(روزنامه صبح نو – 1396/02/18– شماره 230 – صفحه 14)
علی لاریجانی را میتوان یکی از سیاستمداران اصلی دهههای میانی جمهوری اسلامی ایران دانست. سیاستمداری با سیاست ورزی نرم همراه با تلاش برای حفظ موقعیت خود در پارلمان جمهوری اسلامی ایران که یادآور نقش و سیاست ورزی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در دهههای شصت است. لاریجانی که زمانی در قامت یک سیاستمدار اصولگرا رئیس رسانه ملی ایران بود، در ابتدای دولت نهم آقای محمود احمدی نژاد در کسوت دبیر شورای عالی امنیت ملی و رئیس تیم مذاکره کننده هستهای ظاهر شد اما در اولین اختلافی که بین وی و احمدی نژاد رخ داد، او عطای دبیری شورای عالی امنیت ملی را بر لقای آن بخشید و مهیای ورود به مجلس هشتم شد.
این هم از شگفتیهای سیاست است که لاریجانی روزی با حمایت دولت احمدی نژاد و نمایندگان نزدیک به طیف پایداریها از آقای حدادعادل سبقت گرفت و به ریاست مجلس هشتم رسید. پس از آن علی لاریجانی تلاش کرد منصب ریاست مجلس را برای خود حفظ کند. وی که به دلیل آراء کم خود در انتخابات 1384 از ریاست جمهوری باز ماند، توانست با سیاست ورزی ماهرانه رئیس مجلس شود. لاریجانی یک دهه است که بر صندلی ریاست مجلس تکیه زده است و تلاشهای دیگر سیاستمداران هر دو جناح مانند آقایان حدادعادل و محمدرضا عارف برای ورود به منطقه ممنوعه قدرت علی لاریجانی تاکنون مقرون موفقیت نشده است.
اما لاریجانی این روزها به کدام سو میرود و از سیاست چه میخواهد؟ آیا علی لاریجانی که روزی به اعتراف خود اصلاحطلبان، بانی شکست اصلاحات در انتخابات 1384 بوده است، خود را به اردوگاه اصلاحطلبان نزدیک میکند؟
چرخش علی لاریجانی دلایل و زمینههای متعددی دارد. اختلافات علی لاریجانی با محمود احمدی نژاد از سال 1386 رشدی تصاعدی گرفت. هر چند جریان احمدی نژاد در مجلس هشتم از ترس رقیب شدن حدادعادل در سال 1388 برای محمود احمدی نژاد به دامن لاریجانی افتادند و به ریاست مجلس وی رأی دادند اما اختلافات دو دولت نهم و دهم با مجلس به اوج خود رسید. علی لاریجانی دولت احمدی نژاد را یک دولت بی قواره و بی نظم و غیر کارشناسی میدانست و در مقابل محمود احمدی نژاد مجلس را مانع حرکت دولت تلقی میکرد. نقطه اوج اختلاف علی لاریجانی و محمود احمدی نژاد در مجلس نهم بود که در آن جلسه علنی، رئیس جمهور هم رئیس قوه مقننه و هم رئیس قوهقضائیه را به چالش کشید؛ چالش و تنشی که مقام رهبری هم به آن ورود کرده و آن را غیر شرعی، غیر اخلاقی و غیرقانونی دانستند. لاریجانی کماکان از بروز و ظهور جریانهای جدید در اصولگرایان ناراضی است و ترجیح میدهد مدار اصولگرایی در همان مرکزیت راست سنتی بگردد و خود مرکز این ساختار باشد.
لاریجانی بارها از پایداریها، ایثارگرانیها، رهپویانیها و احمدی نژادیها انتقاد کرده است و خود را رو در روی آنان قرار داده است. موضع گیری علی لاریجانی علیه جمنا (جبهه مردمی نیروهای انقلاب) نیز با کنایه «جانماز آب کشیدن» علنی شد. این موضع گیری فراتر از یک انتقاد سیاسی و در حقیقت مرزبندی این اصولگرای کهنه کار با تشکیلات جدید اصولگرایی و به آن معنی بود که قماش من با جمنا فرق دارد.
همچنین بعد از حوادث 88 اختلافات لاریجانی با بدنه اصولگرایی شدت گرفت. بدنه اصولگرایی نسبت به مواضع همراه با سکوت علی لاریجانی در حوادث سال 88 انتقاد داشته و آن را به نوعی همراهی لاریجانی با کاندیداهای شکست خورده تلقی کردند. این انتقادات در انتخابات مجلس نهم و دهم یعنی در سالهای 139٠ و 1394 به اوج خود رسید. تا جایی که بخش مهمی از اصولگرایان مخالف حمایت اصولگرایان از علی لاریجانی در حوزه انتخابیه قم شدند و وی در مجلس دهم در لیستی قرار گرفت که اصلاحطلبان از آن حمایت میکردند.
اما با پیروزی حجت الاسلام حسن روحانی در انتخابات 1392 و دفاع تمام قد لاریجانی از دولت روحانی منجر به فاصله بیشتر لاریجانی با اصولگرایان شد. علی لاریجانی نقش مهمی در رأی اعتماد وزرایی چون آقایان نعمتزاده، آخوندی، ربیعی، رحمانی فضلی، پورمحمدی، زنگنه و... در مجلس نهم داشت. برجام و نحوه تصویب آن نیز از زمینههای واگرایی اصولگرایان و لاریجانی بود. تصویب برجام در بازه زمانی کمتر از 2٠ دقیقه در مجلس، انتقادات از وی در بدنه اصولگرایی را بالا برد. این در حالی بود که برجام به عنوان یک سند ملی از مهمترین اسناد تاریخ معاصر ایران محسوب میشد و در کمیسیونی که اصولگرایان تحول خواه و مخالف لاریجانی در آن قدرت داشتند، انتقادات جدی به آن مطرح کردند. به نظر میرسد مجموع تلاشهای لاریجانی برای مرزبندی با اصولگرایان جدید جناح راست، منجر به شکل گیری فضای انتقادی به لاریجانی شده است. هر چند لاریجانی سیاستمداری با تحمل و صبر است اما نزدیکی این شخصیت که روزی در مرکز اصولگرایی بوده و امروز در مدار اصلاحطلبی قدم میزند، بیشک یکی از نقاط قابل تأمل سیاست ورزی یک سیاستمدار تلقی میشود.
اما چرا علی لاریجانی این روزها در کسوت رئیس مجلس زبان به انتقاد آنانی گشوده است که دیروز در جبهه خودی بودند. به نظر میرسد علی لاریجانی یک نقشه ماهرانه و دقیق را در سیاست ایران طراحی کرده است. در این طراحی دقیق ابتدا وی جریانی از نیروهای خود را در فضای سیاسی ایران جاگذاری کرده و آنان را به قدرت نزدیک ساخته است. بروز و ظهور افرادی نظیر آقایان علی مطهری، بهروز نعمتی، تاج گردون، کاظم جلالی و ... در حقیقت نشان از تیم سازی علی لاریجانی برای آینده سیاسی خود دارد. در دومین قدم، لاریجانی به دنبال حذف تمام کسانی است که به نوعی منتقد سیاسی وی در عرصه سیاست ورزی ایران مطرح هستند. محمود احمدی نژاد، حداد عادل، علیرضا زاکانی، حسین فدایی، احمد توکلی و در آخرین روزها محمدباقر قالیباف. لاریجانی برای انتخابهای بعدی بدون رقیب است و ترجیح میدهد مبتنی بر همه افراد میانه و اصولگرایان سنتی مانند ناطق نوری، محمدرضا باهنر و علی اکبر ولایتی جبههای را تشکیل بدهد که خروجی این جبهه کسی جز علی لاریجانی نخواهد بود. از این منظر لاریجانی چارهای جز حمایت از دولت ضعیف روحانی ندارد. از این رو دولت روحانی باید استمرار و امتداد یابد تا گفتمان نیمبند اعتدال فراگیر شود. جا افتادن گفتمان نیمبند اعتدال ضرورت حضور علی لاریجانی را در کسوت رئیس جمهور 14٠٠ فراهم میسازد.
لاریجانی بعد از دولت نهم و دهم احمدی نژاد نیاز داشت یک دوره، جامعه ایران به سیاستمدارانی نظیر ناطق نوری، محمدرضا باهنر، علی اکبر ولایتی، محمود احمدی نژاد و حسن روحانی عادت کند و خو بگیرد تا راه برای انتخابات 14٠٠ هموار شود. اتحاد حسن روحانی و علی لاریجانی بیشک تا دورههای بعدی هم رقم خواهد خورد. بی شک اگر روحانی مجدداً بر منصب ریاست جمهور دست یابد، گزینه اصلی ریاست جمهوری وی برای 14٠٠ علی لاریجانی خواهد بود نه اسحاق جهانگیری!
http://sobhe-no.ir/newspaper/230/14/8676
ش.د9600520