ترامپ - روحانی رابطه حرف و عمل
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
سفر «رکس تیلرسون» به عربستان قاعدتاً در ادامه برنامهای است که
رئیسجمهور آمریکا روز جمعه 21 مهرماه از آن به عنوان «استراتژی جدید
آمریکا درباره ایران» یاد کرد. ترامپ در آن اظهارات از بازسازی جبههای
غربی- عربی علیه ایران سخن گفته بود که همه میدانستند مصداق واژه عربی او
فقط «عربستان سعودی» است.
تیلرسون در این سفر وانمود کرد که به راهحل «محدودسازی ایران» نزدیک شده است اما واقعیت آن است که سفر او در نهایت یکی از چندین سفری بود که مقامات آمریکایی طی ماههای اخیر به ریاض داشتهاند و نه چیزی بیش از آن. در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
1- برخلاف آنچه تصور میشود، سخنان ترامپ مبنی بر ایجاد جبههای جدید مرکب
از کشورهای سطح بینالملل و کشورهای سطح منطقه از یک سو سخن جدیدی نبود چرا
که اصل جبههسازی فراگیر علیه ایران از زمان رونالد ریگان در دستور کار
مقامات آمریکا بوده است و برای موفقیت سخنان ترامپ، کافی است نگاهی به
کارنامه آمریکا در مواجهه با ایران بیاندازیم.
وقتی مقامات آمریکایی، پس از چهار دهه خصومت و جبههسازی ضدایرانی اعتراف میکنند که باید برای مهار قدرت رو به افزایش ایران فکری کرد به این معناست که این سیاستها موفق نبودهاند. از سوی دیگر امروز تجدید جبههسازی گذشته تا حد زیادی دور از دسترس آمریکا قرار دارد.
امروز حتماً اعضای جبههای که ترامپ میخواهد علیه ایران تشکیل بدهد از اعضای جبههای که بطور متناوب در زمانهای ریگان، کلینتون، بوش و اوباما علیه ایران همداستان شدند، کمتر است.
امروز وقتی آمریکا میگوید جبههای بینالمللی حول محور آمریکا، منظورش فقط
سه کشور اروپایی است؛ انگلیس، فرانسه و آلمان. کما اینکه وقتی از جبههای
منطقهای علیه ایران سخن میگوید دقیقاً منظورش رژیم صهیونیستی و دولت
سعودی است. بر این اساس میتوان گفت امروز به نسبت دوره بوش «محیط خطر»
برای ایران کوچکتر است و به همین میزان هم «محیط عمل» برای آمریکاییها
کوچک میباشد. اگر بخصوص به وضع منطقه نگاه بیاندازیم درمییابیم که
رژیمهای صهیونیستی و سعودی بشدت درگیر بحران نظامی- امنیتی هستند و حال
آنکه ایران طی 30 سال گذشته درگیر بحران نظامی- امنیتی نشده است.
2- برخلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود و در بعضی از محافل ایرانی هم بازتاب
پیدا کرده، ترامپ به هیچوجه در مقایسه با جرج بوش- رئیسجمهور سالهای
2008-2000 آمریکا- خطرناک به حساب نمیآید و استراتژی و عملکرد او برای
ایران به هیچ روی خطرناکتر از استراتژی و عمل بوش نیست. جرج بوش در
سخنرانی اول سال 2001 خود در کنگره، ایران را یکی از سه محور شرارت نامید و
متعاقباً به نیروهای خود در عراق که در آن زمان، نزدیک به 300 هزار نفر
بودند دستور شلیک به هر ایرانی که در عراق دیده شود داد و پس از آن ظرفیت
بزرگی را در دو سطح منطقهای و بینالمللی علیه ایران پای کار آورد و البته
به زودی از آنچه گفته بود عقب نشست.
این در حالی است که امروز ترامپ پس از مدتها واژهپراکنی علیه ایران، حرفهای درشت را کنار میگذارد و تنها از تحریم سپاه و تلاش برای اعمال کنترل بر موشکهای ایران سخن میگوید و از همگنان اروپایی و منطقهای خود ملتمسانه میخواهد که فکری برای مهار نفوذ پرسرعت ایران در منطقه بکنند. البته آمریکاییها همیشه علیه ایران عمل کرده و از هیچ اقدام ممکنی علیه ما فروگذار نکردهاند و از این پس هم نخواهند کرد. اما در اینجا سخن بر سر دشمنی ورزیدن آمریکا نیست که در این نه تردیدی وجود دارد و نه علاجی. پرسش این است که آیا ما در مواجهه با آنچه دونالد ترامپ بعنوان استراتژی آمریکا مینامد، توان مقابله داریم یا خیر؟
بعضی با ارجاع مخاطب به «روانشناسی ترامپ» و شخصی کردن استراتژی اعلام شده از سوی او وانمود میکنند که ما با وضع جدیدی که تاکنون سابقه نداشته مواجه شدهایم و از این رو باید تجدیدنظری در روشهای پیشین خود بنمائیم تا از خطرات دوره 4 یا 8 ساله ریاست جمهوری یک فرد محاسبهناپذیر و جسور مصون بمانیم! اما واقعیت این است که ما در مقایسه با شرایط سالهای 2001 تا 2004 و فضای روانی که ماجرای انفجار برجهای دو قلوی منهتن پدید آورده بود و آمریکا و انگلیس چند صد هزار نیروی نظامی جدید وارد کشورهای هممرز با ایران کرده بودند، شرایط امروز برای ما خیلی آسانتر است و استراتژی ترامپ از اثربخشی کمتری برخوردار است.
3- در جریان سفر تیلرسون به ریاض و در جریان مکالمههای متعدد و اعلام شده
مقامات وزارت خارجه آمریکا با مقامات منطقه بویژه مقامات بغداد، رابطه
ایران و عراق در زیر ذرهبین قرار گرفت و بصورتی اعلام نشده معلوم شد که
آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی و اروپا، رمز مهار قدرت منطقهای ایران را
«عراق» قرار دادهاند. بر این اساس دیروز رادیو فردا در جمعبندی سفر 29
مهرماه وزیر خارجه آمریکا به ریاض را به گونهای که در تیتر آن نیز آمد
«تلاش برای ایجاد محور سعودی-عراق در برابر ایران» اعلام کرد. کما اینکه
دیروز وزیر امور خارجه آمریکا گفت از عبادی خواسته تا از ایران فاصله گرفته
و به عنوان یک کشور عرب به همکاری با عربستان و محور عربی بیندیشد. چرا؟
عراق از چند جهت در استراتژی مهار ایران اهمیت ویژه دارد. عراق تنها کشور
منطقه است که دوبار در پنجاه سال گذشته با ایران درگیر شده و به صورت یک
محور اساسی در مهار ایران عمل کرده است به همین میزان واقعا ظرفیت دارد تا
علیه مجموعه مقابل خود که هم اینک خواه ناخواه عربستان است عمل کند. بر این
اساس آنان میخواهند با نزدیک کردن روابط بغداد- ریاض تا حد زیادی از
اثرگذاری عراق بر عربستان- به خصوص به بخش شرقی شیعهنشین آن- ایمن شوند و
از سوی دیگر اگر بتوانند آن را از ایران دور نمایند.
یک جنبه مهم دیگر عراق جنبه ژئواستراتژیکی و ژئوفرهنگی عراق برای ایران است
از جنبه جغرافیای طبیعی این عراق است که ایران را به مناطق غربی مسلمانان و
منطقه عربی وصل میکند و این امکان را پدید میآورد که در یک دوره کوتاه
رابطه ایران و عراق به رابطهای راهبردی تبدیل شود.
از جنبه جغرافیای فرهنگی، عراق نزدیکترین فرهنگ به ایران داشته و عناصر همساز و همسانی نظیر تشیع، مرجعیت، حوزه علمیه، عتبات عالیات و اربعین، وحدت راهبردی ایران و عراق را نوید میدهد.
در این میان جدای از اظهارات مقامات، سخن این است که آیا میتوان جلوی
راهبردی شدن روابط تهران - بغداد را گرفت؟ آیا در عمل میتوان مانع نفوذ
راهبردی ایران در عراق شد؟ برای رسیدن به پاسخ کافی است که وضع کنونی عراق و
روند وضع امنیتی سیاسی، آن را مورد ملاحظه قرار دهیم.
در همین روزها عراق با کمک ایران بر یک فتنه قوی تجزیهطلبانه پیروز شد و توانست با هزینهای بسیار اندک تمامیت ارضی و اقتدار سیاسی خود را حفظ کند و این در حالی است که آنان که امروز در سخنان و وعدههای چرب و نرم خود از امثال «حیدر العبادی» میخواهند از ایران فاصله بگیرد در همین فتنه در کنار مسعود بارزانی بوده و تنها زمانی که آن فتنه شکست خورد، از تمامیت ارضی عراق دم زدند؛ خب مگر عراقیها قدرت تشخیص ندارند که دوست و دشمن خود را از یکدیگر بازشناسند بنابراین میتوان گفت توطئه جداسازی عراق از ایران و سد نفوذ معنوی و حمایتآمیز ایران در عراق به شکست میانجامد.
4- همیشه در بحث مهار قدرت ایران، تکیه اصلی روی وضع داخلی ایران بوده است.
از زمان ناصرالدینشاه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیسیها و سپس
آمریکاییها در بسط سیطره خود بر ایران بیش از استفاده از زد و بندهای
خارجی به چهرههایی نظیر «میرزاآقاخان نوری»، «سیدضیاء طباطبایی» و «اسداله
علم» متکی بودند.
در دوره اخیر نیز آمریکاییها بیش از استفاده از اهرمهای بینالمللی و منطقهای به وضع داخلی ایران و شخصیتهای موثر و نهادهای ذینفوذ آن چشم دوختهاند.
بر این اساس برای به شکست کشاندن طرحهای ضدایرانی آمریکا و وابستگان بینالمللی و منطقهای آن، استحکام مواضع مسئولین ارشد و حفظ محوریت رهبری نظام کاملا موضوعیت دارد.
وقتی غرب سپاه را که کلید اقتدار مسلمانان و به ویژه ایران اسلامی است
هدف میگیرد، میداند که سپاه را در محیط بیرونی نمیتوان تضعیف کرد،
تضعیف آن فقط در داخل امکانپذیر است. وقتی آمریکا از ضرورت مهار قدرت
نظامی و به خصوص توان موشکی ایران سخن میگوید نمیتواند با کمک عربستان و
رژیم صهیونیستی و سه کشور اروپایی که هیچگاه جدا از آمریکا دیده نشدهاند،
به این آرزو دست پیدا کند. تکیه آمریکا به بعضی از مسئولان ایرانی است که
با تحلیل خطا نشان میدهند آماده پذیرش تحمیل تازه هستند.
منطق مواجهه نظام با کارکنان بیبیسی فارسی
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
چندی پیش از سوی نظام جمهوری اسلامی 152 نفر از کارکنان بخش فارسی بیبیسی در ایران ممنوعالمعامله شدند و بیبیسی با اندکی تأخیر ضمن شکایت به سازمان ملل، موضوع را در قالب اذیت و آزار خبرنگاران طرح و به عاصمه جهانگیر گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران نیز رساند. سؤال این است که این تصمیم نظام را میتوان مواجهه با خبرنگاران ارزیابی کرد؟ و آیا بیبیسی فارسی فقط یک رسانه است؟ آیا مشغول تحکیم روابط ایران و انگلستان است؟
برای روشن شدن موضوع توجه به چند نکته اساسی لازم و ضروری است:
1- آیا انگلیس دشمن جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود و شامل کشورهای متخاصم است؟ آیا ایران و انگلستان هر دو نسبت به مسائل دیگری خود را ذیحق برای اظهارنظر، دخالت و فشار میدانند؟ این تخاصم یک طرفه است؟ یا دوطرفه؟ برای پاسخ به این سؤالات باید مسائل اختصاصی هر دو کشور را شناخت و موضع طرف دیگر نسبت به آن مسائل را دید. انگلستان دارای مشکلات و چالشهای جدی در ایرلند، جبل الطارق با اسپانیا و جزایر فالکلند با آرژانتین و... است. آیا کسی مشاهده کرده است که ایران نسبت به این موضوع در سازمان ملل یا با کشورهای طرف انگلستان همسویی و علیه انگلیس توطئه کند؟ آیا تاکنون ایران به مسائل اختصاصی انگلستان ورودی داشته است یا در مسائل داخلی آن دخالت کرده است؟ حال در نقطه مقابل نگاه کنید، انگلیس همسوترین کشور اروپایی با امریکا علیه جمهوری اسلامی است. در تحریم ایران تلاش حداکثری را نموده است و به قول ظریف بعد از توافق هستهای هم نتوانستهایم یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم. انگلیس علیه ما در سوریه، عراق، لبنان و یمن فعالیت بینالمللی و دیپلماسی میکند. در مسائل داخلی ایران مانند مسائل حقوق بشری و فتنه 1388 دخالت مستقیم دارد. خود دارای برترین موشکهاست اما با موشکهای ما مخالف است. خود دارای زرادخانه اتمی است اما از ما خواست تحقیقات هستهای راه هم پلمب کنیم. علاوه بر آن در 200 سال گذشته محوریترین عامل کودتا، قحطی، قراردادهای استعماری، اشغال و فرقهسازی در ایران بوده است. حال از کارکنان ایرانی بیبیسی باید پرسید آیا شما در خدمت یک کشور متخاصم که علیه وطن شما و دولت قانونی آن اقدام میکند، نیستید؟ آیا شما بخشی از ابزار انگلیس در مبارزه با نظام جمهوری اسلامی نیستید؟
2- اگر تحول در مفهوم جنگ را بپذیریم و سلاح گرم را به قلم و بیان تأویل کنیم شما چه فرقی با رجوی دارید که در دامن صدام متخاصم قرار گرفت؟ اگر نظام جمهوری اسلامی اقدامات انگلستان علیه خود را خصمانه میداند ـ که میداند ـ باید با سربازان انگلستان در جنگ نرم چگونه برخورد کند؟ مگر تلویزیون بیبیسی اکنون در خدمت اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی به عنوان کارشناس از دانشگاههای مختلف دوقوزآباد نیست؟ چرا نظام تلقی دشمنانگاری از آن نداشته باشد؟ مگر قاعده هر جنگی این نیست که امکانات دشمن غنیمت به حساب میآید؟ اما هنوز نظام جمهوری اسلامی اموال شما را در ایران مصادره نکرده است؟
اگر ما با کارکنان بخش فارسی بیبیسی در این نقطه عزیمت به تفاهم برسیم که انگلستان در عرصه بینالملل به عنوان دشمن ایران عمل میکند چرا باید از برخورد نظام با پیادهنظام آن تعجب کنند؟ مگر میشود کسانی لحاف و کرسی خود را در منزل پدری گذاشته باشند و به جبهه دشمن بپیوندند اما بخواهند هیچکس به این لحاف و کرسی تعرض نکند یا آن را به آتش نکشد. مگر ایرانیانی که بدون سلاح مشغول خرید تجهیزات از امریکا برای کشورشان بودند، اکنون در زندانهای امریکا نیستند؟ آنان که دشمن امریکا نبودند اما چون برای دشمن امریکا خرید میکردند به زندان افتادند، حال چطور ایران به اقدامی کمتر از زندان بسنده نکند؟!
همه کارکنان بیبیسی فارسی علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکنند اما در یک تقسیمبندی کلی دو دستهاند؛ دستهای که خود اپوزیسیون هستند و حقد و کینه خود را در زرورق روشنفکری و خبرنگاری میپیچند و به صورت اتوکشیده، شیک، با کراوات، ساقهای عریان و لبخند بیان میکنند. این جماعت باید بدانند که در میدان مبارزه حلوا تقسیم نمیکنند و اتوکشیدگی تأثیری در برداشت طرف مقابل ندارد. شما ممکن است با استانداردهای غرب و با سر به زیر برفکردن، از این صحنه، تلقی مبارزه نکنید اما تلقی ما چیز دیگری است.
دسته دوم کسانی هستند که برای هویتیابی و شغل به آن پیوستهاند که در ادبیات جنگی و مبارزه به آنان مزدور میگویند و سرجمع رفتار آنان با دسته اول یکی است و حتی بدتر، چرا که ممکن است باورهای دسته اول با سیاستهای انگلیس همسو باشد اما دسته دوم صرفاً «پول» مبنای ورودشان به مبارزه با ملت خود است. بهترین راه برای این جماعت که نه عرق ایرانی دارند و نه عرق شیعی، نه حمیت ملی دارند و نه غیرت قومی این است که یا به رسانههای مستقل و غیرمتخاصم کوچ کنند یا از حداقلهای مقابله به مثل نظام جیغ بنفش نکشند. از شبکهسازی، تیتردهی و خطدهی بعضی از عناصر بیبیسی فارسی به رسانههای داخلی فعلاً میگذریم، شاید در نوشته ای دیگر به آن بپردازیم.
مراقب واژهسازی طرف مقابل باشیم
وحید رضایی در وطن امروز نوشت:
شواهد و مستندات موجود بیانگر آن است که کنگره ایالات متحده آمریکا همگام با کاخ سفید، تصمیم به تغییر برجام [بخوانید ابطال برجام] گرفته است. البته سناتورها و اعضای مجلس نمایندگان آمریکا قصد ندارند صراحتا از ابطال توافق هستهای سخن بگویند، بلکه طرح «کورکر- کاتن» را در قالب «اصلاح نواقص برجام» مورد تصویب قرار میدهند. حتی در اینباره برخی سناتورهای حزب دموکرات نیز با اکثریت جمهوریخواهان همراه شدهاند تا ترامپ از بابت تامین نظرات خود در کنگره دچار تشویش و نگرانی نشود!
در طرح «کورکر-کاتن» موارد متعددی از جمله بازرسی از اماکن نظامی ایران، تحدید توان موشکی ایران، لغو بندهای مربوط به غروب آفتاب و... مورد توجه قرار گرفته است. این طرح عملا محدودیتهای ایران در زمینه غنیسازی اورانیوم، ذخیرهسازی مواد هستهای و راهاندازی دستگاههای سانتریفیوژ را دائمی میکند و امتناع ایران از دسترسی آژانس به اماکن نظامی کشورمان را مترادف با نقض برجام از سوی ایران تلقی میکند.
سال 2015 میلادی، زمانی که 42 سناتور دموکرات توافق هستهای میان ایران و
اعضای 1+5 را مورد تایید قرار دادند، شاهد ایجاد نوعی خوشبینی خطرناک در
برخی محافل داخلی نسبت به حمایت کنگره از برجام بودیم.
درست پس از امضای برجام و در حالی که توافق هستهای هنوز اجرایی نشده بود، سناتورهای 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه با همکاری یکدیگر، طرح محدودیت صدور ویزا برای کسانی که به ایران سفر میکنند را به تصویب رساندند. تمدید قانون آیسا (بر خلاف وعدهای که کری و اوباما در جریان مذاکرات هستهای داده بودند) اقدام دیگر سنای آمریکا در تقابل با برجام بود.
پس از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 ایالات متحده آمریکا، اشتیاق کنگره برای نقض برجام بیشتر شد. تصویب طرح «مادر تحریمها» از سوی کنگره آمریکا با اجماع بیسابقه نشان داد کنگره در مسیر تقابل با برجام کاملا همراه و همگام با ترامپ حرکت میکند. با این حال، همچنان موضوع «همگامی کنگره و کاخ سفید در مصاف با برجام» برای برخی افراد خوشبین به آمریکا قابل هضم نبود... .
پس از نطق اخیر ترامپ، بویژه زمانی که اظهارنظر برخی سناتورهای آمریکایی
نظیر چاک شومر، لیندسی گراهام و... در مخالفت با خروج ایالات متحده آمریکا
از برجام منتشر شد، بار دیگر شاهد ذوقزدگی عدهای در داخل کشورمان بودیم.
در حال حاضر مشخص شده نهتنها کنگره اقدامی در راستای مهار راهبرد برجامی
ترامپ انجام نداده است، بلکه آن را به صورت مدون درآورده است! به عبارت
بهتر، کنگره آمریکا بدون آنکه مقابل خواسته اصلی ترامپ مبنی بر «تغییر
برجام» ایستادگی کند، این تغییر را تشریح کرده و طی روزهای آتی آن را در
قالب یک «طرح جامع» به رای خواهد گذاشت.
در این میان، مواردی وجود دارد که لازم است به صورتی دقیق مورد واکاوی و تحلیل قرار گیرد: نخست اینکه ترامپ در نطق اخیر خود، عملا کنگره را میان 2 گزینه «تغییر برجام» یا «خروج از برجام» مخیر کرد. در این میان گزینه سومی به نام «پذیرش برجام به شکل کنونی» اساسا وجود خارجی نداشت و متعاقبا، موضوع منازعه ترامپ و سناتورهای 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه نبود.
در این میان، مخالفت برخی سناتورهای کنگره با «خروج آمریکا از برجام» به مثابه موافقت آنها با «نسخه فعلی برجام» تلقی شد. این باور نادرست در برخی محافل داخلی تبدیل به یک «تحلیل ایدهآلگرایانه» شد! در این معادله، نهتنها سناتورهای حزب دموکرات و جمهوریخواه، بلکه تروئیکای اروپایی و مقامات آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز از تغییر در توافق هستهای (مطابق خواستههای ترامپ) استقبال میکنند. اینکه میان حدود و ثغور این تغییر و نحوه اعمال آن اختلافاتی میان این بازیگران وجود دارد، اساسا اهمیتی برای جمهوری اسلامی ایران ندارد و در اصل موضوع، یعنی «ابطال برجام» خللی وارد نخواهد کرد.
نکته دوم اینکه پس از اعلام رسمی طرح «کورکر-کاتن» در تقابل با برجام و
تایید آن توسط کنگره، دور تازهای از فشارهای واشنگتن و متحدان آن علیه
کشورمان آغاز خواهد شد.
در این میان تروئیکای اروپایی با ابراز خرسندی از اینکه کنگره به جای گزینه
«خروج رسمی و فوری از برجام» رای به گزینه «تغییر برجام» داده است، این
موضوع را یک پیروزی(!) برای توافق هستهای و حفظ آن تلقی خواهد کرد و
متعاقبا از جمهوری اسلامی ایران خواهد خواست مقابل این عقبنشینی سیستم
حاکمیتی آمریکا (متشکل از کاخ سفید و کنگره)، مذاکره بر سر تغییر برجام را
با اسم رمز «اصلاح برجام» یا «توافق ثانویه» در دستور کار قرار دهد.
سیاست اصلی آمریکا و تروئیکای اروپایی طی هفتههای آتی، بازی با کلمات حقوقی و سیاسی برای ساده و طبیعی جلوه دادن اصل موضوع «تغییر برجام» است. به عنوان مثال «بوریس جانسون»، وزیر خارجه انگلیس در اینباره عنوان کرده است: «آمریکاییها هنوز بخشی از برجام هستند، تعلیق تحریمها ادامه یافته و این مساله مهمی است. اکنون این احتمال وجود دارد که کنگره برجام را پاره کند اما من باید این نکته را مشخص کنم که بعید است چنین اتفاقی رخ دهد چون ما تلاش خواهیم کرد دوستان و همپیمانانمان را در کنگره متقاعد کنیم که برجام، معاهدهای ارزشمند است. بسیاری از نمایندگان کنگره تمایل دارند برجام را اصلاح کنند، نه آنکه از میان بردارند!»
جانسون به گونهای سخن گفته است که گویا میان «اصلاح برجام» و «از بین بردن توافق هستهای» تفاوت وجود دارد. نهتنها میان این دو گزینه تفاوتی وجود ندارد، بلکه «اصلاح برجام» به مراتب هزینههای راهبردی، حقوقی و سیاسی بیشتری نسبت به خروج فوری و یکجانبه آمریکا از برجام دارد. در یک جمعبندی کلی میتوان گفت واشنگتن و متحدان آن در حال تزئین وقیحانه «خروج یکجانبه آمریکا از برجام» و القای آن به عنوان «اصلاح برجام» هستند. بدیهی است حفظ برجام تنها یک شرط دارد و آن، پذیرش توافق هستهای (بدون اعمال کمترین تغییری در آن) توسط ایالات متحده آمریکا و دیگر اعضای 1+5 خواهد بود. در اینباره، باید مراقب بازی مقامات آمریکایی و اروپایی با واژگان و عبارات مبهم و چندپهلو بود.
آمانو به دنبال پارچین دوم است ؟
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
یوکیا آمانو مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی شب گذشته درحالی وارد ایران شد که اگرچه به نظر می رسد سفر او عادی و مشابه دیگر سفرهایش به تهران است، اما دست کم می توان گفت که این سفر عادی در شرایطی خاص انجام می شود.
1- در اطلاعیه آژانس درباره این سفر آمده: «آمانو در دیدار با مقامات ایران به چگونگی بازرسیهای آژانس از تاسیسات هستهای ایران و نظارت بر توافق اتمی» خواهد پرداخت. طی حدود دو سال که از اجرای برجام می گذرد آژانس در هفت گزارش خود که نتیجه بازرسی های شدید این نهاد از تاسیسات هسته ای ایران است، تایید کرده که تهران به برجام پایبند بوده است. بنابراین عبارت «چگونگی بازرسی ها» که در اطلاعیه سفر آمانو آمده احتمالا به بازرسی های متعارف این نهاد ارتباطی ندارد.
چه این که به تصریح خود آمانو این بازرسی ها کماکان با همکاری ایران ادامه دارد. به نظر می رسد منظور آژانس از چگونگی بازرسی ها، پرداختن به وجه دیگری از بازرسی هاست که طی سه ماه اخیر مورد تاکید مقامات آمریکایی و حتی خود آمانو بوده است؛ یعنی بازدید از مراکز نظامی ایران. در همین مدت نیز آمانو دست کم سه مرتبه تاکید کرده که «دسترسی های آژانس در برجام شامل تاسیسات نظامی نیز می شود». موضوعی که از سوی ایران رد شده و براساس توافق هسته ای و شرایط پروتکل الحاقی در توجه به مصالح امنیت ملی کشورها نیز ادعای دقیقی نیست.
2- بحث بازرسی از مراکز نظامی ایران یکی از موضوعات اصلی است که مقامات آمریکا از جمله دونالد ترامپ طی هفته های اخیر بارها بر آن تاکید کرده اند. حتی تابستان گذشته نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل به وین رفت و با آمانو درباره این موضوع گفت و گو کرد.این موضوع از زمانی به سرخط اظهارات مقامات آمریکایی تبدیل شد که دو اندیشکده مطرح آمریکایی به ادبیات سازی درباره این موضوع پرداختند.
جایی که «اولی هاینونن» معاون سابق آژانس و تحلیل بنیاد دفاع از دموکراسی (FDD) و «دیوید آلبرایت» مدیر موسسه موسوم به «علوم و امنیت بین الملل» و بازرس سابق آژانس با پیش کشیدن موضوع بازرسی ها از ایران، خواستار توسعه بازرسی های آژانس به تاسیسات نظامی ایران شدند . به خصوص این که «بنیاد دفاع از دموکراسی» که در تحلیل و رویکرد، یک موسسه راستگرای آمریکایی محسوب می شود نیز در تحلیل ماه های اخیر خود بارها بر لزوم ورود آژانس به بازرسی از تاسیسات نظامی ایران تاکید کرده است.
بنیاد و موسسه ای که یکی در طراحی چارچوب فشارهای هسته ای به ایران در دهه گذشته و مذاکرات منجر به برجام و دیگری در طراحی ساختار تحریم های شدید علیه کشورمان نقش های برجسته ای داشته اند. نهادهایی که مدیران و کارشناسان آن ها لابی ها و کانال های موثری در آژانس بین المللی انرژی اتمی دارند و از این کانال ها طی 15 سال اخیر علیه ایران استفاده کرده اند.جالب این جاست که بنیاد موسوم به دفاع از دموکراسی طراح اصلی سیاست های ترامپ علیه ایران است.
3- با توجه به فضاسازی های اخیر علیه ایران، یکی ازموضوعاتی که امروز آمانو در تهران دنبال خواهد کرد بازکردن پای آژانس به بند «T» خواهد بود؛ یعنی ورود بازرسان آژانس به نظارت مداوم بر فعالیتها و تجهیزاتی که هم در حوزه هسته ای و هم در فعالیتهای معمول نظامی کاربرد دارند. موضوعی که اولین بار توسط دیوید آلبرایت مطرح شد و آسوشیتدپرس و رویترز روی آن فضاسازی رسانه ای کردند و حتی آمانو نیز درباره آن گفت که آژانس در این بحث دسترسی کامل ندارد. به بیان خیلی ساده آمریکایی ها می خواهند بازرسان آژانس همان گونه که به نطنز یا فردو و ... می روند بر تجهیزات با کاربردهای دوگانه نیز در هر مکانی که در ایران باشد (ولو پادگان ها و تاسیسات فنی نظامی ایران) نظارت داشته باشند.
4- مقامات آمریکایی می گویند «نظام راستی آزمایی توافق هسته ای باید تغییر کند». براساس همین منطق آمریکایی، ترامپ از تایید پایبندی ایران به توافق هسته ای سر باز زده و خواستار بازرسی از اماکن نظامی ایران شده است.
اگر این فشارها را کنار این جمله آمانو بگذاریم که در مارس 2017 در دیدار ترامپ گفته بود: «اگر آمریکا پول ندهد، بازرسیها از ایران با مشکل روبه رو میشود»، نتیجه منطقی این است که به شدت باید مراقب سیاسی شدن رفتار آژانس در قبال ایران بود. این نهاد در 12 سال فشارهسته ای به ایران سابقه خوبی ندارد اما در دو سالی که برجام اجرا می شود با تدوین دقیقی که در برجام انجام شده، آژانس صرفا به یک ناظر فنی تبدیل شده بود که باید گزارش های فنی و کمی از اجرای برجام بدهد و نه کیفی.
رویکردی که سابقه آژانس و به خصوص رویکرد آمانو ثابت کرده، با فشار آمریکا به طور حتم سیاست زده می شود و ظرفیت آن را دارد که مجدد به اهرمی برای فشار به ایران تبدیل شود.
در این شرایط پیامی که آمانو امروز در مذاکرات خود با مقامات ارشد کشورمان دریافت خواهد کرد مهم است. این پیام باید یک پیام صریح، مبتنی بر منافع ملی و امنیت کشور بدون ذره ای واهمه از تهدیدها باشد.
به نحوی که برای آژانس مشخص شود ایران به هیچ وجه در حوزه بازرسی از مراکز نظامی که مستقیما به امنیت کشور مربوط است حاضر به ذره ای عقب نشینی نیست و آژانس نباید به دنبال زمینه چینی برای دست و پا کردن یک پارچین دیگر باشد.
جریان خاص و صداهای مدرن
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا اواخر هفته گذشته در سفر به هند گفته است؛ "واشنگتن تلاش می کند با حمایت از جریانها و تفکرات خاص در داخل ایران به تغییر نظام جمهوری اسلامی کمک کند. " وی همچنین گفته است؛ "آمریکا به دنبال تغییر نظام ایران از طریق حمایت از صداهای مدرن درون ایران است."
"جریانها" و "تفکرات خاص" را چه کسانی در ایران تشکیل می دهند؟ "صداهای مدرن درون ایران" کجا شنیده شده که امید آمریکا را برانگیخته است؟ آمریکاییها نزدیک به 40 سال است "هزینه" جریانها و تفکرات خاص و صداهای مدرن درون ایران را می دهند اما "درآمدی" جز تحکیم قدرت مردم در ایران و اقتدار جمهوری اسلامی در منطقه و جهان عاید آنها نمی شود!
همزمان با تیلرسون، ترزا می نخست وزیر انگلیس به مناسبتی گفته است؛ "بهاییها بخش مهمی از جامعه انگلیس به شمار می روند، تعالیم بهاءالله را نمی توان دست کم گرفت. " یکی از صداهای مدرن که در ایران به گوش تیلرسون می رسد همین صدای "بهائیت" بوده که پای ثابت آشوب و فتنه علیه ملت ایران است. این صدا در کنار صدای منافقین، مارکسیستها، لیبرالها و ... یک صدای ثابت و ناهنجار در کنار صدای رسای ملت برای حفظ استقلال ایران و عزت و کرامت دولت جمهوری اسلامی است. آمریکاییها از این صدا ها سمفونی براندازی نظام را میشنوند.
آمریکاییها و انگلیسی ها با کمک سرویسهای موساد در تهران یک جمعی از اراذل و اوباش سیاسی و فرهنگی را جمع کردهاند و فکر می کنند با کمک آنها یک انقلاب را که ریشه در تاریخ کربلا وعاشورا دارد، میتوانند سرنگون کنند. هر از چندی یک لایه از آنها کوچ می کنند به لندن، پاریس، واشنگتن و برخی از آنها هم راهی حیفا می شوند و ادا و اطوار و صداهای خود را از "بی بی سی"، رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل درمیآورند.
"ترزا می" و "تیلرسون" اینقدر عقل ندارند بنشینند هزینه و فایده کنند و بپرسند حمایت یک جمع از اوباش که خودشان نام "جریانها"، "تفکرات خاص" و "صداهای مدرن" گذاشته اند چقدر توانسته آنها را در سرنگونی جمهوری اسلامی یاری دهد؟!
یک تست ساده از این جماعت نشان می دهد آنها دماغ خود را نمی توانند بالا بکشند تا چه رسد به اینکه سلطه یک ابرقدرت یا غرب را بتوانند در ایران تضمین کنند. لذا کاری از دست آنها ساخته نخواهد بود.
مشتی شهوت پرست، مقام پرست، جاه طلب، بنده پول و ثروت کجا می آیند هزینه مقابله با یک انقلاب را بپردازند؟ اینها باید از دریایی از خون بگذرند تا بتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند.
اکنون میلیونها جوان ایرانی نسل چهارم انقلاب مثل شهید محسن حججی "سر" خود را به علامت وفاداری به نظام به دست گرفتهاند همانند سالار شهیدان ویاران امام حسین (ع) با رگهای بریده از دین، شرف و عزت اسلام دفاع می کنند. این اقیانوس خروشان انسانی که غرق در اخلاص و سلحشوری هستند با یک "ترامپ و ترومپ" و شامورتی بازی سیاسی و تهدید نظامی در واشنگتن آرام نمی گیرند و از میدان به در نمی روند.
این صداهایی که "ترامپ" از خودش در واشنگتن درمیآورد و چون میمون در یک سیرک سیاسی پشتک وارو میزند و جای دوست و دشمن آمریکا را نشان می دهد، قبلا هم از روسای جمهور اسبق آمریکا در می آمد. یک نفر در اندیشکده سیاسی در واشنگتن نیست بگوید فایده این صداها تاکنون چه بوده است و چرا نتوانستهاند چند نفر تماشاچی برای این سیرک مسخره جمع کنند؟
به زودی غرب به ویژه آمریکا باید مجلس ختمی برگزار کنند و از لیبرالیسم و سکولاریسم و مدرنیسم که دو سه قرن است بشر را سرکار گذاشته به عنوان اموات فکری یاد کنند.
اگر فیلسوفان غربی امروز در برابر اسلام زانو زده و قدم به قدم در برابر تئوریهای نورانی و راهگشای اسلام عقب می نشینند، حرفی در حوزه اندیشه ندارند لذا نظامیان آن نباید جهان اسلام را به خاک وخون بکشند.
متفکران غربی باید بدانند با رفتار دولتهای غربی که مبنی بر نقض حقوق بشر و نفی عقلانیت است آخرین میخها را بر تابوت لیبرالیسم و سکولاریسم میکوبند. عقل مدرن پاسخگوی نیازهای فکری آنها نیست.
عقل مبتنی بر وحی و آموزههای انبیاء به ویژه پیامبر اکرم (ص) و فرهنگ اهل بیت (ع) پاسخگوی نیاز امروز بشر است. امروز رمز و راز گسترش اسلام و محبوبیت پیامبر اعظم (ص) در همین حقیقت نهفته است.
غرب نمی تواند جلوی رشد روزافزون اسلام را با تهدید نظامی ملت ها و دولتها و تطمیع نخبگان تحت پوشش حمایت از "تفکرات خاص" یا "صداهای مدرن" بگیرد.
اسلام صدها سال پیش قدرت خود را در به خاک مذلت افکندن ابرقدرتها پس از بعثت نبی اکرم (ص) نشان داده است.
امروز وارثان انبیاء و اولیای الهی بخصوص پیروان محمد رسول الله (ص) این توانایی را دارند که پوزه ابرقدرتهای زمان خود را به خاک بمالند.
پنتاگون اگر هزار سال هم تلاش کند نمی تواند یک سرباز مثل شهید حججی و یک ژنرال مثل قاسم سلیمانی تربیت کند.
رکس تیلرسون مگر درخواب، سرنگونی جمهوری اسلامی را ببیند اما انقلابیون ایران در عالم واقعیت افول و سرنگونی تفکر الحاد، کفر و شرک را در شرق و غرب عالم دیده و تجربه کردهاند.
به همین دلیل ملت ما همصدا با بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی (ره) این شعار را حفظ کرده است؛ "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی"، "مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل". این ها شعار نیست، یک راهبرد الهی است. تیلرسون نمی تواند این راهبرد را تخطئه کند، چرا که "مرگ بر شوروی" آن تحقق یافت، لذا مرگ بر آمریکای آن هم به زودی تحقق خواهد یافت.
در پایان بد نیست یک هشدار به مسئولان به ویژه دولت داده شود و آن اینکه مردم مراقب انقلاب و مواظب این جریانها و صداها هستند و به موقع جواب آنها را خواهند داد. آیا دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی آنها را رصد می کنند، آنها همین آمادگی را دارند؟
نکته دیگر آنکه برخی از این صداها و جریانها واقعا اگر سَر و سرّی با آمریکا ندارند بیایند موضع بگیرند واز استکبار جهانی تبری بجویند، اگر امروز این کار را نکنند فردا خیلی دیر است.
مطبوعات و ضرورت استراتژی جدید
سیدرضا صالحی امیری وزیر سابق فرهنگ و ارشاد در ایران نوشت:
امروزه رسانهها بخصوص رسانههای مجازی، زیربنای ساختار ارتباطی و اطلاعاتی
و از اصلیترین ابزارهای نوین در اختیار دولتها، نخبگان و جوامع محسوب
میشوند و بهعنوان یک قدرت نرم بیشترین تأثیرگذاری را در افکارسازی،
اقناع واجماعسازی و هماهنگسازی بر عهده دارند؛ به طوری که میان رسانهها
و توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رابطهای وثیق وجود دارد.
رسانهها در عصر حاضر عرصههای اجتماعی اعم از اقتصاد، سیاست، دیپلماسی،
امنیت، اخلاق، فرهنگ، آموزش در سطوح مختلف و... را تحت تأثیر خود قرار
دادهاند.
از منظر تولید اقتدار، رسانه میتواند موجب افزایش قدرت ملی یا عامل افول آن باشد. از سوی دیگر، رسانهها علاوه بر افزایش اقتدار دولتها، عامل توانمند شدن شهروندان نیز هستند؛ چراکه دسترسی آزاد شهروندان به اطلاعات میتواند به شفافسازی، نظارتپذیری، نقادی و رصد عملکرد دولتها و در نتیجه قضاوت مستمر بینجامد.
بر اساس یک نظرسنجی میدانی، دریافت اطلاعات از سوی مردم عمدتاً از چهار
مجرای رسانههای مجازی، ماهواره، صداوسیما و رسانههای مکتوب به دست
میآید. به بیان دیگر این چهار کانون، مؤثرترین حوزههای اثربخش در فضای
افکار عمومی هستند. در این میان به رسمیت شناختن تنوع در فضای رسانهای
میتواند در بالا بردن سطح آگاهی مردم نسبت به عملکرد و سیاستهای جاری
یاری رساند. تردیدی نیست که سیاست محدودسازی یا برخورد سختافزاری با حوزه
رسانه، تعارض بیشتر را در پی خواهد داشت.
با وجود تنوع گسترده شبکههای مجازی، رسانههای مکتوب برای تداوم حیات، نیازمند تدوین استراتژی نوین رسانهای از رهگذر مدیریت استراتژیک رسانه با اهداف میانمدت و بلندمدت هستند. رسانههای مکتوب در گام نخست باید با بازنگری در اهداف، برنامهها و سیاستهای خود از نظام خبری به نظام تحلیلی- گفتمانی اثربخش مهاجرت کنند.
تخصصی شدن رسانههای مکتوب و پرهیز از رویکرد کشکولی نکته دیگری است که باید مورد بازنگری قرار گیرد. رسانههای مکتوب میتوانند با نوسازی، بازسازی و ساختارسازی جدید، تغییرات فرهنگی- اجتماعی جامعه ایران را رصد کرده و بر اساس آن تولید و بازتولید نمایند.
رسانههای مکتوب نیک میدانند که در عرصه اقتدار فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و انقلاب ارتباطی و دیجیتالی، با چالشهای جدیدی مواجه شدهاند. ظهور رسانههای جدید، بههمراه تحولات به وجود آمده در فضای سایبر، اصول، مبانی و مفروضات گذشته را به چالش کشیده است. بنابراین تداوم روند گذشته، ناممکن و خلق ایدههای جدید یک ضرورت انکارناپذیر است. به بیان دقیقتر، رسانههای مکتوب با کارکردهای گذشته در حال احتضار و نیازمند زایشی جدید هستند و تدوین استراتژی جدید در این حوزه یک اولویت اساسی است.
نسبت بین رسانه و دولت و قدرت و چالشهای موجود در این حوزه نیز از مسائل
اساسی است. استقلال رسانهها در سطح ملی به افزایش اعتبار و سرمایه اجتماعی
آنان منجر خواهد شد.
سوء استفاده احمدینژاد از فضای خالی سیاست
احمد غلامی سردبیر شرق در سرمقاله این روزنامه نوشت:
بیاعتبارترین جریان سیاسی کشور، حلقه احمدینژاد، مشایی و بقایی، اینروزها بسیار فعالاند. آنان تلاش میکنند تا فضای سیاست داخلی را که به واسطه برجستهشدن مسائل منطقهای- جهانی تهی شده است، به دست گیرند.
از آثار منفی مقابله رئیسجمهور آمریکا با توافق هستهای، تعطیلی سیاست داخلی و اخلال در روند اصلاحات است که ضلعی از آن دولت و ضلع دیگرش اصلاحطلباناند. بیشک مواجهه ترامپ با توافق هستهای که دستاورد مهم دولت روحانی است، خواسته یا ناخواسته روحانی را رودرروی رئیسجمهور آمریکا قرار داده است. شاید بتوان گفت مواضع ترامپ، مواضع اکثر سیاستمداران آمریکا نیست و اتحاد و اتفاق نظری دراینباره بین آنان وجود ندارد.
هرچه دولت روحانی بیش از پیش به مصاف دولت آمریکا میرود، ناگزیر است در سیاست داخلی به اقتضای شرایط جهانی و منطقهای، عقبنشینی کند و بهتبع آن اصلاحطلبان نیز به حاشیه میروند. طبیعی است در این روند اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کند شده و تصمیمگیری در سیاست خارجی و مواجهه با مسائل منطقهای و جهانی و خطرات آن، در اولویت کار دولت قرار خواهد گرفت.
در این رودررویی، فضایی خالی از سیاست به وجود میآید که رقبای دولت روحانی را وسوسه میکند تا از این فضا بهترین بهره را ببرند و به خلق سیاست بپردازند؛ سیاستی هرچند پوپولیستی و مبتذل.
حضور بقایی با زنبیلی در دست در روز دادگاه و اعتراض خلاف واقع احمدینژاد درباره گذاشتن شرط برای پرداخت قیمت سهام عدالت از سوی مردم، نمونه بارز نمایش این سیاستهای پوپولیستی است که منجر به پُرشدن فضای سیاست خواهد شد؛ کاری که اصلاحطلبان بهعنوان «روشنفکران دینی» در قبل و بعد از دومخرداد ٧٦ انجام دادند.
آنان در فضای تهیشده از روشنفکران مستقل و به حاشیه راندهشده، با خلق سیاست قدرت را به دست گرفتند.
اینک بقایی زنبیل بهدست در کنار هجو مطالبات مردمی و مباحث حقوقی، به این شبهه دامن میزند که حلقه احمدینژاد از مصونیت سیاسی و قضائی برخوردار است و این تلقی ناخواسته در اذهان مردم به اقتدار این حلقه میانجامد. ا
ز این منظر، کار بقایی کار هوشمندانهای است که در صورت تداوم به ارتقای جایگاه سیاسی حلقه احمدینژاد و یارانش میانجامد و دیری نمیگذرد که این ضربالمثل درباره آنان مصداق عینی پیدا میکند: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است».
در همین زمینه، نامه احمدینژاد و دفاعش از بقایی که در ٩ بند خلاصه شده، بیش از آنکه دفاع از یار غار باشد، حمله به نهادهای حقوقی است. احمدینژاد میداند با شرایط جدید منطقهای و جهانی، دست او برای مغالطه و معامله بازتر است؛ کاری که اگر صورت نگیرد فردایی برایش وجود نخواهد داشت. اینروزها بهترین شرایط برای او است تا نگذارد باد فراموشی، او را از یادها ببرد. بیدلیل نیست که احمدینژاد سعی میکند از هر بهانهای برای حضور مکررش در رسانهها و اذهان عموم استفاده کند. دولت روحانی و اصلاحطلبان به دلیل جایگاه پوزیسیون خود، چارهای جز تبعیت از عقل ندارند.
هر کار نابخردانهای به ضرر آنان و اصلاحات خواهد شد. دولت روحانی با دو راه متفاوت روبهرو است؛ هم باید مسائل جهانی را در اولویت قرار دهد و هم سیاست داخلی را رها نکند. در خمودگی و سرخوردگی مردم از سیاست داخلی، آینده دولت و اصلاحات از دست میرود و ازاینرو دولت روحانی ناگزیر است سیاست خارجی را به سیاست داخلی گره بزند و اهمیت آن را برای مردم تبیین کند.
در این مسیر است که مردم تصویری روشن از آینده به دست خواهند آورد. یکی از وظایف مهم دولت روحانی، برخورد واقعبینانه با دشمنان جهانی و منطقهای است. درشتنمایی بیش از حد و کوچکانگاری شعارگونه و عامدانه به ضرر دولت روحانی و اصلاحطلبان است. آنچه آینده اصلاحات را تضمین میکند، جلب مشارکت مردم برای حل بحرانهای جهانی و منطقهای است. اگر این کار به هر دلیل دور از دسترس باشد، حداقل باید تصویری روشن از شرایط ایران در مواجهه با قدرتهای بزرگ ارائه داد.
الگوی دولت جنگ نشانگر آن است که هرقدر مردم صادقانه برای حل مسائل فراخوانده شوند، نتیجه بهدستآمده از مقبولیت و مشروعیت بیشتری برخوردار است. تاریخ گواهی میدهد که قراردادهای تاریخی نافرجام و پرهزینه داخلی و خارجی، در غیاب مردم و در پس پرده به امضا رسیده است.
امید عبث نبندیم
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
اقتصاد مبتنی بر ساخت درونی کشور، مهمترین راه برون رفت از چالشهای اساسی و به ویژه فشارهای خردکننده دشمنان انقلاب اسلامی است.
رهبر معظم انقلاب، هفته گذشته در تاکیدهای مکرر خود به دولتمردان بر موضوع اقتصاد امن و فاصله گرفتن جدی از وابستگیهای نفتی، اشارات مهم و راه گشایی داشتند و تصریح کردند تا وقتی اقتصاد کشور از نفت فاصله نگیرد، بنیان صحیح و امنی بهوجود نخواهد آمد.
در صحنه اقتصادی کشور اما با وجود اقدامات و فعالیتهایی که در گزارشهای رسمی گفته و شنیده میشوند، متاسفانه متناسب با شرایط بحرانی اقتصاد و تحرکات دشمن برای زمینگیر کردن جمهوری اسلامی، علی الظاهر دولت استراتژی یا طرح فوق العاده ای برای مقابله و مهار چنین شرایطی ندارد و دولتمردان همچنان به راه گشاییهای برجامی البته این بار به مدد اروپاییهای گوش به فرمان آمریکا دلخوش داشته و دارند.
به موازات همین نگرانیها، گزارشهای جسته و گریخته از ناهماهنگیها و اختلافات تیم اقتصادی دولت نیز به گوش میرسد که میتواند مکمل ضربات دشمن خارجی بر پیکراقتصاد کشور باشد.
برای برون رفت از این شرایط نگران کننده، راهی نیست جز قطع امید کامل از کشورهایی که بارها بی اعتمادی به آنها آزموده شده و از طرف دیگر فراخوان همه اقتصادانان و تولیدکنندگان کشور به طراحی مسیری که کشور را از تلاطمهای گاه و بیگاه برهاند و بنای یک اقتصاد امن و مبتنی بر نیرو و توان داخلی بنیان نهد.