(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/03/20 ـ شماره 4335 ـ صفحه 8)
از همان آغاز دولت تدبیر و امید، تمامیت خواهان بر آن شدند که با بالا بردن سطح مطالبات و ایجاد موانع، زمینه را برای یک دورهای شدن رئیس جمهور مهیا کنند. فریاد تمامیت خواهانی که در هشت سال تخریب مهرورزی سکوت پیشه کرده بودند، از کند بودن روند بازسازی به هوا برخاست و آنان که مسبب کوچک شدن سفره مردم بودند خود مرثیه سرای فقر در جامعه شدند. چهار سال روحانی که رو به اتمام بود، تمامیت خواهان اسب خود را برای تاختن در زمین قدرت بیقید و شرط مهیا کردند. آمده بودند که با تهییج تودهها و مأیوس کردن جامعه مدنی ایران یک بار دیگر رویای قدرت برهنه را جامه عمل بپوشانند اما آنچه زدند به در بسته خورد. حسن روحانی در پاستور ماند و با رأی بالاتر رئیسجمهور دولت دوازدهم شد. براساس عادت این سالها تمامیت خواهان خود را ملزم به توجیه و درک عدم توفیق در قانع کردن ملت نمییافتند. نامزد بازنده بر خلاف عرف رقابت دموکراتیک از ارسال پیام تبریک به رئیسجمهور منتخب امتناع نمود، عدهای از تمامیت خواهان روش پرهزینه انتخاباتی خود را نادیده انگاشتند و به تبلیغات جناح اعتدال- اصلاحات حمله کردند، رأی مردم را به حلال و حرام تقسیم نمودند و در نهایت سه همراه رئیسجمهور را عامل اصلی شکست کارشکنیهای چهارساله دیدند و بر آن شدند که با تخریب این سه نفر روند دولت دوازدهم را زمین گیر کنند:
1- محمدجواد ظریف: مهمترین چالش دولت یازدهم در همان آغاز جبران خسارتهای ناشی از سیاست خارجی هیجانی و تهاجمیتمامیت خواهان بود. دولت یازدهم در شرایطی سکان هدایت کشور را به دست گرفت که انزوای بینالمللی و تحریمها اقتصاد کشور را فلج کرده بود. هرگونه گشایش در اقتصاد منوط به گشایش در گره انزوای بینالمللی ایران بود. اقتدارگرایان امیدوار بودند که با کوچکتر کردن دایره خطوط قرمز در مذاکرات هستهای و تکیه بر انعطافناپذیری 1+5، رسیدن به هر توافقی را غیر ممکن سازند. اما محمدجواد ظریف موفق شد با انتخاب تیمی توانمند و با همکاری حساب شده با سلف خود که اکنون سکاندار سازمان انرژی هستهای کشور بود به توافقی تاریخی دست یابد. در ذهن مردم ایران ظریف نماد کرامت و حرمت بینالمللی جامعه ایران است که نه با تکیه بر اسلحه و شعارهای احساسی، که با گفت و گو و تعامل میسر شده است. اما برای جناح تمامیت خواه، ظریف شکننده یکی از سدهایی است که باید دولت یازدهم را زمین گیر میکرد. بعد از سالها سیاست خارجی هیجانی و مذاکرات غیرعلنی، دیپلمات توانای ایران تصویری از ایران عقلانی و قابل مذاکره عرضه کرد که برای جامعه مدنی ایران دستاوردی مقبول و برای جناح طالب بحران گناهی نابخشودنی بود. اشاعه عجیبترین تهمت به دیپلماسی موفق وزیر خارجه دولت تدبیر و امید بی ارتباط با کینه تمامیت خواهان از نقش او در نقش بر آب کردن نقشه اقتدارگرایان نیست.
2- بیژن نامدارزنگنه: بعد از توفیق در برجام بزرگترین چالش روحانی در رساندن تعادل به اقتصاد ایران بهره گیری مناسب از تنها منبع مؤثر و واقعی اقتصاد دولتی کشور یعنی نفت بود. از یک سو تحریم ایران در سالهای پایانی دولت دهم باعث شده بود که مشتریان ایران توسط رقبایی همچون عراق صید شوند و از سویی دیگر ذخایر مشترک نفتی ایران توسط شرکاء با سرعت بهره برداری شود. عراق و قطر سرمست از عدم توانایی ایران در جذب سرمایه گذار توانمند، تا آنجا که توانستند از میادین مشترک کام جستند. در این میدان رقابت قطر نه تنها به بهره برداری بی حد و حصر از میدان مشترک ادامه داد بلکه قید هرگونه مذاکره درخصوص این میادین را زد. وزیر نفت دولت تدبیر که به شیخ الوزراء مشهور بود راهی سخت در پیش رو داشت. ابتدا باید توان ایران در تولید نفت را افزایش میداد و سپس مأموریت غیر ممکن بازگشت به بازار از دست رفته را به انجام میرساند. زنگنه در هر دو عرصه نشان داد که توانمند و مسلط به کار خویش است. بعد از سالها برداشت، ایران از میادین نفتی مشترک از شرکاء پیشی گرفت که خود عاملی برای بازگشت شرکاء به پای میز مذاکره نیز شد. از سوی دیگر علیرغم کارشکنی عربستان پرنفوذ و ثروتمند، زنگنه موفق شد که اوپک را با خود همراه کند و بار دیگر جایگاه ایران مؤسس اوپک را در این سازمان زنده سازد. پیش بینی میزان نفرت اقتدارگرایان از وزیر کارآمد نفت آسان بود ولی قابل باور نبود که در مدتی بسیار کوتاه نفرت به صورت تیتر روزنامههای این جناح درآید و مباشرین ورشکستگی ایران در بازار نفت تاوان حکمیرا که در دولت دهم علیه ایران صادر شده بود از وزیر دولت یازدهم مطالبه کنند.
3- حسن قاضیزادههاشمی: پس از معرفی همراهان دولت تدبیر، بخشی از تمامیت خواهان تلاش کردند ثروت وزیر بهداشت را دستمایه پوپولیست مبتذل خود سازند. از سوی دیگر بر این مسئله که اصلاحات زیربنایی در اقتصاد ایران به زیان طبقه محروم جامعه است، تأکید کنند. سالها پیش خلیل ملکی راهبردساز چپ جبهه ملی، طرفداران اصلاحات در کشور را نهیب زده بود که در گذار به سوی جامعه ای باز و کارآمد چشم بر نقش بازدارنده طبقه محروم جامعه نبندند و با ایجاد تعادل میان اصول دموکراسی و مطالبات طبقه فرودست جامعه، تحول را در دست انداز شورش این طبقات اسیر نسازند. این نصیحت ملکی توسط اکثریت طرفداران اصلاح ساختاری در کشور جدی گرفته نشد و همواره منفعت برندگان حفظ به هم ریختگی در ساختار کشور نارضایتی تودهها را دستمایه توفیق خود در از کار انداختن قطار اصلاحات کردند. اما این بار وزیر ثروتمند دولت یازدهم این اهرم را از دست تمامیت خواهان گرفت. طرح تحول سلامت موفق شد که بخشی از نیازمندان را تحت پوشش خدمات درمانی و بهداشتی قرار دهد و سهم بخش دیگری از جامعه را از هزینههای درمانی خود کاهش دهد. آنجا که تمامیت خواهان با کوبیدن بر طبل کرامت صدقه ای در تلاش بودند که محرومان جامعه را به سبد رأی خود سرازیر کنند، اقداماتهاشمیمانع بزرگی در تحقق آرزوهایشان بود. وزیری که قرار بود به دلیل ثروت خود و دلگیری بخشی از جامعه پزشکی پاشنه آشیل دولت یازدهم شود به ستون موفقیت دولت تبدیل شد. نقشهاشمیدر به هم ریختن نمایش مرثیه سرایی برای فقر و صراحت لهجه وزیر در دفاع از رئیس جمهور و زیر سؤال بردن «پوپولیسم با طعم چپگرایی» عاملی شد که خیلی زود ماشین تبلیغات اقتدار را برای تخریب چشم پزشک دولت تدبیر و امید فعال کند.
رِئیس دولت تدبیر و امید، خود بر نقش این سه نفر به خوبی واقف بود و به همین دلیل آنها را پیام رسان «وضعیت سفید» در کشور نمود. اما بعید بنظر میرسد که روحانی از نقش بیست و سه میلیون نفری که او را در پاستور ابقا کرده اند، غافل باشد. در آن سوی معادله، اقتدارگرایان به سطحی ترین تحلیل درباره شکست خود رو آورده اند و بر این راهبرد پافشاری میکنند که با حذف این سه وزیر همراه دولت تدبیر و امید، از شکستهای آینده پیشگیری کنند. از خرداد 76 تا اردیبهشت 96 تمامیت خواهان دچار دگردیسی اساسی شده اند. ابتلا به پوپولیزم مبتذل تنها درد تمامیت خواهان نیست، این گروه آنقدر به بحران عادت نموده که آرامش کشور را بحرانی برای اقتدار خود میدانند. برخلاف سال 76 که نامزد تمامیت خواهان با خشوع شکست را پذیرا شد، نامزدهای پوپولیست تمامیت خواهان در سال 96 نه پیروزی رقیب را تبریک گفتند و نه منش متشخص ناطق در برخورد با رئیس جمهور منتخب را پیش گرفتند. سطحی نگری آنچنان در تار و پود جناح اقتدار تنیده شده است که نماد نسل جوان مدیران تمامیت خواه حتی نمیتواند فتاح کارآمد و کم هیاهو باشد. تمامیت خواهان آنچنان در سیاست هجومیغرق شده اند که مشعل مدیریت را به دست جوانانی همچون بذرپاش پر هیاهو و پر ایراد سپرده اند.
امروز تمامیت خواهان با واقعیت بیگانه اند. آنان تلاش میکنند با حمله به این سه همراه موفق دولت و معاون اول رئیس جمهور شکست را جبران کنند. هرچه در این مسیر مصمم تر میشوند، نا آشنایی و بیگانگی خود را با واقعیت امروز ایران بر ملا میسازند. چشم پوشیدن بر نقش بیست و چهار میلیون ایرانی که طومار آرزوهای تمامیت خواهان را در هم پیچیدند دلیلی قاطع بر بحران اندیشه در جناح تمامیت خواه است. گرچه نقش برخی از همراهان رئیس جمهور در به ثمر رسیدن این پیروزی چشمگیر بوده است اما هیچ عاملی به اندازه خروش جامعه مدنی ایران و عزم راسخ در نیت شکل گرفته در کشور بر اصلاحات تدریجی در پنبه کردن رشته آرزوهای تمامیت خواهان مؤثر نبوده است. در شرایطی که جامعه مدنی ایران بر ایستادن در زمین بازی و پیگیری تدریجی مطالبات خود اصرار دارد، جناح اقتدار هنوز درمان ناکامیخویش را در حذف مهرههای رقیب میبیند. آن دسته از یاران جناح تمامیت خواه که در سال 76 به بیگانگی اقتدارگرایان با رای مردم آشنا شده بودند، امروز راه خود را از این جناح فاقد پشتوانه مردمیجدا کرده اند. در روزهای آینده هم میتوان شاهد جدایی بخش قابل توجهی از عقلای جناح اقتدار از مسیر پوپولیزم مبتذل بود اما نباید امیدوار بود که هسته اصلی تمامیت خواهان واقعیت جامعه مدنی ایران را باور کند.
http://www.mardomsalari.net/4335/page/8/14856
ش.د9600757