(روزنامه مردم سالاري – 1396/02/31 – شماره 4321 – صفحه 13)
حسن روحانی، به انتخاب مردم تا سال 1400 رئیس جمهوری ایران شد. دوازدهمین رئیس جمهوری ایران، با کسب بیش از 23 میلیون رای بار دیگر از مردم ایران اذن گرفت تا برنامههای تا نیمه پیش برده شده خود را کامل کند و ریشههای تدبیر و امید را در بستر جامعه ایران عمیقتر بدواند. با این حال، در قطب مقابل و در طیف رقیب حسن روحانی، اندیشه اصولگرایی شرایطی را تجربه میکند که شکست تنها واژه مناسب برای تحلیل آن نیست.به گزارش پایگاه خبری فریادگر، با پیروزی مقتدرانه حسن روحانی و کسب رای 57 درصدی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، او برای چهار سال دیگر ریاست قوه مجریه را بر عهده گرفت.
حمایت همه جانبه مردم اصلاحطلب و معتدل نشان میدهد که روحانی در چهار سال نخست خود نه تنها در مسیر درستی گام برداشت، بلکه توانست با عملکردش مردم را مجاب کند که ادامه راه او برای آینده ایران بهترین انتخاب است. با این حال طیف رقیب حسن روحانی که علیرغم تمام ناهمدلیهای میانشان در یک محدوده مشخص به نام اصولگرایی قابل جمعند، شرایط متفاوتی را تجربه میکنند. اصولگرایان برای چندمین بار پیاپی در یک انتخابات بزرگ شکست خوردند اما، این رویداد از جنبههای مختلفی قابل بررسی است. امروز نه اندیشه اصولگرایی معنای واحدی دارد و نه عملکرد اصولگرایان بر هیچ کدام از این تفکرات منطبق است.
اصولگرایی، اندیشهای که وجه جذبی ندارد
بدون در نظر گرفتن شرایط استثنا که محل بحث نیست، آمارهای انتخابات یک دهه اخیر ایران نشان میدهد که جامعه اصولگرا از سبد رای مشخصی برخوردار است. نه رشد معناداری دارد و نه ریزش محیرالعقولی. هرچند که فارغ از قضاوتهای جناحی، میزان ریزش رای راستها و محافظهکارها از رویش آن بیشتر است. اصولگرایان، با ائتلاف یا بدون آن، با ساز و کار حزبی و داشتن نماینده واحد یا منهای آن، مجموع آرایشان تغییر چندانی نمیکند. همان طور که گفته شد، بدون احتساب شرایط استثنا، حدود 16 میلیون رای در انتخابات ریاست جمهوری سهم جامعه اصولگرا در یک دهه گذشته بوده است. انتخابات مجلس نیز شرایط مشابهی برای جناح راست دارد.
برای مثال در پایتخت، بالاترین رای یک نماینده اصولگرا در حدود یک میلیون است و سالهاست که تفاوتی در این میزان مشاهده نشده است.حالا دوازدهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر موید همین نظر بوده است. شاید بهتر باشد اصولگرایان به خود رجوع کنند و ببینند چرا اندیشهای که از آن حمایت میکنند برای مردم غیر همفکرشان جاذبه ندارد و در میان برخی افراد با سابقه و مسئول در جمهوری اسلامینیز با ریزش رو به رو هستند. البته یک جنبه آن کاملا آشکار است. علاوه بر تندرویها و رفتارهای دفعی، عملکرد کلی اصولگرایان با آن اندیشهای که از آن صحبت میکنند، تفاوتهای جدی و قابل توجهی دارد.
اصولگرایی، آونگ میان جمود در اندیشه و منفعتطلبی شخصی
تشتت آرا و گستردگی میان سلایق اصولگرایان، پاشنه آشیلی است که آنها را حسابی در موضع ضعف قرار داده است. آن چه که به عنوان اندیشه اصولگرایی مورد بحث قرار دارد، بزرگترین ایرادش را در نمودهای متفاوت عملی خود میبیند. اندیشهای که شبیه به اخباریگری در تاریخ حوزه است و جریان اصولیون و نوعی اصلاحطلب را نمیپذیرد؛ بیش از آن که ناظر بر آینده باشد در گذشته خود باقی مانده و برای مسایل روز پاسخ درخور و مناسبی ندارد. به همین خاطر زمانی که سعی میکند خود را با اوضاع روز جامعه منطبق کند عملا دست به یک انتخار بزرگ میزند. موضع گیریهای عجیب و غریب در مورد حقوق اجتماعی زنان، حقوق شهروندی و موقعیت جوانان مشتی از خروار این رفتارهاست. با این حال این تمام ماجرا نیست. رگههای منفعتطلبی شخصی و راهبردهای ماکیاولیستی به خصوص در دوره دوازدهم انتخابات ریاست جمهوری بلای جان جامعه متشتت محافظه کار است. آنها تنها هدف و نتیجه را میخواهند، کسب رای را و باقی ماندن در مناسبات قدرت را متوجه میشوند؛ حالا به هر شیوهای که باشد.
چه شعارهای عوام فریبانه باشد چه فراموش کردن سابقه اجرایی یا حتی حمایتی قابل نقد. برای همین جای تعجب نیست اگر تفکری که موسیقی و برگزاری کنسرت را حرام شرعی و ممنوعیت اجتماعی میداند، برای منفعت شخصی دست به دامان خواننده زیرزمینی شود. اقبال ابراهیم رئیسی به امیرحسین مقصودلو(تتلو)، نمونه بارز شکست اصولگرایان در اندیشه و عمل است. رفتاری که نشان میدهد هیچ مبنا و اصالتی برای آنها در کار نیست و صرفا میخواهند کرسیهای منتهی به قدرت را از دست ندهند.از سوی دیگر، جریان اصلاحطلب، به تبع اندیشه، وجه تسمیه و رفتار، نشان داده که پیشرفت گام به گام را بلد است. مطالبه میکند، انتخاب میکند و اگر هم رفتار حزبی از خود نشان میدهد، پای مطالباتش میماند.
اندیشه اصلاحطلبان وامدار شخصیتهای در رفت و آمد نیست، وامدار درک درست از شرایط روز و نیازهای جامعه است. حالا، دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با انتخاب حسن روحانی و پیروزی اندیشه و عمل مردمیکه نه به معنای سیاسی و جناحی، که به معنای اجتماعی اصلاحطلب و معتدلند به پایان رسیده است. جامعه اصولگرایی باید گمشده خود را در مفاهیمیمانند اصالت در اندیشه و صداقت در عمل جست و جو کند تا بتواند روزی دوباره در میان عمده مردم جا باز کند. فعلا صدای مردم، صدای اصلاح، دوستی و پرهیز از تندروی و افراط است و طنین این صدا عجیب به قامت نام ایران خوش نشسته است.
http://www.mardomsalari.net/4321/page/13/13671
ش.د9600437