکلات کشور و جامعه را با همفکری و هماندیشی با همگان حلوفصل میکرد. اداره کشور در زمان جنگ، تلاش برای پایان آن و ارائه راهکارهای مهم برای خاتمه جنگ تحمیلی، ازجمله اقدامات هاشمیرفسنجانی بهشمار میآید». او با گفتن اینکه، اگر آن زمان دیر میجنبیدیم، پنج استان کشور را دشمن از بین میبرد؛ میگوید: «سقوط صدام زمانی کلید خورد که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را قبول کرد».
چرا سردار سازندگی؟
جلاییپورتوسعهگرایی را از ویژگیهای هاشمی رفسنجانی میخواند و دلیل لقب سردار سازندگی را نتیجه مشی توسعه گرای او میداند: «هاشمی، حوزوی بود و آموزش سنتی دیده بود، اما بسیار تلاش میکرد که ادبیات علوم انسانی، ادبیات مارکسیستی و لیبرالیستی را بشناسد. ایشان ادبیات توسعه را بهخوبی دنبال کرده بود و آن را میشناخت و حتی در جلسهای که مسعود پزشکیان نقل میکند، آیتالله هاشمی گفته بود این نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» چیست که دانشجویان آن را دنبال میکنند. کسی در آن جلسه بلند شده بود و برای ایشان تئوری را توضیح داده بود». او ادامه میدهد: «در قضیه سال ٨٨ هاشمیرفسنجانی آن خطبه مشهور را خواند و چند راهحل پیشنهاد کرد».
هاشمی و مخالفت با بنیادگرایی
او مخالف بنیادگرایی بود؛ این بخشی از گفته جلاییپور درباره هاشمیرفسنجانی است. آیتالله درعینحال که توسعهگرا بود، مخالف بنیادگرایی هم بود، غربستیز نبود و به دنبال توسعه روابط با غرب بود. او در انقلاب، میانهروی را شکل داد و اعتدالگرا بود و اعتدالگرایی از زمان او شکل گرفت. هیچوقت از مردم فاصله نگرفت. به گفته جلاییپور، ارتباط نزدیک جریانهای سیاسی اصلاحطلب و اعتدالگرا با یکدیگر، مهمترین وزنه در برابر تندرویها بود که مرهون عملکرد هاشمیرفسنجانی است؛ درحالیکه در دوران اصلاحات نقدهای بسیاری علیه او انجام شد؛ اما او هیچگاه ارتباط خود را با اصلاحطلبان قطع نکرد.
جلاییپور چنین سخن خود را به پایان میرساند: «هاشمیرفسنجانی در خیلی از برههها بهشدت زیر رگبار سخنان مخالفان بود؛ ولی قدمی از اعتقادات خود نسبت به اهداف انقلاب کنار ننشست و مردم در روز تشییع پیکر آن مرحوم، با حضور چشمگیر خود چنان استقبالی از آن مراسم کردند که چشم تمام جهان و مخالفان خیره شد».
هاشمی را لیبرال میدانم
نشاط بار دیگر به فضای دانشجویی بازگشته است؛ صادق زیباکلام در جمع پرشور دانشجویان، بزرگترین دستاورد هاشمیرفسنجانی را نهادینهکردن جریان اعتدال میخواند. او دومین سخنرانی است که در جمع چند صدنفره دانشجویان علامه طباطبایی سخن میگوید. زیباکلام معتقد است: «هاشمی با اندک زیادی تسامح، لیبرال بود؛ نه به این معنا که تعلق به مشرب جان استوارت میل داشت یا به مکتب نئولیبرالها، یقینا او با این مکاتب آشنایی نداشت؛ اما وقتی تجربه شخصی با چنین کسانی داشته باشیم و آنان را از نزدیک ببینیم و با آنان سخن بگویم، میبینید که من چندان بیراه نمیگویم».
او به کابینه اول هاشمیرفسنجانی اشاره میکند: «در آن کابینه هم مصطفی معین، حسین کمالی، محمد خاتمی و عبدالله نوری هست و هم مصطفی میرسلیم، علیاکبر ولایتی و این نشان میدهد هاشمی اصولگرا نیست». زیباکلام با اشاره به ویژگی هاشمیرفسنجانی در زمینه ارتباطش با لیبرالیسم، میگوید: «آقای هاشمی متکلم وحده نبود و این از ویژگی انسانهای لیبرال است.
هاشمیرفسنجانی یقینا با مکاتب لیبرالیسم آشنایی نداشت. اما رفتار وی نشان میداد همان ویژگیهای یک انسان لیبرال را داراست». او با نقل خاطرهای از دبیرکل حزب اسلامی کار درباره هاشمیرفسنجانی، ادامه میدهد: «حسین کمالی که جزء وزرای آیتالله بود، نقل میکرد یک شب در هیئت دولت درباره یک بحث اقتصادی ساعتها بحث کردیم و اواخر بحث مشخص شد آقای هاشمی از بحث خسته شده و در نهایت تصمیم گرفتند این موضوع را به رأی بگذاریم و قبل از رأیگیری هم گفتند اگر کسی واقعا با این طرح مخالف است، اصراری نیست در دولت بمانند؛ اما باوجود اینکه چنین گفت، من و دکتر معین رأی مخالف دادیم». زیباکلام روایت میکند: «کمالی میگفت ما تصمیم گرفتیم از دولت خارج شویم و فردای آن روز به حضور آقای هاشمی رسیدیم و گفتیم با توجه به مخالفت شب گذشتهمان با طرحی که در دولت به رأی گذاشته شد، میخواهیم استعفا دهیم؛ اما پاسخ آقای هاشمی این بود که شما کار و زندگی ندارید؟!».
زیــباکلام بــا مقایــســه بـــرخــورد هاشمیرفسنجانی و احمدینژاد با مخالفان خود میگوید: «اگر وزیری در دولت احمدینژاد چنین حرفی میزد، چه برخوردی میشد؟ به همین دلیل است که من هاشمی را لیبرال میدانم. شما هیچ مسئولی را پیدا نمیکنید که بگوید من چیزی را به آقای هاشمی گفتم و مورد غضب وی قرار گرفتم و کنار گذاشته شدم».
زیباکلام با اشاره به اینکه هاشمیرفسنجانی اهل تساهل بود، ادامه میدهد: «فقط بعد از انقلاب و جنگ نبود که هاشمی را آدمی لیبرال میبینیم؛ بلکه در سالهای پیش از انقلاب هم وقتی در تابستان ٥٤ سازمان مجاهدین اعلام کرد مارکسیست شده و کسانی که در سازمان با این مشی مخالف بودهاند را از میان برده است، اختلافاتی میان مبارزان مسلمان و مارکسیست به وجود آمد؛... اما هاشمیرفسنجانی به کمک آقای طالقانی و مهدویکنی فتوایی گرفتند که فاصله با مارکسیستها مشخص است؛ اما بههیچوجه به دنبال مبارزه با آنان نیستیم و دشمن اصلی ما رژیم شاه است». زیباکلام با بیان اینکه هاشمیرفسنجانی از سالهای ۶۵ و ۶۶ فهمیده بود جنگ نباید ادامه یابد، گفت: «هاشمی بهجد دنبال عادیسازی ارتباط با آمریکا بود؛ اما در زمان امام نتوانست همانطور که جنگ را خواباند، آمریکاستیزی را هم بخواباند و با درگذشت امام، این موضوع در آن زمان به نتیجه نرسید».
http://www.sharghdaily.ir/News/119239
ش.د9600346