(روزنامه اطلاعات – 1396/03/03 – شماره 26727 – صفحه 12)
«تغيير نظام در سوريه اولويت اول آمريکا نيست» جمله اي بود که مقامهاي آمريکايي در تشريح مواضع خود درباره سوريه آن را مطرح مي کردند، اما شليک موشکهاي تامهاوک از درياي مديترانه به سمت پايگاه الشعيرات، روي ديگر سکه را در اقدام يکجانبه واشنگتن نشان داد.برخي از کارشناسان غير قابل پيش بيني بودن مرد اول کاخ سفيد را ويژگي اصلي او قلمداد مي کردند؛ حال اينکه چرخش مواضع ترامپ در قبال سوريه يکي ديگر از مواردي بود که حمله شيميايي در ادلب بهانه خوبي را براي ورود واشنگتن به عرصه سوريه مهيا کرد. ورودي که رئيس جمهوري آمريکا آن را يک دستاورد بزرگ براي خود مي داند. گرچه 100 روز اول ترامپ براي او پر از چالش براي تحقق شعارهاي انتخاباتي خود بود، اما وجود اين چالشها سبب شد، ترامپ تا حدودي از مواضع خود عقب نشيني کند و در اين صدد باشد تا نگاهها را در داخل به سوي خود جلب کند. خبرگزاري خبرآنلاين طي مناظره اي با حضور دکتر جاويد قربان اوغلي مدير کل پيشين خاورميانه وزارت خارجه و حسنهاني زاده کارشناس مسايل خاورميانه به بررسي ابعاد و زواياي ورود آمريکا در عرصه سوريه مي پردازد که در ادامه مي خوانيد :
- چه عواملي باعث چرخش مواضع آمريکا در قبال سوريه شد؟ مقامهاي آمريکايي قبل تر اعلام کرده بودند که برکناري بشار اسد اولويت ما نيست، اما در ادامه ديديم که ترامپ با حمله شيميايي در ادلب دستور حمله به پايگاه الشعيرات را صادر کرد و به يکباره برخي از کارشناسان معتقدند که اين اقدام ترامپ تهديدي تو خالي بوده و برخي ديگر معتقدند که رئيس جمهور آمريکا تحت فشار افکار عمومي در داخل و براي فرار از اين فشار دست به اين اقدام زده است. ارزيابي شما در اين باره چيست؟
* هانيزاده: وضعيت سوريه در حال حاضر بسيار پيچيده شده است. از پيروزي انقلاب اسلامي اين کشور همپيمان استراتژيک جمهوري اسلامي ايران بوده و مرحوم حافظاسد يک نگاه راهبردي به ايران داشت. حتي او در وصيت نامه اي که براي فرزندان خود و پسر ارشدش باسل الاسد که به طور مشکوکي کشته شد برجا گذاشت تاکيد کرد که هيچگاه با ايران قطع رابطه نکنند. باسلالاسد گرايشهاي شيعي داشت و به همين خاطر توسط آمريکا ترور شد. وقتي که در سال 1995 خبرنگار نيويورک تايمز از حافظاسد مي پرسد که چرا سوريه 22 کشور را رها کرده و فقط به ايران وابسته است، وي پاسخ مي دهد که زماني همه اين کشورهاي عربي عليه سوريه وارد جنگ مي شوند و تنها ايران است که از کشور من دفاع مي کند.
حافظ اسد به دليل کاريزما و سياس بودن و همچنين داشتن تجربه نسبت به رخدادهاي منطقه آگاه و هوشيار بود. برخي مي گويند به دليل اين که آنها علوي هستند کشورهاي سني منطقه در صدد براندازي نظام سوريه هستند. ارتباط نزديک ايران و سوريه منجر به شکل گيري محوري به نام مقاومت شد که شامل حزب الله، حماس و جهاد اسلامي است. بنده شخصا به حماس اعتقاد زيادي ندارم اما حضور آن را در عرصه مقاومت نمي توان انکار کرد.
بعد از جنگ 33 روزه، آمريکاييها و غرب به شدت نگران شدند که حزب الله با وجود امکانات کم معادلات منطقه را به نفع شيعيان، محور مقاومت و ايران تغيير داده است.در همين راستا شکست رژيم صهيونيستي از حزب الله در تاريخ جنگ اعراب و اسرائيل بي سابقه بوده است.در جنگ شش روزه سال 1967 ميان رژيم صهيونيستي و فلسطين، اين رژيم 80هزار کيلومتر مربع، از اراضي اعراب را اشغال کرد، اما در جنگ 33 روزه اين رژيم نتوانست حتي يک کيلومتر پيشروي کند و براي آنها يک سابقه خطرناکي از نظر آنها محسوب مي شود. بنابراين ضربه زدن به محور مقاومت از زمان جورج بوش و خانم کاندوليرا رايس رقم خورد و در ادامه تصميم گرفتند که ضعيف ترين حلقه اين محور يعني سوريه را از اين محور قطع کنند. پس از اتمام جنگ 33 روزه جورج بوش از ملک عبدالله پادشاه عربستان دعوت به عمل مي آورد تا در مورد اين مساله با يکديگر رايزني کنند. به غير از ملک عبدالله، سعودالفيصل وزير امور خارجه و بندر بن سلطان سفير عربستان در آمريکا نيز در اين گفتگو در مزرعه شخصي جورج بوش حضور داشتند. در اين ديدار از قدرت حزب الله و تهديد اسرائيل صحبت شد.
ملک عبدالله در اين ديدار ضربالمثلي را تحت اين عنوان مطرح مي کند "لا يفل الحديد الا الحديد" بدين معنا که آهن تنها با آهن پاره مي شود و اگر بخواهيم با حزبالله مقابله کنيم بايد تشکل جديدي به موازات حزب الله با ايدئولوژي وهابيت تشکيل دهيم. در ادامه، اين ماموريت به بندر بن سلطان واگذار مي شود که از همان جا اقدام به جمعآوري نيرو از 80 کشور مختلف جهان مي کنند و اين افراد را در پادگان" الرمسه" اردن آموزش مي دهند. ماموران سيا و افسران پنتاگون در آموزش اين افراد که از سال 2007 آغاز شد،دخيل بودند و تمامي هزينههاي مربوط را نيز عربستان سعودي پرداخت کرد. سپس اين افراد آموزش ديده به درعا منتقل مي شوند و اين وضعيت اسفناک را براي سوريه ايجاد مي کنند.
شواهد نشان مي دهد که عربستان در اين زمينه چيزي بالغ بر 36 ميليارد دلار هزينه کرده است. ترکيه، قطر، انگلستان، فرانسه، آمريکا، اسرائيل و اردن از ديگر کشورهايي هستند که از جريانهاي تکفيري حمايت مي کنند. هدف تمامي اين کشورها در وحله اول مبارزه با محور مقاومت است و لذا با وجود بشاراسد مقابله با محور مقاومت براي آنان امکان پذير نيست. در نتيجه اين کشورها در اين صدد هستند که دولت را در سوريه سرنگون کنند و به جاي آن دولتي دست نشانده را در آنجا مستقر کنند. اولويتهاي بعدي آنان نيز از بين بردن حزب الله و سپس مقابله با ايران است.اما حمله موشکي آمريکا حاوي پيامي بود. هدف آنان اين بود که با ورود به بحران سوريه بتوانند معادلات را در سوريه تغيير دهند. يعني روسيه را از اين معادله خارج، بشار اسد را برکنار کنند. در نهايت عرض کنم که آمريکا درصدد ايجاد نقشهاي جديد در خاورميانه است.
* قرباناوغلي: بنده معتقدم که حمله موشکي آمريکا به سوريه متاثر از سه مولفه است.1- تغيير در سيستم تصميمگيري آمريکا و روي کار آمدن دونالد ترامپ.ترامپ و تيم او با اين اقدام که بدون کسب مجوز از شوراي امنيت و بدون نياز به ائتلاف جهاني نشان داد که دوره اوباما در موضوعات جهاني به پايان رسيده است .2-مهار روسيه که در دوران اوباما که طي چند سال گذشته گامهاي متهورانه اي را در بحرانهاي منطقه اي و در تقابل با غرب برداشته است و تاثير گذاري بر روند ميداني بحران سوريه که به نفع اسد و متحدانش روسيه و ايران در حال تغيير بود. 3-مهار مخالفتهاي داخلي با توسل به ايجاد بحران در خارج و تغيير جهت افکار عمومي آمريکا.
به نظر من حمله موشکي به سوريه در نقطه اي از پازل بزرگتررويارويي غرب با روسيه جديد قرار دارد.بحران سوريه موضوعي نيست که فقط در چارچوب منطقه تفسير شود. ورود روسيه به بحران سوريه و حمايت جدي نظامي اين کشور و حفظ تنها پايگاه نظامي خود در خاورميانه يعني پايگاه "طرطوس " واقع در سوريه از ديگر موضوعاتي است که در تحليل رويدادهاي خاورميانه امري مهم به شمار مي رود. خاورميانهHeartland يعني قلب سرزمين دنياست و هيچ ابرقدرت يا قدرت بزرگ، بدون داشتن جاپايي محکم در اين منطقه نمي تواند ادعاي ابرقدرتي کند. روسها پس از تحولاتي که از سال 1990 آغاز شد تبديل به يک قدرت درجه دو شدند، با روي کار آمدن پوتين بازسازي قدرت روسيه و احيا آن را در پي داشت. براي تحقق اين امر فقط بازسازي اقتصادي براي روسها کافي نبود.حضور و نقش آفريني منطقه وجهان از ضروريات تحقق اين هدف بود. در بحران اوستيا ،روسيه با قدامات خود چنگ و دنداني به دنيا نشان داد.سپس مساله اوکراين به ميان آمد که منجر به اشغال شبه جزيره کريمه از سوي روسيه شد و ديديم که غرب در مقابل اين اقدام آچمز شد. به عقيده من روسها با هوشمندي کامل و با دو هدف وارد سوريه شدند.
مورد اول همانطور که عرض کردم روسها بايد به عنوان قدرت برتر در سوريه سهيم باشند تا بتواند قدرت چانه زني خود در برابر غرب و بخصوص آمريکا را در موضوعات بينالمللي بالا برند. سوريه مهمترين گزينه براي اين کار بود. مورد دوم و مهمي که در اين زمينه وجود دارد هوشمندي و تفکر امنيتي ولاديمير پوتين است که حضور و تثبيت خود در منطقه قصد دارد در معادلات جهاني تغيير ايجاد کند.حمله موشکي آمريکا در رابطه با اقدامات روسيه وايجاد مانعي درمقابل آن بود.تصور مي کنم تيم جديد کاخ سفيد با حمله موشکي به سوريه ترمز روسيه را کشيد؛ به تعبير بهتر آمريکاي ترامپ مدعي بازگشت به دوران ريگان است.آمريکا قصد دارد اين پيام را به کرملين بدهد که بر خلاف دوره اوباما،آمريکا آماده واردشدن به فاز جنگ سرد با روسيه است و روسيه بايد آماده پرداخت هزينههاي رويارويي سياسي و نظامي باشد.در واقع اين اقدام ترامپ بازگشت به يکجانبه گرايي دوره نئوکانهاست. کاخ سفيد تنها چند ساعت قبل از حمله موشکي روسيه را مطلع کرد تا فرصت داشته باشد نيروها و ادوات خود را خارج کنند.
سوالي که در اينجا پيش مي آيد اين است که چرا روسها واکنش جدي به اين قضيه نشان ندادند؟ در مساله سرنگوني سوخو ديديم که آنها تا کجا پيش رفتند و اردوغان را به ذلت کشاندند. اما در واقعه حمله موشکي وقتي تيلرسون نيز به روسيه سفر کرد، روسها ابتدا اعلام کردند که در برنامهها وي با پوتين ديداري نخواهد داشت ولي در ادامه ديديم که وزير امور خارجه در نهايت به کرملين رفت و با پوتين نيز ديدار کرد. بنابراين حمله آمريکا به سوريه براي روسها حاوي پيام بود، هم در قضيه سوريه و هم در مساله جهاني.مخاطب ديگر پيام حمله موشکي ،ايران به عنوان يکي از طرفين سوريه بود.اما در بعد ميداني همانطور که آقايهاني زاده اشاره کردند، اين حمله تغييري در معادله قدرت نداد. آن طور که آمريکاييها ادعا مي کنند 20درصد توان هوايي در اين حمله از بين رفته است. البته بايد بررسي کرد که آيا واقعا چنين بوده يا خير. اما در نهايت هدف آمريکاييها اين بود تا معادله قدرت را در سوريه که به نفع اين کشور و متحدانش يعني ايران و روسيه در جريان بود را دچار چالش جدي کند و به عقيده من تا حدودي نيز موفق عمل کردند.
* آقايهاني زاده آيا تغيير موضع آمريکا در قبال سوريه و حمله موشکي اين کشور به سوريه حاوي پيامي به ايران بود؟ آيا ميتوان پنداشت که احتمال حمله به ايران نيز جنبه ديگر اين اقدام بود؟
**هانيزاده: هزينه حمله موشکي آمريکا را عربستان سعودي از قبل تعيين کرده بود و طي آن صد ميليون دلار بابت آن پرداخت. در جريان سفر محمد بن سلمان به آمريکا از قبل برنامه ريزي صورت پذيرفت. من هم موافق هستم که اين حمله حاوي پيامي براي ايران، حزب الله، و روسيه است. روسها در قضيه کره شمالي و در جهت برقراري موازنه و تعادل مي توانند در برابر آمريکا نقشآفريني کرده و از آن به عنوان يک چکش استفاده کنند. اما بايد در نظر داشته باشيم که وضعيت ايران با روسيه کاملا متفاوت است. هدف اصلي نيز از بين بردن محور مقاومت در منطقه است. وجود چنين عاملي باعث ميشود که در آينده کسي نتواند براي اسرائيل دردسرساز شود. آمريکاييها نيز خواستار اين هستند تا کليد طلايي خاورميانه در دست اسرائيل باشد. بر اساس طرح خاورميانه جديد، اسرائيل به عنوان قدرت برتر و داراي تعامل فرادستي با همه کشورهاي عربي است. براي مثال ديديم که "ليبرمن" پيش تر وزير امورخارجه بود ولي در حال حاضر وزير جنگ اسرائيل است. وي اعلام کرده بود که آنقدر درخواست برقراري ارتباط از سوي کشورهاي عربي به ما رسيده است، اسرائيل هنوز فرصت بررسي و بازنگري پيدا نکرده است. بنابراين به نظر من عربستان يکي از محورهاي تشکيل جبهه عبري- عربي و عثماني خواهد بود.
عربستان، ترکيه و اسرائيل به عنوان پاشنه آشيل جمهوري اسلامي ايران جبهه قدرتمندي را تشکيل خواهند داد و مزاحمتهايي را براي ما ايجاد خواهند کرد. در آينده نيز شاهد خواهيم بود که سفارتخانههاي رژيم صهيونيستي در شش کشور عضو شوراي همکاريهاي خليج فارس افتتاح خواهند شد. در وضعيت کنوني ايران در معرض تهديد قرار دارد و بايد جدي گرفته شود. حمله موشکي ترامپ به سوريه و اعمال تحريمهاي آمريکا عليه ايران به دليل فشار لابي صهيونيستي و عربستان است که وضعيت را تغيير دهند. در حال حاضر همه بازيگران بحران سوريه بر اين عقيده هستند که در شش سال گذشته، نتوانستهاند تاثيري در وضعيت شطرنج ميداني و نظامي سوريه ايجاد کنند و بايستي کار را يکسره کنند. حتي اخيراً يکي از رهبران معارضان سوري، شخصي به نام "کمالاللبواني" در راس هياتي به اسرائيل رفت و قراردادي بين طرفين امضا شد که اگر قدرت را دست بگيرند، حزب الله را نابود مي کنند و جولان را براي هميشه در اختيار اسرائيل قرار مي دهند.
وضعيت سوريه در حال حاضر بيش از پيش پيچيده شده است و ايران در تصميم گيريهاي خود بايد هوشمندانه عمل کند. در مورد روسيه نيز بايد هوشيار باشيم؛ اين کشور هميشه در آخرين لحظه منافع خود را در نظر مي گيرد و همپيمانان خود را کنار مي گذارد. اميدوار هستيم که پوتين از وضعيت عراق و ليبي تجربههايي کسب کرده باشد و ديگر دوستان و همپيمانان خود را تنها نگذارد. اگر اين امر محقق شود احتمال حذف محور مقاومت کمتر مي شود. اما اگر روسيه در مواجهه با آمريکا و براي مثال در مساله شبه جزيره کريمه بتواند امتيازي را از اين کشور بگيرد و توافقات بيشتري انجام دهد، کار ما سخت تر خواهد شد. ادامه دارد...
ش.د9600705