* جریانی از دل طبقه متوسط همواره طی سالهای اخیر طبقه فرودست جامعه را به سمت رأی و حضور در انتخابات تشویق و ترغیب کرد و طی چهار سال گذشته بهطور رسمی بازی در عرصه سیاست را بهعهده گرفت. این مهم مسالهای بود که قبلا نیز به آن اشاره کردهاید. بهطور کلی این جریان جدید برآمده از دل طبقه متوسط، دارای چه ویژگیهایی است؟
** معتقدم که طبقه متوسط جامعه مدتهاست که بازیگری خود را آغاز کرده و جریانساز است. کنش اجتماعی و بیشتر دامنه کنش سیاسی را تحلیل میکند. اما طبقه متوسط در بسیاری از بخشها نادیده گرفته میشود. این مساله واقعیتی قابلتامل است. ریشههای آن به این امر مهم باز میگردد که وقتی طبقه متوسط از سوی رسانهها و بخشی از فضای رسمی کشور نادیده گرفته میشود، فضا برای سایرین بازتر خواهد شد. در اینجا همهچیز در رابطه دارا و ندار تعریف میشود. داراها در ادبیات سیاسی ایران بهعنوان دزدان و فاسدان قلمداد میشوند و ندارها مظلومان و بهطور کل کسانی که باید به حقوقشان برسند. بدین ترتیب نزاع آشکار و پنهانی ساماندهی میشود. تصور میشود بهدلیل وجود چنین نگاهی پدیده، سادهسازی میشود. جامعه ایرانی بهعنوان جامعه دوگانه داراها و ندارها قلمداد میشود. نتیجه چنین پدیدهای بازی آسان و بدون دردسر در حوزه سیاسی است. بخشهایی از حوزه مطبوعات نیز بهدلیل تاثیرپذیری از فضای مارکسیستی علاقهمند است که طبقه متوسط را نادیده بگیرد.
کنشگران حوزه روشنفکری ایران بیشتر متاثر از فضای چپ یا مارکسیستها هستند این گروه هم علاقهای به بازی طبقه متوسط ندارند. از سویی چپهای ارتدوکس و مارکسیستهای لیبرال همه منازعات و درگیریها را میان دارا و ندار یا مستضعفان و صاحبان ثروت تعبیر میکنند. به همین دلیل طبقه متوسط دیده نمیشود. اما واقعیت این است که اگر کمی به عقب یعنی پدیده انقلاب اسلامی بازگردیم، درمییابیم که انقلاب اسلامی چیزی جز نتیجه بازی طبقه متوسط نبود. در آن زمان، طبقه متوسط بهگونهای بازی کرد که بخش مهمی از طبقه بالای جامعه و بخش اعظم طبقه پایین را با خود همراه کرد. البته حتی تحولات پس از انقلاب اسلامی بهویژه جنبشهای اجتماعی، جنبش آزادی خواهی، قانونگرایی، نظم و ثبات و تغییر در ایران نیز باز هم نتیجه بازی طبقه متوسط است. در واقع افرادی که نماینده طبقه متوسط جامعه هستند، همواره درصددند که طبقه پایین جامعه را فعال کرده و به سمت خود ترغیب کنند.
* ریاستجمهوری از دوره هفتم به بعد هم نتیجه بازی طبقه متوسط بود؟
** تفاوتی میان احمدینژاد و رئیس دولت اصلاحات در موقعیت و بازیای که طبقه متوسط به راهانداخت، وجود نداشت. رئیس دولت اصلاحات بهطور انبوه بر روی طبقه متوسط متمرکز شد. احمدینژاد نیز بهعنوان فردی از طبقه متوسط امکان ورود به طبقه پایین جامعه را پیدا کرد و شعارهای پوپولیستی سر داد. اما عملا مشاهده شد که نتیجه کار باز هم تندادن به فضای طبقه متوسط در جامعه بود. این مساله بدین مفهوم است که طبقه متوسط قدرت نهادینهشدهای در ایران دارد.
* اگرچه برخی معتقدند که طبقه متوسط در ایران قدرتی ندارد اما آیا عملکرد این طبقه در انتخابات اخیر و حتی جنبشهای اجتماعی و فرهنگی بیانگر همان قدرت نهادینه این طبقه است؟
** اختلافنظر من با بسیاری از جامعهشناسان سیاسی در ایران در این مساله است، زیرا برخی معتقدند که طبقه متوسط قدرت، نهادها و استانداردهای خود را ندارد و در حال فروپاشی و ضعف است. در حالی که شواهد نشان میدهند برخلاف تصور برخی، طبقه متوسط قدرت فراگیری دارد. اگرچه طبقه متوسط در عرصه سیاسی حضور کمرنگی دارد یا بهدلیلی او را به این حوزه راه نمیدهند یا خود ورود پیدا نمیکند یا اینکه جای او در این فضا تعبیه نشده است، اما به هر روی این طبقه نیروی خود را بیشتر در عرصههای متفاوت بهویژه فرهنگ، جامعه و مناسبات اجتماعی متمرکز کرده است. در اینجا مقصود از طبقه متوسط جامعه استادان، معلمان، هنرمندان، نویسندهها و... است. این طبقه در ظاهر امر دارای ضعف است و قدرتی ندارد اما باید توجه کرد در شرایطی که طبقه متوسط بهویژه معلمان، استادان و هنرمندان امکان بازیگری پیدا میکند تا چهاندازه این طبقه قدرت و نیروی تاثیرگذاری دارد.
این اثرگذاری نتیجه آگاهی طبقه متوسط از نقشآفرینی خود در تاریخ ایران بهویژه سده اخیر است. این طبقه بهدنبال ارائه تعبیر و معنی از خود و دیگران است، زیرا این طبقه میخواهد بداند در کجای این نظام اجتماعی قرار دارد و چه خواستهها و علاقههایی دارد. نگاهش به فرهنگ، اقتصاد، حوزه زنان، سیاست، جهان خارج، مصرف و... چگونه است. اکنون این طبقه چنین نگاهی را در جامعه به بحث گذاشته است. بهطور مثال اعوجاجی که درباره مسائل مربوط به پوشش اتفاق افتاده، تغییر در الگوی مصرف، مهاجرت، مسافرت، فراغت، علم و دانش، خانواده و... نتیجه بازی این طبقه است، زیرا افرادی در این طبقه در قبال مساله ازدواج و فرزندآوری چالش دارند. این طبقه در مورد الگوی مصرف، مد، آموزش و تحصیل و فراغت چالشی ایجاد کرده است تا مفهوم مورد نظر خود را در جامعه شفاف و مسلط کند. این طبقه در لایهلایههای اجتماعی و در شهر متمرکز است. طبقه متوسط شهری بازیگر مستقیم سیاسی نیست اما بازیگر مستقیم عرصه اجتماعی و فرهنگی است و بهدنبال راههایی است که سکان جامعه را در اختیار بگیرد.
* طبقه متوسط شهری تا چهاندازه نیرو و قدرت لازم را برای برعهدهگرفتن اختیار و هدایت جامعه در دست دارد؟
** این طبقه نهتنها روحیه مطالبهگری دارد بلکه میتواند به مفهوم حقیقی سکان جامعه را در اختیار بگیرد، زیرا در کشور طبقه قوی و بالای انسجامیافتهای وجود ندارد. طبقه صاحب قدرت و ثروت در جامعه ایران پس از انقلاب، اعم از اصولگرا و اصلاحطلب گروه مسلط و قدرتمند در حوزه سیاسی محسوب میشوند. اما این طبقه از انسجام لازم در حوزه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برخوردار نبوده و به هیچروی سازمانیافته نیستند. بنابراین عدم سازمانیافتگی این طبقه در عرصه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی یک ضعف اساسی شمرده میشود. از سویی طبقه پایین و فرودست جامعه هم به هیچروی منسجم نیستند، زیرا این طبقه با بحران و چالشهای بسیاری دست به گریبان است. در این میان نخستین مسالهای که بحران و از همپاشیدگی طبقه فرودست و ضعیف را ممکن میکند، میل او به ارزشهای طبقه متوسط است. طبقه پایین جامعه میل بسیاری به آگاهی، معنابخشی و عمل بر اساس ارزشهای طبقه متوسط دارد.
پژوهشها نشان میدهد که اکثریت طبقه پایین جامعه خود را طبقه متوسط میدانند. این مساله بدین مفهوم است طبقه پایین جامعه از جای خود کنده شده است و تلاش میکند که به طبقه متوسط برسد. بنابراین موارد مذکور نشان میدهد که طبقه پایین بهعنوان نیرویی در اختیار طبقه متوسط است. طبقه متوسط از طریق ارزشها، آمال و آرزوهای خود میتواند ازجاکندگی طبقه فرودست را معنا کند، بهنفع خود بداند یا سهمخواهی کند و به سمت خود ببرد. وقتی کنشگران عرصه اجتماعی و سیاسی شعارهای طبقه متوسط را بیان میکنند، طبقه فرودست و ضعیف این شعارها را آرزوها و آمال خود میداند و بیش از طبقه متوسط به آن توجه میکند و به آن رأی میدهد، زیرا مساله اساسی طبقه پایین جامعه زیست و زندگی است نه دموکراسی. اما در عمل مشاهده میشود که طبقه پایین جامعه بیشتر به دموکراسی رأی میدهد تا به زیست. در حالی که گویا این طبقه نباید به دموکراسی رأی دهد.
* چرا طبقه پایین جای اینکه در انتخابات اخیر به شعارهای افرادی مانند رئیسی مبنی بر کار و اشتغال و حمایت از طبقه محروم رأی دهد، به شعار روحانی مبنی بر دموکراسی و آزادی رأی داد، در حالی که روحانی وعدهای مبنی بر اشتغال آنطور که باید به جامعه نداد؟
** زیرا طبقه پایین جامعه ارزشهای طبقه متوسط را پذیرفته است و مجاب شده که ارزشهای طبقه متوسط مهم است. بهطور مثال تاثیر ارزشپذیری این طبقه را از طبقه متوسط میتوان حتی در نحوه چیدمان خانه و استفاده از اوقات فراغت ملاحظه کرد. طبقه ضعیف جامعه با وجود ناتوانی مالی باز هم در مسافرتها و بهرهگیری از اوقات فراغت با طبقه متوسط همراه میشود. طبقه پایین جامعه در رفتن به مسافرت گاهی حتی از طبقه متوسط جامعه هم پیشروتر است. بنابراین طبقه متوسط براساس ارزشهای خود جامعه را مدیریت میکند و طبقه فرودست نیز به این بازی تن میدهد، زیرا جامعه ایرانی که یک جامعه طبقاتی است، طبقه بالا و صاحب قدرت آن ضعیف است و طبقه پایین آن چالشزا، متکثر، مسالهدار و در حال ازجاکندگی است.
این مهم منجر به افزایش قدرت بازیگری طبقه متوسط میشود. طبقه متوسط در مسائل اساسی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بینالملل تحلیل و تخیل میکند، زیرا طبقه بالای جامعه آنطور که باید قدرت این کار ندارد و تنها بخش حاکمیتی طبقه متوسط که صاحب قدرت و ثروت است در برخی از موارد عمل میکند، اما اساسا از قدرت لازم برخوردار نیست زیرا کسب ثروت این جریان حاکم در قدرت هم نامشروع است. طبقه متوسط حتی افشای تخلفات مالی مسئولان بهویژه مدیران طبقه متوسط را مدیریت میکند.
این طبقه خطاب به مسئولان طبقه متوسط میگوید «تو در داشتن ثروت که سطح دیگری از شکلگیری طبقه بالای جامعه است، مشروع نیستی. اگرچه مشروعیت یا عدم مشروعیت قدرتت مساله دیگری است اما در کسب ثروتهای اقتصادی و فرهنگی مشروع نیستی»؛ به همین دلیل صاحبان قدرت باید لحظهبهلحظه در انتظار افشاگری مالی دیگری باشند، زیرا کنترل این وضعیت از اراده مسئولان خارج است و حتی مکانیزمی برای پالایش ندارند و افشای تخلفات مالی در سطوح بالای مسئولیتی، بازی طبقه متوسط است. از سویی همانطور که اشاره شد ارزشهای طبقه متوسط ارزش مسلط طبقه پایین جامعه شده است و او از این مساله و نیز از نیروی پرچالش و حادثهساز طبقه پایین بهره میبرد و خود را معنا میکند تا قدرت خود را به نمایش بگذارد. بنابراین، بدون کمترین تردیدی باید اذعان داشت که طبقه متوسط بهزودی حادثهساز میشود.
* تصورتان این است که طبقه متوسط بهعنوان جریان سوم سیاسی روزی در برابر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا خواهد ایستاد؟
** بله، فردای ایران بازی شفافتر طبقه متوسط است بهطوری که در انتخابات آتی طبقه متوسط بازیگر اصلی عرصه سیاست خواهد بود. این طبقه به وسیله فرهنگ و معانی که در زندگی میسازد، تبدیل به یک بازیگر اساسی خواهد شد. طبقه متوسط به مفهوم حقیقی میخواهد زندگی مطلوبی داشته باشد. بنابراین انتظار و مطالبات این طبقه و نیز تعبیر او از زندگی و بهرهگیری از شرایط و موقعیتها دغدغه اساسی طبقه متوسط است. وقتی این ارزشها و دغدغهها به طبقه پایین جامعه منتقل میشود، طبقه پایین جامعه این دغدغهها را بازسازی خواهد کرد؛ یعنی ممکن است که این دغدغهها را به کار و تلاش بیشتر معطوف کند. بنابراین تاثیر طبقه متوسط را در سیاست، فرهنگ و اقتصاد میتوان به وضوح ملاحظه کرد. بهطور مثال این پرسش مطرح است که چرا اقتصاد مقاومتی در ایران با دشواری روبهرو میشود؟ زیرا نیروی لازم برای اجرای این طرح وجود ندارد. طبقه قدرت و صاحب ثروت میخواهد نیرویی جهت اجرای اقتصاد مقاومتی باشد که ورود این نیرو به اقتصاد مقاومتی مشروع نیست و از سویی توانایی و فهم اجرای این طرح را ندارد.
علاوه بر آن، طبقه پایین جامعه نیز از ابزارهای اجرای این طرح بیبهره است و میل و انگیزهای نیز برای این اقدام ندارد. بنابراین نظام باید با طبقه متوسط جامعه وارد گفتوگو شود و از او بخواهد این طرح را پیش ببرد. در صورتی که در حوزه سیاسی ضدیت با طبقه متوسط و بیاعتنایی نسبت به این طبقه یعنی تحصیلکردهها، نخبهها، تکنیسینها و دانشگاهیها، معلمان، اساتید، هنرمندان و نویسندهها وجود دارد. سیستم هنوز نتوانست با این طبقه ارتباط برقرار کند و آنها را بپذیرد. بنابراین باید اذعان داشت که از طرح اقتصاد مقاومتی تنها یک مفهوم کلی در جامعه ارائه میشود. در حالی که این طبقه توان اجرای طرح اقتصاد مقاومتی را دارد. اما مسئولان بهدنبال نیروی دیگری هستند که اقتصاد مقاومتی را در کشور عملی کنند. از سویی مساله طبقه متوسط سازگاری، زیست، انسجام، فرهنگپذیری و غیرسیاسیکردن وضعیت جامعه ایرانی است. باید توجه کرد که از دل خواستههای طبقه متوسط الزاما دموکراسی سیاسی خارج نمیشود بلکه دموکراسی اجتماعی بروز میکند.
* طبقه متوسط میتواند بهعنوان یک حزب و گفتمان در جامعه سیاسی ایران حضور یابد؟
** این طبقه خود را نمیتواند بهصورت سیاسی سامان دهد. بهنظر نمیرسد که این طبقه بهسادگی بتواند بهعنوان یک حزب و نماینده طبقه متوسط در جامعه سیاسی حضور یابد و از این طریق مطالبات این طبقه و طبقه پایین جامعه را پیگیری کند، زیرا دغدغههای این طبقه متفاوت است که این مهم منجر به ایجاد فضا و گفتمان دیگری میشود. در نهایت این وضعیت منجر به رویگردانی این طبقه از عرصه سیاسی و رادیکالیسم چپ و راست میشود. به عبارتی این وضعیت به سمتی خواهد رفت که ما صدای تکنوکراتها، روشنفکران، کنشگران سیاسی و اجتماعی را خواهیم شنید؛ صدای کسانی که دغدغه سامان اجتماعی و سیاسی را دارند و کسانی که صدایشان با عبور از عرصه گفتمان حاکم سیاسی و انتقال آن به عرصه مناسبات اجتماعی، فرهنگ، زیست، زندگی و... همراه است.
* جریان اصلاحات چگونه میتواند با طبقه متوسط قرابت اجتماعی و سیاسی برقرار کند؟
** اصلاحات دارای طیفی از نیروهای اجتماعی و سیاسی است. برنده این جریان طیف سیاسی است اما بازیگران آن طبقه متوسط است که میل به اصلاحات فرهنگی و اجتماعی دارد و نه دغدغه سیاسی. در حالی که اصلاحات سیاسی میل بسیاری به قدرت سیاسی و تغییر در ساختار سیاسی دارد. اما طبقه متوسط از دغدغههای سیاسی عبور کرده است. اگر اصلاحطلبان به آنچه که در جامعه اتفاق افتاده است، توجه کنند این طبقه بازی سادهتر و آرامتری خواهد کرد. در غیر اینصورت نخستین رخداد ممکن این است نیروهایی که نشانههای اصلاحات سیاسی دارند، به عقب خواهند رفت. اصلاحات اجتماعی و فرهنگی به نیروی جدیدی تبدیل خواهند شد.
بازی برای طبقه متوسط راحتتر خواهد شد. در صورتی که اصلاحات متوجه این تغییر در نظام اجتماعی و سیاسی ایران نشود، این جریان مانند اصولگرایان سرنوشت بدی خواهد داشت. در اینصورت ممکن است اصولگرایان برنده بازی باشند. البته مقصود اصولگرایانی است که متوجه تغییرات در جامعه شده و منطق کنش طبقه متوسط را میفهمند. در غیر اینصورت این مساله بسیار محتمل است که با ورژن و جریان جدیدی از نیروهای اجتماعی که در ایران بازی سیاسی میکنند، روبهرو شویم. نیروها و گفتمان جدیدی ظهور خواهد کرد. بنابراین اصلاحات باید تغییر موقعیت داده و خود را مورد بازبینی و چالش قرار دهد.
* اصلاحات چگونه میتواند جلو بروز چنین رخدادی را بگیرد و آینده سیاسی خود را حفظ کند؟
** اصلاحطلبان نیرویی کم، درهم و معطوف به قدرت دارند در حالی که این نیروی کم و درهم همواره تصور میکند که در سه دوره انتخابات اخیر، پیروز بوده است. در صورتی که پیروزی در انتخابات به نام این جریان رقم خورد. بنابراین تا زمانی که این جریان درهم و متصلب چنین وضعیتی دارد، قطعا مسالهای تحت عنوان بازنگری رخ نخواهد نداد، زیرا اصلاحات جسارت و قدرت بازنگری ندارد، چون این جریان هنوز نسبت به پیروزهای خویش سرمست است و خود را به اصلاحات نسل اول نزدیک میداند. در حالی که نسل جدیدی از اصلاحات در ایران شکل گرفته است اما همان نسلاولیها همچنان میگویند ما هستیم، قدرت داریم و گفتمانمان تازه است! این جریان اجازه نداد تا ورژن جدیدی از میان خود ظهور کند؛ یعنی همان ضربهای که اصولگرایان از این مساله خوردند هم به آنها وارد شد، زیرا اصولگرایان اصلی به حاشیه رفتند اما اصولگرایانی که باقی ماندند همان بازی نسل اول را ادامه دادند و در نهایت باختند. امروز اصلاحطلبان نیز چنین مشکلی دارند.
* ممکن است با این وضعیت در رقابت انتخاباتی آتی، اعتدالگرایان از صحنه سیاسی حذف شوند؟
** امکان حذف اعتدالگراها وجود دارد، از سویی برعکس اعتدالگرایان میتوانند پرچم اصلاحات را بهدست بگیرند و در واقع تبدیل به ورژن جدیدی از اصلاحطلبان شوند؛ البته با اعتدالگراهایی که از درون اصلاحطلبی برآمدهاند، نه به مفهومی که امروز وجود دارد.
* در انتخابات اخیر اصلاحات موفق شد که آرای قابل توجهی از اساتید، شعرا، هنرمندان و... و بهطور کلی طبقه متوسط را جذب کند. آیا این امر بدین مفهوم نیست که اصلاحطلبان توانستهاند با این طبقه ارتباط برقرار کنند؟
** این طور نیست، زیرا در آن زمان اقتضایی پیش آمد که این نیروها فعال شدند. خطر عظیمی محسوس بود که اصولگرایان رادیکال، انتخابات را ببرند. سیدابراهیم رئیسی نماینده اصولگرایان رادیکال بود. به همین دلیل نیروی متوسط بهخاطر احساس خطر از پیروزی اصولگرایان رادیکال در انتخابات اخیر فعال شد و از روحانی و اصلاحات حمایت کرد. اما در ایجاد این خطر اصلاحطلبان و اصولگرایان موثر بودند زیرا زمانی که اصولگرایان به سمت تتلو رفتند، بهنحوی اعلام کردند «ما اصولگرای رادیکال نیستیم.» اما دیگر برای این مساله دیر بود زیرا از مدتها پیش برچسب رادیکالی به اصولگرایان خورده بود. به همین دلیل جامعه از این جریان رادیکال ترسید. بنابراین در انتخابات شرکت کرد و اجازه نداد که اصولگرای رادیکال یا متهم به رادیکالیسم انتخابات را ببرد. این مساله بدین مفهوم نبود که اصلاحات موفق شد نیروها را بسیج کند. اصلاحطلبان خود نیز بسیار دیر بازی مشارکت سیاسی را آغاز کردند. اصلاحات در مناظرهها وارد عمل شد.
جالب است که در انتخاب جهانگیری بهعنوان کاندیدای سایه دعوا وجود داشت و کاندیدای اصلاحطلب دیگری نیز وجود نداشت تا در صورتی که هر یک از این کاندیداها شکست خوردند، کاندیدای دیگری جایگزین شود. اما اصولگرایان کاندیداهای بسیاری داشتند. بنابراین تاخیر اصلاحطلبی در حوزه سیاسی ایران محسوس است و آنهم بهدلیل سرمستی از پیروزیهای مکرر این جریان است و سپس بهخاطر اینکه این جریان گمان میبرد که همچنان گفتمان نسل اول گفتمان مطلوب است. بنابراین اصلاحات باید به آسیبشناسی درونجریانی خویش بپردازد و حتی اصولگرایان نیز برای اینکه در انتخابات آتی پیروز شوند باید به آسیبشناسی خود بپردازند. هر دو جریان باید از نسل اول خود بگذرند و نسل جدیدی در هر دو جریان ظهور کند. در این صورت طبقه متوسط طبیعیتر و آرامتر بازی خواهد کرد. در غیر اینصورت طبقه متوسط بسیار رادیکال و تند عمل میکند، زیرا این احتمال وجود دارد که در انتخابات بعدی، افراد مشهور وزرشکار، هنرمندان و چهرههای برجسته حوزه فرهنگی کاندیدای ریاستجمهوری شوند. حتی ممکن است که گفتمان و حزب نوظهوری درآینده سیاسی ایران بروز کند تا این بازی را رقم بزنند.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/200773
ش.د9602860