(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/02/25 ـ شماره 4316 ـ صفحه 7)
** شاخصه و مولفه نشان دادن کارآمدی یک نظام سیاسی و رژیم حکومتی یا هر حزب حاکم و کلا هر دولت را میتوان از میزان توفیقش در ارتقای رفاه ملی که مفهوم ساده آن بهبود عمومی سطح زندگی مردم است، دریافت. در یک شکل منطقی، رفاه ملی خود ریشه در افزایش سطح درآمد ملی است و آن نیز ریشه در افزایش سطح تولید و نرخ رشد اقتصادی دارد. بدترین حالت ممکن اما این است که فرصت شغلی ایجاد نشود و تزریق پول به عنوان مسکن در دستور کار قرار گیرد.
برای روشن شدن موضوع باید توضیحی دقیقتری ارائه شود. قبل از اینکه وارد بحث یارانه شویم میتوانیم بررسی کنیم نرخ رشد اقتصادی چیست؟ رشد اقتصادی یعنی درصد تغییرات تولید ملی که از رشد بخش صنعت، کشاورزی و خدمات تشکیل میشود. مثلا تولید سطح تولید در بخش خدمات مانند توریسم، بانک، بورس، حمل و نقل و... و همچنین بخش خدمات افزایش یابد. افزایش درآمد ملی شرط لازم ترقی و رشد و توسعه است اما شرط کافی نیست چرا که نحوه توزیع ثروت در یک جامعه از اهمیت فروانی برخوردار است. اینکه اکثریت مردم از منابع حاصل از رشد اقتصادی بهرهمند میشوند؟ من در حال حاضر استاد دانشگاه هستم و سهم من از درآمد ملی حقوقی است که به ازای فعالیت شغلیام دریافت میکنم.سهم کارگر دستمزد است و سهم سرمایهدار نرخ بازگشت سرمایهاش، سهم دولت نیز مالیاتی است که میگیرد از درآمد ملی نصیبشان میشود. بنابراین اگر رقم تولید ناخالص ملی در کشوری پویا مناسب باشد و اکثریت نیز از درآمد مناسب و عادلانه ناشی از آن بهرهمند باشند، بدان معناست که جامعه فاصله طبقاتی کمیدارد و عکس این حالت نیز فاصله طبقاتی را افزایش میدهد.
پس دیدیم جوهره اقتصاد ملی، تولید ناخالص داخلی است، از تولید ملی، درآمد ملی ایجاد میشود و میزان درآمد ملی میتواند منشا قضاوت اقتصاد کلان باشد. اگر درآمد ملی ریشه در تولید داشته باشد شاغل با دستمزد از آن بهرهمند میشود و اگر ریشهاش در تولید نباشد و از خام فروشی نفت ایجاد شود، اشتغال در آن اقتصاد بحرانی میشود. بنابراین رفاه ملی با بهبود عمومیسطح زندگی در شکل بهرهمندی افراد از طریق اشتغال و فعالیتهای مولد از درآمد ملی است. در غیر این صورت افراد با یارانه از درآمد ملی بهرهمند میشوند. این بدترین حالت ممکن است، چرا؟ چون شما فرصت شغلی کافی ایجاد نمیکنید و از تزریق پول به عنوان مسکن میخواهید از درآمد ملی، بدون مولد بودن بهره ببرید.
معنی یارانه این است که دولت برای عذرخواهی از مردم به عنوان ناصحیح بودن بنیانهای اقتصاد مهلت میخواهد و میگوید شما مسکن بگیرید تا من در زمان، اقتصاد را سامان دهم و موانع را از سر راه تولید بردارم. رفاه پایدار ریشه در ایجاد شغل پایدار دارد. یارانه در خوشبینانهترین حالت یک اقدام موقتی در حکم یک مسکن برای رفع درد فقر است.
* یک نکته اینجا قابل بررسی است، یارانهای در حکم مسکن برای رفع درد فقر است که به فقرا تعلق بگیرد. مفهوم یارانهای که توزیع برابر دارد، نمیتواند این باشد.
** خوب البته توزیع یارانه با همین اسم شروع شد اما چون بعد نتوانستند فقرا را شناسایی کنند، پوپولیستی پیش رفتند و گرفتاری امروز هم از همین جا ناشی میشود.
* در چنین شرایطی ما با عددهای تازهای روبرو هستیم. تقسیم بندی جامعه به دو قسمت 4 درصدی و 96 درصدی.
** ببینید من اصلا قصد ندارم درباره افراد صحبت کنم. مشی من صحبت درباره برنامههاست. ما این دست اعداد را در جنبش والاستریت آمریکا هم شنیدیم. اتفاقا من با برخی از سران این جنبش صحبت داشتم و وقتی در ژنو بودم سخنرانیای درباره تجارت ناعادلانه داشتم، برخی از فعالان این جنبش آنجا بودند و شنیدند. بعدها در جنبش وال استریت، برای اینکه فاصله طبقاتی و شکاف را نشان دهند اعداد 99 درصد و یک درصد را مطرح کردند والا خطکش نگذاشته بودند ببینند منتفعان اصلی تولید ناخالص داخلی چه کسانی هستند.
یک برآورد نشان میدهد بالغ بر 50 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا در اختیار یک درصد از ثروتمندان این کشور قرار میگیرد. این امر نشان میدهد در موارد متعددی اولویت سیاستگذاری و جهتگیریها در راستای مصالح همین گروه است. حالا در ایران عم یک عدد چهار درصدی مطرح شده است. البته که برخی ثروتهای افسانهای دارند اما باید محاسبه شود که چند درصد تولید ناخالص داخلی در اختیار کانالهای ثروت و قدرت قرار میگیرد و چه میزان در اختیار متمولین است.
نکته مهمیکه قصد دارم در اینجا بدان اشاره کنم این است که شکاف طبقاتی در هر نظام اقتصادی مظهر بیعدالتی است اما این ادبیات به نوعی ادبیات خطرناکی است و نفرت طبقاتی و جنگ طبقاتی را دامن میزند. طبقاتی بودن یک جامعه به رژیم اقتصادی و سیاسی آن کشور باز میگردد، منظورم این است که این اتفاق فراتر از دولت باید ارزیابی شود و مجلس، قوه قضاییه و سایر نهادهای حکومتی نیز در شکلگیری چنین پدیدهای نقش ایفا میکنند. در بسیاری از کشورها، دولت با ابزار مالیات به سراغ قشر مرفه میرود. تحت تاثیر سیاستهای خصوصی سازی تاچر، بعد از دورهای 100 تا 150 ساله قیمت مسکن در انگلستان افزایش قابل توجهی را تجربه کرد. مثلا یک خانه 50 هزار پوندی ناگهان 200 هزار پوند قیمت پیدا کرد. دولت به جای آنکه از صفت «زالوصفت» برای سرمایهداران استفاده کند، تا 95 درصد ارزش اقتصادی خانه را در معاملات، مالیات گرفت. این اقدام بلافاصله جنبه سوداگری را از میان برد.گام بعدی این بود که مالیات مذکور را درآمد دولت محسوب نکرد بلکه از این درآمد برای جبران شکاف طبقاتی صرف کرد و برای ساخت خانههای ارزان قیمت آن را هزینه نمود.
البته صحبت من به معنی تایید اشرافیت یا نظام سلطه غرب نیست اما منظورم این است که باید با استفاده از تجربیات مثبت و تصمیمات درست برای مقابله با سوداگری اقدام کنیم. در چنین شرایطی وقتی سیاستها مانع از سوداگری در حوزه زمین و مسکن و سایر بخشهای مهم در معیشت مردم در ایران نشده است، نمیتوانیم بار تقصیر را بر گردن یک طبقه بیندازیم و نفرت ایجاد کنیم. امیدوارم از صحبتهای من تبلیغ نظام سلطه برداشت نشود، اما واقعیت این است که در بسیاری از کشور غالبا تلاش میشود با بکارگیری سیاستهای مناسب نیازهای اولیه مردم مانند مسکن و بهداشت و آموزش و خوراک و... درگیر سوداگری نشود. در بسیاری از کشورهای موفق سهم هزینه مسکن در سبد هزینه خانوار کمتر از بیست درصد است اما وضعیت کلان شهرهای ما را ببینید، شخص یک شیفت کار میکند تنها برای تامین هزینه اجاره مسکن. در حقیقت در برخی موارد زن و شوهر مجبورند برای تامین هزینههای جدی زندگی یا جبران جهالت نظام تصمیمگیری و جبران سوءمدیریت نظام اقتصادی کار کنند تا هزینههای زندگیشان تامین شود.
* حالا در این فضا این شعار چه تاثیری میتواند بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی به جا بگذارد؟
** اتفاقا
بعضی از آقایان متولی انحرافی بودند که در سوال قبل توضیح دادم.سوداگری در زمین
چیست؟ چرا زمین باید به خورنده منابع ملی تبدیل شود؟ برای مثال در بسیاری از موارد
برای آوردن سرمایه میبینید درباره قیمت زمین حرف میزنند. میبینید تا هفتاد درصد
قیمت یک واحد مسکونی به بهای زمین بر میگردد.
چرا کنترل اتفاق نیفتاده و این انحراف شکل گرفته است؟ در شرایط کنونی نظارت
لازم برای پیشگیری از ورود سرمایههای بانکها و افراد سوداگر به این حوزهها
اتفاق نیفتاده است. اصلا از زمین و مسکن
بگذریم. همین الان اگر بررسی کنید میبینید در آمریکا و اروپا و ژاپن و... قیمت
مواد اولیه مانند گوشت و مرغ و برنج و... ارزانتر از ایران است. حالا همین مواد
اولیه اگر به رستوران برود، به شدت گران میشود چون وارد پروسه تولید شده است.
بنابراین مانور این چنینی بین شکاف سرمایهگذاری و متعاقبا چگونگی تناسب یا عدم
تناسب بین درآمد و هزینه؛ (هزینه مسکن، خوراک، پوشاک، آموزش و... ) میتواند نفرت ایجاد کند. سبب میشود فعال اقتصادی و
سوداگر با هم اشتباه گرفته شوند. این قبیل شعارها زمینه را برای جنگ طبقاتی مهیا
میکند.
در انتخابات قبل هم از قول برخی از این دست شعارها میشنیدیم. میگفتند آرای مردم تهران از انقلاب بالاتر با آرای مردمی که از این محدوده پایینتر است فرق دارد و معلوم است این افراد و آن افراد به چه جناحی رای میدهند. حالا ببینید، در همین شهری که برخی از فقرایش مجبورند کلیه بفروشند، ترویج این شعارها چه نتیجهای دارد؟ آن فقیری که مجبور است کلیه بفروشد، مشکلاتش را ناشی از تصمیم گیریهای اشتباه نمیداند بلکه معتقد است «زالوصفتهای بالای شهر» حق ما را خوردهاند و در صورت شرایط مناسب باید حق خود را از آنها بگیریم. از نظر اخلاقی و مذهبی، سادهزیستی توصیه میشود اما اگر کسی تلاش کرد زندگی خوبتری داشته باشد حرجی بر وی نیست. نکته اینجاست که باید با سیاستهای مالیاتی و... هزینههای زندگی مجلل و اشرافی را مسئولین از وی بگیرند. من معتقدم اشراف ایران هزینههای زندگی اشرافی را نمیپردازند.کسی که پورشه دارد باید عوارض سالانه بالایی برای این خودرو بپردازد یا کسی که استخر در خانه دارد و از آب شرب برای پر کردنش استفاده میکند، باید هزینه سالانه بالاتری بدهد. این هزینههای دریافتی هم درآمد دولت یا شهرداریها نیست، پولی که از عوارض خودروهای لوکس به دست میآید باید صرف توسعه حمل و نقل عمومی شود و عوارض دریافتی از دارندگان استخر نیز صرف ایجاد ورزشگاههای عمومی و... در این حالت نفرت طبقاتی ایجاد نمیشود و مردم میبینند این طبقه ثروتمند عایدی هم دارد. پس اشرافیگری جای خود اما این بیعرضگی نظام مدیریت کلان کشور و شهر است که شرایطی را برای دریافت هزینههای زندگی اشراف از این طبقه فراهم نکرده است.
* وعدههای مالی در اغلب انتخاباتها در جهان سابقه دارد...
** اما شان نظام جمهوری اسلامی این نیست.
* به هر حال ما در شرایط کنونی وارد این بازی شدهایم. در آمریکا میبینیم وعده مالی بر سر یک درصد افزایش یا کاهش نرخ مالیات است اما اینجا با وعدههای نجومی روبرو هستیم. ریشه این وعده وعیدها چیست؟ تاثیر این وضعیت بر اقتصاد ملی چگونه ارزیابی میشود؟
** خوب خیلیها وعده میدهند چرا که بخشی از جامعه از این وعدهها استقبال میکند. به هر حال وصفالعیش، نصفالعیش. حالا چرا در آمریکا همان طور که مثال زدید درباره مالیات شعار میدهند، در ایران درباره یارانه و...؟ چون مالیات در ایران جایگاهی ندارد. کمتر از یک سوم درآمد دولت از مالیات تامین میشود.
نصف اقتصاد ایران زیر زمینی است. مالیات را کسی پرداخت میکند که یقه دارد. من شاغل، تولیدکننده و... والا یک کشتی چهار دست روی آب میچرخد و سودهای عظیمیدر جیب طرفین جا میشود اما مالیاتی از محل این معاملات پرداخت نمیشود. ما در ایران به دلیل درآمد نفتی موقعیت متفاوتی داریم.اولین انحراف ما این است که از تولید نفت حرف میزنیم. در حالی که ما عملیات اکتشاف، استخراج، بهرهبرداری و انتقال نفت را عهده داریم.خام برداشت میکنیم و خام هم میفروشیم.در واقع از طبیعت و آیندگان استقراض میکنیم. پس باید درباره توزیع همین پول نفت وعده بدهیم. برای همین شعارها این شکل را پیدا میکند.
* آقای دکتر، در حالی به انتخابات دوازدهم نزدیک میشویم که دو جناح اصلی حاضر در انتخابات، امتحان خود را پس دادهاند. شما به عنوان کسی که تاکید دارید فراجناحی مسائل را نگاه میکنید و فارغ از جهتگیریها، اتفاقات را تبیین میکنید، بفرمایید تداوم کدام جهت گیری را به نفع امروز و آینده اقتصاد ایران میدانید؟
** بزرگان نظام و حتی مقام معظم رهبری در فرمایشات خود به بیماری اقتصاد اشاره دارند. این بیماری ریشههای بیرونی و درونی دارد. فارغ از اینکه افراد به چه جناحی وابستگی داشته باشند، مساله بیماری اقتصاد را قبول دارند.
برخی حتی هشدار میدهند که ادامه این وضعیت میتواند منجر به فروپاشی اقتصاد شود و برخی غلیظ تر از این به مساله نگاه میکنند.
حالا میبینیم دعوا روی اعداد است. روی متغیرهای کلان مانند نرخ رشد اقتصادی، رفاه ملی و... من میخواهم از زاویه جدیدی به این بحث نگاه کنم. این اقتصاد بیمار و رنجور نیاز به نگاه عالمانه و فراجناحی دارد. نگاهی فارغ از جب و بغض. اگر حتی جناح همسوی شما بر سر کار است، باید اشکالی را که دیدید، گوشزد کنید.
* من جواب سوالم را دقیق نگرفتم، ماندگاری کدام تفکر به نفع ایران است؟
** ما اقتصادی داشتیم با یک سری مشکلات.در سال 1334، در حدود 75 درصد جمعیت ایران روستانشین بود. در دهه 50 شهرنشینی به نزدیکی 60 درصد رسید و بعد از انقلاب نیز ما موج جدیدی از مهاجرت داشتیم و در حال حاضر این نسبت کاملا تغییر کرده و 75 درصد جمعیت ایران شهرنشین است.
حالا ما اقتصاد بیماری را، بعد از انقلاب، در چهار درمانگاه بستری کردیم. البته دوران انقلاب و جنگ را باید فاکتور بگیریم چرا که اولویتهای دوران مذکور، اقتصاد نبود. پس از جنگ ما این اقتصاد را در چهار درمانگاه یا بیمارستان بستری کردیم اما هنوز درگیر مشکلات است. به هر حال درآمد ملی ایران به جای آن که ریشه در تولید ناخالص داخلی داشته باشد، ریشه در نفت دارد و هر دولتی رکورد دولت قبل از خودش را در وابستگی به نفت و ایجاد رفاه شکننده، شکسته است.
آفت این نظام چیست؟ سبب میشود نظام تصمیمگیر فاقد عقلانیت پولی و مالی و ارزی باشد و تصمیمات خلقالساعه نیز در این نظام باب شود و سلیقه بتواند مبنای تصمیم گیری شود. سلیقهای که اعتبار علمی و برتریاش در قیاس با سایر سلایق و دیدگاهها اثبات نشده است. حالا میپرسید کدام تفکر ماندگار باشد، بهتر است؟ میگویم باید این بیمار در بیمارستانی فراجناحی بستری شود.
چهار بیمارستان سازندگی، اصلاحات، مهرورزی و تدبیر و امید حساب پس دادهاند، بیمارستان پنجمی هم که معرفی میشود شبیه همان بیمارستان سوم یا چهارم است در حالی که باید این اقتصاد در بیمارستانی فراجناحی بستری شود تا بتوانیم درمانش کنیم.
البته من معتقدم سطح انتخابات فعلی بهتر بود تغییر میکرد. ما الان با دو قطبی شدن فضای مناظره مواجهیم، آن هم با دو جناح یا قطب چپ و راست (هرکدام سه نفر ) و به جای رقابت سالم مناظرهای فردی عمدتا با محوریت نفی جناحی تا مرز دروغگو و بیکفایت خواندن هم پیش میروند، روبرو هستیم. شرایط مناظرهها و رقابتها گلادیاتوری است. این در شان ما و حتی در شان نظام جمهوری اسلامی نیست.
انتخاب ما محدود است، كاش در كنار اين دو جناح حاضر، يك جريان سومي كه مستقل و واجد عقلانيت و صداقت حضور داشته باشد، جدا از اينكه قدرت پيروزي را دارد يا خير، در صحنه حضور مييافت تا مباني علمي و عقلي را تعريف ميكرد. در اين صورت وضعيت تغييري جدي داشت. من معتقدم اين چينش خود محدود است و هر نهادي در آن موثر است، از شوراي نگهبان گرفته تا ديگر نهادها ميتوانستند شرايط را تغيير دهند اما با همين امكانات موجود، باز هم راي دادن را به صلاح كشور ميدانم و حضور حداكثري منطق ملي و عقلي دارد. در تركيه با تحريم بخشي از جامعه، رييسجمهور فعال مايشا شد و آنها يعني بخش زيادي از تحصيلكردهها و حتي اقوام كرد كه انتخابات را تحريم كرده بودند و با تحريمشان باعث پيروزي رييسجمهور فعلي و تغيير قانون اساسي شدند فهميدند كه اشتباه كردند با تحريم آمدهاند. در ايران نيز شركت در انتخابات حراست از سرمايه اجتماعي است، بايد جلوگيري از هر آسيب بيروني يا داخلي براي كشور تلاش كنيم.
http://www.mardomsalari.net/4316/page/7
ش.د9600218