هنوز مردم یک نفس عمیق در آسمان استقلال ایران نکشیده بودند و داغ جوانان وطن بر دل مام وطن، در عین دلتنگی نماد عزت ملی بود که دیوانه ای از قفس پرید. درستتر بخواهم بگویم دیوانه را از قفس پراندند تا بیاید و عیش ملتی را جهنم کند و دمی برای اربابان خود برقصاند.
نشانههای تنش نظامی میان عراق و ایران، تقریباً بلافاصله پس از وقوع انقلاب ایران آشکار شد. در ۱۳ فروردین ۱۳۵۸ عراق برای نخستین بار به حریم هوایی ایران تجاوز کرد. ۵ روز بعد، نیروهای عراقی به یک پست مرزی ایران در قصرشیرین حمله کردند. در اردیبهشت عراق به شهر مهران حمله هوایی کرد. پس از آن و تا آغاز همهجانبه جنگ، متجاوز از ۵۶۰ مورد درگیری در مرزهای ایران و عراق گزارش شدهاست. در طی سخنرانی سعدون حمادی، نخست وزیر عراق در شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۸۰ و چند روز بعد از شروع اولین درگیریها، وی ایران را متهم کرد که از تروریستهایی که در خاک عراق اقدام به بمبگذاریهای گسترده میکنند و در نتیجه تعداد زیادی از مردم عراق را میکشند، حمایت میکند.
عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ یعنی ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ رسما حمله به ایران را آغاز کرد. نیروهای عراقی بهگونهای برنامهریزی کرده بودند که به سرعت نواحی بزرگی از غرب ایران را اشغال کنند.
در نخستین روزهای حمله ارتش عراق به خاک ایران، حدود سی هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به اشغال ارتش عراق درآمد. طی دو روز نخست حمله، نیروهای عراقی به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد، برنخوردند. در واقع آنزمان ایران فقط دو لشکر از نیروهای مسلح و دو لشکر موتوریزه پیادهنظام در غرب کشور داشت که آنها هم همگی از مرزها فاصله گرفته بودند. آن روزها مهمات وتجهیزات هم داشتیم و هم نداشتیم، اسلحه هم بود و هم نبود، هواپیما نیز همچنین، تجهیزات وجود داشت اما نیروی آماده وجود نداشت. ارتش وابسته شاه هم که از هم پاشیده شده بود.
نیروی زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی حدود ۲۵ کیلومتر در اطراف قصر شیرین پیشروی کرد و سپاه دوم از جبهه میانی و در اطراف مهران، هردو پس از برخورد به مناطق کوهستانی متوقف شدند. این حملات برای پشتیبانی از حمله اصلی در خوزستان انجام شد. صدام تصور میکرد که مورد استقبال مردم خوزستان که بخشی از آنان عرب یا عربزبان بودند قرار خواهد گرفت.
هدف اولیه بخش جنوبی ارتش عراق، تصرف برقآسای شهر مرزی خرمشهر و پس از آن آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد بود. عراق کسب این هدف را یک پیروزی استراتژیک برای خود تلقی میکرد؛ ولی سه ستون زرهی عراقی که برای تصرف خرمشهر اعزام شده بودند با مقاومت ناهماهنگ و خودجوش مردم این شهر مواجه شدند و در کمین حدود ۳۰۰۰ غیرنظامیای افتادند که با سلاحهای ناچیزی همچون تفنگ ام۱ گاراند، نارنجک و کوکتل مولوتوف در مقابل تجاوز ارتش عراق مقاومت میکردند. بیشتر نیروهای مقاومت خرمشهر با وجود آموزش نظامی ناچیز انگیزه بسیار زیادی برای جنگیدن داشتند. این نیروها موفق شدند جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را بگیرند و عراق در همان مرحله اول جنگ، در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند و درگیر یک نبرد خانه به خانه در کوچههای خرمشهر شد. تصرف خرمشهر ۱۵ روز به طول انجامید و در درگیریها عراقیها ۵۰۰۰ کشته دادند و پس از آن نیز عراق به مدت سه هفته درگیر نبردهای خیابانی با گردان تکاوران دریایی بوشهر در این شهر بود. مردم خرمشهر آتش به اختیار جانهایشان را سپر بلای ایران کردند. تخصص جنگ نداشتند اما شرف دفاع از کشور و ناموس خود را داشتند، با دستان تقریبا خالی همه نقشه های مدرن نظامی را شرمنده کردند و نمونه پیروزی خون بر شمشیر را چریکی معنا کردند.
پس از تصرف خرمشهر، ارتش عراق موفق شد در اواخر آبان شهر آبادان را بهطور کامل محاصره کند. عراقیها که بر حمایت عربهای خوزستان از ارتش خود، دستکم در شمال خوزستان حساب کردهبودند، بازهم ناکام ماندند. حملات پیاپی عراق برای تصرف شهرهای سوسنگرد و اهواز عقیم ماند و ارتش عراق شانس غافلگیری را بهخاطر مقاومت یک گروه کوچک مردمی از دست داد. نقشه اولیه صدام، یک پیروزی سریع در حداکثر چند هفته بود. بسیاری هرگز پیشبینی شکست عراق در دستیابی به این اهداف و آغاز یک جنگ فرسایشی طولانی را نمیکردند.
به گفته مقامات سابق ارشد عراق وظیفه اصلی ارتش عراق در یورش اولیه خود این بود که توپخانه ایران را از مرزهای عراق دور کرده تا قادر به بمباران شهرهای عراقی، به ویژه بصره، نباشند. این کار بایستی در طول سه تا هفت روز انجام میشد و سپس بغداد برای مذاکره با تهران وارد عمل میشد. این طرح بر اساس استراتژی جنگی استاندارد عربی آن دوران تهیه شد که بر یورش سنگین نخست و سپس مذاکره بر اساس «وضعیت جدید» تأکید داشت؛ بنابراین نیروهای عراقی در خاک ایران قرار نبود بیش از ۴۰ کیلومتر پیشروی کنند و هیچ برنامهای برای حفظ خاک ایران در مدتی طولانی وجود نداشت. با این حال ایرانیها حاضر به مذاکره نبودند، آنهم در شرایطی که نیروهای عراقی تا آن حد در خاک ایران پیشروی کرده بودند. داستان مذاکره بر اساس خواب صدام تصور شده بود و فکر نمیکردند مردم ایران حاضر باشند تا ابد بجنگند تا شرف خودشان را حفظ کنند و تمام قد بایستند و همه هزینه های چالش را برای حفظ استقلال بپردازند.
ظرفیت مسلح سازی ارتش بعث به نهایت تکمیل شده بود، یعنی چیزهایی که دیوانه تکریتی در خواب هم نمیدید در کاخ هایش انبار شده بود. اما آن روزها کسی از صدام نپرسید اصلا چه کسی تو را حاکم کشور عراق قرار داده است، کسی نپرسید چه قتل هایی انجام داده ای، کسی نپرسید اصلا از کجا آمده ای؟ کسی سراغ دموکراسی و انتخابات و قانون و حق تعیین سرنوشت مردم عراق را نگرفت. فقط بی انتها هواپیما، تانک، موشک و مواد شیمیایی در اختیار مجنونی گذاشته بودند که در زندگی به همخون های خودش هم رحم نکرده بود. صدام در سرش آرزوی آقایی بر اعراب را بود، آنها هم که دلار و طلا به پایش میریختند تا فقط مردمسالاری ایران نمونه ای برای مردمانِ در ستمِ حکومتهای دیکتاتور منطقه نباشد. صدام توهم قدرت داشت سربازهایش از سر ترس میجنگیدند، کسی برای صدام احترام قائل نبود. همه کشور یکپارچه محل سلاخی صدام بود تا به زور نیروها را روانه جبهه کند تا برای توهم های مجنونانه صدام و اربابانش بکشند وکشته شوند. اگر هم سرباز و یا حتی درجه دار بالامرتبه ای شکست میخورد و زنده بازمی گشت صدام سر به نیستش میکرد. پول و تجهیزات از کشورهایی میآمد که آروغ روشن فکریشان لایه ازون را هم اذیت میکرد. گوش فلک پر بود از نطق های دموکراسی مآبانهشان که آزادی حق همه است، اما رسانه ها خواب دلار میدیدند ونفت حاکم بر عقل ها بود. کسی اگر میخواست گوشه ای از جنایت های صدام را به تصویر بکشد یا با دلار یا با تهدید خفه اش میکردند و اِلا بی نشانه و رد پایی در تاریخ گم میشد. دنیا روی پیشانیش نوشته بود حقوق بشر اما موقع به خاک و خون کشیدن مردم ایران فقط نظاره گر بود. صدام میخواست دو هفته ای برسد به تهران برنامه شام و صرف چایی هم چیده بود اما درخرمشهر و در برابر عزت مردم زمینگیر شد، خون ها سدی بودند در برابر ارتش تا بن دندان مسلح همان زمان که شرق و غرب آن را تجهیز میکرد. اما همان زمان کشور دچار رخوت ناتدبیری مدیرانی بود که شور وهیجان مردم را در جنگ باعث دست و پاگیر میدانستند و حاضر نبودند سپاه مردم ایران را در جنگ شریک کنند. برخی زمزمههای اختلاف برجانها رخنه کرده بود سیل مردم روانه جبهه ها شده بود تا همه بدانند اینجا کُنام شیرانیست که تا آخرین قطره خون خویش پای عهد و میثاق خود با امامشان هستند. خیلیها بودند، از ثروتمند و فقیر، جوان وکهنسال، از همه اقوام به یاری ایران برپاخواسته بودند، اما مسئله تفرقه شده بود نمک زخم حمله مجنون تکریتی، شهدا مثل لاله ها پر پر میشدند و خون زمین های ایران را به عزت والاتری میرساند. کسی به دنبال حقش از سفره انقلاب نبود فیش های حقوقی مثل خورشید شفاف بود برخی ها از زیادی حقوقها مینالیدند. انسان ها برای پوتینهای بیت المال ساعت ها گریه میکردند. قوت غالب سربازان ایران نان خشک بود، ولی عزت در چشمان همه موج میزد. اما داستان کدورت بین برخی ها شده بود، نمک زخم حمله مجنون تکریتی. سازمان ملل احساس محکومیت هم نمیکرد! اصلا خفه خون گرفته بود، اما معجزه ها هر روز رخ میداد حمله H3 مرحله جدیدی برای دانشگاه های جنگ رقم زد. آن روزها خمینی کمی از ناحیه قلب درد داشت، منافقین خونها را در خیابان روان کرده بودند، مسئولین مملکت در قلب پایتخت به صف شهدا پیوستند ترورها دلها را خشمگین کرده بود. برخی اتفاقات مخفی مثل مک فارلین سستی در دل ها حاکم میکرد. برخی ها ناله ارزاق داشتند و خودشان که ترسیده بودند میخواستند عزت را از جوانان بستانند. اما معجزه انقلاب دل ها را به خدا وصل کرده بود جوانانی در جنگ رخ نمایاندند که یک تنه میتوانستند کل جنگ را مدیریت کنند جوانانی که راه خمینی را ادامه راه حسین میدانستند و خود از صفر شروع کردند تا حتی موشک ها را هم به تابعیت جمهوری اسلامی درآوردند، اما برخی اختلافات نمک زخم حمله مجنون تکریتی بود...
ادامه دارد...