آینده پیشبینیپذیر برجام
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-عقل و شرع غلط از آب در میآمد، اگر توافق با شیطان بزرگ - با روندی که
نوشته و اجرا شد- به سرانجام مورد تصور مبنی بر ایجاد رونق و گشایش اقتصادی
میرسید. شنیدن و اطاعت از ولی امر است که میتواند راهگشا باشد و نه غفلت
از راهنماییهای او. خداوند درسوره حجرات پس از آنکه مومنان را از بالا
بردن صدای خود در مقابل صدای پیامبر (ص) برحذر داشت، فرمود «وَ اعْلَمُوا
أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ
لَعَنِتُّمْ... بدانید که میان شما پیامبر خداست، اگر در بسیاری از امور از
شما پیروی و اطاعت کند، همانا به رنج و هلاک میافتید».
2- رهبر حکیم انقلاب دوسال پیش (29 مهر ماه 1394) در نامهای به
رئیسجمهور، ضمن موافقت مشروط با آغاز اجرای توافق برجام تصریح
فرمودند«جنابعالی با سابقهی چند دهه حضور در متن مسائل جمهوری اسلامی،
طبعاً دانستهاید که دولت ایالات آمریکا، در قضیّه هستهای و نه در هیچ
مسئله دیگری، در برابر ایران رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفته است و
در آینده هم بعید است جز این روش عمل کند». اما هشدارهای آن نامه مهم و
دوراندیشانه در هیجان اجرای هرچه سریعتر و یکطرفه توافق مورد غفلت قرار
گرفت.
3- امیرمومنان علی علیهالسلام در نامه 31 نهجالبلاغه به امام حسن
علیهالسلام فرمودند: «فرزندم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر
نکردهام اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبار آنان اندیشیدم و در
آثارشان سیر کردم تا اینکه مانند یکی از آنان شدم بلکه گویا از اولین تا
آخرین آنها را همراهی کرده و با آنان زیستهام... برای امور پیش نیامده، به
واسطه آنچه واقع شده استدلال کن چرا که امور دنیا شبیه هم هستند و از
کسانی نباش که اندرز و موعظه سودی به آنان نمیبخشد؛ مگر زمانی که به آزار و
رنج برسد؛ که عاقل با آموختن و تربیت پند میپذیرد و چهارپایان، اندرز
نمیپذیرند جز با زدن... و الهَوی شریک العَمی. و هواپرستی شریک نابینایی
است».این حکمت شریف از امیر مومنان است که فرمود «من نام عن عدوه، انبهته
المکاید. هرکس نسبت به دشمن خواب باشد، نقشهها و نیرنگها او را بیدار
میکند». ضربه سختی که برخی مدیران خوش گمان و سهلاندیش ما از دولتین
آمریکا خوردند، حاصل همین عدم اهتمام به امر و نهیهای راهبردی رهبری بود.
4- عملیات روانی دشمن گاه آن قدر سنگین میشود که خیلیها را مقهور خود
میکند. شبیه عملیات فریب دشمن در مذاکرات را میتوان در جنگ صفین مشاهده
کرد، آنجا که تیرِ پرتاب شده از سوی سپاه معاویه ، در گوشهای از اردوگاه
امیر مومنان افتاد و با لحنی خیرخواهانه بر روی آن نوشته شده بود «از بنده
خیرخواه و ناصح خدا. من شما را خبر و هشدار میدهم که معاویه میخواهد فرات
را بشکافد و به جانب شما گشاید تا شما را غرق کند، پس خود را بپایید». تیر
در سپاه امیرمؤمنان(ع) دست به دست شد و ولوله برپا کرد. معاویه و عمروعاص
مکار میخواستند اردوگاه امام را که در موقعیت بهتری قرار داشت از جای
بجنبانند و موقعیت آنها را به تسخیر درآورند. چنین هم شد. جماعت به سوی
امام هجوم آوردند درحالی که 200 عمله معاویه را کنار آب بندِ فرات مشغول
«نمایش» حفاری نشان میدادند!
5- امام فرمود «آنها نیروی این کار را ندارند و تنها میخواهند شما را
بترسانند و از جای بجنبانند.». اما جماعت گفتند «به خدا سوگند دارند حفر
میکنند و ما اینجا نمیمانیم و، تو میخواهی بمان!» امام فرمود «رأی مرا
تباه میکنید». و به ناچار با آنها همراه شد و لشکر شام موقعیت برتر
رااشغال کرد. پس از آنکه واقعیت عملیات فریب دشمن آشکار شد، امام ،
مالکاشتر واشعث بن قیس و دیگر لشکریان را خطاب قرار داد و خطاب به لشکر
فرمود «آیا شما نبودید که مرا مغلوب نظر خود کردید، اکنون این شما و این
وضع تازه». این ماجرا پس از خطبهای که امام در دعوت به عزت و جهاد خواند،
ختم به خیر شد و سپاه امام موقعیت از دست داده را پس گرفت. (کتاب «زندگانی
امیرالمؤمنین(ع)» به قلم آیتالله رسولی محلاتی؛ و «وقعه صفین» به قلم نصر
بن مزاحم)
6- ابن ابی الحدید مینویسد در شب معروف به لیلهًْ الهریر که عرصه بر لشکر
شام تنگ شده بود ، جاسوسان معاویه سخناشعث را به معاویه رساندند.اشعث
به یارانش گفت «اگر فردا مانند امروز جنگ شود، عرب نابود خواهد شد، من این
سخن را نه از باب ترس از جنگ میگویم بلکه برای زنان و فرزندان وحشت دارم».
معاویه با شنیدن این سخن گفت به خدا سوگنداشعث درست گفته؛ پس دستور داد
قرآنها را برسر نیزه کنند و... فتنه سر برآورد و جنگ پیروز، مغلوبه شد.
7- کلام امیر مومنان (ع) در خطبه 19 نهجالبلاغه درباره شخصیتاشعث و
خیانتهای او آموزنده است؛ «مردی که شمشیر دشمن را بر قوم خود رهنمون شود و
مرگ را بر سر آنان براند، سزاوار است که خویشان و نزدیکان، او را دشمن
دارند و دیگران از شر او ایمن نباشند.» ابن ابی الحدید و عبده ضمن شرح
نهجالبلاغه تصریح کردهاند«اشعث در اصحاب امام، همانند عبداللهبنابی در
بین اصحاب پیامبر(ص) بود. هر کدام در زمان خود رئیسمنافقان بودند.» ابن
ابی الحدید مینویسد «هر نابسامانی که در خلافت علی(ع) پیش میآمد و
هراضطرابی که روی داد، اصل آناشعث بود، اگر کارهای او نبود، جنگ نهروان
پیش نمیآمد و امام با اصحاب نهروان به جنگ معاویه میرفت و شام را تصرف
میکرد.»
8- شاخ خوردگان از آمریکا زمانی میگفتند «آمریکا گاوی است که باید او را
دوشید نه اینکه سر شاخ شد» واکنون میگویند «اروپا گاو است»! عذرخواهی
پیشکش؛ کمترین اراده و شهامتی برای بازگشت از بیراهه و جبران مافات نشان
نمیدهند. از زمانی که آقای هاشمی گفت آمریکاییها مسائل را مانند گاو
تحلیل میکنند تا زمانی که آقای مهاجرانی در مقام مشورت نوشت آمریکا گاو
شیردهی است که باید او را دوشید نه اینکه به شاخهایش بچسبیم، جریان
سهلاندیش نسبت به غرب دستخوش دگردیسی عمیق بوده است.
9- آبان 92 مقارن تدارک توافق موقت ژنو، عطاءالله مهاجرانی در سایت شخصی
خود نوشت: «منوچهر دعوتم کرد به شام در رستورانی در فیلادلفیا. گفت عطا به
این دوستانت بگو آمریکا مثل یک گاو شیرده هست، شما چسبیدید به شاخ این گاو.
بابا منفعت ما در استفاده از شیرش هست».
اسفند 93 همین مضمون را غلامرضا انصاری (نماینده سابق و عضو شورای شهر تهران) در دانشگاه آزاد مشهد بازگو کرد؛ «به جای اینکه با شاخ آمریکا خودمان را درگیر کنیم، از پستانش استفاده کنیم». پس از آن گروهک انحرافی موسوم به ایثارگران اصلاحطلب نوشت «متأسفانه سهم ما از آمریکا، شاخ گاو شده در حالی که اگر مدیریت و هوش به خرج دهیم میتوانیم آمریکا را بدوشیم»!
10- حسین دهباشی سازنده مهمترین فیلم تبلیغاتی آقای روحانی، شهریور96 با
بیان اینکه امثال وی کوتاهی کرده و اشکالات برجام را نگفتهاند، به
بدعهدی و مطالبات پسابرجامی آمریکا پرداخت و نوشت «برجام اصلا خیانت نبود،
صرفا خریّت بود»! او مورد اعتراض قرار گرفت که؛ شماها در به اشتباه
انداختن عوام و خواص موثر بودید و پاسخ داد « بله امثال ما نیز بیغیرتی
کردند، وقتی همان قبل از تصویب برجام، نقدهای خصوصیشان را علنی نکردند».
11- آقای روحانی 27 دی 1395 گفت «برجام یک توافق دوجانبه نیست که ترامپ
بگوید خوشم میآید یا بدم میآید». اما به فاصله یکی دو ساعت، جاش ارنست
سخنگوی کاخ سفید در دولت اوباما پاسخ داد «ما برای آینده برجام در دولت
بعدی تضمین ندادهایم. اوباما بارها گفته که این دولت درخصوص آنچه دولت بعد
میکند، هیچ تضمینی نداده است. دولت بعدی بر اساس اینکه چه چیزی را در
راستای منافع ملی تشخیص میدهد، تصمیم مقتضی را در قبال توافق خواهد گرفت»!
دولت از آن زمان، 10 ماه فرصت تدبیر داشت اما آرزواندیشانه، معطل و منتظر
ماند شاید اروپای بدعهد در توافقات 14 سال پیش، خرق عادت کند! در عین حال
آخرین بیانیه شورای اتحادیه اروپا درباره عهدشکنی دولت ترامپ تصریح میکند
«موضع ترامپ علیه برجام، مسئله داخلی آمریکاست»! البته همینها و از جمله
وزیر خارجه فرانسه صراحتا گفتند «ایران را بر سر برنامه موشکی و اقداماتش
در خاورمیانه به شدت تحت فشار قرار میدهیم».
12- ملت ما اروپا و آمریکا را کم نیازموده است. 64 سال پیش دکتر مصدق در
نیویورک با رئیسجمهور آمریکا مذاکره کرد و قول و قرار گذاشت تا بلکه بدین
ترتیب راه زیادهخواهی انگلیس سد شود. اما آمریکا خیانت کرد و کودتای آژاکس
را همراه انگلیس ترتیب داد. مذاکره و توافق بعدی دی ماه 1359 بود که به
بیانیه الجزایر انجامید. آمریکا در ازای آزادی جاسوسانش تعهد کرد اموال
ایران را آزاد کند، اموال غارت شده توسط شاه را مسترد نماید، تحریمهای
تجاری علیه ایران را لغو کند، به دعاوی مطرح علیه ایران در محاکم آمریکا و
بینالمللی خاتمه دهد و احکام صادره را لغو نماید و دیگر در امور ایران
مداخله نکند. اما حتی یک بند از این 8 بند به اجرا درنیامد.
13- دو دهه بعد هنگامی که رئیس دولت سازندگی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان پادرمیانی کرد، آمریکا قولهایی داد اما زیرش زد. بوش پدر در بیانیهای نوشته بود: «حسننیت، حسننیت میآورد». او با دکوئیار دبیرکل سازمان ملل تماس گرفت و گفت «میتواند امتیازهایی به ایران بدهد». اما پس از مساعدت دولت هاشمی، آمریکا نقض عهد کرد.
مرحوم هاشمی در خاطرات 10 اردیبهشت 1369 مینویسد «شب در حالی که مشغول
نوشتن خاطرات بودم، به اخبار فارسی صدای آمریکا گوش میدادم، خبر داد که
دومین گروگان آمریکایی آزاد شد. اظهاراتی شده که نشان میدهد، دولت آمریکا
میخواهد امتیازی ندهد». محمدجواد ظریف در کتاب «آقای سفیر» درباره همین
بدعهدی مینویسد«آمریکاییها پیغام داده بودند اگر شما به آزادی گروگانها
کمک کنید، ما حسننیت خواهیم داشت، که به معنای آزاد کردن داراییهای
ایران و از اینگونه کارها بود. اما به قولشان عمل نکردند».
14- دولت اصلاحات به واسطه برخی قول و قرارهای پنهان، به آمریکا در مقابله
با طالبان کمک کرد اما به جای تشکر و دستخوش، اتهام عضویت در محور شرارت
را دریافت کرد. در همان روزگار - سالهای 82 تا 84- توافق سعدآباد و پاریس و
بروکسل میان ایران و 3 کشور اروپایی امضا شد که با وجود انجام تعهدات از
سوی ایران، تعهدات طرف اروپایی کاملاً زیرپا نهاده شد و پس از 2 سال انتظار
فهمیدیم وضع واژگان مجعولی نظیر «تعلیق داوطلبانه» و «راستیآزمایی» بازی
با کلمات برای کشیدن ترمز پیشرفت ایران بدون لغو کوچکترین تحریمها بوده و
تازه طرف غربی طلبکارتر شده است. در طول دورهای 40 ساله میتوان فهرستی
طولانی از بدعهدیهای شرکتهای اروپایی از جمله زیمنس، یورودیف، توتال، رنو
و... فراهم کرد.
15- رهبر حکیم انقلاب با وجود یقین به سرانجام مذاکره با شیطان بزرگ، به
واسطه بدفهمی برخی مسئولان و از باب تجربه ملی، مجال مذاکره و توافق را
برای دولت فراهم کردند، همچنانکه بیشترین حمایت را از تیم مذاکرهکننده به
جا آوردند. هر کس نداند، آقای روحانی و برخی اعضای تیم مذاکرهکننده بیش
از همه به اهمیت این پشتیبانی- با وجود بیاعتمادی مطلق به آمریکا- واقفند.
در عین حال ایشان 24 شهریور94 فرمودند «دشمنان ما مکرر میگویند شما کشور
قدرتمند و بانفوذ و اثرگذاری هستید ]اما[... این مسئله انقلاب و روحیه
انقلابی را کنار بگذارید و دنبال نکنید! اگر روحیه و عملکرد انقلابی نبود،
این نفوذ هم وجود نداشت. معنایش این است که انقلاب را بگذارید کنار تا از
این قدرت بیفتید تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. این را صریحاً به افرادی از
جمهوری اسلامی میگویند و توجه نمیشود به معنا و مفهوم واقعی این حرف...
معنای این حرف این است که قدرت و عمق راهبردی خود را از دست بدهید».
16- بازی دوباره در میدان اروپا بدون اینکه گارد اروپاییها ذرهای تفاوت
کرده باشد و عبرت نیاموختن از تجربیات تلخ قبلی، فقط با تعطیلی خرد و
وسوسهپذیری قابل توجیه است. اینکه مثلا بشود اقتدار بازدارنده نظامی و
نفوذ امنیتآفرین منطقهای را با وعده برخی معاملات اقتصادی تاخت بزنیم،
بوی تبدیل خطا به خط را میدهد و خیانت محض است. هر کس وارد چنین حریمی
شود، باید برخورد خائن را با او کرد و نه کسی که وسط تهدید دشمن، خواب رفته
است.
نقطه هدف اروپا از برجام
سید عبدالله متولیان در جوان نوشت:
برخی سادهاندیشان و رسانههای زنجیرهای همسو با غربگدایان که در سال ۹۴ در تقابل با انتقادات بهحق منتقدین علم اغراق را برافراشته و میگفتند: «امضای کری تضمین است» و «امریکا به واسطه یک توافق، اعتبار بینالمللی خود را خدشه دار نمیکند» و «اروپاییها آقا اجازه هستند و امریکا کدخداست؛ بستن با کدخدا راحتتر است» و «ما به مذاکره با امریکا خوشبین هستیم» و... هماینک در باره مثبت نشان دادن نقش اروپاییها در برجام و استقلال آنان از امریکا مجدداً به اغراقگویی پرداختهاند: «موضعگیری صریح اتحادیه اروپا درخصوص طرح برجام ثانویه؛ هر چه تهران بگوید»، «اروپا، امریکا نیست»، «اروپا علیه تکروی ترامپ»، «اروپا برای حمایت از برجام جبهه واحد تشکیل میدهد»، «هشدار برجامی سران 28 کشور اروپایی به ترامپ» و... این موضعگیریها در کنار دیگر موارد مشابه در این روزها به تیتر اول و عنوان یادداشتها و گزارشهای روزنامههای زنجیرهای مدعی اصلاحات تبدیل شده است.
این در حالی است که برخلاف هیاهوی برخی دولتمردان و رسانههای زنجیره ای، اظهارات مقامات اروپایی درخصوص ایران هیچ تفاوتی با اظهارات مقامات امریکایی ندارد و اروپاییها بر اساس یک مهندسی از پیش طراحی شده و در راستای نرمالسازی ایران، با انتخاب «استراتژی رامسازی اسب وحشی» نقش پلیس خوب را عهده دار شدهاند. واقعیت این است که با روی کار آمدن «باراک اوباما »- رئیسجمهور سابق امریکا- پروژه «نرمالسازی ایران» با هماهنگی کامل و صد درصدی اروپا کلید خورد.
براساس این پروژه که به قلم «برت استیونز» در روزنامه والاستریت ژورنال با عنوان «نرمالسازی ایران» (Normalizing Iran) به چاپ رسید شش گام برای نرمالسازی ایران در نظر گرفته شد:
۱ - وادار کردن ایران به قبول مذاکره با امریکا درباره توان هستهای خود به منظور توقف آن و فرسودهسازی فناوری هستهای ایران.
۲ - واداشتن ایران به قبول عدم حمایت از تروریسم تعریف شده توسط غرب.
۳ - واداشتن ایران به قبول اقتدار جمعی و تقسیم نقش منطقهای خود با رژیم سعودی حاکم بر حجاز و دست کشیدن از عمق استراتژیک خود.
۴ - انجام اقدامات شبیخون فرهنگی توسط عوامل داخلی و ترویج اشرافیگری و دوری گزیدن از فرهنگ انقلابیگری.
۵ - واداشتن ایران به تمکین از تغییر هندسه مورد نظر غرب در چارچوب خاورمیانه جدید و خودداری از اعمال تغییر منطقه به نفع خود.
۶ - استحاله جمهوری اسلامی و به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی توسط نظام ایران.
به اعتقاد غرب ایران فقط زمانی نرمال خواهد شد که دیگر جمهوری اسلامی نباشد و بهترین راه برای مرتفع کردن بدبینیها در طی زمان از بین بردن نفوذ تندروهای ایرانی (بخوانید تفکر انقلابیگری و استکبارستیزی و حق طلبی) از راه تعامل هر چه بیشتر با میانه روها از طریق نمایش حداکثری انعطافپذیری دیپلماتیک برای رامسازی ایران به دست خواهد آمد.
نخستین گام از «استراتژی رامسازی اسب وحشی» در «پروژه نرمالسازی» مبتنی بر به دام انداختن ایران با مذاکره هستهای و آوردن ایران به میدان رامسازی شکل گرفته و به زعم غربیها دهنه اسب وحشی ایران در چارچوب برجام در اختیار غرب قرار گرفته و اینک اسبی که تا دیروز در کوه بود وارد میدان تربیت و نرمالسازی شده است و وقت آن است که گام دوم پروژه نرمالسازی با واداشتن ایران به مذاکره در باره توان موشکی توسط اروپاییها عملیاتی شود و رجزخوانی ترامپ بخشی از این سناریو است.
ریچارد هاویت (تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا در باره روابط با ایران) گفته بود: «توافق هستهای یک نقطه عطف بود که به حل مشکل اصلی ما با ایران و نرمالیزه کردن نظام ایران خواهد انجامید و پس از برجام، نیروهایی در داخل ایران، درحال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود.» در حقیقت برجام نه به عنوان عاملی برای لغو تحریمها، بلکه نقشه راهی برای نرمالسازی ایران به کار گرفته شده است و به همین دلیل است که تا کنون هیچ دستاوردی برای ایران نداشته است، این در حالی است که دو گروه سهلاندیش و عامل بیگانه (که حتی به عنوان جاسوس در تیم هستهای هم نفوذ کرده بودند) با بازی در پازل دشمن، نقش جاده صافکنِ طرحهای مغایر با منافع ملی را ایفا میکنند. کسانی که در داخل خط برجام اروپایی (برجام منهای امریکا) را دنبال میکنند و خواسته یا ناخواسته پازل دشمن را تکمیل میکنند باید توجه داشته باشند که:
۱ - امریکا شیطان اکبر و طاغوت اعظم و دشمن شماره یک ملت ایران است.
۲ - اروپا نه تنها شریک اصلی دشمن ماست بلکه بی تردید بخش اصلی و مغز متفکر نظام سلطه است و جداسازی اروپا از امریکا قطعاً بلاهت و حماقت آشکار است.
۳ - حتی اگر با ساده لوحی اروپا را بخش اصلی نظام سلطه ندانیم باید بپذیریم که اشتراکات اروپا با امریکا بسیار بیشتر از اختلافات آنان است.
۴ - اروپا آشکارا حمایت خود از برجام را رسماً موکول به قبول مذاکره درباره موشکی و... از سوی ایران کرده است.
۵ - ورود به بازی طراحی شده توسط نظام سلطه (اروپا) بر خلاف استکبارستیزی و عدول از دیپلماسی انقلابی و تمکین از زیادهخواهی غربیها و وارد شدن در دومینویی است که سرانجامی وحشتناکتر از برجام هستهای خواهد داشت و بیشک در آینده مجدداً به ریش ما خواهند خندید.
۶ - اگر تسامحاً ملت ایران بحث اعتماد سادهاندیشانه به امریکا را تحمل کردند، بیشک به دلیل «نزدیکی فکری و ایدئولوژیکی»، «اهداف مشترک اقتصادی»، «اهداف مشترک سیاسی همچون حمایت از رژیم صهیونیستی» و تجربه تابع بودن اروپاییها به امریکا، مردم ایران هرگز نمیتوانند به اروپا اعتماد کنند.
رسواشدگان محرم
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است» از جملات حقیقتا ماندگار امام خمینی است که 400 سال هم بگذرد و ما هم نباشیم، باز هستند خوشحافظههای غیور انقلابی که تکرارش کنند! لیکن من این را برای همان نسلهای آینده مینویسم تا بدانند و از یاد نبرند که «این انقلاب اسلامی بود که محرم و صفر را رونق مضاعف بخشید!» القصه! جز سالیان آخر رژیم عاری از مهر که واقعا حساب کار از دست سران نابخرد و تا خرخره وابستهاش در رفته بود، مگر به همین راحتیها میشد برای امام عاشورا اقامه عزا کرد؟! میرپنج بیسواد اولی که اساسا با همه شعائر دینی مخالف بود! آن نابکار حتی چادر را بر سر زن ایرانی، قدغن کرد؛ وای به حال چادر عزاداری محرم و صفر!
خداوند منان امید است کمکاری ما اصحاب قلم را ببخشاید اما واقعیت آن است که جملگی ما در شرح دینستیزی و حتی میهنستیزی خاندان مفلوک میرپنج، کم گذاشتهایم! آنی درنگ کنید که چرا مردم مظلوم بحرین، سالیانی است نمیتوانند بدون مزاحمت و دردسر از ناحیه بشکههای آلخلیفه، یک محرم و صفر در سایه امن و آسایش عزاداری کنند؟! الا اینکه شاهک زپرتی، بیآنکه حتی جنگی باشد، باعث جدایی آن نگین ممتاز از خاک مقدس ایران عزیز شد؟! پس لعنت خدا بر او و بر پدرش که هر دو با کودتا و دوز و کلک اجانب، سر کار آمدند! و از شاه بودن فقط تاج گذاشتن آن را آموخته بودند! و از فرط بیغیرتی، عین خیالشان نبود که درّ گرانقدر جزایر خلیجفارس دارد به تاراج میرود! بنابراین سخن درباره زمانی است که زمامداران آن، نه حب وطن داشتند و نه صدالبته ایمان!
و اگر چه قپی تمدن میآمدند لیکن تمدن را فیالمثل برای زن ایرانی، خلاصه
میکردند در بیبند و باری او! زن ایرانی یا باید در خانه حبس میشد یا اگر
میخواست مثلا به مدارج علمی برسد، طبق دستورات همایونی اول، باید کشف
حجاب کند و الا در همان کوی و برزن، چادر از سرش میکشیدند و بلکه کتکش
میزدند! پیشلرزه آن در «مسجد گوهرشاد» رخ داد که فقط یک نمونه از مظاهر
ستم دودمان ستمشاهی است! جز اینها، رژیم بیخرد بیرحم بیهویت میرپنجها،
شدیدا سرکوب میکرد عزاداری در محرم و صفر را! الان را نگاه نکنید که خود
حکومت، رسما و علنا و با افتخار، پروبال به «عزای حسینی» ملت میدهد!
روزگاری بود که برای بلند کردن یک پرچم اباعبدالله باید سیلیها خورده
میشد!
کشور شیعه و مردم شیعه، برای بلند کردن نام آتاتورک، آزاد بودند اما از فارس و لر و عرب و کرد و بلوچ و ترکمن بگیر تا ایرانی ترک، تنشان باید میلرزید اگر میخواستند در مسجدی برای ارباب بیکفن خود، ساعتی مرثیهخوانی کنند! چرا؟! چون رژیم به عاشورا حساس بود! چرا؟! چون عاشورا، درس مبارزه بود! چرا؟! چون حسین بن علی علیهالسلام، قیام علیه ظلم و ستم کرد و زیر بار سازش با مظاهر باطل نرفت! خوب است بخوانیم خاطرات مردان انقلاب را! جرم مشترک اغلب ایشان، سخن گفتن از کربلا بود! اشاره اگر به «غربت مسلم» میکردند، به شاه برمیخورد! و اگر به «آزادگی حر» هکذا! و اگر به «نپذیرفتن اماننامه شمر ملعون توسط مظهر وفاداری به حسین» هکذا! و اگر به «هل من معین امام عاشورا» هکذا! و اگر به «دین ندارید لااقل آزاده باشید» هکذا!
و اگر به «نرسیدن عمرسعد به ملک ری» هکذا! و اگر به «احلی من العسل قاسم بن الحسن» هکذا! و اگر به «خطابههای دشمنشکن عقیله بنیهاشم» هکذا! و اگر به «ظلم و ستم یزید» هکذا! و اگر به «خون بر شمشیر، پیروز است» هکذا! و اگر به «هیهات مناالذله» هکذا! کافی بود تو یک کلمه فرزند بوزینهباز معاویه را لعن کنی؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند او را لعنت کردهای! کافی بود تو یک کلمه در مدح دلاوریهای «علیاکبر» سخن بگویی؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند داری دلاوران را علیه او بسیج میکنی! کافی بود تو یک کلمه درباره سادهلوحی بعضی رجال صدر اسلام، حرف بزنی؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند منظورت از «سادهلوح» شخص خودش است! کافی بود تو یک کلمه بگویی که از گندم ری نخوردن عمرسعد، یک قاعده تاریخی است؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند داری به او «عمرسعد» میگویی! کافی بود یک کلمه در جزوهای بنویسی که رقصیدن به ساز یزید، مسبب روی خوش نشان دادن دشمن به تو نمیشود؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند داری به او کنایه میزنی!
کافی بود تو یک کلمه شعار سرشار از شعور دهی که راه رسیدن به دنیای بهتر، ذلت در برابر خصم نیست و هرگز اینگونه نیست که اگر تو از آرمانت کوتاه بیایی، اجنبی در باغ سبز نشانت دهد؛ تا کاخنشین گوربهگوری احساس کند آهان! این دیگر حتما حتما حتما میخواست خود خود خود مرا بزند! من البته نیمهشبی است که نشستهام پای این نوشته و اصلا هم خوابم نمیآید و این متن را قادرم همین اندازه که تا الان نوشتهام ادامه دهم و گریزی هم به مسائل روز بزنم و سری هم به کاخنشینها و گوربهگوریهای امروز بزنم و اینکه چرا «کاخنشینهای گوربهگوری» در هر عصری که باشند و در هر لباسی که باشند، این همه احساساتشان یکی است و تو هنوز سادهلوحان صدر اسلام را «سادهلوح» نخوانده، حضرات به خود میگیرند که «هان! با ما بود» اما چه کنم که مخاطب باهوش، کار آدمی را سبک میکند! فقط یک نکته و خلاص! هم من بیگناهم و هم مخاطب باهوشم! چرا؟! چون این محرم و صفر است که هنوز هم بر صورت «عمرسعد» سیلی میزند! آری! مقصر بناگوش سرخ سادهلوحان، همین «محرم و صفر» است!
سخنی با مسئولان و پلیس بد!
حسن کربلایی در رسالت نوشت:
فرانسویها در دوران مذاکرات هستهای نقش «پلیس بد» را بازی کردند به طوری که فشار آنها باعث شد وضع «داده»ها و «ستانده»ها در تعهدات برجامی متوازن و نیز انجام تعهدات همزمان نباشد. اخیراً ماکرون رئیس جمهور فرانسه که نقش «پلیس خوب» را در پسابرجام میخواهد ایفا کند مطالبی گفته است که متاسفانه در داخل نیز برخی از آن استقبال کردهاند! یک هوش دیپلماتیک به ما گوشزد میکند که جهان غرب در برابر ایران اهداف مشترک و سلایق متفاوت دارد. اتحادیه اروپا و به ویژه فرانسه به ترامپ توصیه کردهاند توافق هستهای را بر هم نزند. رئیس جمهور فرانسه گفته است؛ «با آمریکا برای حفظ برجام توافق کردیم. من مخالف توسعه برنامه موشکی ایران هستم.» خب اگر برجام را حفظ کرده و به توافق پایبند هستند پس تداوم تحریمها و عدم اجرای تعهدات به خاطر چیست؟
اگر برجام را قبول دارند پس طرح زیادهخواهیهای اخیر مبنی بر گفتگوهای منطقهای و محدود کردن فعالیتهای موشکی ایران برای چیست؟
فرانسویها اگر راست میگویند به تعهدات خود عمل کنند. مگر توافق هستهای یک توافق چندجانبه نیست؟ مگر قرار نبود تحریمها برداشته شود. گیریم که آمریکاییها نقض عهد کردهاند، پاریس چرا به تعهدات خود عمل نمیکند و اجازه نمی دهد یک شخصیت حقیقی یا حقوقی ایرانی در بانکهای فرانسه حتی یک شماره حساب عادی داشته باشد.
اتحادیه اروپا و فرانسه طوری حرف میزنند که گویی آنها تعهدات خود را عمل کردهاند و فقط آمریکا مانده است.
آمریکاییها ابله نیستند توافق را به هم بزنند. با همین توافق با تاسیسات هستهای ایران کاری کردند که یک حمله هوایی تمام عیار به تاسیسات هستهای ما نمی توانست آن کار را انجام دهد.
آنها بدون هیچ هزینهای فعالیتهای هستهای ما را متوقف نمودند و آنچنان اشتها پیدا کردهاند که میخواهند تعهدات زماندار ایران را در توافق هستهای همیشگی و ابدی کنند. بعد هم علاوه بر اینکه به تعهدی که عمل نکردهاند یک لیست بلندبالا و بیشرمانه از مطالبات منطقهای را جلوی ما گذاشتهاند و میخواهند همان بلایی که سر تاسیسات هستهای ما آوردند روی دیگر مولفههای قدرت دفاعی ما از جمله برتری موشکی ایران در منطقه بیاورند.
ماکرون با این زیادهخواهی چطور به خودش اجازه میدهد برای آمدن به تهران سر مسئولان دولتی ما منت هم بگذارد.
عقل سلیم و دیپلماتیک و هوش سیاسی ما حکم میکند ماکرون را به تهران راه ندهیم و اگر پاریس اصرار دارد باید شروط زیر را اول بپذیرد و بعد امکان این را پیدا کند که تهران مجوز ورود به او بدهد.
1-اعضای گروهک تروریستی منافقین را که دستشان به خون 17 هزار ایرانی مظلوم و بیگناه آغشته است از پاریس اخراج شوند.
2-سهم پاریس در تعهدات برجامی تمام و کمال ادا شود و نقض پیمان نکند.
3-از دخالت در منطقه و بیثباتسازی در کشورهای اسلامی پرهیز کنند و بگذارند ملتهای منطقه خودشان در مورد امنیت و مصالح ملیشان تصمیم بگیرند.
4-عذرخواهی رسمی و پرداخت غرامتهای مادی و معنوی به خاطر صدور خونهای آلوده به «اچ آی وی» به ایران.
هیچ قانون و مقررات بینالمللی وجود ندارد که در مورد پیشرفتهای دفاعی دولتها به ویژه در حوزه موشکها محدودیت و منعی وضع کرده باشد. معلوم نیست آمریکا و اروپا به چه مستند حقوقی آن هم حقوق بینالملل معترض فعالیتها و پیشرفتهای موشکی ما هستند.
به نظر می رسد دولت اگر بخواهد اقتدار خود را در برابر غرب به ویژه اروپا و به خصوص فرانسه نشان دهد باید ماکرون را به تهران راه ندهد مگر اینکه شروطی که به آن اشاره شد اول عمل نماید بعد شورای عالی امنیت ملی تصمیم بگیرد که آیا می شود به او اجازه ورود به تهران را داد یا خیر!
آمدن بیثمر و بینتیجه رهبران دنیا به تهران آن هم برای تحمیل نظرات زورگویانه و سلطهطلبانه خسارت محض است و هیچ دستاوردی بر آن متصور نیست.
مقامات غربی به ویژه فرانسوی مرتب از قدرت روزافزون دفاعی ایران ابراز نگرانی می کنند و می گویند ما دغدغه داریم. باید از اینها پرسید چطور تکیه زدن شما به زرادخانههای هستهای، موشکهای دوربرد و بالستیک، انبارهای مملو از بمبهای شیمیایی برای ایران و مسلمانان جهان نگرانکننده نیست و دغدغه ایجاد نمی کند اما افزایش قدرت متعارف دفاعی ما دغدغه و نگرانی ایجاد می کند؟!
آمریکا، انگلیس و فرانسه تولید انبوه بمبهای هیدروژنی، اتمی و ... را برای کدامین نبرد تدارک دیدهاند. آیا آنها را فقط برای دکور دفاعی خود مهیا کردهاند یا برای قتل عام میلیونها انسان بیگناه تدارک دیدهاند. میلیونها انسانی که در جنگهای جهانی اول و دوم توسط دولتهای اروپایی و آمریکا به کام مرگ فرستاده شدند توسط همین زرادخانههای اتمی و غیراتمی بوده است.
کشورهای دنیا و منطقه از اقدامات بی ثبات ساز آمریکا و اروپا در جهان نگران هستند. این نگرانی در کره شمالی یک طور بازتاب دارد و در ایران طور دیگر!
آمریکا و اروپا باید دست از شرارت بردارند تا جامعه جهانی قدری طعم صلح را بچشد و کشورها به فکر رفاه و توسعه و امنیت مردم خود باشند.
پشت پرده حملات خونین افغانستان چیست؟
سیدحسام رضوی در خراسان نوشت:
هفته گذشته شاید یکی از خونین ترین ایام
برای مردم مظلوم افغانستان بود، هفته ای که در آن حدود ٢٥٠ شهروند
افغانستانی در نقاط مختلف این کشور از جمله غور و کابل، هدف حملات گسترده
تروریستی قرار گرفتند و جان خود را از دست دادند.از سوی دیگر مراکز آموزشی
نظامی، نظامیان و نیروهای امنیتی افغانستان نیز در هفته گذشته تلفات زیادی
را در حوادث مختلف امنیتی این کشور متحمل شدند.اما سوالی که مطرح می شود
این است که پیام افزایش چنین حملاتی چیست؟ چه پشت پرده ای دارد و افغانستان
و آینده آن را در چه مسیری قرار خواهد داد؟
یکی از مسائل مهمی که در حملات گسترده ماه ها و روزهای اخیر در افغانستان باید به آن توجه کرد گروه های دخیل و مکان حملات است.
با بررسی این حملات روشن می شود که با دو نوع گروه و مکان در این حوادث روبه رو هستیم:
١- گروه طالبان که با برنامه ریزی مشخص و از پیش اعلام شده مراکز آموزشی
نظامی، پایگاه ها و خودروهای ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان را هدف قرار
می دهد.
٢- افراد وابسته به گروه تروریستی داعش که مراکز و مساجد مذهبی و اجتماعات
مردم از جمله شیعیان افغانستان را هدف حملات تروریستی خود قرار داده است.
تحولات اخیر در صحنه معادلات افغانستان و موضع گیری های گروه طالبان تقریبا
از آن حکایت دارد که اگر برخی خواسته های این گروه افغانستانی برآورده شود
به احتمال زیاد، می توان به آینده صلح با آن ها خوش بین بود البته نباید
از یاد برد که تحقق شروط طالبان از جمله خروج کامل نیروهای خارجی از این
کشور، چندان راحت نیست . با این حال افزایش تحرکات طالبان در ماه ها و
روزهای اخیر را می توان در این چارچوب بررسی کرد که این گروه اگر بنا باشد
وارد مذاکره صلحی هم بشود خواستار حضور با دست بالا و تاثیرگذاری جدی در
آینده این کشور است .
پس طبیعی است که برخی بازیگران عرصه سیاسی و نظامی افغانستان در این شرایط به شدت نگران آینده نقش خود در این زمین بازی باشند که از آن جمله می توان به آمریکا، انگلیس، ترکیه، عربستان و پاکستان اشاره کرد.
افزایش تحرکات گروه طالبان و افزایش تاثیرگذاری این گروه در معادلات آینده
افغانستان و دوری رهبران این گروه از برخی کشورها از جمله پاکستان و
عربستان سعودی و همچنین نزدیکی به برخی کشورهای دیگر از جمله روسیه و چین،
باعث شده است تا این بازیگران نقش دوم خود را بازی کنند. لذا تقویت گروه
دوم (یعنی داعش)، حملات گسترده با تلفات زیاد و پشتیبانی رسانه ای از جمله
اقدامات این بازیگران خواهد بود.
به نظر می رسد حمایت مالی و تدارکاتی، از افرادی تحت عنوان گروه تروریستی
داعش از یک سو و تلاش برای استقرار حکمتیار در کابل از سوی دیگر، طرح عمده و
اساسی این بازیگران برای کمرنگ کردن طالبان و ناکامی صلح افغانستان
است.امروزه بسیاری اذعان دارند که حکمتیار بی شک با حمایت مثلث سعودی-
آمریکایی و ترکی پا به کابل گذاشته است.
وی به عنوان رقیب اصلی طالبان اولین بازیگر رسمی برای از بین بردن این گروه
است .سوابق او در طول مدت حضورش در کابل و رفتار هایی که با دیگر اقوام
از جمله تاجیک ها و هزاره ها داشت به خوبی نشان دهنده سیاست او و حامیانش
است.
عمق بخشیدن و افزایش و تعدد حملات افراد وابسته به گروه تروریستی داعش در
افغانستان نیز با حمایت همین کشورها و این بار با خواست نسبی پاکستان همراه
است.
در این جا پاکستان به دنبال آن است با تقویت گروه دوم در واقع، ناراحتی و
نارضایتی خود را از دوری رهبران طالبان از اسلام آباد اعلام کند و در واقع
هشداری جدی به شورای رهبری طالبان دهد.
به نظر می رسد بازیگران مذکور ادامه روند صلح در افغانستان آن هم با دست
بالای طالبان را نمی پذیرند و با طرح دوم خود به دنبال بر هم زدن زمین صلح
هستند.
استراتژی جدید ترامپ برای افغانستان در کنار سرمایه گذاری گسترده عربستان
در این کشور و نارضایتی پاکستان از روند موجود ممکن است در آینده نزدیک
برخی تحولات پیش بینی نشده رابرای همسایه شرقی ایران رقم بزند.
بازگشت آب رفته به جوی خصوصی سازی
میثم موسایی در ایران نوشت:
واگذاریهای غیراصولی و غیرهدفمند شرکتهای دولتی در سالیان گذشته نه تنها
به نفع بخش خصوصی تمام نشد بلکه در بسیاری از بخشها به تضعیف بخش خصوصی
واقعی منجر شد. طبق آمار رسمی ارائه شده دربیش از یک دههای که از اجرای
خصوصیسازی در کشور میگذرد، تنها 13 درصد از واگذاریها به بخش خصوصی صورت
گرفته و 87 درصد شرکتهای واگذار شده نصیب بخش عمومی و غیردولتی شده است
که هم اکنون با نام «خصولتی ها» از آنها یاد میشود. این درحالی است که حتی
بخشی از سهم بخش خصوصی نیز به شرکتهایی تعلق دارد که به نوعی با شرکتهای
عمومی و بزرگ ارتباط داشتهاند.
برهمین اساس دراین سالها بسیاری از شرکتهای دولتی که در زمان واگذاری از
نظر تولید و اشتغال در وضعیت متعادلی قرار داشتند، پس از واگذاری به
خصولتیها دچار مشکلات متعددی شدند و علاوه بر افت تولید تعدادی از نیروی
کار این شرکتها و کارخانهها در پی بحرانهای به وجود آمده بیکار شدند.
نمونه این رخدادهای تلخ بسیار است که تازهترین آنها برای شرکتهای «هپکو» و
«آذرآب» اراک اتفاق افتاد.
دراین کارخانههای صنعتی که روزگاری بازار بزرگی برای تولیدات آنها وجود داشت، پس از واگذاری به تدریج مشکلات جدیتر شد و درنهایت مدیران آنها حتی از پرداخت حقوق و دستمزد کارگران عاجز ماندند تا این که با دخالت دولت این بحران مدیریت شد. بدین ترتیب درحالی که اصل 44 قانون اساسی و بندهای مربوط به واگذاری شرکتهای دولتی برای افزایش کارآیی اقتصاد و به نفع توسعه کشور تدوین و ابلاغ شد، ولی در عمل نادیده گرفتن ضوابط، اعمال استثنائات و نفوذ برخی نهادها و دستگاهها موجب کنار زدن بخش خصوصی واقعی درفرآیند خصوصیسازی شد.
وزیرصنعت، معدن و تجارت دیروز در هیأت نمایندگان اتاق ایران از دستور رئیس
جمهوری برای واگذاری تدریجی شرکتهای خصولتی به بخش خصوصی واقعی خبر داده
است؛ دستوری که موانع بسیاری در مقابل آن وجود خواهد داشت، ولی درصورتی که
دولت موفق شود این شرکتها را به بخش خصوصی بازگرداند، تحولات مثبت بسیاری
در تولید و اقتصاد کشور رقم خواهد خورد.
دولت دوازدهم ضمن مدیریت دقیق واگذاریهای آینده باید در واگذاری شرکتهای
خصولتی که در واقع پیش از این واگذار شدهاند، تمام جوانب را درنظر بگیرد.
یکی از مهمترین مشکلات رویه خصوصیسازی در دولتهای قبل این بود که برای
دوره پس از فرآیند واگذاری فکری نشده بود. برهمین اساس دولت درطرح جدید خود
باید شرکتها را در فرآیندی واگذار کند که بسترهای تداوم تولید و اشتغال
در آن ضمانت شده باشد.
درهمین راستا درنظر گرفتن دو اصل شفافیت و برابری فرصت در واگذاریها از اهمیت بسیاری برخوردار است.
درصورتی که اهلیت اشخاص حقیقی یا حقوقی که متقاضی خریداری شرکتهای مدنظر
هستند، به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفته و برای جلوگیری از کاهش سطح
تولید و همچنین اشتغال تضمین کافی اخذ شود، میتوان امیدوار بود که آب رفته
به جوی خصوصیسازی بازگردد. مهمترین موضوع این است که اشتباهات گذشته در
روند خصوصیسازی تکرار نشود و با تحلیل و بررسی دقیق آنچه باعث شکست برخی
از واگذاریها شد، نسخهای جدید و بدون اشکال برای واگذاری شرکتهای خصولتی
تدوین شود.
مصالحه
جاوید قرباناوغلی در شرق نوشت:
شرایط حاکم بر روابط «تهران- واشنگتن» با سرعت به سمت تقابل در حال پیشروی است و جریانهای مختلف در داخل آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای منطقه در حال لابیگری برای تسریع در تصمیمگیری هیئت حاکمه جدید آمریکا برای برخورد با ایران هستند. چه با برجام موافق باشیم و چه با آن مخالفت کنیم، نمیتوان تعامل باراک اوباما با ایران را برای دستیابی به توافق هستهای انکار کرد.
اوباما برای دستیابی به این مهم به برخی از سنتهای رایج در روابط ایالات متحده آمریکا با اسرائیل، مهمترین متحد خود در خاورمیانه، پشت کرد. برای اولینبار در تاریخ روابط «واشنگتن- تلآویو» نخستوزیر اسرائیل در سفر به آمریکا موفق به ملاقات با رئیسجمهور آمریکا نشد و مهمتر از آن اوباما بهصراحت اعلام کرد تا زمان دستیابی به توافق با ایران در مذاکرات هستهای، «با نخستوزیر نتانیاهو ملاقات نخواهد کرد».
آیپک مهمترین لابی صهیونیستی در داخل آمریکا در هیچ دورهای مانند دوران اوباما در رابطه با سیاستهای ضدایرانی خود بیفروغ و کمسو نشده بود. عربستان سعودی از همه امکاناتش و از جمله ذخایر صدهامیلیاردی خود برای تأثیرگذاری بر آمریکا در مخالفت با مصالحه با ایران در چالش هستهای استفاده کرد ولی برخلاف میل ریاض مذاکرات به نتیجه رسید. توافق هستهای در واقع «مصالحه» ایران و آمریکا برای عبور از بحرانی بود که در صورت استمرار میتوانست صلح جهان را با مخاطره روبهرو کند.
اوباما توانست نخبگان آمریکا و جهان را قانع کند که بهترین و کمهزینهترین راه برای حلوفصل مناقشه دیرپای هستهای ایران، گفتوگو و پذیرش حداقلهایی است که هر دو طرف با حفظ اعتبار این بحران را پشت سر بگذارند و سرفرازانه در مقابل ملت خود و افکار عمومی جهان به دستاورد خود پاسخ دهند. این روش که در ادبیات سیاسی مذاکرات هستهای «برد- برد» نام گرفت، در واقع «مصالحه» بین دو رقیب یا حتی دشمن است.
نلسون ماندلا، اسطوره اخلاق در سیاست و سمبل مدارا، اعتقاد داشت «مصالحه» یکی از مهمترین وجوه سیاستورزی است و رهبران با دشمنان و مخالفان مصالحه میکنند و نه با دوستان.
این تفکر بود که آفریقای جنوبی رهایییافته از بند آپارتاید با زخمهایی به عمق و وسعت ددمنشیهای یک رژیم نژادپرست در قتل عام سیاهان صاحب سرزمین را از فاجعه انتقام و نابودی کشور نجات داد و آن را به سمبلی برای همزیستی فرقهها و اقوام از سیاه و سفید و رنگینپوست تبدیل کرد. با رویکارآمدن ترامپ و چینش تیم بهشدت ضدایرانی در نهادهای تصمیمگیری ایالات متحده آمریکا، کشتیبان کاخ سفید را سیاستی دیگر آمد.
استراتژی تعامل اوباما با ایران در میان ساکنان جدید کاخ سفید بهسرعت در حال تبدیلشدن به رویکرد تقابل و برخورد است.
اسرائیل، عربستان، آیپک و دیگر لابیهای طرفدار اسرائیل جان گرفتهاند و برای تأثیرگذاری بر تصمیمهای ضدایرانی در کاخ سفید از هیچ کوششی دریغ نمیکنند. شکلگیری این استراتژی آمریکا درباره ایران را باید در حلقه چنین رایزنیهای سیاسی و لابیهای ضدایرانی جستوجو کرد. از این منظر در خوشبینانهترین حالت سه سال باقیمانده از ریاست ترامپ بر کاخ سفید دورهای سخت و پرتنش خواهد بود و باید این دوره را با تدبیر و با کمترین هزینه پشت سر گذاشت. مدیریت این دوره نیازمند الزاماتی در سیاست خارجی و البته در مدیریت داخل کشور در موضوعات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است.
در سیاست خارجی به دلیل تدبیر حاکمیت با رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، کشور با حفظ حقوق حقه خود توانست با حفظ عزت و کرامت ملی، مناقشه هستهای را پشت سر بگذارد و با دستیابی به توافق با شش قدرت جهان، کشورمان را در حاشیه امن قرار داده است. اروپا، روسیه و چین با ماجراجوییهای ترامپ در توافق هستهای به مخالفت برخاستهاند و اولین مخالفتها در برابر نطق اخیر ترامپ و اعلام استراتژی جدید آمریکا درباره توافق هستهای از سوی همین کشورها بود. به همین دلیل است که استراتژیستهای آمریکا تلاش میکنند برخورد با ایران را از چالش هستهای به موضوعات دیگر بکشانند.
برخورد مدبرانه و تعیین اولویتها در حفظ منافع ملی، لازمه پشتسرگذاشتن این شرایط است. از این منظر آمریکا تلاش خواهد کرد با تغییر صحنه برخورد با ایران، مواضع کشورهای حامی برجام در رابطه با ایران را تحتتأثیر قرار دهد. در رابطه با تحولات منطقه و اتهام ترامپ به ایران، پیروزیهای عراق و سوریه بر داعش و نقش برجسته ایران در این دستاورد، فرصت مناسبی برای انعطاف در سیاستهای منطقهای ایران در رابطه با کشورهای منطقه فراهم کرده است که این تحولات را در راستای مخالف منافع خود تفسیر میکنند.
از این رو بازگشایی کانالهای مذاکره بر اساس منطق برد- برد با وجود دشواریهایی که ناشی از عمیقشدن کدورتهاست، هنوز میتواند راهکار مناسبی برای ناکارآمدکردن سیاستهای آمریکا برای استفاده ابزاری از منطقه برای برخورد با ایران باشد.
در سیاست داخلی، اظهارات کینهتوزانه ترامپ در رابطه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین نشانهگیری تمامیت ارضی کشور با بهکارگیری نام مجعول برای خلیج فارس همانطور که ملاحظه کردیم، موجی سراسری را در همه اقشار و آحاد ملت و فارغ از اختلافات سیاسی حتی در بین کسانی که با اصل نظام نیز مشکل دارند، در پی داشت.
این مسئله نشان داد مردم با وجود برخی مشکلات معیشتی، تورم، بیکاری، تبعیض و نابرابری، در موضوعاتی که به تمامیت ارضی ایران مربوط میشود، با تمام توان ایستادهاند. هر اقدامی که آرایش ملی ضدترامپی را در موضوعات داخلی بر هم زند، برخلاف مصالح و منافع ملی خواهد بود.
مخاطب پیام تشکر فرمانده کل سپاه پاسداران از مردم، همه گروهها، شخصیتها و جریانات سیاسیای بودند که در مقابل سیاست مزورانه ترامپ، حمایت خود را از این نهاد ملی اعلام کردند. در شرایط کنونی کشور، نیازمند آرامش در داخل و اجماع ملی در مواجهه با خطراتی است که به واسطه رویکرد حاکمیت جدید آمریکا با آن روبهروست.
کوبیدن بر طبل تنش، ایجاد برخی محدودیتهای سیاسی غیرضرور، مخالفت با تلاش صادقانه خیرخواهان در گشودن مفرّی برای عبور از کدورتهای گذشته و اجماع ملی، جملگی ضد مصالح کشور و منافع ملی است.
گذر از شرایط خطیر کنونی که دشمن نمادهای ملی و تمامیت ارضی کشور را نشانه گرفته، در گرو کنارگذاشتن کینهها، انعطاف همه گروهها و جریانات رقیب و در یک کلمه در زبان ماندلا «مصالحه» است.
غریب نهضت
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
در میان شخصیتهای مؤثر در انقلاب اسلامی، چهره آیت الله سید مصطفی خمینی بیش از همه، غریب و ناشناخته باقی مانده است. انسان وارستهای که در علم و فقاهت سرآمد بود، شهامت کم نظیری داشت و با همه وجود در خدمت نهضت امام خمینی (ره) قرار داشت. بی دلیل نبود که امام رضوان الله تعالی علیه، او را امید آینده اسلام میدانست و مرحوم آیت الله بهاالدینی، وی را «ابن الامام بل هو الامام» خطاب کرده بود.
حالا اما پس از گذشت چهل سال از شهادت مرموز و مظلومانه آن مرد الهی، بر گرفتن غبار از چهره او و معرفی ابعاد شخصیتی ایشان به نسل امروز، امری صواب و ضروری است. دربیانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در توصیف شخصیت آیت الله سید مصطفی خمینی، دو نکته بیش از همه مطابق شرایط امروز ما جلب توجه میکند.
نخست آنکه حاج آقا مصطفی با آن همه مراتب و فضایل علمی و مبارزاتی و به عنوان فرزند رهبر نهضت اسلامی و مرجع شیعه، برای خود امتیاز و جایگاهی خاص نداشت و نخواست و به تعبیر ایشان آقازادگی نکرد و دوم آنکه با همه وجود، عاشق امام بود و کوچکترین تعرضی را به ایشان بر نمیتابید.
حال آنکه بسیاری از یاران و نزدیکان امام با وجود سالها قرابت با آن یگانه دوران، اما هیچگاه به درک درست و عمیقی از او نرسیدند و خیلی زود راه گم کردند.