تاریخ انتشار : ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۲  ، 
کد خبر : ۳۰۳۲۹۸
بررسی تحولات منطقه در گفت‌وگو با میرمحمود موسوی:

باید با گروه‌های معتدل در عربستان مذاکره کرد

مقدمه: آتش تحولات منطقه همجنان شعله ور است اما شکل بحران‌ها و اتفاقات تغییر پیدا می‌کند؛ خبرنگار شفقنا به بهانه تایید خبر مرگ ابوبکر البغدادی و آزادسازی موصل با دکتر میرمحمود موسوی گفت‌وگو کرده. او با طمانینه سوالات را پاسخ می‌دهد اما نسبت به آینده منطقه نگاه خوش‌بینانه ندارد. این دیپلمات باسابقه معتقد است: گروه جدیدی که در عربستان روی کار آمده است به نظر می‌رسد هیچ تمایلی برای پر کردن این شکاف ندارد؛ اما من یقین دارم که در مجموعه حاکمیت سعودی حتما کسانی خواستار رفع این وضعیت ناراحت کننده هستند، ما باید حواسمان به آنها هم باشد. هیچ وقت نباید حکومت عربستان را یک حکومت یک پارچه تک نفری درنظر بگیریم، برخی احساس تکلیف می‌کنند که در مقابل زبان تند محمد بن سلمان زبان تندی به کار ببرند؛ این شیوه برخورد صرفاً یک زبان احساسی است و به کار دیپلماسی نمی‌آید، یعنی به کار برنامه‌ریزی درازمدت نمی‌آید. در ادامه متن گفت‌وگوی شفقنا با دکتر میرمحمود موسوی را می‌خوانید:
پایگاه بصیرت / ریحانه حیدری

(روزنامه مردم‌سالاري ـ 1396/04/28 ـ شماره 4367 ـ صفحه 7)

* از مرگ ابوبکر بغدادی شروع کنیم؛ علاوه بر مرگ سرکرده داعش، آنها پایتخت خود موصل را هم از دست دادند و رقه نیز در حال آزادسازی است؛ باتوجه به این حجم شکست سرنوشت داعش به چه سمتی پیش خواهد رفت؟ به نظر شما در این دوره ما با پایان داعش مواجه هستیم یا ایدئولوژی آنها در مناطقی مانند جنوب شرق آسیا و سوریه و… ادامه خواهد داشت؟

** اگر به عوامل اصلی پدید آمدن، ظاهر شدن، فعال شدن و گسترش داعش در منطقه توجه کنیم و این عوامل را در نظر بیاوریم، راحت‌تر می‌توانیم به پاسخ این سوال برسیم؛ این نوع نگرش ریشه تاریخی دارد و ریشه تند افراطی برداشت از دین است. البته فقط برداشت‌های انحرافی محدود به اسلام نیست بلکه در سایر ادیان هم چنین برداشت‌های افراطی دیده می‌شود، از ابتدای اسلام هم وجود داشته است. دوم، بخشی از آن هم به مسایل تاریخی بین ملت‌‌ها، کشورها و حکومت‌ها مربوط می‌شود که بازهم بخشی از علل و عوامل پدیدار شدن این جریانات افراطی است. علت دیگر هم به ظلم‌های حکومت‌های منطقه‌ای که نسبت به حقوق مردم بی‌توجه بودند، برمی‌گردد. برای مثال اصلی‌ترین مجموعه‌ای که هسته‌های داعش را تشکیل می‌دهند در کشورهایی مانند عربستان، عراق، سوریه، افغانستان شکل گرفتند که دموکراسی در آنجا نبوده است.

آنچه ما حداقل در صدسال گذشته می‌بینیم، جولان دادن قدرتهای برتر جهانی است که با سلطه بر قدرت‌های کوچکتر زور گفتند، آنها را چاپیدند و در حال حاضر هم شاهد استعمار جدید هستیم و همه این موارد باعث نابسامانی‌های اجتماعی، بی عدالتی‌های اقتصادی و تضییع حقوق مردم شده است، این مجموعه از عوامل اصلی که به آن اشاره کردم باعث شده تا ما یک عدم توازن در روابط اجتماعی این منطقه داشته باشیم و در نهایت منجر به چنین مشکلات و بحران‌هایی شود. برای مثال در عراق یک ظرفیتی به نام حزب بعث در دوران صدام وجود داشت اما بعد از آن می‌بینیم که یک چارچوب ساختاری را ایجاد می‌کنند تا مجموعه‌های افراط‌گر در نقاط مختلف نیز بهم پیوند بخورند و یک مرتبه داعش را فعال کنند و مثل بمب ناپالم منطقه را به آتش بکشد.

اما دنیا در حال تغییر است. علل و عوامل که اشاره شددر حال تحول وتقلیل هستند؛ یعنی به شکل گذشته نمی‌توان آن قدرت‌های جهانی را دید که بتوانند مثل گذشته حاکمیت خودشان را اعمال کنند بنابراین روابط میان قدرتها شکل‌های دیگری می‌گیرند. این مورد را به شکل نمونه و خلاصه می‌گویم. در سایر عوامل هم شما این سیلان، حرکت یا تغییر و تحول در علل و عوامل را می‌بینید طبیعتاً خروجی این تحولات اجتماعی هم متفاوت خواهد بود که زمینه‌ساز ظهور داعش امروزین است. واقعه اخیر موصل و کشته شدن ابوبکر بغدادی اگر صحت داشته باشد حتماً قدم‌های بزرگ مثبتی در جهت محدود کردن و جمع کردن داعش هستند؛ اما اجازه بدهید زیاده از حد خوش‌بین نباشیم؛ چون هنوز بسیاری از آن علل و عوامل دست نخورده باقی مانده است؛ علل و عوامل اشاره شده می‌تواند زمینه‌ساز موج‌های بعدی شود. موج‌های بعدی لزوماً به شکل موج‌های قبلی نخواهد بود، می‌تواند شکل دیگری داشته باشد.

* یعنی بعد از این با داعش تضعیف شده روبرو خواهیم بود؟

** قطعاً ضعیف‌تر می‌شود با از دست دادن موصل و فشارهایی که در سطح منطقه وجود دارد ضعیف‌تر می‌شود، منتها اگر این ضعف را به معنای ناپدید شدن و نابود شدن بگیریم بسیار خوشبینانه نگاه کردیم و من اینقدر خوشبین نیستم، چون معتقدم علل و عوامل تولید این گروه‌ها در جای خودشان هستند بنابراین ادامه حیات می‌دهند ولی می‌توانند با لباس، شکل، ساختار و رفتار جدید ظاهر شوند. همان‌طور که شما اشاره کردید ممکن است جغرافیای آنها تغییر کند و از فیلیپین یا جنوب شرق آسیا سر درآورند .اما این منطقه خودمان یعنی خاورمیانه بزرگ هنوز منطقه پرالتهابی است و همچنان در این منطقه زمینه‌های مشکل و مساله فراوان وجود دارد.

تقابل‌هایی در اینجا وجود دارد، تقابل‌های قومی، مذهبی و… هستند؛ وقتی چتر دخالت قدرت‌های غیرمنطقه‌ای هم بالای سرشان می‌آید ائتلاف‌هایی را شکل می‌دهد که این ائتلاف‌ها تقابل‌ها را تشدید می‌کند و به آن اکو می‌دهد بنابراین مجموعه‌هایی مثل داعش و طالبان کاربرد پیدا می‌کنند. چون یک وجه دیگرقضیه غیر از علل و عوامل ایجاد کننده که اشاره کردم خیلی خیلی مهم است. برای یک تحلیل جامع باید حتمادنبال علل و عوامل ادامه حیات آنها باشیم. این موارد لزوماً همان علل اولیه نیستند بلکه می‌توانند متفاوت هم باشند. داعش و طالبان بعد از اینکه پدیدآمدند، ابزار هستند .بنابراین توسط دولت‌هایی که با سایر دولت‌ها اختلاف منافع و درگیری دارند به کار گرفته می‌شوند. آنها به راه‌های مختلف طالبان و داعش را در خدمت اهداف و برنامه‌های خودشان در می‌آورند. همه می‌دانیم در حال حاضر از گروه‌های مختلف در سوریه حضور دارند و اکثر آنها به دولت‌هایی وابسته هستند. به دولت‌های مختلفی که با یکدیگر مساله دارند و می‌خواهند برای هم تزاحم ایجاد کنند.تاکید می‌کنم این گروه‌ها برای اهداف حکومت هاکاربرد دارند. این عامل باعث می‌شود که آنها ادامه حیات بدهند پس ادامه حیات گروه‌های افراط‌گرا در چنین بستری اتفاق می‌افتد.

مانند یک داستان طنز و فکاهی است. مثلاً در روزهای گذشته وزیر خارجه امریکا تیلرسون برای بستن قرارداد ضد تروریستی به قطر رفته است، در حالی که عربستان همسایه می‌گوید قطر در راس تروریست‌ها قرار دارد. به باور من واقعیت قضیه این است که اگر لغت تروریسم را برداریم ما دسته‌جات و گروه‌های مختلفی را داریم و می‌بینیم که این گروه‌های مختلف توسط دستگاه‌های اطلاعاتی هدایت و حمایت می‌شوند. تا زمانی که تقابل‌ها فروکش نکند، شکل خود را تغییر ندهد و در جهت میزانی از تفاهم حرکت نکند، این تقابل‌های صریح در صحنه‌ جنگ استمرار خواهد داشت.

* به نظر شما تاثیر مرگ البغدادی بر داعش با تاثیر مرگ بن لادن بر القاعده قابل قیاس است؟

** من خیلی نمی‌توانم مقایسه کنم، از این بابت که هردوی آنها در راس جریان افراط بودند، مشابهت‌هایی دارند، القاعده ابتدا در حوزه افغانستان فعالیت می‌کرد و در مرحله دوم فرا منطقه‌ای عمل کردو در مرحله تضعیف شده به سوریه رسید. القاعده با پدیدار شدن داعش اهمیت و قدرت اولیه را ازدست داد. اما داعش در جای دیگری شروع کرد و مسیردیگری رفت. من با این شبیه سازی‌ها موافق نیستم. در دوره زمانی متفاوتی قرار داریم، مسایل و موضوعات منطقه تغییر کرده است. به شکل خلاصه به دهه هفتاد خورشیدی اشاره کنم که طالبان با نیت خاصی ایجاد شد. محدوده آن هم منطقه‌ای و ابتدا درافغانستان بود و بعد به پاکستان هم کشیده شد. اما القاعده سوابقی در دوران جنگ‌های افغانستان دارد یک زائده‌ای است و به آن پیوند می‌خورد. اهداف فرامنطقه‌ای را دارد که بعد از عملیات فرامنطقه‌ای در آمریکا به اروپا هم میرود. در حال حاضر طالبان در منطقه خودش است و اهداف خودش را با عملیات نظامی دنبال میکند.

* به چه شکلی در آمده؟

** اخبار می‌گوید در حال حاضر داعش با طالبان در افغانستان مقابله می‌کند. می‌خواهم بگویم که اوضاع تغییر می‌کند و تغییرات وتحولات را نباید دست کم گرفت. بنابراین با شبیه سازی القاعده و داعش به نتیجه‌ای نمی‌رسیم چون هرکدام کار خودشان را در پرتو منافع خودشان دارند. طالبان با دستگاه اطلاعاتی پاکستان در ارتباط است و جنس آن با اهداف و ریشه‌های القاعده متفاوت است. هرچند خاستگاه خیلی از این گروه‌ها از افغانستان شروع می‌شود؛ مثل زرقاوی، که پیش از البغدادی پایه‌های اولیه داعش را ایجاد ‌کرد. یا بخشی از القاعده که در شامات می‌جنگند از افغانستان به آنجا رفته اند. منتها متناسب با تحولات منطقه، متناسب با روز برای خودشان برنامه تعریف کردند و با حکومت‌ها و دستگاه‌های اطلاعاتی مختلف پیوندهایی خوردند، بنابراین حرکت‌ها و جهت گیری‌های آنها با یکدیگر فرق می‌کند.

* ما در سوریه شاهد مذاکرات صلح هستیم که ایران، روسیه و ترکیه یک پای ماجرا هستند، از جهت دیگر هم تفاهمی بین جبهه النصره و داعش ایجاد شده است، فکر می‌کنید آینده سوریه به چه سمتی پیش می‌رود آیا می‌توانیم احتمال صلح در سوریه را بدهیم یا بحران سوریه غیرقابل پیش‌بینی‌تر و عمیق‌تر است؟

** مذاکرات بین ایران، ترکیه و روسیه قطعاً قدم مثبتی در جهت کاهش بحران برداشته است؛ منتها من اعتقاد ندارم که می‌تواند مساله را حل کند. این مشکلات ممکن است منطقه را دچار تحول جدی کند. مذاکرات سه طرفه سوریه چنین ظرفیتی ندارد. به دلیل اینکه اختلافات عمیق و ریشه دار است. در این مذاکرات بعضی طرف‌ها مانند عربستان، آمریکا و قطر غایب هستند، از سمت دیگر یک وجه قضیه اسراییل و مسایل خاورمیانه است و به آتش منطقه سوخت می‌رساند. مساله سوریه به قدری پیچیده است که نمی‌توانیم تصویری امیدوارکننده از آینده نزدیک داشته باشیم. البته می‌توانیم حدس و گمان‌هایی بزنیم اما فکر نمی‌کنم قادر باشیم تا آینده‌ی سوریه را پیش‌بینی کنیم.

اما علی‌الحساب به نظرم محتمل‌ترین برداشت‌ها از چینش نیروهای نظامی و سیاسی در داخل سوریه تجزیه این کشور است. به شکلی که از دل آن احتمالاً یک مجموعه شیعه، یک مجموعه کردی و یک مجموعه سنی بیرون بیایید؛ از مسایل سوریه این موارد برداشت می‌شود اما همین گمانه هم قطعی نیست و یک احتمال است. تحولات دیگر می‌تواند این سرزمین را تحت تاثیر قرار بدهد و هر دولتی قطعاً روی راهبردهای خودش کار می‌کند، برای ترکیه مساله کردی بسیار حیاتی است. برای روسیه داشتن جای پایی در خاورمیانه بسیار حیاتی است. برای آمریکا منافع اسراییل حیاتی است. برای عربستان تقابل با ایران شیعه و هلال شیعه بسیار حیاتی است و برای ایران هم تقابل با اسراییل و عربستان حیاتی است. بنابراین می‌بینیم کشورهای تاثیرگذار در مساله سوریه، موضوعی را به عنوان مساله حیاتی برای خودشان تعریف کردند و روی خط قرمزها می‌جنگند . هیچ علامتی و دلیلی برای خوش بینی نیست. شما می‌پرسید مساله سوریه حل و فصل خواهد شد؟ من نشانه‌ای برای چنین چیزی را نمی‌بینم. اخیراً پوتین و ترامپ در گفتگوی خود درمورد منطقه آتش بس در جنوب سوریه به توافق رسیدند، باز هم می‌شود این را قدم مثبتی دانست؛ مثلاً در شمال سوریه در حال حاضر مساله منطقه کردنشین برای ترکیه مطرح است، که سه کانتون کردی بسیار حساس و حیاتی است . بسیار قابل اهمیت است که چه اتفاقاتی در آنجا رخ خواهد داد. بالاخره یک تقابلی بین آمریکا و ترکیه در آنجا شکل گرفته است از طرف دیگر ایران و مساله کردی، عراق و مساله کردی مسایل مختلفی هستند که می‌توانند جریان اتفاقات را جهت بدهند.

* به ترکیه اشاره کردید، طی روزهای گذشته راهپیمایی عدالت با رهبری کمال قلیچدار اغلو برگزار شد؛ ترکیه در شرایط دشواری قرار دارد از سویی بحران کردی، ترکیه را تهدید می‌کند و همچنان خطر حضور تروریست‌ها و عدم حضور پررنگ توریست‌ها خطر دیگری برای ترکیه به حساب می‌آید فکر می‌کنید آینده ترکیه با عملکرد اردوغان به چه سمتی پیش می‌رود؟

** ترکیه چندین مساله را پیش رو دارد،نکته اول آنکه در رده بندی این مسایل مختلف و یا ترتیب تهدیدها لزوماً با سیاست جاری ایران همسو نیست. ممکن است ایران در سوریه و سایر مشکلات منطقه چند موضوع را فهرست کندو بگوید این موارد برای ما تهدید محسوب می‌شوند و آن موارد دیگر برای ما فرصت است. نمی‌توان انتظار داشت ایران مثل ترکیه فکر کند و یاترکیه مثل ایران فکر کند . هر کشوری منافع خاص خود را دارد واهداف خودرادنبال می‌کند.این را باید فهمید وباید پذیرفت.

نکته دوم آنکه در ترکیه مساله کردی مساله اول و تهدید اول به حساب می‌آید. وقتی به قضیه سوریه یا عراق هم می‌رسد در قدم اول و پیش از سایر مسایل، موضوع کردی برای ترکیه اهمیت دارد. پ.پ.ک و پیوندی یا گاه تقابلی که میان کردهای سوریه، ترکیه و عراق وجود دارد. تحولات سالهای اخیر شکل جدیدی از یک مساله کهنه است. کردها برای ترکیه همیشه مساله ساز بودند . به یاد بیاوریم که در ایران هم از زمان شاه یک تقابلی در منطقه ایجاده شده بود. بنابراین در هر راه حل یا هر راهبردی که ترکیه دنبال می‌کند باید در قدم اول متوجه این تهدید مهم باشد.

نکته سوم مساله شیعه و سنی بودن منطقه است و این قضیه بزرگ تاریخی را نمی‌توان ندید.این امر در تحولات سال‌های اخیرتقابل‌هایی جدی در منطقه ایجاد کرده است. در یک طرف این رقابت‌ها ایران است .ایران شیعه پیوندهایی با بغداد و با بشار اسد دارد و از طرف دیگر هم تا حزب الله در لبنان جلو می‌رود. این موضوع تقابلی را در اینجا شکل داده است. این تقابل به عنوان تهدید در ترکیه تعریف شده است .این مشکل روی میز است. در عراق و سوریه روی صحنه است؛همه دارند می‌بینند و تحلیل می‌کنند و مطلب می‌نویسند و قابل انکار نیست. اگر ترکیه طی این سال‌ها با حضور بشار اسد مخالفت کرده، یکی از دلایل همین پیوند با شیعیان است.

نکته چهارم نیز حکومت‌های مجاور ترکیه هستند و اینکه دشمن آنها و منافعشان تعریف نشوند؛ پس اگر قرار باشد حکومتی در سوریه باشد که به طور دائم برای ترکیه تزاحم ایجاد کند، خلاف منافع‌اش است؛ بنابراین خواستار این است که بشار اسد در حکومت سوریه حاکم نباشد چون روابط آنها به جایی و مرحله ای رسیده و سوابقی را ثبت کرده که باز گشت یک اعتماد را تقریبا غیر قابل تصور می‌کند.

مساله آخر را هم از نظر اهمیت بگویم، اگرچه موضوعات دیگری هم وجود دارد اما در این فرصت همین مسایل کفایت می‌کند؛ برای مثال بینش‌های حاکم بر مجموعه حزب عدالت و توسعه است که گرایش‌های اخوانی دارند. طبیعتاً تمایل دارند تا با مجموعه اخوان سوریه و سایر اخوان‌ها در منطقه ارتباط داشته باشند. البته این را به عنوان هدف اول و مساله اول عدالت و توسعه، حکومت ترکیه و اردوغان نمی‌بینم و نمی‌دانم. این موضوع در مراتب بعدی قرار می‌گیرد. اما ممکن است شخص دیگری، ترتیب دیگری هم برای این مسایل در منطقه در نظر بگیرد.

* هفته‌های گذشته تنش بین ایران و عربستان بالا گرفت، از یک جهت محمدبن سلمان در توییتر خود نسبت به ایران اعلام جنگ کرد از جهت دیگر در سفر ترامپ به خاورمیانه عربستان سلاح‌های زیادی خریداری کرد، فکر می‌کنید که این تغییر ولیعهد و خرید سلاح چقدر می‌تواند منطقه را تهدید به یک جنگ جدید کند؟ در این میان ایران باید چه موضع‌گیری داشته باشد؟

** این اتفاقات و تحولات بسیار تاسف بار ومنفی است؛ گروه جدیدی در عربستان کار را به دست گرفته‌اند. این گروه سیاست‌ها متفاوتی را دنبال میکنند. این سیاست‌ها را که بررسی کنیم به شدت بوی تقابل می‌دهند. این سیاست سبب می‌شود تا افرادی به سوی نظامی‌گری میل کنند. این شکل ازتقابل به جنگ و نظامی‌گری ترجمه می‌شود همین موضوع باعث می‌شود عربستان به سراغ خرید اسلحه برود . دیگران هم تلاش می‌کنند به سراغ خرید اسلحه بروند در نتیجه یک مسابقه تسلیحاتی در می‌گیرد و البته به نفع هیچ کس نیست ریشه قضایا به پیش از محمد بن سلمان مربوط میشود؛ بعد از سقوط صدام زمینه حضور و نفوذ ایران در عراق ایجاد شد . حاکمان جدید این کشور به همسویی با اکثریت مردم شیعیان هستند این قضیه را با این مطلب در نظر بگیرید که بطور کلی زمینه نفوذ ایران در منطقه افزایش پیدا کرده است . مسایل سوریه هم با ایران پیونده خورده است. در اثر این تحولات مهم به نوعی اعراب فکر می‌کنند ایران قصد دارد تا کشورهای عربی را زیر سیطره خودش در بیاورد.

از سویی دیگر عربستان طی دهه‌های گذشته خود را رهبر کشورهای عربی می‌دانسته و بعد هم خادم الحرمین شده است لذا نقش پررنگ ایران در منطقه اصلا خوشایند عربستان نیست و زمینه‌ساز یک مسابقه جدی است که پیش از این ایجاد شده است. یعنی با سقوط صدام کم کم این روند شروع شد و اکنون به یک شکاف نگران کننده رسیده است. گروه جدیدی که در عربستان روی کار آمده است به نظر می‌رسد هیچ تمایلی برای پر کردن این شکاف ندارد؛ اما من یقین دارم که در مجموعه حاکمیت سعودی حتما کسانی خواستار رفع این وضعیت ناراحت کننده هستند، ما باید حواسمان به آنها هم باشد. هیچ وقت نباید حکومت عربستان را یک حکومت یک پارچه تک نفری درنظر بگیریم، درست است که حکومت سلطنتی و پادشاهی دارند اما این‌طور نیست در آنجا همه تصمیمات را یک نفر بگیرد.

در بین مجموعه نیروهایی که در حاکمیت وجود دارند حتماً کسانی هستند که تمایل دارند تا تشنج کاهش پیدا کند و به مذاکره بپردازند. ما باید رفتاری داشته باشیم که قدرت مانور و بازی برای تندروها را کم کنیم و برای کسانی که خواستار مذاکره هستند، زمینه را فراهم کنیم؛ باید سیاست کلی ما در مورد عربستان این چنین باشد. که متاسفانه گاهی اوقات به این توجه نمی‌شود و برخی احساس تکلیف می‌کنند که در مقابل زبان تند محمد بن سلمان زبان تندی به کار ببرند؛ این شیوه برخورد صرفاً یک زبان احساسی است و به کار دیپلماسی نمی‌آید، یعنی به کار برنامه‌ریزی درازمدت نمی‌آید. برنامه درازمدت ما نیز باید براساس ایجاد صلح و سازش، ثبات در منطقه باشد؛ چون توسعه منطقه به هم پیوسته و وابسته است. اگر این برنامه اصلی ما باشد، نه برتری جویی در منطقه؛ در آن صورت رفتار ما متفاوت خواهد شد. همان‌طوری که حاکمان در عربستان را طیف بندی کردیم در داخل کشور ما هم کسانی هستند که به گفت و گو تمایل داشته باشند و برخی دیگر هم که منافعی دارند تمایل دارند تا از دیوار سفارت سعودی بالا بروند. بعضی‌ها هم مسایل سیاسی، زبان سیاست و دیپلماسی را نمی‌فهمند این موارد اسباب دست کسانی می‌شود که اغراض و مقاصد خاصی دارند و معمولاً هم به منافع مالی پیوند خوردند. باید احتیاط کنیم.بهتر است در سیاست‌هایمان در برخورد با عربستان با حفظ عزت ملی در جهت کاهش تنش‌ها تلاش کنیم و در جهت مذاکره گام برداریم. ارتباط را با آن جناحی که در عربستان مایل به گفتگو هستند، حفظ کنیم.

* عربستان توان ایجاد جنگ تازه‌ای دارد یا جنگ نیابتی را در پیش می‌گیرد؟

** وقتی شما می‌گویید توان جنگ جدید بلافاصله یک تصویری در ذهن می‌آید که یک کشوری دارد به عربستان موشک می‌زند و عربستان هم با هواپیما پاسخ حملات موشکی را می‌دهد. چنین چیزی خیلی دور از ذهن است. امروز جنگ‌های نیابتی اتفاق می‌افتد، لزومی ندارد که جنگ در خاک دو کشور انجام بگیرد. جنگ می‌تواند در یک جای سوم که تنش جریان دارد، رخ دهد.

حالا باید ببینیم که آنجا چه اتفاقی می‌افتد؟ هم بودجه یک کشور هزینه می‌شود، نیروی نظامی را می‌برد، به نوعی دست و پا گیر می‌شود و مسایل جهانی و بین المللی ایجاد می‌کند. در حال حاضر هر کشوری می‌تواند چنین نقشه‌ای داشته باشد بنابراین ما باید حتماً از این قضیه پرهیز کنیم و نهایت تلاش خود را به کار بگیریم تا این تقابل‌ها در منطقه کاهش پیدا کند. من سیاست تقابلی را اصلاً نمی‌پسندم چون برای ما ضررهای زیادی در پی داشته است. شاید اسراییل باید میلیاردها خرج می‌کرد که به این ترتیب عربستان به سراغ اسراییل برود، در حالی که این اتفاق افتاد؛ این نتیجه سیاست‌های تقابلی است که عربستان و اسراییل به یکدیگر نزدیک می‌شوند.

در طول ۳۰- ۴۰ سال گذشته یکی از محور‌های اصلی سیاست خارجی ایران، حمایت از فلسطین و فلسطینی‌ها بوده است. اگر حکومت ایران مایل است این سیاست را دنبال کند نباید تصمیماتی اتخاذ شود که به طور غیر مستقیم به تقویت اسراییل و سیاست‌های اسراییل در منطقه منجر شود؛ برخی سیاست‌ها سبب تضعیف کشورهای اسلامی و کشورهای منطقه می‌شود؛ ساده انگارانه است که ما همیشه انگشت اتهام را به سمت دیگران نشانه رویم و بگوییم که ما در این جریان هیچ نقش و اشکالی نداشتیم. در وضعیتی که سران ۵۰ کشور به ریاست ترامپ در عربستان جمع می‌شوند نمی‌توان سهم ما را در قضیه نادیده گرفت. ما باید بگردیم و سیاست‌هایمان را مرور کنیم و خودمان را نقد کنیم .حتمادر برخی موارد قصور کرده‌ایم و ما باید بدون تعصب و بی‌رحمانه سیاست‌هایمان را نقد کنیم. تحلیل‌های ما باید توسط کارشناسان سیاسی صورت گیرد نه کارشناسان نظامی؛ همه دنیا می‌دانند که تحلیل کارشناسان نظامی در مسایل سیاسی معتبر نیست و آنها اغلب از بعد نظامی تحلیل و با نگاه نظامی قضاوت می‌کنند.

* بعد از انتخاب آقای روحانی وجهه ایران در جهان بهبود یافت. به نظر شما ارتباط با اروپا چگونه ادامه می‌یابد و باتوجه به رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی ترامپ، احتمال نزدیک‌تر شدن ایران و اروپا را می‌دهید؟

** پس از مذاکرات برجام به نظر می‌رسد تحول خوبی در رابطه ایران و اروپا ایجاد شده است و البته در زمان اوباما این تحول در آمریکا هم به چشم می‌خورد اما در حقیقت با روی کار آمدن ترامپ معادلات دچار تغییر شده است؛ از مجموع رفتارهایی که ظرف ۹ ماه گذشته و بعد از روی کار آمدن ترامپ در اروپا شاهد هستیم و نتیجه آن در اجلاس ۲۰ هم روشن است نشان می‌دهد که اروپایی‌ها متوجه شده‌اند که در حال حاضر آمریکا در دست سیاستمدارانی است که از اروپا و سیاست‌های کلی اروپا فاصله گرفته‌اند. یکی از این موضوعات هم خاورمیانه و کشورهای منطقه به شمولیت ایران و عربستان است؛ به نظر می‌رسند اغلب سران اروپا مایلند به روند بهینه سازی روابط خود با ایران ادامه دهند. در حالیکه آمریکا نقطه مقابل این تصور است؛ با توجه به شرایط پیش‌رو ما و تحولات منطقه می‌توانیم به آینده روابط کشور با اروپا خوش بین باشیم. طبیعتا آنچه از رفتار آقای روحانی و سایر سیاسیون دولت برمی‌آید نشانگر آن است که مایلند تشنج‌ها و تنش‌ها با اروپا کاهش یابد؛ اما در برخی موارد هم زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که این سیاست را نمی‌پذیرند . باید به طور کلی گفت که این سیاست‌ها به نفع کشور است؛ برای نمونه به پروژه توتال دقت کنید همه می‌دانند که این پروژه به نفع منافع کشور است و منتها به نفع یک گروه خاص نیست که کشور را در گروه و دسته خودشان خلاصه کرده‌اند، این گروه به این منافع عادت دارند و نمی‌خواهند آن را از دست بدهند به همین جهت حاضرند منافع ملی را قربانی کنند. امیدوارم روشی که وزارت نفت و آقای زنگنه دنبال کرد و در دستور کارشان قرار دارد در پروژه‌های دیگر نیز دنبال شود و اسیر این جوسازی‌ها و جریانات مقابل نشوند.

http://www.mardomsalari.net/4367/page/7/17716

ش.د9601203

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات