تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۵  ، 
کد خبر : ۳۰۰۹۸۳

استراتژي مشاركت

پایگاه بصیرت / كالين اِل.پاول/ برگردان: محمود فيروزي

(ماهنامه اطلاعات راهبردي ـ 1382/12/15 ـ شماره 10 ـ صفحه 24)

گسترده و عميق

اين روزها اكثر مردم وقتي به سياست خارجي آمريكا مي‌انديشند، اولين مسأله و برخي مواقع تنها مسأله‌اي كه به ذهن آن‌ها مي‌رسد ابعاد جنگ با تروريسم است يعني بازسازي عراق و افغانستان، مشكلات خاورميانه و هسته‌هاي تروريستي كه در جنوب شرق آسيا، اروپا و حتي ايالات متحده در كمين نشسته‌اند. اين نگراني طبيعي است. تروريسم بين‌الملل در سپتامبر سال 2001 عملاً به خاك آمريكا حمله كرد و به دلايل قابل درك جامعه خشمگين آمريكا خواهان محاكمه افراد مسؤول در اين حادثه است. مردم آمريكا همچنين مي‌خواهند بدانند چرا اين حملات به وقوع پيوست و خواستار يك سياست خارجي هستند كه اطمينان دهد چنين حوادثي هرگز دوباره روي نخواهد داد.

همچنين طبيعي است كه جنگ با تروريسم در اولويت شماره يك سياست خارجي آمريكا قرار گرفته است و تا زماني كه آن جا لازم باشد همچنان اولويت اول سياست خارجي آمريكا باقي خواهد ماند. چرا كه تروريسم ـ كه احتمالاً با تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي ارتباط دارد ـ در حال حاضر به بزرگترين تهديد براي جان مردم آمريكا تبديل شده است. شكست دادن تروريسم اولويتي است كه نه تنها اقدام نظامي براي سركوب يكايك تروريست‌ها ترساندن حاميان دولتي آن‌ها را مي‌طلبد بلكه همكاري‌هاي چندجانبه در زمينه اجراي قانون و تبادل اطلاعات را اقتضا مي‌كند. اين سياست دربرگيرنده تلاش‌ها و اقداماتي كه هم تروريسم را به عنوان يك ابزار سياسي بدنام سازد و هم منشأ اصلي و واقعي انگيزه و جذب تروريست را از بين ببرد. اما دامنه استراتژي آمريكا فراتر از جنگ با تروريسم مي‌رود. در واقع يك استراتژي منحصر به برخورد با تهديدات فوري در نهايت نخواهد توانست آن‌ها را شكست دهد ـ همانطوري كه تخليه آب يك قايق سوراخ ايجاد شده در آن را تعمير نخواهد كرد. با اين وجود، تمركز شديد بر روي خطوط مقدم جنگ بر ضد تروريسم درك اين نكته را براي مردم دشوارتر از معمول ساخته است كه استراتژي آمريكا واقعاً درباره چيست؟ همه ما اين جمله قصار را مي‌دانيم كه مي‌گويد شما اسب را مي‌توانيد به سوي آب برانيد اما نمي‌توانيد آن را وادار كنيد آب بخورد. اين روزها به نظر مي‌رسد كه يك دولت مي‌تواند يك سياست خارجي منطقي را طراحي كند اما نمي‌تواند مردم را وادار سازد آن را بپذيرند يا درك كنند.

ديدگاه بوش رييس‌جمهور آمريكا

براي منتقدان هر دولت بر سر كار در آمريكا، متهم كردن رييس‌جمهور به نداشتن ديدگاه جهاني يا نداشتن استراتژي همواره يك خط مؤثر و تشويق‌برانگيز است. هر مشكلي به اين ضعف نسبت داده مي‌شود گواينكه اگر اين مسأله نبود، جهان به طور كامل اهداف آمريكا را تأمين مي‌كرد. متأسفانه اين انتقاد در مورد برخي دولت‌هاي آمريكا به واقعيت نزديك شده است اما در مورد دولت كنوني صدق نمي‌كند. جورج دبليو بوش رييس‌جمهور قطعاً داراي ديدگاه جهاني بهتر است هم‌چنين وي داراي استراتژي براي تبديل آن ديدگاه به واقعيت و عمل است. من اين را مي‌دانم چرا كه در طراحي آن حضور داشته‌ام.

استراتژي رييس‌جمهور اولين بار در دسامبر 2002 به طور علني در سند استراتژي امنيت ملي ايالات متحده مطرح شد. اين سند مختصر كه كمتر از 40 صفحه است استراتژي امنيت ملي آمريكا اولويت‌هاي سياسي را در 8 بخش اساسي، مشخص مي‌كند. اين بخش با هم به يك استراتژي منسجم افزوده مي‌شود كه فراگير و عميق، با ابعاد گسترده و آينده‌نگري است كه همان قدري كه در پي فرصت‌ها براي ايالات متحده است، با خطراتي كه اين كشور با آن مواجه است نيز آشناست. البته يك سند استراتژي عمومي نمي‌تواند به طور كلي در مورد تمام گزينه‌هايي كه رهبران يك كشور برمي‌گزينند،‌ بي‌پرده و علني باشد. با گفتن تمام آن چه مي‌انديشم و طراحي مي‌كنيم به دشمنانمان، ما و متحدان خود نفعي نمي‌بريم. با اين وجود مواضع اعلام شده اين دولت به ميزان قابل توجهي با صراحت و صداقت همراه بوده است. اين مسأله بيانگر شخصيت خود رييس‌جمهور است. مردي كه با پشتكار و ثبات قدم آن چه را مي‌گويد كه در نظر دارد و آنچه را كه در نظر دارد مي‌گويد.

بنابراين وقتي متوجه مي‌شويم كه استراتژي سياست خارجي ما هم از سوي ناظران داخلي و هم از سوي ناظران خارجي درست درك نمي‌شود تا حدودي عجيب است. در سطح گسترده‌اي ادعا مي‌شود كه طراحي استراتژي ايالات متحده غير واقع‌بينانه است. اين گونه نيست. اغلب ادعا مي‌شود كه اين راهبرد در جهت روش‌هاي نظامي و نامتوازن است. اما اين گونه نيست. كراراً به عنوان راهبردي از آن ياد مي‌شود كه بيش از حد به تروريسم پرداخته و در نتيجه گرايش به سوي جنگ پيشگيرانه در مقياس جهاني دارد. قطعاً اين طور نيست.

بخشي از اين سوء تعبيرها با مطالعه متن آن روشن مي‌شود. راهبرد امنيت ملي مفهوم جنگ پيشگيرانه را در فضاي هيجاني بعد از 11 سپتامبر روشن كرد و اين كار نيز دلايل روشن و مشخص خود را دارد. يكي از دلايل آن اين بود كه به مردم آمريكا دوباره اطمينان دهد كه دولت از شم تصميم‌گيري برخوردار است. همانطوري كه بوش رييس‌جمهور گفته است و هر انسان عاقلي درك مي‌كند اگر شما با تهديدي آشكار و مشخص كه با ابزار در اختيار قابل كشف شناسايي است، شما بايد با آن برخورد كنيد. منتظر نمي‌مانيد كه آن تهديد عملي شود،‌ اجازه نخواهيد داد حملات بعدي در آينده به وقوع بپيوندد بلكه شما دست به اقدام مي‌زنيد قبل از آن كه حمله ديگري صورت گيرد.

دومين دليل گنجاندن مضمون (جنگ) پيشگيرانه در استراتژي امنيت ملي اين بود كه به دشمنان ما اين پيام را بدهد كه آن‌ها در مشكل بزرگي گرفتار شده‌اند. القاء ميزان خاصي از نگراني در گروه‌هاي تروريستي اين احتمال را افزايش مي‌دهد كه آن‌ها فعاليت‌هاي خود را متوقف سازند يا اشتباهاتي مرتكب شوند كه در نتيجه آن به دام افتند. از اين گذشته برخي دولت‌ها نه به دلايل ايدئولوژيك، بلكه به دليل فرصت‌طلبي شريك جرم تروريسم بوده‌اند. جلب توجه رهبران چنين كشورهايي به اين كه هزينه‌هاي بالقوه فرصت‌طلبي آن‌ها بسيار بالا رفته است، لازم بود.

اين دلايل هر قدر هم مناسب باشند برخي ناظران به طور كلي هم در گستره (جنگ) پيشگيرانه در سياست خارجي و هم در محوريت مفهوم پيشدستي در راهبرد آمريكا اغراق و مبالغه كرده‌اند. در مورد گستره جنگ پيشدستانه، اين ايده تنها در مورد آن دسته از تهديدات غير قابل پيشگيري صدق مي‌كند كه از سوي بازيگران غير دولتي مانند گروه‌هاي تروريستي صورتي مي‌گيرد. اين ايده به‌هيچ‌وجه به مفهوم جايگزيني براي بازدارندگي نيست بلكه تنها براي تكميل آن است. در مورد محوريت اين ايده نيز بايد بگويم اين گونه نيست چرا كه بحث جنگ پيشدستانه در استراتژي امنيت ملي تنها دو جمله از سندي كه داراي هشت بخش است را به خود اختصاص داده است.

برخي در داخل آمريكا بنا به دلايل جانبداران و تعصبات خود استراتژي امنيت ملي را تحريف كرده‌اند و تلاش مي‌كنند دولت بوش را با تبديل بيم و نگراني ناشي از جنگ پيشدستانه به قرينه «موشك و مشت» دوران جنگ سرد، در اوايل قرن بيست و يكم، دولت بوش را بد جلوه دهند. در عين حال برخي ديگر در خارج از آمريكا اهداف و نيات آمريكا را با استفاده ظاهري از تصوير آينه‌اي تحريف كرده‌اند. آن‌ها با استفاده از تاريخ لكه‌دار سياسي خودشان، اين پرسش را مطرح كرده‌اند كه اگر قدرتي را كه ايالات متحده در اختيار دارد ما داشتيم با آن چه مي‌كرديم و به اشتباه نيات «هابز»ي خود را به حساسيت‌هاي عمدتاً (جان) لاكي‌ ما فرافكني كرده‌اند. اما هر اتفاقي كه افتاده است تحريف استراتژي سياست خارجي آمريكا نيازمند اصلاح است. اين تحريف به ناظران صادق و بي‌طرفي كه تلاش مي‌كنند سياست و خط مشي آمريكا را درك كنند، صدمه زده است و اين مسأله به دليل تعصبات نامعقول است.

اولويت مشاركت:

راهبرد امنيت ملي آمريكا ما را تحت شرايط خاص و محدودي ملزم به پيشدستي مي‌كند. ما آماده اقدام براي اجراي اين مسؤوليت كه تازگي آن بيشتر در صراحت آن نهفته تا در ماهيت آن، هستيم. اما استراتژي ما با پيشدستي تعريف نمي‌شود. از همه بالاتر، استراتژي رييس‌جمهور، راهبردي مشاركت‌جويانه است كه قوياً بر نقش محوري ناتو و ساير متحدين ما از جمله سازمان ملل تأكيد مي‌كند.

باور نمي‌كنيد؟ شايد اين مسأله به دليل اظهارات مضري باشد كه در سطح گسترده ادعا مي‌كرد كه تصميم اخير بوش در تقاضاي قطعنامه جديد شوراي امنيت سازمان ملل در مورد بازسازي عراق پس از جنگ يك تغيير ناگهاني در اين سياست بود. اگر كسي اين گونه فكر كند، بايد اين واقعيت را ناديده بگيرد كه بوش رييس‌جمهور آمريكا در تاريخ 12 سپتامبر سال 2002 به سازمان ملل رفت تا خواستار اجراي قطعنامه‌هاي صادره (جمعاً 16 قطعنامه) از سوي آن شورا شود؛ اينكه قطعنامه شماره 1441 شوراي امنيت كه در آن به رژيم عراق اخطار داده شده بود كه به تعهدات خود براساس قطعنامه‌‌هاي سازمان ملل عمل كذب به اتفاق آراء در نوامبر سال 2002، به تصويب رسيد؛ اينكه ما براي صدور قطعنامه ديگري به منظور متحد ساختن جامعه بين‌المللي در طول ماههاي قبل از شروع عمليات آزادي عراق تلاش كرديم اينكه ما در ماه مه سال 2003 پس از عمليات آزادي عراق براي تصويب قطعنامه شماره 1483 به سازمان ملل متحد رجوع كرديم و تحريم‌ها بر ضد عراق را كه موضوعيت خود را از دست داده بود لغو كرديم و اينكه ما در ماه آگوست خواستار صدور تصويب قطعنامه شماره 1500 شديم كه شوراي حكومتي عراق را به رسميت شناخت.

اگر ما اين اقدامات را ماه به ماه انجام نداده بوديم، تصميم رييس‌جمهور براي مراجعه به شوراي امنيت سازمان ملل متحد در دسامبر 2003 ـ ادامه تلاش‌هاي رييس‌جمهور تا تصويب قطعنامه شماره 1511 كه با 15 رأي موافق در مقابل هيچ مخالفي در 16 اكتبر به تصويب رسيد ـ چرخش عمده‌اي در سياست و خط‌ مشي او محسوب مي‌شد. اما دولت همه اين اقدامات را به عمل آورد. در واقع، براساس اين نظر اگر ما در زماني كه مرحله بعدي بازسازي عراق در دست اجرا بود به سازمان ملل رجوع نمي‌كرديم، تغيير در خط ‌مشي آمريكا به وجود آمده بود. اگر در اينجا تغييري مشاهده شده است، چرخش اين مفسر از قواعد اساسي منطق است.

مشاركت‌جويي شعار استراتژي ايالات متحده در اين دولت است. مشاركت اين نيست كه تسليم ديگران شويم بلكه مشاركت به مفهوم همكاري با آنهاست. علاوه بر حفظ و ارتقاي مشاركت‌هايي كه به يادگار مانده است، رييس‌جمهور خواهان مشاركت‌هاي جديد براي برخورد با چالش‌هاي نوين است. برخي از اين چالش‌ها و مانند صندوق جهاني براي مبارزه بيماري ايدز، گستره‌اي جهاني دارند. برخي ديگر از اين چالش‌ها مانند طرح مشاركت خاورميانه كه براساس آن كمك‌هايي براي اصلاحات آموزشي، اقتصادي و سياسي در سراسر جهان عرب ارايه مي‌شود، منطقه‌اي است. فراتر از مشاركت‌جويي اصول قرار دارد. راهبرد رييس‌جمهور، فراتر از هر چيز، در آزادي و منزلت در سطح جهان، ريشه دارد رييس‌جمهور مي‌نويسد: آمريكا بايد قاطعانه و مصصم براي خواسته‌هاي غير قابل مذاكره مانند شأن و منزلت انساني، حاكميت قانون، محدوديت‌هايي براي قدرت مطلق دولت‌ها، آزادي بيان، آزادي مذهبي، دادرسي عادلانه، احترام به حقوق زنان، تسامح قومي و مذهبي و احترام به مالكيت خصوصي ايستادگي كند. ما هميشه و اكنون آماده اقدام براي اين ارزش‌ها هستيم. اين ارزش‌هايي است كه ما از طريق مشاركتي كه ايجاد مي‌كنيم و توسعه مي‌دهيم، تأمين مي‌شود.

تجارت آزاد و طرح‌هاي جديد آمريكا براي توسعه اقتصادي در استراتژي رييس‌جمهور به طور چشم‌گيري جلب توجه مي‌كند. مناطق آزاد تجاري كشورهاي آمريكايي، قانون رشد و فرصت آفريقاي بزرگ و به ويژه «گزارش چالش‌هاي هزاره» طرح‌هاي پيشتاز سياست ما در اين زمينه است. تلاش‌هاي ما به منظور كنترل اشاعه تسليحات كشتار جمعي نيز بخشي از راهبرد رييس‌جمهور است اين تلاش‌ها منجر به ارايه طرح امنيت تكثير و اشاعه در ماه مه 2003 گرديد كه تلاش 11 كشور براي توقيف مواد و كالاهاي مرتبط با سلاح‌هاي كشتار جمعي در حال انتقال به كشورهاي نگران‌كننده مي‌باشد. در سپتامبر سال 2003 امضا‌ءكنندگان اين طرح موفق شدند در زمينه اجراي اصولي توصيه‌هاي آن به توافق برسند و رييس‌جمهور در سخنراني خود خطاب به مجمع عمومي در 24 سپتامبر خواستار پيوستن ديگر كشورها به اين توافق‌نامه شد. من اميدوارم آن‌ها به اين درخواست توجه نشان دهند.

استراتژي بوش رييس‌جمهور آمريكا آن است كه ما در كمك به حل و فصل مناقشات منطقه‌اي ايفاي نقش كنيم. نه تنها چنين منازعاتي موجب رنج و مصيبت بيشتر مي‌شود بلكه جوامعي را كه اكنون در صلح و آرامش بسر مي‌برند را دربرمي‌گيرد و آتش تروريسم را شعله‌ور مي‌سازد. نقش آمريكا در كمك به حل و فصل مناقشات منطقه‌اي در هيچ نقطه از جهان مهم‌تر از برقراري صلح پايدار ميان اسراييل و فلسطيني‌ها نيست. مسلماً ما هنوز به آن نقطه نرسيده‌ايم اما سياست‌هاي اين دولت دستيابي به صلح را نزديك‌تر ساخته است.

دولت بوش در طول دو سال اول حاكميت خويش به دليل ناتواني و عدم تلاش بيشتر در حل و فصل و مناقشه اعراب و اسراييل به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت. از نظر بسياري، «تلاش بيشتر» به مفهوم هزينه‌ كردن سرمايه رياست جمهوري وزير خارجه در زمينه ملاقات‌هاي دولتي و صرف زمان براي عكس گرفتن است گويي اينكه تقريباً يك دهه چنين فعاليت‌هايي تاكنون پيگيري شده بوده است بدون اينكه بتواند از عهده حل و فصل منازعه برآيد. اما ديپلماسي مي‌تواند اشكال مناسب ديگري نيز داشته باشد. در واقع ما هميشه در زمينه پيشبرد صلح، اگرچه غالباً بدون سر و صدا، به سختي تلاش كرده‌ايم و تجزيه و تحليل مناسبي از وضعيت داشته‌ايم و تاكتيك‌هاي متناسب با آن را اتخاذ كرده‌ايم. در نتيجه ما گروه چهارجانبه ـ يك نمونه ديگر از مشاركت ـ متشكل از ايالات متحده اروپا، روسيه و سازمان ملل متحد به وجود آورده‌ايم. ما طرح «نقشه راه» را از دل اين مشاركت طراحي و ارايه كرده‌ايم و رييس‌جمهور در ژوئن سال 2003 به منظور متعهد ساختن طرح‌هاي درگير به آن به عقبه اردن سفر كرد.

مهم‌تر از همه ما متوجه شديم و اعلام كرديم كه اگر قرار است نيروهاي صلح‌طلب در فلسطين حاكم شوند بايد اصلاحات اساسي در درون مقامات فلسطيني بايد صورت گيرد. پس از آنكه معلوم شد كه ايالات متحده مانع اقدامات اسراييل در جهت دفاع از خود در برابر تروريسم نخواهد شد، فشارها براي اصلاحات واقعي در درون جامعه فلسطين افزايش يافت. متأسفانه تلاش‌هاي محمود عباس از سوي عرفات رييس دولت خودگردان و احمد قريع جانشين محمود عباس نافرجام ماند و اكنون با موانعي نيز مواجه شده است. عرفات رييس دولت خودگردان طرف مذاكره حقيقي براي صلح نبوده است بلكه وي مانعي بر سر راه صلح است. گرچه اميدهاي ما به پيشرفت صلح براي مدتي كوتاه از بين رفت اكنون براي همه معلوم است كه مشكل اصلي در كجا نهفته است. ما سرانجام بايد از اين مشكل به هر صورت كه شده عبور كنيم. از اين گذشته هم‌اكنون در اسراييل اتفاق نظر قاطع و فزاينده‌اي وجود دارد كه از رهبران برجسته فلسطيني كه صادقانه خواهان صلحي پايدار و شرافتمندانه هستند حمايت مي‌كند. اين مسأله در شرايطي كه به نظر مي‌رسد همه چيز در اين مناقشه نااميدكننده است، بيانگر نوعي پيشرفت در اين زمينه مي‌باشد. مناقشات در ساير مناطق جهان نيز توجه و همدردي ما را مي‌طلبد. ايالات متحده از مردم مصيبت‌زده ليبريا غفلت نكرده است و ما فعالانه تلاش كرده‌ايم به درگيري‌ها در سودان و جمهوري دموكراتيك كنگو پايان دهيم. ما ضرورت پيشرفت دايمي در بالكان در ايرلند شمالي و تيمور شرقي را نيز فراموش نكرده‌ايم. ما در اكثر اين مناطق ـ اگر نگوييم همه آن‌ها ـ در حال پيشرفت‌هايي هستيم و ما با حمايت و پشتيباني حكومت‌هايي كه رهبري اين پيشرفت‌ها را بر عهده گرفته‌اند در اغلب موارد در حال پيشبرد امور مي‌باشيم. به عبارت ديگر ما به عنوان يك همكار عمل مي‌كنيم.

عصر همكاري:

يكي از اولويت‌هاي مهمي كه در استراتژي امنيت ملي مطرح شده و اهميت آن كمتر از ساير اولويت‌ها نيست، عزم جدي ما براي گسترش روابط همكاري‌جويانه در ميان قدرت‌هاي بزرگ جهان است. از همه مهم‌تر اين كه، اين جايي است كه كليد و رمز پايان موفقيت‌آميز جنگ با تروريسم در اين مسأله نهفته است. گفتن اين كه جهان تغيير كرده است يك حقيقت بديهي است. به طور كلي جهان هميشه در حال تغيير است. با اين وجود مشخص كردن اين نكته كه جهان چگونه متحول شده است چندان بديهي و پيش پا افتاده نيست. آن گونه كه من جهان را مي‌بينم نقطه حساس تحول در جهان در سال‌هاي اخير عصر روز نهم ماه نوامبر 1989 بود. آن تاريخ زماني است كه ديوار برلين براي اولين بار فروريخت و هرگز بازسازي نشد و پايان جنگ سرد را رقم زد و به زودي خود اتحاد جماهير شوروي (سابق) فروپاشيد. اين رويدادها به نوبه خود به دوران نبرد ميان آزادي و خودكامگي كه اكثر قرن بيستم را شكل داده بود، پايان داد. رييس‌جمهور اهميت اين حوادث تاريخي را درك مي‌كند همان طوري كه او در استراتژي امنيت ملي مي‌نويسد:

«امروز جامعه بين‌المللي از زمان پيدايش و ظهور مفهوم ملت ـ دولت در قرن هفدهم، بهترين فرصت را براي ساختن جهاني كه قدرت‌هاي بزرگ جهان خود را در يك طرف مي‌بينند».

اين تحول تنها يك خبر خوب نيست بلكه يك خبر اساسي و بنيادي است. براي چندين و چند سال ـ به عبارت بهتر براي چندين قرن ـ شيوه‌هاي سلطه‌جويانه قدرت‌هاي بزرگ منابع بي‌شمار و استعدادهاي بي‌حساب را از طريق جنگيدن با نيزه براي دستيابي به سرزمين، شكوه و عظمت و طلا هدر داد و ضايع كرد. بي‌ثمر بودن چنين روش‌هايي در قرن بيست و يك بر همگان معلوم شد. مالكيت سرزمين گسترده، منابع مادي مواد خام و قدرت سركوب نه رفاه به ارمغان مي‌آورد و نه صلح را تضمين مي‌كند. اما سرمايه‌گذاري بر روي سرمايه‌هاي انساني، اعتماد اجتماعي، تجارت و همكاري در درون و ميان كشورها هر دو را به همراه دارد.

بنابراين ديگر نبايد منابع قدرت و امنيت يك كشور امنيت كشورهاي ديگر را تهديد نمايد. بينش عصر روشنگري و اعتقاد عميق بنيانگذاران آمريكا ـ مبني بر اينكه سياست هميشه نبايد رقابت يكجانبه باشد ـ سرانجام آن قدر از سوي مردم در سراسر جهان مورد اقبال قرار گرفته است كه تفاوت كيفي در ماهيت روابط بين‌الملل را نويد مي‌دهد. اگر قدرت‌ها به جاي تلف كردن جان انسان‌ها و ضايع كردن ذخاير در مخالفت و تضاد با يكديگر، آن گونه كه در گذشته بوده است، قدرت‌هاي امروزي براي حل مشكلات مشترك ميان همه، در يك جهت متحد شوند، پاكسازي تاريخ از اكثر اقدامات نابخردانه انسان آغاز مي‌شود. البته يكي از اين مشكلات مشترك تروريسم است استراتژي آمريكا تلاش مي‌كند آن را از طريق گنجاندن آن در مديريت روابط حساس بين‌الملل حل نمايد. ما جنگ با تروريسم و برقراري روابط سازنده در ميان قدرت‌هاي بزرگ را به عنوان وظايف اختصاصي متقابل نمي‌دانيم. بلكه ما جنگ با تروريسم را با نگاه به آينده به سوي همكاري ميان قدرت‌هاي بزرگ انجام مي‌دهيم و خواهان همكاري گسترده ميان قدرت‌هاي بزرگ با نگاهي به سوي موفقيت در جنگ با تروريسم هستيم.

منطق اين رويكرد دوجانبه مبتني بر اين واقعيت است كه تروريسم اساس نظم جهان را تهديد مي‌كند و از اين رو منافع مشتركي ميان تمام قدرت‌هايي كه براي صلح، رفاه و حاكميت قانون ارزش قايل هستند ايجاد مي‌كند. جهان متمدن بيش از يك هزار سال را در تلاش براي مهار جنگ ويرانگر سپري كرده است. تمايز قايل شدن ميان غير نظاميان و جنگجويان يكي از بخش‌هاي اساسي اين فرآيند بوده است. اما تروريسم قصد دارد اين تفاوت و تمايز را از بين ببرد. ما نمي‌توانيم اجازه دهيم بلكه به دليل اينكه ما بايد به ملت‌ها در هر كجاي جهان دوباره اطمينان دهيم كه با پايان جنگ سرد، جهان تنها يك تهديد را با تهديدي ديگر جايگزين نكرده است. اگر تهديدات جديد جاي تهديدات گذشته را بگيرد پيروزي آزادي به امري توخالي تبديل خواهد شد. منافع مشترك تمام قدرت‌هاي بزرگ در شكست تروريسم يكي از منابع يك فرصت استثنايي و فوق‌العاده است. فرصت ايالات متحده تا از روابط عالي با تمام قدرت‌هاي بزرگ به طور همزمان برخوردار شود البته ما در اين زمينه برتري و امتيازاتي داريم چون ما از نعمت دوستي‌هاي پايدار زيادي برخوردار هستيم. هيچ كدام از اين‌ها مهمتر از دوستاني كه در سازمان ناتو حضور دارند، نمي‌باشند.

برخي از ناظران پيش‌بيني كردند كه ناتو پس از جنگ سرد از بين خواهد رفت برخي ديگر پيش‌بيني كردند كه ايالات متحده و اتحاديه اروپا در مسير برخورد و درگيري گام برخواهند داشت. هيچ كدام از اين پيش‌بيني‌ها به واقعيت نپيوسته است و نخواهد پيوست. نه تنها ناتو به حيات خود ادامه داده است بلكه هم عضويت در آن و هم مأموريت‌هايش گسترش يافته است. در مورد روابط ما با اتحاديه اروپا، هيچ گاه برنامه‌هاي مشترك ما اين قدر گسترده و داراي اهميت متقابل نبوده است. از پيشبرد تجارت آزاد تا تلاش‌هاي مشترك در زمينه مبارزه با تكثير و اشاعه تسليحات.

درست است كه ما با برخي از ديرينه‌ترين و ارزشمندترين متحدانمان در ناتو اختلاف نظرهايي داشته‌ايم. اما اين اختلافات ميان دوستان است. مشاركت فراآتلانتيك آن قدر مستحكم بر روي منافع و ارزش‌هاي مشترك استوار است كه نه شخصيت‌هاي منازعه‌برانگيز و نه برداشت‌هاي متفاوت مقطعي مي‌تواند، آن را از مسير خود خارج سازد. ما در اروپا هم دوستان جديد و هم دوستان قديمي داريم. تمام آن‌ها بالاخره بهترين دوستان ما هستند كه همين مسأله دليل آن است كه رييس‌جمهور هنگامي كه در مورد اروپا صحبت مي‌كند سخنش از ادامه همكاري و مشاركت و نه اختلاف بر زبان مي‌آورد. برخي از مقامات مي‌گويند ما بايد به سوي جهاني چندقطبي حركت كنيم. ما با اين ديدگاه موافق نيستيم نه به دليل اينكه ما براي رقابت و تنوع ارزش قايل هستيم بلكه به دليل اين كه نبايد ميان خانواده‌اي از كشورهايي كه داراي ارزش‌هاي اساسي مشترك هستند قطبي وجود داشته باشد ما معتقديم كه خردمندانه‌تر اين است كه در جهت غلبه بر اختلافات تلاش كنيم نه اينكه اختلافات را قطبي نماييم.

گردهم آوردن قدرت‌هاي بزرگ:

ما سخت تلاش مي‌كنيم تا بهترين روابطي را كه مي‌توانيم با كشورهاي كوچك و بزرگ، جديد و قديم، داشته باشيم. اما بنا به دلايل عملي كانون تمركز روابط ما بر روي روابط با قدرت‌هاي بزرگ به ويژه رابطه با قدرت‌هايي است كه در گذشته روابط دشواري با آن‌ها داشته‌ايم به خصوص با روسيه، هند و چين. روابط ما با روسيه از آن بعدازظهر ماه نوامبر سال 1989 عميقاً دچار تغيير و تحول شده است. آمريكايي‌ها و روس‌ها ديگر زرادخانه فزاينده خود را به سوي يكديگر هدف‌گيري نمي‌كنند. از رهبري بوش رييس‌جمهور آمريكا و ولاديمير پوتين رييس‌جمهور روسيه تشكر مي‌كنيم كه ما اكنون در حال كاهش شديد زرادخانه‌هاي تسليحات استراتژيك خود هستيم. هم‌چنين روسيه هم‌اكنون يك همكار متعهد به مبارزه با تروريسم و مبارزه با گسترش جهاني تسليحات كشتار جمعي است. روابط تجاري آمريكا ـ روسيه نيز گسترش يافته است و در آينده به نفع دو كشور گسترش بيشتري خواهد يافت ـ يك مورد ديگر كه اهميت آن كمتر از ساير موارد نيست ما در بخش انرژي به يكديگر اعتماد داريم. روابط جديدي كه ميان روسيه و ناتو در حال توسعه است نيز واقعيتي عيني است. شوراي ناتو ـ روسيه از تبادل اطلاعات در زمينه تروريسم تا همكاري در زمينه مقابله با بحران‌هاي انساني و عمليات حفظ صلح در جريان است. اين روابط مي‌تواند تا جايي كه ابتكار عمل و تلاش متقابل ما اجازه دهد، گسترش يابد. ما اكنون بيش از هر زمان ديگر به اروپاي متحد، آزاد و در صلح و آرامش نزديك‌تر هستيم. چنين اروپايي قطعاً روسيه و ديگر جمهوري‌هاي جديد و دوباره متولد شده‌اي كه از اتحاد جماهير شوروي بوجود آمدند را نيز دربرمي‌گيرد.

شايد مهم‌تر از همه اين‌ها اين باشد كه فلسفه سياسي و اقتصادي ايالات متحده و روسيه در حال يكسان شدن است. امروز روسيه دمكراتيك‌تر از هميشه است. هم‌چنين داراي اقتصاد مبتني بر بازار است كه هيچ گاه چنين نظام اقتصادي نداشته است. ما بايد صبور باشيم در حالي كه روسيه در حال گسترش نهادهاي دمكراتيك خود است و در حال از بين بردن آثار و بقاياي فساد دوران شوروي (سابق) است و حاكميت قانون مستقر مي‌شود. البته ما با همه چيز در آن جا موافق نيستيم. ما اميدوار بوديم كه روسيه حمايت بيشتري از سياست ما در قبال عراق مي‌كرد و ما همچنان اميدواريم روسيه ديدگاه خود را در زمينه برنامه هسته‌اي ايران تغيير دهد. ما هم‌چنين بر سر برخي از جوانب سياست روسيه در چچن اختلاف نظر داريم. اما روابط ما به طور كلي ديگر در خصومت‌هاي بي‌منطق به بن‌بست نرسيده است. ما اكنون در سطحي از اعتماد لازم هستيم كه حتي دشوارترين مسايل را ميان خودمان حل و فصل كنيم.

با اينكه روسيه هنوز در حال توسعه دمكراسي است، دمكراسي در هند از زمان استقلال اين كشور در سال 1947 وجود داشته است. هندوستان با اصلاحات اقتصادي اخير كه بنيان‌هاي نهادي را مستقر مي‌سازد، در حال تبديل شدن به يك اقتصاد مبتني بر بازار كامل است با اين وجود، با اينكه هندي‌ها خودشان اولين كساني هستند كه مي‌پذيرند، ولي هند هنوز با چالش‌هاي زيادي مواجه است. بي‌سوادي، فقر، وضعيت نابسامان محيط زيست، و زيرساخت‌هاي ناكافي همه مانع پيشرفت مي‌شود، ما مي‌خواهيم به هندوستان در غلبه بر اين مشكلات ياري كنيم و ما مي‌خواهيم از طريق همكاري نزديك‌تر با يكي از فرهنگ‌هاي قابل احترام جهان به خودمان نيز كمك كنيم. از اين رو ما در جهت تعميق روابطمان با هند تلاش كرده‌ايم. ديگر ميان بزرگ‌ترين دمكراسي‌هاي روي زمين فاصله و جدايي نمي‌افتد. هم‌زمان ما توانسته‌ايم روابط خود را با پاكستان نيز به پيش ببريم كشوري كه داراي مشكلات خاص خود در زمينه دمكراسي است.

هندوستان و پاكستان هنوز بر سر حاكميت كشمير درگيري و اختلاف دارند. در طول سال 2002 يك جنگ بزرگ ـ كه شايد دربرگيرنده كاربرد سلاح‌هاي هسته‌اي نيز بود ـ ميان دو كشور به وضوح محتمل مي‌نمود. بنابراين ما ضمن همكاري با همتايان خود در اروپا و آسيا، از آن موقع تلاش كرده‌ايم بهبود همزمان روابط با دو كشور هند و پاكستان را به مثلثي براي حل و فصل اين منازعه تبديل كنيم. ما خودمان به عنوان يك ميانجي به دو كشور تحميل نمي‌كنيم، اما سعي مي‌كنيم از اعتمادي كه ميان دو طرف به وجود آمده است در جهت تشويق آن‌ها به آشتي از راه‌هاي مسالمت‌آميز، استفاده كنيم. آن چه كه ايالات متحده در جنوب آسيا انجام داد بنابه گفته بوش نمونه‌اي از «تبديل دشمني و خصومت به فرصت» مي‌باشد. ما همين كار را در مورد چين با روشي متفاوت انجام داده‌ايم.

روابط چين و آمريكا در اين دولت زماني كه يك نوع هواپيماي آمريكا در آوريل سال 2001 ديدار غير منتظره و برنامه‌ريزي نشده‌اي از جزيره هانيان چين داشت، شروع بدي داشت. ولي امروز روابط آمريكا با چين از زمان اولين ديدار ريچارد نيكسون از پكن در پيش از 30 سال قبل بهترين روابط بوده است. اين مسأله فقط به خاطر وقوع حوادث يازده سپتامبر نيست كه به ما امكان داد اولويت‌هاي خود را تغيير دهيم و يا تنها به خاطر حمايت ما از پيوستن چين به سازمان تجارت جهاني نيست و يا نتيجه ظهور نسل جديدي از رهبران در چين در ساختار قدرت نمي‌باشد. اين روابط قطعاً به دليل آن نيست كه ما نقض حقوق بشر در چين، يا فعاليت‌هاي هنوز هم غير قابل قبول چين در زمينه اشاعه تسليحات و يا عدم تمايل رهبري چين به هماهنگي اصلاحات سياسي با اصلاحات اقتصادي را ناديده گرفته‌ايم. ما هيچ گاه اين مشكلات را كوچك نشمرده‌ايم.

با اين وجود، روابط ميان آمريكا و چين به يك دليل كه فراتر از همه اين ويژگي‌ها مي‌رود، بهبود يافته است و آن اين است كه نه ما و نه چين معتقديم كه ديگر هيچ چيز اجتناب‌ناپذيري در مورد روابط ما وجود ندارد كه لزوماً خوب يا بد باشد. بلكه اكنون ما معتقديم كه به ما و چين بستگي دارد كه با هم مسؤوليت آينده مشترك خود را بپذيريم. استراتژي امنيت ملي ما مستقيماً به اين موضوع اشاره مي‌كند «ما از ظهور چين قدرتمند، صلح‌دوست و مرفه استقبال مي‌كنيم». ما هم چنين خواهان روابط سازنده با اين كشور هستيم. در واقع ما نقش جهاني براي چين قايل هستيم تا زماني كه چين مسؤوليت‌هاي متناسب اين نقش را بر عهده بگيرد. تمام رهبران چين اين نكته را مي‌دانند نه بيم و نگراني نابجا در مورد آينده و نه برجستگي خصومت جنگ سرد ما از همكاري در زمينه‌هايي كه منافع ما با هم منطبق است بازنمي‌دارد.

يك نمونه زنده كره شمالي است. منافع آمريكا و چين در شبه جزيره كره ممكن است كاملاً با هم منطبق نباشد. اما اين منافع مشترك به طور بسيار قابل ملاحظه‌اي با هم انطباق دارد. هيچ يك از ما نمي‌خواهد شاهد گسترش و استقرار تسليحات هسته‌اي در آن شبه جزيره باشد. هيچ يك از طرفين از مشاهده منظره اقتصاد ويران كره شمالي خرسند نمي‌شود. هيچ يك از دو طرف نمي‌خواهد كه بحران پناهندگان در مرزهاي چين بدتر شود و دوست نداريم كه رژيم كره شمالي مواد مخدر و سلاح قاچاق نمايد، ارزهاي كشورها را جعل نمايد و به صورت دوره‌اي از راه ماجراجويي‌ به اخاذي از همسايگانش بپردازد و مطمئناً هيچ يك از دو طرف علاقه‌اي به يك جنگ ديگر در كره نداريم. از اين رو ما تلاش كرده‌ايم منافع مشترك خود با چين را تبديل به همكاري ملموس و ثمربخش در زمينه چالش‌هايي كه از سوي پيونگ يانگ به وجود مي‌آيد، تبديل كنيم. ما هم چنين با ژاپن، روسيه و كره جنوبي در زمينه اين مسأله همكاري مي‌كنيم. برنامه ما يك دستور كار آرماني است اما در حال موفقيت است چرا كه از سوي يك چارچوب شش‌جانبه براي مذاكرات بر سر برنامه هسته‌اي كره شمالي مورد تأييد قرار گرفته است. ما اين چارچوب كاري را در سپتامبر سال 2003 به كار گرفتيم و به زودي آن را دوباره به كار خواهيم گرفت. پكن و نيز واشنگتن به خاطر اين دستاورد شايسته تمجيد هستند.

ما هنوز راه درازي در برخورد با برنامه خطرناك تسليحات هسته‌اي كره شمالي در پيش رو داريم. همان طوري كه به مقامات كره شمالي گفته‌ايم ما هيچ قصدي براي تهاجم يا حمله به كره شمالي نداريم. بوش رييس‌جمهور آمريكا در جريان سفر خود به آسيا در اكتبر سال 2003 پيشنهاد كرد حتي وي حاضر است اين قصد و نيت خود را به صورت مكتوب اعلام كند. ما سياست خود را آشكارا و صادقانه اعلام كرده‌ايم كه ما خواهان آن هستيم كه صلح و نه جنگ و خواستار ثبات و امنيت و نه بيم و نگراني هستيم تا كره شمالي و همسايگانش را دربرگيرد. اما ما تسليم تهديدات و ارعاب نخواهيم شد. اگر ما تسليم آن شويم تنها تهديد بيشتر و تلاش براي ارعاب و اخاذي را شاهد خواهيم بود و ما هيچ گزينه‌اي را از نظر دور نخواهيم داشت. اكنون زمان زيادي براي كره جنوبي سپري شده تا رفتار خود را تغيير دهند و تهديدات خود را متوقف كند و برنامه هسته‌اي خود را به شكلي قابل تأييد پايان دهد. اين تمام چيزي است كه همه همسايگان كره شمالي مي‌خواهند كه در نهايت همين دليل آن است كه مي‌توان به راه‌حل ديپلماتيك براي اين مسأله دست يافت. اگر اين مسأله به وقوع بپيوندد ما نشان داده‌ايم كه ديپلماسي آمريكا نه تنها به منظور تأمين منافع ملي خودمان طراحي شده است بلكه اين ديپلماسي منافع امنيت بين‌المللي را به طور كلي تأمين خواهد كرد. نشان خواهيم داد كه منافع قدرت‌هاي ديگر توأم با منافع آمريكا مي‌تواند به بهترين وجه تأمين گردد نه در تقابل با منافع ما.

منافع و مسؤوليت‌ها:

ما نبايد صلح و ثبات كنوني در ميان كشورهاي جهان را بديهي و مسلم فرض كنيم. صلح و ثبات امروز تنها به خودي خود حفظ نمي‌شود. ما بايد در حفظ آن با شكيبايي تلاش كنيم و مراقب باشيم كه جنگ‌هاي بزرگ در گذشته علي‌رغم اطمينان گسترده به اينكه اين جنگ‌ها نمي‌تواند به سادگي دوباره روي دهد، اتفاق افتاده است. البته ما مي‌خواهيم شأن و جايگاه انسان و دمكراسي را در جهان ارتقاء دهيم تا به ملت‌ها كمك كنيم خودشان را از فقر نجات دهند و نظام ناقص بهداشت عمومي جهان را اصلاح كنيم. ما در حال حاضر اين اهداف را دنبال مي‌كنيم اما تنها اگر صلح و ثبات عميق دوران ما به قول رييس‌جمهور «حفظ شود و از آن دفاع گردد و گسترش يابد» ما مي‌توانيم اين اهداف را تا زماني كه به آن دست يابيم پيگيري كنيم. اما اشتباه نكنيد اين‌ها اهداف اصلي سياست آمريكا در قرن بيست و يكم است. ما با تروريسم مي‌جنگيم چون بايد با آن مبارزه كنيم. اما ما خواهان جهاني بهتر هستيم چون مي‌توانيم جهان بهتري داشته باشيم براي اينكه آرمان ما و سرنوشت ما داشتن جهاني بهتر است. به همين دليل ما خودمان را متعهد به دمكراسي، توسعه، بهداشت عمومي جهاني و حقوق بشر و نيز به پيش‌شرط يك ساختار مستحكم صلح و ثبات جهاني متعهد مي‌دانيم. اين‌ها شعارهاي پرطمطراق و متظاهرانه براي دستيابي به منافع خودمان نيست. همين‌ها منافع ما هستند اهدافي كه قدرت ما در خدمت آنهاست.

چون اين گونه است شهرت و آوازه ايالات متحده در صداقت و همدردي پايدار خواهد ماند. انگيزه‌ها و نيات ما در برخي كشورها مورد ترديد قرار دارد. اما اگر ما صلح و آرامشي را كه ملت‌هاي آزاد در قرن بيست و يكم بدست آوردند، حفظ كنيم و از آن دفاع و آن را گسترش دهيم، شاهد خواهيم بود كه حقانيت ايالات متحده آمريكا در چشم جهانيان در قرن بيست و يكم اثبات خواهد شد. شايد اگر ادعا كنيم سياست خارجي دولت بوش از ابتدا بدون خطا بوده است گستاخانه و دور از ادب باشد ما انسان هستيم همه ما اشتباه مي‌كنيم. اما ما هميشه منافع و مصالح روشن مردم آمريكا را دنبال كرده‌ايم و در اهداف و اصول ما هيچ گونه اشتباهي وجود ندارد.

منافع و مصالح روشنگرانه ما، ما را با تروريست‌ها، مستبدان و ديگراني كه ما را ناتوان مي‌خواهند، در تضاد قرار مي‌دهد. ما از آن‌ها هيچ توصيه و احترامي نمي‌خواهيم و ما هم هيچ گذشتي در مورد آن‌ها نخواهيم داشت. اما منافع و مصالح روشنگرانه ما، ما را با تمام آن‌هايي كه آزادي، منزلت انسان و صلح را دوست دارند شريك مي‌سازد. ما مي‌دانيم روح انساني واقعاً در كدام طرف قرار دارد و ما همين كه استراتژي خود را عرضه مي‌كنيم از اين امر روحيه قوت قلب مي‌گيريم. در پايان اين تنها روحيه‌اي است كه به آن نياز داريم.

ش.د820521ف

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات