(روزنامه همدلي – 1396/05/02 – شماره 651 – صفحه 1)
سیاست در ایران هم آمیزهای از «ایسم»های سرگردان وطنی و اجنبی است، اما هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان از میزنشینان تا کفنپوشان و خودجوششان نزاع غریبی برای بقا دارند. از آنجا که قدرت، روح سیاست است پس این نزاع موجه جلوه مینمایاند، اما هم تنازع و هم بقا در دو طیف جنس و ماهیتی متفاوت از هم دارند. نزاع در گفتمان اصلاحطلبی قائل و منتج به حذف نیست، زیرا در قاموس اصلاحات نمیگنجد. این مهم خود به تعریفی نوین از واژه بقا منجر میشود. اینجا فارغ از مکانیسم عمل فردی برخی اصلاحطلبان، مراد از بقا، تلاش برای بهدست آوردن مشروع قدرت است. از سوی دیگر جدال برای ماندن، در گفتمان اصولگرایی بیش از هر چیز، حذف را به ذهن متبادر میسازد و بقا نیز، مفهوم تلاش برای قبض و انحصار قدرت را بیان میکند. فارغ از اینکه این تفاوت میان دو گفتمان ماهوی باشد یا نه، میتوان نمونههای ملموس و محسوس از عملکرد دو طیف را به وضوح بیان کرد.
تنازع در اصلاحات برعکس اصولگرایی نه گرایش به تنزل حریف دارد و نه حذف، بلکه بر تکامل نظر دارد. تکامل فکری اصلاحات تا حدی ریشه در پیشرفت اصولگرایی دارد، نه از آن رو که مکمل هم باشند، بلکه بیشتر نقش محرک در بازپروری فکری را ایفا میکند و سیر اصلاحطلبی را به سمت تعالی فکری قوام میبخشد.
جالب آنجاست که نزاع اصولگرایی، شامل وجه درونی و بیرونی است. هدف از جنگ و جدل بیرونی اصولگرایان طرد و یا حذف کامل رقیب به هر قیمت است و این همان چیزی است که مایلم «مضحکه دموکراسی» و یا «گندآب دیکتاتوری» بنامم . خطر اصلی برای اصولگرایی اوجگیری مجادله درونی برای ماندن است. تندروها که اینک پرچمدار اصلی جریان اصولگرایی هستند کمر همت بر حذف رقبا و یا منتقدین درونجناحی خود بسته اند، این نزاع به هیچ وجه مزاح نیست. امروزه اصولگرایی به دلایل متعدد دچار نفاق و انشقاق عجیبی شده است که حیات آن را تهدید میکند.
احوال اصولگرایان در شق دوم داروینیسم بسیار بدتر است . بهگونه ای که در تعمیم سازگاری طبیعی و تسری آن به اجتماع و سیاست، کمیتشان بدجور میلنگد.ایراد اساسی اصولگرایان در انعطافناپذیری فکری و فرهنگی و عدم روزآمدی و همگامی با اجتماع در راستای اصل سازگاری است. آنها هرگز نتوانستند نزاع دیرین سنت و مدرنیته را حل کنند. آنچه امروز اصلاحات و دولت روحانی تحت عناوینی چون غربزدگی بدان متهم است، در حقیقت سازگاری و انطباق این جریان فکری و دولت متبوعش با شرایط اجتماعی است و به مدد همین بهروزرسانی و پاسخگویی درخور اصلاحات به مطالبات اجتماعی است که طیف وسیعی از طبقات متوسط را به خود جذب نموده است. افراطیون در واقع فرزندی جهش یافته و رادیکال، اما ناقصالخلقه از بطن اصولگراییاند. این نقصان فکری و ذهنی است.
گروهی که کمتر مبانی عقلی و مدرنیته را برمیتابد و بیشتر به عرف و سنت تکیه دارد. این ضعف نهادی آنها را از اصل سازگاری اجتماعی غافل نموده است. این نقص و ضعف ساختاری در کنار فقدان اندیشهورزی و تفکر صحیح در رویارویی با پدیدههای مدرن آنها را وادار به انجام خطاهای استراتژیکی کرده است. آنها آشکارا برای سازگار شدن به مجادله رو آوردهاند و در این تقابل به دنبال نمادسازیاند. در این مدل از نزاع سیاسی برای حذف رقیب و تصاحب پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان، فردی به غایت بیگانه با سیاست را به عنوان نماد سازگاری و انطباق اجتماعی برگزیده اند. این ظاهربینی مفرط، خود مبین پارادوکس فکری این گروه است .نماد طیفی که ناسازگارترین طبع با موسیقی را دارد، اینک خواننده ای است که خود سر خویش را نیز درک نکرده است. اگرچه حق اولیه و طبیعی هر شخص آزادی انتخاب است و او در انتخاب راه خود مختار است اما او نیز نمیداند بازیچه قدرت است و یا شاید حیات هنریاش به لودگی سیاسی وابسته است.
سیر حرکت اصولگرایی از سنتی به رادیکالیسم با اعوجاج فکری و فرهنگی شدید همراه بوده است و از سوی دیگر حرکت آرام و گامبهگام اصلاحات پس از بحران فاجعهبار سال ۸۴ به یک مدل عقلانی و واقعیتر، نشان از ضعف و قوت فکری دو جناح دارد. این بدان معنا نیست که اصلاحات به دوران ثبات رسیده است . اگر دیروز اصولگرایان حریف خود را با بازوهای در اختیار، از جریان قدرت خارج نمودند و دیکتاتوری خشک و خشنی حاکم ساختند اما اینک چه در جدال اندیشه و ابزار و چه در تقابل نمادها، پیروز آن است که رمز سازگاری برای بقا را دریافته باشد، نه تنازع برای ماندن. تنازعات ممتد بیرونی و کشمکشهای داخلی اصولگرایان بیش از آنکه مطابق مدل داروینیسم به بقای آنها کمک کند به فروپاشی این جریان منجر خواهد شد و در حقیقت جنگ قدرت اصولگرایان تنازع برای فناست نه بقا.
http://www.hamdelidaily.ir/?newsid=34545
ش.د9601479