آخرین رئیس سازمان استخبارات صدام در خاطرات خود از روابط نزدیک و مزدوری مسعود بارزانی و خانوادهاش برای رژیم صدام خاطرات زیادی را نقل میکند.
به گزارش بصیرت به نقل از آکام نیوز، آخرین رئیس سازمان استخبارات صدام در خاطرات خود از روابط نزدیک و مزدوری مسعود بارزانی و خانوادهاش برای رژیم صدام خاطرات زیادی را نقل میکند.
به گزارش آکام نیوز،طبق این خاطرات،رابطه مزدوری میان رژیم صدام و مسعود بارزانی تا زمان سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ ادامه داشت و حتی زمانی که برای حمله به عراق فضاسازی میشد،بارزانی روابط خود با صدام را قطع نکرد؛ بلکه ترجیح داد با زدن دکان دو نبش،همزمان هم با صدام هم با آمریکا معامله کند!
طاهر جلیل الحبوش در خاطرات خود،نمونههای مکرری از روابط نزدیک و مزدوری ملا مسعود بارزانی مثال میزند و حتی در یک مورد مینویسد نیجرفان بارزانی، صدام را پدر خود میخواند!
در ادامه این گزارش،بخشهایی از خاطرات الحبوش را بدون هیچ گونه دخل و تصرفی نقل میکنیم:
1-در سال ۱۹۹۶ بار دیگر میان دو حزب بزرگ کردی نزاع مسلحانه بر سر دستیابی به منابع مالی صورت گرفت.
جلال طالبانی،رهبر اتحادیه میهنی رسما از ترکیه خواست تا از وی در نبرد با بارزانی حمایت کنند.
او مشابه همین درخواست را به صورت سری برای تهران مطرح کرد و با کمک این دو کشور توانست شهر اربیل،مرکز اصلی تشکیلات بارزانی را فتح کند.
با فتح اربیل توسط اتحادیه میهنی،بارزانی به کوهها فرار کرد و تشکیلاتش در خطر سقوط و انحلال کامل قرار داشت.
به همین جهت از بغداد و شخص صدام حسین درخواست استعانت و یاری کرد.
او در تاریخ ۳۱-۸-۱۹۹۶ با کمک رسمی یک یگان ویژه زرهی ارتش صدام توانست اربیل را بار دیگر فتح کند.
از آن تاریخ،ملا مسعود بارزانی خود را وامدار و مدیون صدام حسین میدانست و به بهانههای مختلف از ارتش صدام تمجید میکرد.
او در این مسیر تا آن جا پیش رفت که امیدوار بود به پشتوانه ارتش صدام در برابر ارتش ترکیه هم بایستد و به ازای آن حاضر بود هر آنچه صدام از وی درخواست کرد را تمام و کمال تقدیم کند.
2- رابطه مستقیم من با مسعود بارزانی از سال ۲۰۰۰ آغاز شد. در آن زمان ریاست سازمان اطلاعات و امنیت را بر عهده داشتم و به اقتضاء این موقعیت، باید با هر دو حزب کردی کانال ارتباطی مؤثری را فعال میکردم.
دیدارهای مکرر ما هیچگاه قطع نشد و در همه امور سیاسی، اقتصادی و امنیتی مذاکره میکردیم. روابط میان ما محترمانه بود و هیچگونه رویکرد خصمانهای را در آن احساس نمیکردم.
مسعود بارزانی و برادرزادهاش نیجرفان بارزانی بارها با شخص صدام دیدار کردند و نسبت به دیدارهای بیشتر و تعمیق روباط بسیار مشتاق نشان میدادند.
اما جلال طالبانی دقیقا عکس اینها بود. تنها یک بار در سلیمانیه با شخص وی دیدار کرد و فضای دیدارمان نیز بسیار خشک بود.
حتی همین دیدار را نیجرفان بارزانی تاب نیاورد و خطاب به من گفت: «او (طالبانی) فردی دروغگو و فرومایه است و در شأن شما نیست که با وی دیدار کنید.»
3- مسعود بارزانی بارها در موقعیتهای مختلف مراتب تبعیت کامل و احساس دین خود نسبت به صدام حسین را ابراز میکرد و همواره خواهان ملاقات با شخص صدام بود.
او در دیدارهایش با صدام از محبوبیت بالای ارتش عراق و رئیس وقت (صدام) در میان کردها صحبت میکرد.
در آخرین دیدار ما که اندکی قبل از حمله آمریکا به عراق بود، مسعود [بارزانی] به من اطمینان داد که در صورت ورود ارتش ترکیه از شمال،پیشمرگهها از خاک عراق حفاظت کرده و علیه ترکیه میجنگند!
او حتی از من خواست تا پیام وی به صدام را شخصا منتقل کنم. او در پیامش با تأکید بر هویت عراقی و وطندوستی نیروهای تحت فرمانش (پیشمرگه)، خواهان انتقال نیروهای ارتش عراق (صدام) از شمال عراق به دیگر مناطق شد «زیرا پیشمرگه مانند سربازان ارتش به خوبی میتواند از مرزهای شمالی حراست کند و در این شرایط، ارتش باید نیروهای خود را به دیگر مرزهای عراق – که در خطر حمله قرار دارند – ارسال کند…»
او حتی در مورد حمله آمریکا گفت: «در صورت حمله آمریکا از مرزهای شمالی، ما برای حراست از سرزمین عراق نیازمند کمک ارتش عراق هستیم. به هر حال ما در هر شرایطی عراقی بوده و با کشورهای مهاجم میجنگیم.»
4- مسعود بارزانی یک بار در یکی از جلسات گفت: «در زمان کودکی، پدرم به من گفت صدام حسین مرد بزرگی است. اگر او نبود، کردها به مطالبات خود دست نمییافتند!! من از همان زمان علاقه وافری به رئیس صدام حسین پیدا کردم. حمایت او از ما را میبینی؟ خداوند بر طول عمر وی بیفزاید.»
5- در آخرین سفرش به بغداد برای دیدار با صدام، در راه کاخ ریاست جمهوری خطاب به من گفت: «ای سردار بزرگ، به رئیس (صدام) خواهم گفت این مطالبه فدرالیسم که ما مطرح کردهایم خواسته بسیار آرمانی و دور از دسترس است و ما به افزایش اختیارات دولت محلی نیمهخودمختار در شمال قانع هستیم. کردها این حکومت نیمهخودمختار را از سر لطف جناب سید الرئیس (صدام) دارند و ما هرگز این لطف بزرگ را فراموش نخواهیم کرد.»
ما بعد از جلسه،همان شب به صورت ناشناس در سطح خیابانهای بغداد گردش کردیم. من رانندگی میکردم و او در کنار من نشسته بود و از علاقه وافرش به بغداد و خاطراتش از دوران مدرسه و اقامت در محله عظیمیه (پایگاه اصلی حزب بعث) صحبت میکرد.»
6- بارزانی بارها در جلسات مختلف و گپهای خارج از حلسات، این جمله را تکرار میکرد: «من به خوبی میدانم که مهمترین رکن هویتیام، عراقی بودن است.»
نخستین بار که اربیل را به وی تحویل دادیم و با کمک ما توانست جلال طالبانی را از آنجا بیرون کند، این حرف را بیان کرد. دومین بار زمانی بود که منطقه «باعذره» در شهرستان «شیخان» را شخصا به وی تحویل دادم…
7- یک بار در جلسهای در اربیل، ملا مسعود در حضور نیجرفان با تمجید غلوآمیز از صدام گفت: «به سید الرئیس بفرمایید که هر گاه ایشان به ارتش یا سپاهی در دهوک (زادگاه بارزانی و شمالیترین استان کردستان عراق) نیاز داشتند،در خدمت شان خواهم بود.
حتی اگر دستور دهند که عراق را ترک کنم،بدون فوت وقت تبعیت خواهم کرد.
ایشان در حکم پدر ما هستند و ما باید مراتب احترام و تبعیت را بجا آوریم.»!!