تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۵  ، 
کد خبر : ۳۰۱۸۲۱
نظری و گذری بر انگیزه‌ها و ابعاد مختلف شکل‌گیری «انقلاب فرهنگی»

انقلاب فرهنگی حرکتی که به افول گرایید

پایگاه بصیرت / سمانه صادقي

(روزنامه جوان – 1396/03/07 – شماره 5101 – صفحه 9)

در گذشته مسلمانان نقش عمده‌اي در پيشرفت و تكميل علوم و انتقال آن به غرب داشتند تا اينكه در قرن نوزدهم ورق برگشت و اروپا مجهز به علم و تكنولوژي شد و تهديدي جدي براي ملت‌هاي مسلمان به‌شمار آمد. در اين ميان مدارس سنتي ايران نيز قادر به تربيت مهندسان، پزشكان و متخصصان نظامي برتر از غرب نبودند. در واقع آنچه سبب شد در عهد قاجار به آموزش فنون مختلف روز دنيا توجه شود آموختن شيوه‌هاي نوين جنگي و به كار‌گيري آنها در جنگ با قواي امپراتوري روسيه بود، چراكه در روزگار فرمانروايي فتحعلي شاه، دست‌درازي‌هاي ارتش امپراتوري تزار روسيه به سرحدات ايران، دولت قاجار را گرفتار نبردهاي سنگين ساخته و به‌رغم تمامي تلاش‌ها و مجاهدت‌هاي قابل ستايش نظاميان ايران، نتيجه‌اي جز شكست‌هاي سخت و پذيرفتن قراردادهاي ننگين گلستان و تركمانچاي برايمان نداشت.

به همين روي از آنجا كه محلي براي آموزش علوم نوين دنيا در كشور وجود نداشت، عباس ميرزا براي تحصيل دانشجويان ايراني مراكز آموزشي بريتانيا و در پي آن روسيه را برگزيد. در آن دوره دانشجويان ايران براي آموختن فنون مهندسي، پزشكي، توپخانه، طب، نقاشي، قفل و كليدسازي به اروپا اعزام شدند. اين روند تا به سلطنت رسيدن ناصرالدين شاه ادامه داشت.

در سال‌هاي نخست حكمراني ناصرالدين شاه وزير خوشنام ايران ميرزاتقي خان اميركبير مسئوليت اعزام دانشجويان به اروپا را برعهده داشت اما در زمان كوتاهي دريافت كه نه دل‌بستن به مستشاران خارجي به صلاح كشور است و نه اعزام دانشجو به اروپا راه نجات از بن‌بست عقب‌ماندگي، چراكه بسياري از دانش‌آموختگان فرنگ پس از بازگشت به ميهن‌ داراي افكار و عقايدي شدند كه احساسات ديني و عواطف مذهبي عامه مردم را جريحه‌دار مي‌كرد. از اين‌رو ميرزاتقي خان برآن شد مؤسسه‌اي علمي در تهران بنيان نهد.

وي از مدرسان عمدتاً‌ اتريشي و چند متخصص ايتاليايي، هلندي و فرانسوي براي تدريس در دارالفنون ابداعي خود دعوت به عمل آورد و بدين ترتيب نخستين مركز آموزش عالي نوين در ايران تأسيس شد. در آن دوران استعمار محدود به سطح دربار و دولتيان بود و هنوز نتوانسته بود در بطن جامعه نفوذ پيدا كند اما غرب براي گسترش سلطه خويش در ديگر ممالك از پاي ننشست و درصدد برآمد سرمايه‌گذاري‌هاي متنوعي انجام دهد كه از جمله آنها تأسيس نهادهاي فرهنگي و علمي در اين كشورها بود تا انسان‌هايي با منش و بينش فرهنگي خود تربيت كند. به همين روي صاحبنظران براين عقيده‌اند كه دانشگاه از جلوه‌هاي فرهنگ و تمدن غربي است.

با وقوع كودتاي 1299 دامنه عمل فرهنگ استعماري كشور را زير پوشش برد و رضاخان با يك لجام‌گسيختگي ديوانه‌وار دست به تخريب مباني فرهنگ ملي و اسلامي زد و شد آنچه استعمار مي‌خواست! و ما هم صاحب دانشگاه شديم اما دانشگاهي استعماري!» شايد اگر ما براساس حركت فرهنگي طبيعي و اسلامي خويش نهادي تأسيس مي‌كرديم با توجه به تجربه حوزه و تجربه فرهنگ و معارف غرب آن نهاد دانشگاهي شبيه دانشگاه امام صادق امروز مي‌شد.

غربزدگي، بدتر از زلزله‌زدگي

نتيجه عملكرد فرهنگ استعماري در ايران اين بود كه ما كشوري غرب زده و وابسته به اجانب داشته باشيم. غربزدگي و غرب‌گرايي آن هم در جهات منفي و تخريبي آن در اوج خود بود. اما اين قضيه تأثيرگذاري عام فرهنگ استعماري را در سطح وسيع و در مقياس همه طبقات و اقشار جامعه ما نفي نمي‌كرد.

افتتاح مراكز خريد آنچناني و حضور برندهاي معروف خارجي در مراكز خريد ما نشانه چه چيزي جز مصرف‌گرايي و سودجويي مي‌تواند باشد و اين نشانه روحيه غربزده ماست. گشت در مراكز خريد و صرف وقت و هزينه تحت عنوان صرف اوقات فراغت منطق غلطي است و نوعي غربزدگي و رفاه‌زدگي است. مردمي كه هشت‌شان در گرو نه است نمي‌توانند از فرط كار انباشته شده و مشغله زندگي اوقاتشان را به گشت‌زني در مراكز خريد بگذرانند. البته كه كسي با خريد مخالف نيست اما بايد به اين نكته توجه داشت زماني كه كارگاه‌ها و كارخانه‌هاي ما يكي بعد از ديگري ورشكست و تعطيل مي‌شوند، بهتر است به جاي هزينه كردن براي خريد كالاي غربي كمي به اقتصاد داخلي و كارگاه‌هاي توليدي خودمان توجه كنيم.

50 سال تركتازي اين فرهنگ و لجام گسيختگي كارگزاران مزدور و هرزگي‌هاي موجود در برخي قشرهاي جامعه، جو كلي جامعه را آلوده ساخته و ملت ما در ابعاد گوناگون به تناسب اقشار و وضعيت و مناسبت هر كدام با اسلام، از فرهنگ طاغوتي و استعماري تأثير پذيرفته، آگاه و ناخودآگاه عناصر فرهنگي غير را جذب كرده و خود به تدريج از خود بيگانه گشته است. 50 سال نظام فرهنگ استعماري و عناصر انساني اين فرهنگ در گسترده‌ترين سطح و مقياس در اين كشور، از دبستان گرفته تا دانشگاه تا سينما تا تئاتر تا راديو و تلويزيون تا مطبوعات تا تالارهاي «هنر» تا مجامع شعر و هنر و موسيقي عمل كردند و دست آخر مملكتي با فرهنگي دست پا شكسته غربي تحويل ما دادند كه گوياترين تصوير از آن دوران همان است كه امام فرمودند: «بيدار باشيد برادران! دشمنان خودتان را بشناسيد... ما تا حالا مبتلاي به غرب بوديم.

بيش از 50 سال طرح‌هاي ما غربي بود؛ گرفتاري‌هاي ما از غرب بود. باز همان گرفتاري‌ها پيش بيايد؟... آقا، امروز مملكت ما غربزده است كه از زلزله‌زده بدتر است! امروز بعضي از اشخاص در اين مملكت مي‌‌خواهند نگذارند اسلام تحقق پيدا بكند. . . همه دست به هم بدهيد بگوييد اسلام را ما مي‌خواهيم، چنانكه همه گفتيد؛ با اسلام همه پيش رفتيد. . . » مردم خواستند كه اين فرهنگ محو شود و به جاي آن فرهنگ اسلامي جايگزين گردد. «خواست» خواست عظيمي بود اما چگونه مي‌توانستيم اين خواست و اراده را جامه عمل بپوشانيم؟

دستاوردهاي دانشگاه استعماري

- تربيت نادرست، ظهور تحصيلكرده‌هاي وابسته و بي‌خبر از اسلام

- ديكته‌اي بودن و اصالت نداشتن فرهنگ استعماري

- كوبيدن شخصيت ملي و فرهنگ اصلي

- ام الامراض بودن فرهنگ استعماري

- ايجاد روحيه ضد اسلامي در جامعه

- عقيم بودن فرهنگ و دانشگاه استعماري

- ايجاد مسموميت‌هاي روحي و فكري در جامعه

- از ميان بردن روحيه شهادت ‌طلبي و آرمان آزاديخواهي

- باب كردن مراكز فحشا و بي‌بند و باري‌هاي اخلاقي

-تربيت مديران نالايق، مزدور و خائن به مصالح كشور

- ايجاد قشر روشنفكر غربزده و بيگانه از مردم

- بي‌درد نسبت به مصائب جامعه و مستغرق در ذهنيان منحط شخصي

امام در رابطه با دانشگاه استعماري مي‌فرمايند: «راه اصلاح يك مملكتي فرهنگ آن مملكت است؛ اصلاح بايد از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توي فرهنگ ما كارهاي بزرگ مي‌كند؛ نمي‌گذارد جوان‌هاي ما مستقل بار بيايند؛ نمي‌گذارد در دانشگاه جوان‌هاي ما درست رشد بكنند. اينها را از بچگي يك طوري مي‌كنند كه وقتي بزرگ شدند، اسلام هيچ و آنها همه، همه چيز. اگر فرهنگ درست بشود، يك مملكت اصلاح مي‌شود...از فرهنگ است كه كارمند درست مي‌شود. شما يك فرهنگ مستقل درست كنيد يا بدهيد ما درست كنيم، شما مي‌ترسيد از امريكا، مي‌ترسيد از ديگران، بدهيد ما درست كنيم؛ اختيار فرهنگ را دست ما بدهيد...اكنون فرهنگ ما استعماري است و در دست صالح نيست و صالح اداره‌اش نمي‌كند، اگر دانشگاه ما مستقل و صحيح بود و اشخاص صالحي در آنجا بودند و كارهايي را كه به صلاح است انجام مي‌دادند روزگار مملكت ما به اينجا نمي‌رسيد...فرهنگ ما استعماري است، فرهنگي است كه درست كردند آنها براي ما، ديكته كرده‌اند نمي‌گذارند كه اين جوان‌هاي ما تحصيل كنند، اينها نمي‌گذارند كه ما رشد كنيم...آنچه مي‌توان گفت ام‌الامراض است، رواج روزافزون فرهنگ اجنبي استعماري كه در سال‌هاي بسي طولاني، جوانان ما را با افكار مسموم پرورش داده و اعمال داخلي استعمار بر آن دامن زده‌اند و از يك فرهنگ فاسد استعماري جز كارمند و كارفرماي استعمارزده حاصل نمي‌شود...»

پاكسازي دانشگاه از گروه‌هاي سياسي

پس از اعتراضات گسترده علما و روحانيون و دانشجويان خط امام و اقشار مختلف مردم انقلاب اسلامي در سال ۱۳۵۷ به پيروزي رسيد. البته اين اعتراضات سبب لغو امتحانات دانشگاه از سوي رژيم و عدم فارغ‌التحصيلي دانشجويان در آن سال شد اما پس از پيروزي انقلاب و بازگشايي دانشگاه‌ها اين نهاد علمي عملاً تبديل به محلي براي فعاليت‌ سياسي گروه‌هاي مخالف نظام اسلامي و يارگيري تشكيلاتي گروه‌هايي نظير سازمان چريك‌هاي فدايي و سازمان مجاهدين شد.

انقلاب فرهنگی حرکتی که به افول گرایید

در چنين شرايطي مصطفي ميرسليم، معاون سياسي اجتماعي وزارت كشور، ۸ اسفند۱۳۵۸ طي نامه‌اي به وزير علوم از رؤساي دانشگاه‌ها درخواست كرد از اجازه دادن به گروه‌هاي سياسي به هر عنوان براي برگزاري مراسم سخنراني و تبليغات سياسي خودداري كنند. در پي اين درخواست رئيس وقت شهرباني نيز در بخشنامه‌اي از مسئولان دانشگاه‌ها درخواست مي‌كند كه از صدور مجوز برگزاري مراسم براي احزاب سياسي در دانشگاه‌ها خودداري نمايند.

پس از آن شوراي انقلاب با تأييد امام خميني به گروه‌هاي سياسي فعال در دانشگاه‌ها، براي تخليه دفترهاي خود در دانشگاه‌ها، مهلتي سه روزه مي‌دهد كه اين اقدام سبب درگيري و خشونت در برخي دانشگاه‌هاي كشور مي‌شود.

در پي اطلاعيه شوراي انقلاب، در اين روزها درگيري‌هاي گسترده‌اي ميان انجمن‌هاي اسلامي و ديگر گروه‌هاي سياسي در مراكز آموزش عالي در تهران، شيراز، مشهد، بابلسر، كرج و جهرم رخ مي‌دهد كه منجر به مجروح شدن ۳۰۰ نفر در دانشگاه شيراز و ۳۵۶ نفر در دانشگاه مشهد مي‌شود تا اینکه اول ارديبهشت 1359 امام در خصوص چگونگي اصلاح دانشگاه‌هاي كشور در جمع اقشار مختلف مردم و دانشجويان عضو انجمن اسلامي دانشگاه‌ها فرمودند: «بعضي گمان كردند كساني كه اصلاح دانشگاه‌ها را مي‌خواهند و مي‌خواهند دانشگاه‌ها اسلامي باشد اين است كه گمان كردند كه علوم دو قسم است: يكي غيراسلامي و ديگري اسلامي. از اين جهت اعتراض كردند به اينكه علم، اسلامي و غيراسلامي ندارد و بعضي توهم كردند كه اينها قائلند به اينكه بايد دانشگاه‌ها اسلامي شود، يعني فقط علم فقه‌، تفسير و اصول در آنجا باشد. يعني همان شأني را كه مدارس قديمه دارند بايد در دانشگاه‌ها هم همان تدريس شود. اينها اشتباهاتي است كه بعضي مي‌كنند... آنچه ما مي‌خواهيم بگوييم اين است كه دانشگاه‌هاي ما، دانشگاه‌هاي وابسته است. دانشگاه‌هاي ما دانشگاه‌هاي استعماري است.

دانشگاه‌هاي ما اشخاصي را كه تربيت مي‌كنند غربزده هستند و.... معلمان بسياري‌ از آنها غربزده هستند و جوان‌هاي ما را غربزده بار مي‌آورند. ما مي‌گوييم كه دانشگاه‌هاي ما يك دانشگاه‌هايي كه براي ملت ما مفيد باشد، نيست. ما بيشتر از 50 سال است كه دانشگاه داريم، با بودجه‌هاي هنگفت كمرشكن كه از دسترنج همين ملت حاصل مي‌شود و در اين 50 سال نتوانستيم در علومي كه در دانشگاه‌ها كسب مي‌شود خودكفا باشيم. . . در اين 50 سال قواي ما را به هدر بردند يا به خدمت خارجي‌ها وادار كردند. معلمان مدارس ما، اساتيدي كه در دانشگاه‌هاي ما هستند بسياري از آنها در خدمت غربند. جوان‌هاي ما را شست‌وشوي مغزي مي‌دهند. ما نمي‌خواهيم بگوييم ما علوم جديده را نمي‌خواهيم. ما مي‌خواهيم بگوييم دانشگاه‌هاي ما اخلاق اسلامي ندارد. اگر دانشگاه‌هاي ما تربيت اسلامي و اخلاق اسلامي داشت، ميدان زد و خورد عقايدي كه مضرّ به حال اين مملكت است نمي‌شد...»

از طرفي در اين روز كه پايان مهلت شوراي انقلاب بود، خشونت‌ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آنكه به گزارش روزنامه كيهان، ۳۴۹ نفر زخمي و سه نفر كشته شدند، دانشجويان پيشگام وابسته به سازمان چريك‌هاي فدايي خلق به عنوان بزرگ‌ترين گروه مقاومت‌كننده، تخليه دفتر خود در دانشگاه تهران را پذيرفتند و تعدادي از دفاتر سياسي احزاب در برخي از دانشگاه‌ها تعطيل شد. در نهايت شوراي انقلاب روز ۱۵ خرداد را به عنوان پايان نيم‌سال دوم تحصيلي اعلام كرد.

سرانجام در راستاي مديريت انقلاب فرهنگي در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ «ستاد انقلاب فرهنگي» تشكيل شد. هسته هفت نفري كه براي تشكيل اين ستاد معرفي شدند عبارت بودند از: علي شريعتمداري، محمدجواد باهنر، محمد مهد رباني املشي، حسن حبيبي، عبدالكريم سروش، شمس آل احمد و جلال‌الدين فارسي. پس از آن آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۶۰ رياست اين شورا را بر عهده گرفتند و در شهريور سال 1362 افراد ديگري نيز به اين ستاد اضافه شدند. بعدها نيز اين ستاد با تصويب لايحه‌اي كه دولت وقت به مجلس شوراي اسلامي ارائه كرده بود و با فرمان امام(ره) در تاريخ ۱۹ آذر ۱۳۶۳ به شوراي عالي انقلاب فرهنگي مبدل شد.

رويداد «انقلاب فرهنگي» كه با هدف پاكسازي استادان و دانشجويان «غربزده» و با دستور امام خميني صورت پذيرفت، منجر به تعطيلي دانشگاه‌ها به مدت بيشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجويان چپ‌گرا و ليبرال شد.

تعريف انقلاب فرهنگي

تعريف انقلاب فرهنگي از ديدگاه امام چنين است: «اگر مي‌خواهيد كشورتان مستقل و خودتان اشخاص آزاد باشيد اين (وحدت) را تعقيب كنيد...دانشگاهي‌ها و خود علماي حوزه‌ها برنامه را تنظيم كنند كه يك آموزش موافق با احتياج مملكت درست بشود. نه اينكه چيزهايي بخوانند كه اصلاً به درد ما نمي‌خورد. خيلي چيزها هست كه اصلاً به مملكت مربوط نيست و يك پرورش صحيح كه از دانشگاه وقتي بيرون مي‌آيند مستقل در فكر باشند، مستقل در عمل باشند، تحت تأثير گرايش‌هاي شرقي و غربي نباشد. خدمتگزار به كشور خودشان باشند، نه خدمت به ديگران بكنند. اين معناي انقلاب دانشگاه (فرهنگي) است...»

اهداف انقلاب فرهنگي

_ وحدت بين حوزه‌هاي علميه و دانشگاه‌ها

_تربيت اساتيد و گزينش افراد شايسته براي تدريس در دانشگاه‌ها و مدارس

_گزينش دانشجو

_اسلامي كردن جو دانشگاه‌ها و تغيير برنامه‌هاي آموزشي دانشگاه‌ها، به صورتي كه محصول كار آنها در خدمت مردم قرار گيرد.

در كل اقدامات انجام شده در دوران انقلاب فرهنگي ايران بخشي از برنامه مبارزه با فرهنگ غرب در ايران محسوب مي‌شود. در سال 59 دانشگاه از نظر سياسي در ضديت با جامعه بود. به همين دليل تعطيل شد تا تصحيح شود اما تصحيح سياسي دانشگاه جنبه ناچيزي از اصلاحات و تحولات ضروري دانشگاه بود. اميد اين بود كه دانشگاه پس از هماهنگي سياسي اوليه با جامعه خود منشأ تحول و انقلاب محوري در محتواي ساختار فرهنگ اسلامي شود. اين امر از يكسو احتياج به بردباري مسئولان داشت و اعتقاد به اينكه براي حصول به قصد والاي پالايش روح اجتماعي برنامه‌ريزي و صبر اساس كار است و از سوي ديگر نيازمند ايجاد تحولات در ابعاد ديگر بود.

بعد از انقلاب قرار بر اين بود كه سرنوشت بسياري از مسائل فرهنگي كشور از جمله تعهد، تخصص، مدرك‌گرايي، تزكيه و... روشن شود و انقلاب فرهنگي يك امر محدود و بسته در داخل دانشگاه‌ها نبود. انقلاب فرهنگي يك امر واگير بود كه همه قلمروهاي حيات اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قضايي و... را در برمي‌گرفت.

امام خميني در خصوص وظايف اين شورا مي‌فرمايند:‌«ستادي تشكيل دهند و از افراد صاحبنظر متعهد، از بين اساتيد مسلمان و كاركنان متعهد با ايمان و ديگر قشرهاي تحصيلكرده، متعهد و مؤمن به جمهوري اسلامي دعوت نمايند تا شورايي تشكيل دهند و براي برنامه‌ريزي رشته‌هاي مختلف و خط مشي فرهنگي آينده دانشگاه‌ها، براساس فرهنگ اسلامي و انتخاب و آماده‌سازي اساتيد شايسته، متعهد و آگاه و ديگر امور مربوط به انقلاب آموزشي اسلامي اقدام نمايند. »

انقلاب فرهنگی حرکتی که به افول گرایید

در جريان انقلاب فرهنگي مؤسسه وابسته به ستاد انقلاب فرهنگي، جهاد دانشگاهي، شورايي سه نفره را براي هر دانشگاه تعيين نمودند. اين شوراهاي سه نفره از يك استاد، يك نماينده از دانشجويان و يك نماينده از دانشگاه تشكيل شده‌بود. اين شوراها وظيفه يافته بودند تا اقدام‌هاي لازم براي تبديل دانشگاه از يك دانشگاه غير اسلامي به دانشگاهي اسلامي را انجام دهند.

از جمله فعاليت‌هايي كه در اين دوران انجام شد بازبيني و تغيير محتواي بسياري از كتاب‌هاي درسي و علمي با هدف زدودن آثار نظام سلطنتي و تفكرات غربي و استعماري و زدودن عكس‌هاي مغاير با اهداف فرهنگ اسلامي از آنها، حذف ديدگاه‌هاي موسوم به چپ و ليبرال از دانشگاه‌ها، جدا كردن جنسيتي مدارس مختلط، اسلامي كردن پوشش مدارس و دانشگاه‌ها و تغيير برنامه‌هاي راديو و تلويزيون در راستاي اهداف نظام اسلامي بود. ناگفته نماند در اين دوران دانشگاه‌هاي جديدي در شهرستان‌ها با هدف افزايش دسترسي شهرستاني‌ها به امكانات آموزش عالي تأسيس گرديد. علاوه بر اينكه سيستم گزينش علمي، عقيدتي و سياسي براي استخدام استادان نيز برقرار گرديد. شوراي انقلاب فرهنگي مأمور شد تا بر اعمال ارزش‌هاي اسلامي بر نظام آموزشي كشور نظارت نمايد.

مخالفت روشنفكران با انقلاب فرهنگي

در حالي كه امام خميني در تحقق اهداف و برنامه نظريه اسلامي خويش مجاهده مي‌كرد اما متأسفانه در سطح جامعه و در ميان متفكران و صاحبنظران، موضع‌گيري مشخصي در مواجهه با دانش و معارف و تكنولوژي غرب به چشم نمي‌خورد!

به همين روي امام خميني (ره) در جمع اعضاي انجمن اسلامي و جهاد دانشگاهي دانشگاه علم و صنعت و سازمان پژوهش‌هاي علمي و صنعتي كشور در 4 خردادماه 1360 در پاسخ به آنان فرمودند: «اشكال ما اين است كه با اشخاصي مواجه هستيم كه بدون توجه به مشكلات و بدون توجه به خواست‌هاي ملت به مجرد اينكه گفته شود كه فلان مركز بايد اسلامي باشد آنها مي‌گويند يعني تخصص نباشد. اينها مي‌خواهند به دنيا ارائه بدهند كه اسلام با علم و تخصص مخالف است، در صورتي كه آيات قرآن كريم آنقدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است كه شايد در ساير كتب ديگر نباشد.

مغزهايي هست كه خود را مغز متفكر مي‌دانند، باز باورشان نشده است كه خود ما هم مي‌توانيم آدم باشيم. آنكه ما اصرار داريم به اينكه دانشگاه كه مغز متفكر يك ملت است، بايد از وابستگي‌هاي به شرق و غرب كنار برود و نمي‌شود كه كنار برود الا اينكه فرم اسلامي پيدا بكند، آن اين نيست كه دانشگاه ما نبايد علم و صنعتي تحصيل كند، بلكه بايد فقط همين آداب صلوه را به جا بياورد! اين يك مغالطه‌اي است كه تا صحبت «دانشگاه اسلامي» مي‌شود و اينكه بايد انقلاب فرهنگي پيدا بشود، فرياد مي‌زنند آنهايي كه مي‌خواهند ما را به طرف شرق و عمدتاً به طرف غرب بكشانند كه اينها با تخصص مخالفند، با علم مخالفند. خير، ما با تخصص مخالف نيستيم، با علم مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم. ما مي‌گوييم تخصصي كه ما را به دامن امريكا بكشد يا انگلستان يا به دامن شوروي بكشد يا چين، اين تخصص، تخصص مهلك است، نه تخصص سازنده...»

بازگشايي دانشگاه‌ها

در بهار ۱۳۶۱ابتدا دانشجوياني كه كمتر از ۲۵ واحد درسي براي فارغ‌التحصيلي در پيش داشتند به دانشگاه‌ها فراخوانده شدند و سپس دانشجويان پزشكي به دانشگاه‌ها برگشتند و سرانجام ۲۷ آذرماه ۱۳۶۱، دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالي كشور پس از ۳۰ ماه تعطيلي مجدداً بازگشايي شدند. به همين روي اين روز در تقويم روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفت. در واقع نهضت فرهنگي كشور پس از يك حركت قاطع در سال 59، در سال 61 به انفعال گراييد و بار ديگر دانشگاه با همان هيئت سابق و كادر آموزشي و اداري و تشكيلات گذشته به ميدان بازگشت و به آنچه در عرض يكي دو سال گذشته بود، پوزخند زد. در سطح جامعه نيز مظاهر و فرهنگ طاغوتي و فراموش شدن شعارهاي انقلاب روز به روز اوج بيشتري مي‌گرفت.

اين به اين معني نبود كه مسئولان انقلابي كشور در كار خويش مسامحه كرده‌ يا خواستار چنين وضعي بودند بلكه دقيقاً بيانگر اين حقيقت بود كه جامعه ما هنوز وهله سياسي خود را از سر نگذرانده و در همين فاز باقي مانده بود، يعني اگر مملكت از نظر سياسي مسائل خود را روشن ساخت و در ساختار سياسي خود وضعيت گروه‌ها و اقشار جامعه را مشخص مي‌‌نمود آنگاه بر همگان معلوم مي‌شد كه تحول فرهنگي يك امر مختص دانشگاه نيست و درست است كه بايد از دانشگاه شروع شود اما نبايد منحصر به دانشگاه باشد.

پايان دوران انقلاب فرهنگي

نظام آموزشي كشور كه پيش از پيروزي انقلاب رونوشتي از نظام آموزش عالي امريكا و اروپا و بدون هيچ تلاشي براي بومي‌سازي آن و مطابقت با ارزش‌هاي ديني و اجتماعي ايران بود، در دوران انقلاب فرهنگي سعي شد تا اين نظام آموزش عالي با ميراث و بستر ديني و فرهنگي جامعه ايران آشتي داده شود اما پس از پايان جنگ تحميلي و آغاز دوران رياست جمهوري حجت‌الاسلام‌هاشمي رفسنجاني، به علت نياز كشور به بازسازي و نيروهاي متخصص و بازسازي نهادهاي مديريتي، بسياري از متخصصاني كه قبلا از كار بركنار شده‌بودند دوباره به كار فراخوانده شدند و براي تربيت متخصصان بسياري از اساتيد اخراج شده به دانشگاه‌ها بازگردانده شدند.

http://www.Javann.ir/853796

ش.د9600553

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات