(روزنامه جوان ـ 1396/05/02 ـ شماره 5144 ـ صفحه 5)
براساس تجربيات حاصل از تحولات شكل گرفته، بايد يكي از اولويتهاي مسلم دولت دوازدهم را ديپلماسي انقلابي دانست و با اتخاذ چنين رويكردي است كه ميتوان منافع از دست رفته را تجديد حيات بخشيد و نحوه تقابل با توطئههاي نظام سلطه را با رويههايي مؤثر بلااثر كرد. رهبر معظم انقلاب در سال 94 و سه ماه پس از امضاي توافق هستهاي در ديدار با مسئولان وزارت امور خارجه اصول حاكم بر سياست خارجه جمهوري اسلامي ايران را تأثير پذيرفته از «مباني اسلام» ميدانند و از مسئولان اين وزارتخانه مطالبه ميكنند تا در مقابل نظام سلطه رويكرد مناسبتري از خود به نمايش بگذارند. در تمام چهار سال گذشته يكي از محورهاي ثابت سخنان مقام معظم رهبري در ديدارهاي مختلف آن بوده كه اميدواري به وعدههاي امريكايي بايد جاي خود را به واقعبيني در روابط بينالملل دهد و تجربه مذاكرات گذشته با مقامات امريكايي در موضوع عراق يا برخي از مسائل ديگر بايد منشأ تصميمات مذاكرات با اين كشور شود.
موضعگيري بينالمللي با مختصات ديني
معظم له در ديدار با مسئولان اين وزارتخانه ميفرمايند: «در قانون اساسي، اسلام معيار سياست خارجي است بنابراين موضعگيري در مقابل كشورها و مسائل مختلف، بايد مختصات ديني داشته باشد» كه بيان اين عبارت نشان ميدهد «دفاع از ملت و دولتهاي مظلوم» توسط دولتمردان، به ويژه مسئولان اين وزارتخانه يك ضرورت اجتنابناپذير بوده و پيشبرنده سياستهاي جمهوري اسلامي ايران در عرصه بينالملل است. حمايت صريح و روشن از جنبشهاي آزاديبخش ملي نظير حزب الله و حماس يا انتقاد از كشتار شيعيان نيجريه يا كشمير، كمرنگ بوده تا جايي كه يكي از انتقادات دلسوزان همين مسئله بوده است و از جمله دلايل جري شدن امريكاييها را بسياري همين موضوع ميدانند چراكه رويكرد نرم ايران در مقابل توطئههاي غربي در اين باره بارها با سكوت طرف ايراني همراه شده است.
حمايت از مسلمانان رويهاي دستاوردساز
در ديدار مورد اشاره معظمله «تعهدات برادرانه به همه مسلمانان جهان و حمايت بيدريغ از مستضعفان» را يك نياز ضروري براي دستگاه سياست خارجه برميشمارند؛ نيازي ضروري كه حمايت از جنبشهاي مردمي منطقه و دفاع از آنها در مقابل نظام سلطه را از مؤلفههاي مهم «حفاظت از عظمت و هيبت كشور» تعريف ميكند آن هم در هنگامهاي كه نهضتهاي مردمي در كشورهاي لبنان، عراق، سوريه، يمن، بحرين و برخي ديگر از كشورها، الگوي فعاليتهاي ميهني و فرامرزي خود را انقلاب اسلامي ايران دانستهاند. طبيعي است در چنين شرايطي اين انتظار از سوي مسلمانان اين مناطق وجود داشته باشد كه حمايتهاي قانعكنندهتري از جنبشهاي مردمي در بحرين، حزبالله در لبنان، انصارالله يمن و ساير نقاط به عمل آيد و در مقابل تهديدات و تحريمها و فشارهاي برگرفته از اراده امريكايي، جمهوري اسلامي ايران واكنش جديتري از خود نشان دهد. درخواست از سازمان ملل و ديگر سازمانهاي بينالمللي براي احقاق حقوق مردم بحرين يا ساير كشورهاي منطقه ميتواند موجسازي كند و فشارهاي حكام تأثير پذيرفته از غرب را تا حدودي با تغيير مواجهه سازد.
مبارزه با غرب اصلي بيبديل
براساس اين تعريف بايد تعرض ائتلاف عربي- امريكايي به سرزمينهاي اسلامي و قتل عام آنها تخريب منافع جمهوري اسلامي ايران به شمار آيد، به طوري كه در اصل 154 قانون اساسي در همين رابطه قانونگذار اشعار ميدارد: «جمهوري اسلامي ايران... در عين خودداري كامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملتهاي ديگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت ميكند.» همه اينها در شرايطي است كه بايد در نظر داشت تفكرات حاكم بر يك جريان سياسي مبني بر «ديپلماسي تعاملي با امريكا» تهديدي عليه حاكميت و جامعه ايراني است چرا كه به استناد دهها موضعگيري مقامات غربي سرمايه اصلي آنها در داخل كشور همين طيف است و باراك اوباما همانند دهها مقام امريكايي و اروپايي «روي كارآمدن و قدرتيابي جريان غربگرا در ايران» را يك نياز اساسي عنوان ميكند چرا كه استمرار قدرت در دست اين جريان به معناي ادامه ديپلماسي تعاملي با تهديدات و فشارهاي امريكايي است كه بدون ترديد تأمينكننده منافع امريكاست.
فرصت از دست رفته تجديدنظرطلبان
مدافعان ليبراليسم در داخل كشور پسابرجام را بهترين مقطع براي تغيير ماهيت انقلاب اسلامي مي دانند، به همين دليل اظهارات گلايهآميز و صريح محمدجواد ظريف درباره نقض برجام در هفته گذشته را در رسانههاي خود سانسور كرده و تلاش ميكنند همچنان به جامعه ايراني القا كنند كه راه تفوق بر مشكلات داخلي كشور كوتاه آمدن در برابر غرب است.
اين طيف ايدئولوژي خود را همچنان انفعال در مقابل غرب ميدانند و تلاش ميكنند با فشارهاي رواني- رسانهاي به دولت دوازدهم، رويكرد دولت يازدهم در مقابل امريكا را مطالبه كنند و در صورت تخطي وزير امور خارجه از اين ايدئولوژي وي را سانسور و حتي به شدت اظهارات او را تخريب كنند كه نمونه آن را ميتوان در روزنامه آفتاب يزد در هفته اخير دانست.
عصبانيت اخير اين طيف از محمدجواد ظريف به اين دليل است كه آنها ايدئولوژي خود را بعد از چهار سال در آستانه زوال ميبينند چراكه تلاشهاي هدفمند و متراكم چند ساله آنها براي «تطهير چهره نظام سلطه» و «باورمندسازي اين نكته براي جامعه كه امريكاييها قابل اعتماد هستند» بعد از رويكرد خصمانه امريكا در دوران پسابرجام و همچنين اعتراف مقامات ارشد دولت يازدهم بينتيجه باقي مانده و برهمين اساس ادراك جامعه از امريكاييها تغيير نكرده است. برپايه چنين تحليلي توافق هستهاي و تحولات پس از اين توافق را بايد سندي دانست كه به واسطه آن رويكردهاي اين طيف با چالش اساسي و مبناي فكري آنها - كه براساس تئوري «سازش با غرب» شكل ميگرفت- با بحران خردورزي روبهرو شود تا جايي كه آنها محمدجواد ظريف را كه تا چندي پيش اميركبير لقب ميدانند به باد انتقادات تند بگيرند.
ديپلماسي انقلابي تأمينکننده منافع ملي در 4 سال دوم
آنچه مهم است اينكه آمارها و نشانههاي مهمي بهدست آمده كه براساس آن بايد انتظار داشت ديپلماسي دولت دوازدهم بر اساس تحولات و تجربيات چهار سال اخير به سمت ديپلماسي انقلابي تغيير حالت دهد؛ تغيير حالتي كه ميتواند منجر به آن شود كه نگاههاي اميدوارانه به وعدههاي مقامات امريكايي جاي خود را به واقعبيني در عرصه داخلي و بينالمللي دهد و مباحث مهمي مانند اقتصاد مقاومتي و تكيه بر توان و ظرفيتهاي داخلي جاي خود را به اولويتهاي دستساز و هزينهآور ديگر دهد و شاهد تحرك مناسب جهت مقابله با توطئههاي امريكايي در وزارت امور خارجه باشيم.
ش.د9601243