* حسن روحاني توانست 57 درصد از راي صندوقهاي انتخابات 96 را از آن خود كند. ركورد خودش را در انتخابات دوره يازدهم با اختلاف قابل توجهي بشكند و تا سال 1400 ادامه راه اعتدال را تضمين كند. اين اعداد و ارقامي كه در اين انتخابات ثبت شد را شما به لحاظ اجتماعي چگونه تحليل ميكنيد؟
** انتخابات اخير به نظرم در هر دو حوزه يعني هم رياستجمهوري و هم انتخابات شوراهاي اسلامي
شهر و روستا واجد متغيرهايي است كه حاكي از تحولات پرمعنا در بعد اجتماعي جامعه ايراني است و هم در بعد سياسي. در وجه سياسي كه زودتر و پررنگتر به چشم ميخورد، ميشود به بالا بودن سطح مشاركت اشاره كرد و گستردگي و تنوع اين مشاركت سياسي كه از يك سو شهرهاي بزرگ را دربرميگيرد و از سوي ديگر روستاها و حتي مناطق محروم. در خيلي از جاها هم همسويي ميان جهتگيريهاي اين مناطق در انتخابات. متغير ديگر، راي بالاي آقاي دكتر روحاني است كه در واقع راي اعتمادي است به رويكردها و سياستهاي ايشان در دولت اولش. اين راي همانگونه كه گفتيد رشد داشت و از كمتر از 51 درصد دور اول به بيش از 57 درصد رسيد آن هم در شرايطي كه جريان رقيب به صورت صريح اعلام كرده بود كه براي تغيير اين دولت آمده است و تغيير مسيري كه قوه مجريه در اين چهار سال داشته است.
حجم و سطح تهمتها و تبليغات هم كم نبود و در جايي ديگر گفتهام كه دولت اگرچه دولت مستقر بود اما انگار روي صندلي متهم نشسته بود؛ به عبارتي ديگر نسبت به رقبا در موضع دفاعي بود. عملا هم مبارزات سياسي و تبليغات، در دو رويكرد خلاصه شده بود، همان طور كه در يكي از مناظرات هم دكتر جهانگيري و هم روحاني مطرح كردند، جريان رقيب به تدريج آنچنان به شفافيت رسيد كه تعلق خودش را به دولت آقاي احمدينژاد در عمل نشان داد. يعني اگرچه در ابتدا جريان اصولگراي مطرح سعي كرد خودش را خيلي به دولت گذشته منتسب نكند اما عقبه، حاميان و دستاندركاران دولت آقاي احمدينژاد معلوم شد كه در كدام سو هستند. دو برنامه، دو سياست و دو تفكر در برابر هم قرار گرفتند و در گستردهترين شكل دولت مورد هجوم قرار گرفت اما از اين ميان اكثريت جامعه انتخاب بالاي خودش را به تفكري كه بر پايه عقلانيت و سنجيدگي توانسته بود مخاطراتي را از كشور دور كند و زمينههايي را براي بهبود معيشت و زندگي مردم فراهم كند، راي دادند.
در كنار اين راي گسترده ميتوانيم پديدههاي ديگري را هم بيفزاييم مثلا حضور معنادار ايرانيان خارج از كشور و راي آنها و تلاشهايي كه براي شركت در انتخابات كردند، آنهايي كه در كانادا ساكن بودند و امكان راي دادن نداشتند كيلومترها راه را طي كردند تا خودشان را به جايي برسانند كه راي بدهند و اكثريت قاطعي كه آقاي روحاني در آراي آنها داشت. يا حضور گسترده نخبگان، جامعهشناسان، حقوقدانان و برجستگان هنري و فرهنگي و يكپارچه به ميدان آمدن آنها و اتخاذ آشكار كنش سياسي. اغلب اين افراد و گروهها كساني هستند كه خيلي نفع شخصي يا گروهي در دولت يازدهم نداشتند اما ميتوان به جرات گفت فعالترين افراد در ميان طرفداران آقاي روحاني كساني بودند كه بدون چشمداشت يا حتي با وجود تنگناها و محدوديتهايي در همين دوران، به ميدان آمده بودند.
از طرفي ميشود به اين دستاوردهاي سياسي برجسته شدن و شفافيت رويكردهاي اصلاحطلبانه را هم در اين انتخابات ديد. اينكه اساسا كانون محركه اين انتخابات در سراسر كشور جريان اصلاحات بود، اينكه حضور بيدريغ و موثر شخصيتهاي اصلاحطلب بهويژه آقاي خاتمي توانست اين همه تاثيرگذار باشد و احزاب و گروههاي اصلاحطلب به صورت داوطلبانه و فعال به ميدان آمدند، اينكه جريان اصلاحات و اعتدال كه در انتخابات دو نماينده مشخص داشت، آقاي روحاني به عنوان نماد اعتدال و آقاي جهانگيري به عنوان نماينده اصلاحات در كنار هم آمدند، حرف زدند و مكمل هم شدند از جمله دستاوردهاي سياسي مهم انتخابات بود و نتيجهاش اين بود كه تخريبها و تبليغات پردامنه جريان رقيب و رسانههاي رقيب بر تصميم و اراده مردم نهايتا چندان تاثير نگذاشت.
اينها از عوامل و مولفههايي است كه اين انتخابات را نسبت به ديگر انتخابات در دورههاي پيش متمايز ميكند و هم منجر به مشاركت بالا و هم راي بالا به آقاي روحاني شد. تفسيري كه در جامعه شكل گرفته بود اين بود كه هرچه مشاركت در جامعه بالاتر باشد راي آقاي روحاني بالاتر خواهد بود و اين تفسير درستي بود. در خلال تبليغات سياسي به نظر من ماشين تخريب تبليغاتي عليه دولت و رييسجمهور خيلي نتوانست سودي ببرد يعني اعتماد جامعه نسبت به رييسجمهور و دولت را نهايتا بايد در راي مردم ديد كه نشان ميدهد آن تقسيمبندي جامعه ايراني به اكثريت و اقليت، به متدين و غيرمتدين، انقلابي و غيرانقلابي، فرادست و فرودست تقسيمات غلطي بود كه نتوانست تحليل 4 درصدي و 96 درصدي را حمايت كند.
من بزرگترين دستاورد اين انتخابات را تثبيت و نقشآفريني فرآيند دموكراتيزاسيون در ايران ميدانم. يعني جامعه ايراني واقعا آگاهي، زمانهشناسي، هوشمندي و وفاداري خودش را به فرآيند دموكراسي نشان داد، معتقدم شهروندان ايراني در اين انتخابات بلوغ و رشد خود را در سطوح مختلف در سه سطح از اعتماد نشان دادند: اعتماد به خودشان، يعني اعتماد به نقش خودشان در شكلدهي به آينده و عاملي كه سبب شد روز جمعه در آن صفهاي طولاني بايستند و شبهاي قبلش را در كوچه و خيابان بگذرانند. اين ويژگي را به خصوص در ميان جوانان، زنان، اقوام ميشود ديد، يعني هرچه به سمت گروههايي ميرفتي كه در نظم اجتماعي توجه كمتري به آنها شده است اتفاقا حضور پررنگتري در انتخابات داشتند. اعتماد دوم را مردم به نظام سياسي نشان دادند. به نظرم در اين انتخابات اگرچه رويكرد تحريم وجود داشت (كه بايد هم آن را جدي گرفت) اما رويكرد مغلوب بود.
اينها نشاندهنده اين است كه ظرفيتي در نظام سياسي هم به وجود آمده است كه ميشود از طريق انتخابات حرف زد، مطالباتي را پيش برد و اين اعتماد به انتخابات و نظام سياسي و سازوكارها و نهادهاي نظام حاكي از ايجاد سرمايه بزرگي است براي ايران. اينكه رهبري هم مقايسه كردند بين ايران و جوامع ديگر كه در ميان اين همه تنش و آشوب و ناآرامي كه وجود دارد يك جامعه آرام چنين انتخابات پردامنهاي را بدون حادثه پيش ميبرد، ويژگي ممتازي براي جامعه ما است. در مصاحبه اخير آقاي رييسجمهور هم اشاره كردند به سفر ترامپ به منطقه و اينكه ترامپ در سفر به چه جامعهاي حمله ميكند به جامعه ديگر، مقايسه جامعهاي مثل عربستان كه اصلا تجربه انتخابات را ندارد و معلوم نيست كه بداند انتخابات چيست، با كشوري كه بدون واهمه چنين انتخاباتي را اينقدر معنادار برگزار ميكند.
اعتماد سوم هم به جهتگيري راي است، مردم به جريان اعتدال و اصلاحات راي ميدهند و ميخواهند كه اين مسير ادامه پيدا كند، انتظار خود را هم در همين مابين بيان ميكنند نسبت به مسائلي كه سخت در حال دستوپنجه نرم كردن با آنها هستند. بالاخره اين جامعه مشكل بيكاري و مشكلات معيشتي و آسيبهاي اجتماعي دارد، كمبودها و نگرانيهايي دارد اما حس كرده است كه اين مشكلات را با وعده و شعار نميشود حل كرد، حس كرده كه با داشتن انتظار براي حل مسائل فردي خودش و دريافت پول بدون مبنا و ناديده گرفته شدن منزلتش وضعيتش بهبود پيدا نميكند. اين اعتماد سهگانه محركهاي بود كه انتخابات را سامان داد و مهمترين دستاوردش هم اين بود كه در امتداد انتخابات سال 92 و انتخابات مجلس، روند برنده را تعيين كرد يعني روند مردمسالاري كه به عنوان راهكاري براي حلوفصل مشكلات پذيرفته شده است.
در ذيل اين تغييرات سياسي، بايد تغييرات اجتماعي را ديد كه منجر به اين انتخاب شد. اين تغييرات شامل فعال شدن گروههايي است كه در حال حاضر حاملان تغيير در جامعه هستند: جوانان، زنان، اقوام، گروههاي اجتماعي در ميان طبقه متوسط و پايين جامعه چه در شهرها و چه در روستاها، نهادهاي مدني، احزاب و تشكلهاي سياسي، گروههاي نخبه و مرجع مانند معلمان و دانشجويان و دانشگاهيان. اينها فاعلان و آفرينندگان اين تغيير جديد هستند و اينها هستند كه بر طرفيت راي در جامعه افزودند. خوشبختانه در اين انتخابات نظرسنجيها به اندازه كافي شكل گرفتند و پياده شدند.
شما ميتوانيد روندهاي تحول انتخابات را از ابتداي اين پروسه تا انتها بر اساس اين نظرسنجيها دنبال كنيد. در نظرسنجيهاي معتبر مثل كاري كه آقايان گودرزي و عبدي انجام دادند يا نظرسنجيهاي ملي ايسپا يا نظرسنجي ايپو در خارج از كشور، ميبينيد كه در روزهاي آخر بهخصوص پس از مناظره سوم همه انتخابات در ايران را يك مرحلهاي، با مشاركت بالا و با برنده شدن دكتر روحاني پيشبيني كرده بودند حتي پس از ائتلافي كه آقاي قاليباف و رييسي انجام دادند.
* شما ميگوييد كه با وجود تلاشهايي كه براي تخريب دولت با استفاده از احساسات مذهبي و موضع اقتصادي (به صورت خاص يارانه) صورت گرفت مردم از قشرهاي مختلف هم ايشان را انتخاب كردند اما در روزهاي آخر انتخابات عقيده عمومي بر اين بود كه فضا بهشدت دوقطبي شده و شايد اصلا بخشي از اين آرا به خاطر اين تضاد شديد به صندوق ريخته شد. به نظرتان اين دوقطبي شدن وجود داشت يا نه؟
** بله، به نظرم در انتخاب نشانههاي دو قطبي شدن وجود داشت. اينقدر به اين دو نامزد اصلي و دو راه متفاوتشان پرداخته شد و ويژگيها و متغيرهاي موثر در اين دو راه گفته شد كه ديگر ابهامي در جامعه براي انتخاب باقي نماند اما در نظر بگيريم كه متغيرهايي كه در ارتباطات سياسي موثر هستند گونهاي همبستگي را از خود به نمايش گذاشتند، يك نمونه باارزش فعالان حوزه مجازي بودند كه در اين انتخابات خودشان را در تلگرام و فيسبوك و توييتر محبوس نكردند، خودشان را به جامعه نزديك كردند، اينها همان كساني بودند كه به سطح شهر آمدند، به روستاها سر زدند و ميدان سياست و رسانه را به هم نزديك كردند. اينجا بود كه اتفاقاتي را رقم زد كه دامنه تاثيرات دوقطبي را كم كرد. متاسفانه با كوتاهيهايي كه در نظام اطلاعرساني دولت وجود داشت شايد آگاهي كافي نسبت به برنامههاي دولت بود.
اما آن طرحهايي كه اتفاقا با بدنه جامعه سروكار داشت مثل اقدامات موثري كه در روستاها صورت گرفته بود مانند خودكفايي گندم و خريد تضميني محصولات كشاورزي يا طرح سلامت و بيمههاي مختلف يا اقدامات حمايتي براي بازنشستگان و خانوادههاي تحت پوشش انجام شده بود و... سبب شد كه دولت براي دفاع از عملكردش در مواجهه با هجمهاي كه به آن شد فعال شود و نتيجه، ديده شدن كارهاي دولت بود. راي بالاي روستاها به آقاي روحاني محصول اين بود كه آثار آن را در زندگي خودشان ديده بودند، اينكه چه كارهايي در جامعه انجام شده در گفتوگوهاي ايام انتخابات توانست جامعه را از دوقطبي ميان طرفداران خارج كند. البته حالا بايد در نظر گرفته شود كه رايي كه داده شد يا داده نشد بايد تحليل و تفسير شود، دانشگاهيان و محققان بايد به تحليل راي مردم و تفسير معناي آن بپردازند و از اين راه به دولت كمك كنند.
ما سه مجموعه از راي داريم كه بايد از تحليل كلي خارج شود. بايد اين سه دسته را كاملا اجتماعي و فرهنگي تحليل كنيم: اول اينكه چه كساني به آقاي رييسجمهور راي دادند؟ خوشبختانه آنهايي كه به روحاني راي دادند با صراحت مطالبات خود را مطرح كردند. باادب و در چارچوبهاي قانوني كه نشان از بلوغ آنها دارد حرفشان را زدند. حرفهاي مردم درخور توجه و اهميت بود، آنجايي كه نقدها را گفتند و بهرغم نقدها گفتند كه چرا از دكتر روحاني حمايت ميكنند. خود آقاي رييسجمهور و آقاي جهانگيري هم رويكردها و عملكردهايشان را گفتند. آگاهانه همديگر را شناختند و به هم نزديك شدند. رايدهندگان اميد و نقد را در اين سطح از انتخابات با هم ديدند. حالا مهم است كه اين خواستهها و مطالبات گونهشناسي شود، طبقهبندي شود و به سياست تبديل شود. بايد مشخص شود كه هركدام از اين خواستهها چه راهي براي تحقق دارند، توسط كدام نهاد بايد دنبال شوند، چه بخشي مربوط به دولت است و چه بخشي مربوط به ساير قوا و نهادهاي مدني. اين جريان ميتواند كمك كند به تثبيت مردمسالاري در ايران.
دوم اينكه چه كساني به آقاي رييسي راي دادند؟ اين تركيب راي هم كه 5/38 درصد را در برگرفته حق اقليت را در خود دارد و وظيفه دموكراسي دفاع از اين حق اقليت است. خوشبختانه آقاي رييسجمهور در سخنراني خود اشاره كرد كه: «من خودم را رييسجمهور همه ميدانم» ببينيد چقدر اين ديدگاه با آن ديدگاهي كه در سال 88 وجود داشت، تفاوت دارد؛ ديدگاهي كه كساني را كه به او راي نداده بودند خسوخاشاك ميدانست. قطعا اين 5/38 درصد مانند آن 57 درصد از يكپارچگي و يكگونگي برخوردار نيست. بخشي از اينها راي سازماني اصولگرايي در ايران هستند و بخش ديگري از اينها كساني هستند كه انتظارات يا مطالباتي دارند كه بايد توسط دولت ديده شود. به نظرم يكي از اولويتهاي دولت آينده هم بايد همين باشد كه وارد گفتوگو و تعاملي با اين جريان شود تا هم حرف آنها را بشنود و هم حرف خودش را بزند. هم متقاعد كند و هم نقدها را بشنود.
سوم اينكه چه كساني در انتخابات شركت نكردند؟ اين را هم نميتوان به صورت يكپارچه ديد. حداقل سه، چهار ميليوني كه متاسفانه نتوانستند رايشان را به صندوق بيندازند هم الان در اين قالب به شمار ميروند، كساني هم كه از موضع اقتصادي نااميد شدهاند و آنهايي كه به لحاظ سياسي دچار يأس شدهاند هم در همين گروه هستند. در پيشبرد فرآيند دموكراسي همانگونه كه در شعار «همه براي ايران» يا «ايران براي همه ايرانيان» مطرح ميشود، بايد آن كسي كه راي نداده را ديد، آنكه راي مخالف داده را ديد و آنكه راي موافق داده را هم ديد. هرچه به سمت شناخت انگيزهها و خواستهها و پايگاههاي اين سه دسته برويم، قدرت دموكراسي بيشتر خواهد شد.
من معتقدم اين انتخابات جامعه ايران را قوي كرده، دولت را قوي كرده و نظام سياسي را هم قوي كرده و حتي براي جريانهاي مخالف دولت هم امكان تشكليافتگي و پيشبرد حرفها و نظراتشان را در چارچوب حزبي فراهم كرده. به نفع جريان اصلاحات است كه جريان اصولگرايي شفافتر و قانونمندتر شود. اين معناي همان جمله معروف آقاي خاتمي است كه ميگفت: «زنده باد مخالف من!» اين راه، فرآيند گفتوگو را هموار ميكند و ميتواند منجر به همكاري و تعامل شود و معناي دموكراسي هم همين است.
* در مورد اقليت صحبت كرديد اما اگر حساب كنيم كه 14 ميليون نفر راي دادند و 5/15 ميليون نفر به آقاي روحاني راي ندادند يعني داريم در مورد يك اكثريت صحبت ميكنيم كه البته از طيفهاي بسيار متفاوت و حتي متضاد هستند. چگونه دولت ميتواند به لحاظ اجتماعي هم كسي را جذب كند كه ديگر اعتقادي به راي دادن ندارد و هم كسي كه اتفاقا هميشه اهل راي دادن است و اينبار هم به آقاي رييسي راي داده بوده؟
** ببينيد تحليلهاي مكانيكي كه منجر ميشود به جمع جبري آرا، هم در شناخت وجوه اجتماعي و هم وجوه سياسي آن تحليلگر را به اشتباه مياندازد. مثل اينكه بگوييم بيست و چند درصد آقاي رييسي راي دارد و بيست و چند درصد آقاي قاليباف پس اگر اينها با هم جمع شوند به چهل و چند درصد ميرسند. چنين چيزي معمولا رخ نميدهد چون خود اين تغيير معمولا بر كساني كه در معرض تغيير قرار ميدهند اثر ميگذارد و ديگر معلوم نيست بتوانيد آنها را يكي كنيد. در همين نظرسنجيهايي كه صورت گرفته مشخص است كه تا 28 ارديبهشت مواجه هستيم با آراي افشا شده (ميگويند به چه كسي راي ميدهند)، آراي كتمان شده (كساني كه نميگويند به چه كسي راي ميدهند) و آراي مردد.
جالب است كه اگر روند را نگاه كنيد، ميبينيد هرچه جلوتر آمديد آراي افشاشده رشد پيدا ميكند، آراي كتمان شده هم رشد ميكند (كه اين ناشي از نوعي تصور سياسي است كه براي رايدهندگان وجود دارد كه اگر بگويند به چه كسي راي ميدهند ممكن است برايشان هزينهاي داشته باشد) در مقابل در روزهاي آخر مرتب از تعداد جمعيت مرددان كم شد، اتفاقا آنهايي كه رايشان را كتمان ميكردند آراي آقاي روحاني بالا بود. نبايد با اين آمار به اشتباه بيفتيم. مثلا همانگونه كه گفتم بخشي از آنهايي كه در گروه آن 14 ميليون راينداده هستند به دليل ماندن در صف و پايان مهلت قانوني محروم شدند و با عصبانيت و ناراحتي مجبور شدند در اين دسته قرار بگيرند. اين 15 ميليون و 14 ميليون را نميتوان كنار هم قرار داد، نميشود گفت بيش از 24 ميليون راي مخالف دارد. چون اتفاقا اگر اين كساني كه راي ندادند را آناليز كنيم به لحاظ فكري در كنار آرايي قرار ميگيرند كه به نفع آقاي روحاني به صندوق ريخته شد، همانگونه كه هرچه از تعداد مرددها كاسته ميشد آراي آقاي روحاني قوت ميگرفت.
به همين اعتبار است كه ميگويم تحليل آمار اين سه گروه خيلي مهم است و نوع مواجهه دولت با هر كدام از اينها ميتواند موقعيت اعضاي هر يك از اين گروهها را در انتخابات بعدي تغيير دهد. اگر نگاه كنيد بسياري از جريانات اصولگرا، بهخصوص در بخشهاي افراطياش ابراز ميكردند كه آقاي روحاني نخستين رييسجمهوري يك دورهاي ايران خواهد بود و دست به تبليغات وسيعي هم در همين راه زدند، تصوير يك دولت اشرافي، كند و فاسد ارايه دادند و بعد جامعه اين را نپذيرفت، همين نشان ميدهد كه پايگاه دولت بيش از آن چيزي هست كه به نظر ميرسد و به همين اعتبار است كه ميتوان واژه حماسه را براي 29 ارديبهشت به كار برد چون نتايج آن فراتر از ذهنيتها و تخمينهايي بود كه در ميان نيروهاي سياسي وجود داشت.
* اين حرفي كه در مورد مرددها زديد بحث داغي در شبكههاي اجتماعي بود، اينكه براي موفقيت دولت روحاني بايد مرددها را راضي به راي دادن كرد. به نظر ميرسد همين واقعيت بود كه تبديل به ايده 1+11 شد كه از سوي آقاي روحاني بيان شد تا هر كسي اطرافيانش را تشويق به حضور در انتخابات كند. چطور اينقدر اطمينان هست كه مرددها در تيم اصلاحطلبها ميتوانند وارد شوند. چرا هميشه جريان اعتدالگرا و اصلاحطلب براي برد نياز به جذب آراي مردد دارند، يعني بدنه ثابت رايدهنده مثل اصولگرا كمتر هست كه بشود به صورت ثابت روي آنها حساب كرد؟
** اتفاقا من ميگويم كه اگر ما نسبت بين روندها و گرايشهاي اجتماعي را با روندها و گرايشهاي سياسي يكي كنيم، تحليل انتخابات برايمان سادهتر ميشود، پيمايش ارزشها و نگرشهاي ايرانيان نشان ميدهد كه حدود 60 درصد از جامعه ايران با تعريف سياسياش خواستار اصلاحات هستند، يعني خواستههايي دارند كه با حفظ مباني و چارچوبها خواستار بهتر شدن اوضاع هستند و نزديك به 30 درصد خواستار تحولات راديكال هستند و نسبت به اصلاحات موجود خيلي خوشبين نيستند و حدود 10 درصد از وضع موجود بدون هيچ تغييري راضي هستند. اگر نگاه كنيد ميبينيد كه راي اصلاحات هم در انتخابات حدود 60 درصد است و آن راي راديكال و راي حفظ وضعيت موجود سيالي است كه بخش مهمي از آن در راي ندادن قرار ميگيرد و بخشي هم در اردوگاه اصولگرايي يا حفظ وضع موجود. به همين دليل من اين تقسيمبندي كلي را واقعبينانه نميدانم كه يك پايگاه راي رو به كاهشي دارند اصلاحطلبان و اصولگرايان پايگاه راي متشكلي دارند.
اتفاقا توجه كنيد اگر 24 ميليون راي به آقاي روحاني دادند بخشي از آنها اصولگراياني هستند كه در گذشته با اصلاحطلبان نبودند. ببينيد چقدر از شخصيتهايي كه از آقاي روحاني حمايت كردند شخصيتهاي برجسته اصولگرا بودند، آقاي ناطقنوري در سال 76 رقيب آقاي خاتمي بود كه نماينده جنبش اصلاحات بود و حالا ميبينيد كه در كنار همديگر قرار ميگيرند. اينها جزو تغييرات اجتماعي است كه رخ ميدهد و خودش را در سياست هم نشان ميدهد. ما هنوز در ايران دو حزب 24 ميليوني و 15 ميليوني نداريم. ما دو جريان داريم كه در هر دوي اينها هنوز نوعي ناهمگني وجود دارد. البته در كنار انتخابات رياستجمهوري، انتخابات شوراهاي شهر و روستا هم نشان داد كه گفتمان اصلاحات، گفتمان غالب در عرصه سياست ايران است. البته غلبه گفتمان اصلاحات به اين معنا نيست كه تشكيلات اصلاحات هم به همان قوت است، گفتمان اصلاحات آنقدر تسري دارد كه ميتواند سبب تغيير در گفتمان اصولگرايي هم باشد.
* يك نگراني همين عقب بودن تشكيلات اصلاحطلبي از بدنه اجتماعي اصلاحطلبي است. اتفاقي كه در انتخابات امسال افتاد شايد كمابيش شبيه اتفاقات انتخابات 76 باشد كه هم رياستجمهوري و بعد از آن هم شوراهاي شهر و روستا هم كه شكل گرفت در اختيار نمايندگان اصلاحطلب قرار گرفت اما آن دوران هشت ساله ختم شد به روي كار آمدن دولت احمدينژاد. حالا منتقدان ميگويند چه ضمانتي هست كه دوباره مردم از جريان اصلاحات نااميد نشوند؟ نشانههايش را هم ميشد همين روزها در اعتراضهايي كه به ليست شوراي شهر تهران صورت گرفت، ديد.
** ببينيد قضاوت تاريخي در مورد خوشبيني يا بدبيني واقعيتها از راه تحليل مسيرها ميگذرد. اگر كاملا به آن ديد بدبينانه تن بدهيم كه تا الان بايد پايان اصلاحطلبي را اعلام ميكرديم، چون مثلا شوراي اصلاحطلبان موفق نشد و بعد كار را به اصولگرايان سپرد و غيره تا رسيد به اين مرحله. به همين دليل ماندن در گذشته و ماندن در تجربههاي تلخ گذشته كارساز نيست، واقعيت را نشان نميدهد. اين جمله معروفي است كه آينده را كشف نميكنند، آينده را ميسازند. همان اصلاحطلباني كه نتوانسته بودند به خاطر تشتت در شورا موفق شوند، در مرحله ديگري به موفقيت رسيدند. چه تضميني وجود دارد؟ به نظرم تضمينش درس آموختن از گذشته است و پيدا كردن ديدگاههاي جديد و البته آگاهي و شعوري كه جامعه براي درك اين مساله دارد. بالاخره در اين دو سه هفته تبليغات انتخابات ادعاها و ناهمخواني آنها با پيشينه جريانها خودش را نشان داد و اينجا سرمايه اجتماعي كمك ميكند كه يك جريان رو به جلو برود.
* قبول داريد كه اين مدت چهار ساله تا سال 1400 براي جريان اعتدال و اصلاحطلبي حياتي است؟ چون خيلي از كساني كه راي دادند و بقيه را با هزينه كردن از آبروي شخصيشان پاي صندوق آوردند، شايد دلبستگي خاصي به شخص آقاي روحاني نداشته باشند بلكه مسير او را يك مسير منطقي ديدند و راي دادند تا مسير منطقي ادامه پيدا كند. نااميد شدن اين آدمها ضربه بزرگي به سرمايه اجتماعي اين جريان است.
** بله، اين چهار سال چهار سال حساسي است. من نميگويم نگران نباشيم اما ميگويم در كنار نگراني اميد هم هست. اگر فقط نگران باشيم و با پيشفرض سياه پيش برويم نميتوانيم دستاوردي داشته باشيم. همين الان ببينيد كه در اين چهار سال كه به تعبير شما حمايت عقلاني از آقاي روحاني شد، او توانست مقبوليت را هم به آن اضافه كند، جرياني كه در كنار مشروعيت بتواند محبوبيت هم داشته باشد يعني سرمايه اجتماعي بيشتري دارد. در ديدگاه بدبينانه افراد را مدام در گذشته ميبينيم، تحولشان را نميبينيم.
جامعه ما جامعه متحولي است، سرمايههاي جديدي به آن اضافه شده؛ جوانانش در فضاي مجازي كارآفريني ميكنند، شفافيت ايجاد ميكنند. دولتي كه اين زيرساختها را تقويت ميكند و خودش را در فضاي شفافتري قرار ميدهد يعني امكان فساد را كم ميكند. اين ظرفيتافزايي و توانمند شدن جامعه دارد الزاماتي را براي دولت و حكومت پيش ميآورد كه آنها را به سمت كار بهتر سوق ميدهد و بنابراين بخشي از مطالبات به هر حال برآورده ميشوند. راي مردم نشان داده كه جامعه وضع خودش را در سال 96 بهتر از سال 92 ديده كه با راي بيشتري دوباره به رياستجمهوري آقاي روحاني جواب مثبت داده است.
* از نظر شخص شما پديده اجتماعي اين انتخابات چه بود؟ چيزي كه شايد خودتان هم پيشبيني نميكرديد.
** به نظرم پديده اين انتخابات ابراز و ديده شدن فهم و رفتارهاي دموكراتيك جامعه ما بود. مردم خيلي با فهم و هوشمند وارد انتخابات شدند، يكي از مصداقهاي آن اين بود كه فريب وعدهها و تخريبها را نخوردند. اكثريت جامعه نه گفتند به تخريبها، اين نه گفتن به صورت گسترده خودش را نشان داد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=76350
ش.د9600624