قضيه:
دولتي که «اعتدال» را به «متوسط الحالي» و «بي حالي» تأويل برده است، آشکارا به نقطه ”نميشود" و ”نداريم" و ”نميتوانيم" رسيده است، و حتي آن چنان سر در گم و سرسام زده مينمايد که اين سه شعار ضد انتخاباتي را با شعارهاي انتخاباتي اشتباه گرفته است، و آنها را مدام و به صد زبان تکرار ميکند: ”نميشود" و ”نداريم" و ”نميتوانيم". حال،پرسش اصلي انتخابات در ذهن رأي دهندگان آن است که اگر آنها آشکارا تکرار ميکنند که ”نميشود" و ”نداريم" و ”نميتوانيم"، پس، چرا اساساً نامزد انتخابات شدهاند؟ آن هم نه يک قبضه، دو قبضه آمدهاند؛ و ما دو نامزد انتخابات داريم که تمام وجهه همتشان اين است که به همه نشان دهند ”نميشود" و ”نداريم" و ”نميتوانيم".
مردم راهحلهاي تازه براي حل مسائلي ميخواهند که «ديگر» الزاماً بايد حل شوند و «ديگر» نميتوان حل آنها را به آينده محول کرد. با اين سياستمداران «متوسط الحال»، راهحل تازهاي به دست نخواهد آمد. کهولت مفرط، موجب شده است که آنها در جابه جايي يک ميز در اتاق کار خود دچار بحران شوند، و با اين احوال، معلوم است که تحرک کافي براي طراحي راهحلهاي تازه ندارند.
تأمل در قضيه
وضع وحال امروزدولت راکه ملاحظه ميکنيم، صحنهاي مرکب از چند سرتيپ کهنسال ميبينيم که در ميان آنان سرلشکري جوان و چابک نيست. آنها «اعتدال» را به «ميان حالي» و «متوسط الحالي» تأويل بردهاند و مردم در افسوس حضور يک «ابرسياستمدار» مستغرق شدهاند.
ابرسياستمداران تاريخ، دارايي همواره تاريخ نيستند. هر چند دهه، يک بار ظهور ميکنند، و ملتهايي با فرهنگهاي بزرگ را که چنين فرزنداني ميپرورند،يک گام تاريخي به پيش ميرانند. براي چند دهه، مردم در حال و هوا و اتمسفر تاريخي آنها زندگي ميکنند تا يکي ديگر سر بر آورد.
ابرسياستمداران، علاوه بر آن که «فضايي براي فوران طرحهاي نو» براي اداره کشور ميگشايند، خودشان نيز در آتيه تاريخ با راهيابيهاي سترگ تاريخساز شناخته ميشوند. بله؛ اغلب، سياستمداران معمول، خودشان طراح ايدههاي جديد براي اداره کشور نيستند، بلکه معمولاً، مسئوليت ايجاد فضايي مناسب براي نوآوري در کشور را روي شانههايشان احساس ميکنند. در مقابل، «ابرسياستمداران»، در مرکز يک دوران تاريخي از حيات کشور، خلاقيت را يکسره بر عهده ديگران نميگذارند؛ خودشان پيشتاز نوآوريهاي تاريخساز هستند.
ولي ابرسياستمداران تاريخ چگونه اين نوآوريهاي تاريخساز را انجام ميدهند؟ وقتي مهارتهاي پنج گانه در يک سياستمدار جمع شود، اين امکان پديد ميآيد که او به يک ابرسياستمدار در سپهر سياست يک ملت بدل شود.
مهارتاول: برقراري ارتباط بين رويدادهاي دوردست
ارتباط دادن موضوعات،مسائل،سؤالات يا ايدههاي در ظاهر بيربط به يکديگر،يکي از مهارتهاي بنيادي ابرسياستمداران است. اين کار، تنها از ابرسياستمداران برميآيد. اطلاعات در فضاي فرهنگي يک جامعه مانند يک دائرهالمعارف ذخيره نميشوند. مفاهيم به هر تجربهاي که از اين موضوع در زندگي روزمره وجود دارد، ربط پيدا ميکند. برخي از اين ربط يافتنهاي روزمره ممکن است کاملاً منطقي باشند، و، منطق برخي ديگر ممکن است در ظاهر مشخص نباشند.
رويدادهاي جديد، ارتباطات جديدي را به وجود ميآورند که در برخي موارد ميتوانند به راهحلهاي تازه براي کشور منجر شوند.براي برقراري ارتباط، بايديک ديد انتزاعي و يک پلان افقي هوشمندانه، عناصر فرهنگ را در يک مرور کلي انتظام ببخشد و ربط مفاهيم ميراث فرهنگي ملت را به مسائل و راهحلهاي جديد آشکار کند. اين، کاري است که از ابرسياستمدارن بر ميآيد؛ از اين قرار، مهمترين مهارت ابرسياستمداران، مهارت فرهنگي است. در واقع، ابرسياستمداران، بيش از هر چيز بايد فرهنگ شناسان قابلي باشند.
مهارت دوم: طرح پرسش اصولي
سياستمداران الهامبخش، که نقشي تاريخي در پيشراني ملت خود بازي ميکنند، اغلب، پاسخهاي پيچيدهاي نميدهند، طوري که بيشتر راهحلهاي آنها نزد عرف عام، در عين مؤثر بودن، ساده و همه فهم به نظر ميرسند، و حکم «معما چو حل گشت، آسان شود» را پيدا ميکنند.
نکته اينجاست که ابرسياستمداران، بيش از پاسخهاي پيچيده، سؤالات دقيق و استخوانداري ميپرسند. قديمتر از پنجاه سال پيش، پيتر دراکر، همان دانشمند بزرگ، گفته بود که: «کار دشوار و مهم، پيدا کردن جوابهاي درست نيست، پيدا کردن سؤال درست است». اهميت سؤالات ابرسياستمداران آن است که آنها اغلب، چيزهايي را به پرسش ميگيرند که کار را از زيربنا خراب کردهاند؛ آنها امور بديهي انگاشته شده را زير سؤال ميبرند. اين هم بر ميگردد به اين که سياستمداران الهامبخش، از موقعيت فعلي کشور راضي نيستند و به همين دليل هم مرتب با خودشان فکر ميکنند که چگونه ميتواننددر مبانياي جابه جايي صورت دهند که همه به آنها خو کردهاند.
مهارت سوم: مشاهده کردن متفاوت
سياستمداران نوآور معمولاً، ايدههاي غير معمول اما صحيح را از طريق موشکافي در رفتار مردم خود به دست ميآورند. زماني که آنها ديگران را از نزديک و نه از خلال گزارشها و بولتنها نگاه ميکنند، سعي دارند تا درست همانند يک جامعهشناس يايک تاريخشناس عمل کنند. آنها سعي ميکنند رفتار افراد را زماني که زندگي روزمرهشان را ميکنند، ببينند و فکر کنند که آنها چرا برخي کارها را به يک شيوه خاص انجام ميدهند و نه به صورتهاي ديگر. نوآوران همواره در رفتار مردم، رقبا و همکاران به دنبال جزئيات رفتاري کوچک هستند تا به اين ترتيب، بتوانند راههاي جديدي براي انجام کارها بيابند.
مهارت چهارم: آزمودن سماجت بار هماننددانشمندان،سياستمداران خلاق هم همواره به دنبال آزمودن سماجت بار ايدههاي جديد هستند. ولي بر خلاف دانشمندان، ابرسياستمداران بيشتر به راهحلهاي بالقوه توجه دارند، تا مسائل بالفعل. آنها سعي ميکنند تا قالب کلي هر ايدهاي را بسازند تا جنبههاي راهحلهاي خود را نشان دهند.
يکي از نيرومندترين آزمودنهاي سماجت بار اين است که سياستمداران خود را درگير مقوله ادبيات ميکنند. ادبيات، اين خصلت را دارد که شيوههاي مختلف زندگي را نشان ميدهد و وقتي کسي با ادبيات محشور است، عادت ميکند تا موضوعات را از جنبههاي مختلف ببيند و مدام بيازمايد. در واقع، مشغوليت سياستمداران به ادبيات، احتمال تبديل آنها به سياستمداران الهامبخش ملي را چند برابر ميکند.
مهارت پنجم: قرار گرفتن در شبکههاي انساني متنوع
برخلاف اکثرمردم که تنهازماني به دنبال افراد ديگر ميروند که به آنها نياز داشته باشند، سياستمداران خلاق، مدام از راه و مسير خود خارج ميشوند و سعي ميکنند با افرادي بهرهمند از ايدههاي جديد ملاقات کنند تا به اين ترتيب، بتوانند دامنه روابط خود را گسترش دهند. قرار گرفتن در مسيرهاي ارتباطي مختلف، نه فقط ميتواند ايدههاي مختلف را خلق کند، بلکه اين امکان را نيز پديد ميآورد که ايدهها به سرعت در مسير اجرا سنجيده شوند و به اقدام نزديک شوند(توأم با اقتباسهاي آزاد از پايگاه تحليلي (اچ بي آر).
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=257122
ش.د9600616