صداقت و تعادل نه کاری است خرد که دکتر یزدی بیمانند بود. ولی به قدر این قلم باید نگاشت. نخستینبار نام دکتر ابراهیم یزدی را در پی حوادث اول بهمن ١٣٤٠ دانشگاه تهران شنیدم. در آن روز کماندوهای ارتش شاه با فرماندهی دو معدوم پس از انقلاب خسروداد و رحیمی، در پردیس دانشگاه تهران مرتکب جنایات بسیار شدند. دانشجویان کتکخورده دانشکده، برخی که من را با آنها ترددی بود، از جمله مهندس حسن عبودیت، لطفالله میثمی و مرحوم عبدالعلی مصحف که از اصفهان با يكديگر آشنا بودیم، بازی را به گردن طیفی از جبهه ملی با رهبری دکتر شاپور بختیار و دکتر خُنحی میانداختند. میگفتند بختیار در همرنگی با پسرعمویش تیمور بختیار، رئیس برکنارشده ساواک علیه امینی برآمدهاند و کتکش را دانشجویان خوردهاند. به این شکل بود که در ورطه روندهای سیاسی موجود در دانشگاه تهران درافتادم که ١٨ساله خام پرشوری بودم و این اطلاعات و تحلیلها را به همگنان منتقل میکردم.
دیگر فعال سیاسی آشنا دکتر سیداحمد سلامتیان بود که پیرامون بقایای جبهه ملی میگردید و همیشه تحلیل متفاوت ارائه میکرد. در پی حوادث یکم بهمن ١٣٤٠ دانشگاه تا فروردین ١٣٤١ تعطیل بود و همه وقت بیکارشدگان صرف مباحثه، مطالعه و سرککشیدن به اینجا و آنجا میشد. در این اوان یک پلیکپی دست به دست میشد که میگفتند از سوی شاخه نهضت آزادی، تازهتأسیسشده، در آمریکا آمده است. اینان میگفتند نویسنده این تحلیل شخصی به نام دکتر ابراهیم یزدی است که از فعالان دانشجویی دانشگاه تهران در روزگار نهضت ملیشدن نفت بوده است. گویا مرکز پخش این پلیکپی یاران مسجد هدایت در خیابان شاهآباد تهران بودند. واقع اینکه این تحلیل خیلی به دلم نشست. آقای لطفالله میثمی میگفت نویسنده این تحلیل مورد وثوق آقای طالقانی (آیتالله سیدمحمود) است و اعتدال در این تحلیل با مشی معتدل آقای طالقانی میخواند و نشاندهنده ارتباط این گروه در آمریکا با آقای طالقانی است.
تا آنجا که حافظهام یاری میکند (پس از ٥٦ سال) این تحلیل بر آن بود که دستگاه شاه همه را بازی داده و به دستور خود او این همه تخریب، ضرب، شتم، قتل و جنایت در دانشگاه تهران وقوع یافته است. میگفتند دانشجویان آلت اجرائی و سیاستمداران گولخورده از توطئه شخص شاه شدهاند! میگفتند؛ شاه یکجا نیروهای مخالف و رئیس ساواک را مات کرده و گناه را به گردن دکتر امینی انداخته است و هدفش جایگزینی امینی با اسدالله علم است. در سال ١٣٤١ دیدیم که امینی رفت و علم آمد و قتل و ضرب در سال ١٣٤٢ ابعاد جدید یافت که در حوالی عاشورا/ پانزدهم خرداد به اوج رسید. پس از آنکه در سال ١٣٤١ به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم و دوران پرتلاطم دانشجویی طی و به دوره سربازی وظیفه ختم شد، برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم که از جمله در این کار آقای مهندس لطفالله میثمی که پس از خدمت افسری وظیفه در یک شرکت نفتی کار میکرد، خیلی مرا برای ادامه تحصیل در آمریکا تشویق كرد.
ایشان هنگام خداحافظي (شهریور ١٣٤٧) گفتند چند ماه دیگر به آمریکا میآیند و یک شماره تلفن در آنجا را به من دادند و قرار شد در دیماه با ایشان تماس بگیرم. در آن تماس نام آقای عباس جباری را که در دانشگاه پنسیلوانیا دکترای مهندسی میخواند دادند و گفتند او در انجمن اسلامی فعال است. من هم در فرصتی نزد ایشان رفتم که چون متأهل بود، به شام خوبی هم در منزلش این ابنالسبیل را اطعام کرد. ایشان از فعالیتهاي حوزههای اسلامی دانشجویی خبرم کرد و گفت مسئول همه اینها آقای دکتر ابراهیم یزدی استاد و محقق بیولوژی سلولی در تگزاس است و تلفن تماس ایشان را به من داد. مدتی طول کشید تا در پاییز ١٩٦٩ به دانشگاه ایالتی اوهایو شعبه اکرن، رفتم و از آنجا به منزل دکتر یزدی تلفن زدم که همسر محترم ایشان پاسخگو بودند و من از سابقه و چگونگی یافتن تلفن ایشان گفتم و سرکار خانم بسیار بانزاکت مرا پاسخ دادند و ساعت مناسب برای تماس با دکتر یزدی را اطلاع دادند.
هنگام نخستین صحبت تلفنی با دکتر یزدی مهربانی او در اوج بود و ایشان شماره یک دانشجوی ایرانی- کویتی که در دانشگاه ما دکترای همان رشته مرحوم دکتر یزدی را میخواند، دادند و گفتند اینان با دیگر بچهمسلمانها نماز جمعه برپا میدارند و شما هم با ایشان همراه شو. زان پس گهگاه به دکتر زنگ میزدم و در هر مرحله رهنمود زندگی میخواستم و میگرفتم. در همین اوان در تماسی ایشان گفتند در سپتامبر (١٩٧٠) انجمنهای دانشجویان مسلمان در ویسکانسین گرد هم میآیند و شما هم با اصحاب نماز جماعت دانشگاهتان شرکت کنید. ما هم چند نفر شدیم که در همایش شرکت کنیم. با اتوبوس شرکت گری هاند از اکرن راهی شدیم و چند اتوبوس هم عوض کردیم تا به محل همایش رسیدیم. این محل مجموعهای بود با سالنهای متعدد، فضای گسترده، خوابگاهها و کاملا مجهز برای خمیس و گردش و به یک گروه از کلیساهای پروتستان و در نزدیکی شهر Green Bay متعلق بود.
لدی الورود به مجموعه، مرحومان دکترها ابراهیم یزدی و مظفر پرتو ماه در استقبال ما بودند که این نخستین دیدارم با این بزرگمرد بود. در این همایش معدودی ایرانی حضور داشتند و چند صد نفر اتباع هند و پاکستان، آسیای جنوب شرقی، سیاهان آمریکایی تازهمسلمانشده و عربها، اکثریت مطلق بودند و بیشتر هم اهل تسنن بودند، بااینحال در طول همایش نمازهای جماعت به امامت دکتر یزدی برگزار میشد. در این اجلاس با دهها بزرگمرد چون شهید چمران، پروفسور خورشید احمد، استاد سیدحسین شهرستانی و دکتر احمد توتونچی آشنا شدم که همیشه این برادران ذیقیمت را ثمره نفس پاک دکتر یزدی میدانم و یادشان را گرامی میدارم. در این همایش تعدادی دانشگاهی و دانشجو هم از اروپا آمده بودند كه به غنای حضور ایرانیان میافزود. از آن پس در ٤٧ سال گذشته، تا اواسط سال ١٣٩٥، ارتباط با ایشان کم و بیش برقرار بود. به یاد نمیآورم در این سالها همت بر جذب عضو برای نهضت آزادی داشته باشند ولی همیشه بر تشکلهای اسلامی و بهویژه برای جوانان و دانشجویان پای میفشردند.
پس از نخستین همایش ویسکانسن بار دیگر در سپتامبر سال بعد نیز انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا و کانادا در آنجا گرد آمدند که بسی باشکوهتر از دور یکم بود و باز هم دکتر یزدی هدايت را برعهده داشت. یکی از دستاوردهای این همایش ایجاد رسمی «گروه فارسیزبان» در داخل Muslim Student Association بود. هنگام اعلام وجود این گروه همه غیرایرانیان هم از آن استقبال کردند. از سال ١٩٧١ تا ١٩٧٤ دیگر با ایشان دیدار نداشتم؛ چون کار دوره دکترا برایم بسیار فشرده بود. در این دوره تعداد دانشجویان ایرانی در آمریکا بهشدت افزایش یافت و مایه رونق کمّی و کیفی انجمن اسلامی ایرانیان در دانشگاههای آمریکایی میشد. این انجمنها در دهه ٧٠ میلادی، با هدايت دکتر یزدی هر روز در مقابل تفکرهای چپ، التقاطی و غیراسلامی قویتر میشدند و برعکس دهه ١٩٦٠ میدان را از آنها میربودند.
به نظر من بزرگترین خدمت مرحوم دکتر یزدی همین کادرسازی عظیم بود که نهایتا نقشی شایسته در براندازی رژیم خودکامه و دیکتاتوری فاسد شاه داشت و مکتب او صدها خدمتگزار شایسته و عالم به ایران، دنیای اسلامی و جمهوری اسلامی ایران تقدیم کرد. از سال ١٩٧٤ به دانشگاه واشنگتن در شهر سینت لوئیس ایالت میسوری پیوستم که کار تهیه رساله و شغل تحقیقاتی بیش از تماموقت فرصت میطلبید؛ ولی در هر مرحله از مرحوم دکتر یزدی تلفنی رهنمودهای ارزنده میگرفتم و در اولین تلفن ایشان مژده دادند که آقای جمشید حقگو، آشنای سالهای دور در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، نیز در همین شهر هستند و به دکترای اقتصاد در دانشگاه سینت لوئیس مشغول بود ولی با طولانیشدن دوره، ویزایش سرآمده بود.
با دکتر رایزنی کردیم که راهنمایی كرد از مسلمانان شهر و اطراف آن گواهی تهیه کنیم و امامجماعتبودن ایشان را تصدیق کنم. این شیوه مفید افتاد و ویزای اقامت حقگو تمدید شد. دکتر حقگو در سال ١٣٥٨ مدتی استاندار ارومیه بود و سپس به معاونت اقتصادی و بینالمللی وزارت امور خارجه منصوب شد. پس از طی کار در دانشگاه واشنگتن شغل مدیریت برنامههای انرژی در «مؤسسه تحقیقات علمی کویت» پیدا کردم که در رایزنی با دکتر یزدی من را به پذیرش آن بسيار تشویق کردند.
به هنگام سفر به کویت و در تلفن خداحافظی ایشان چند شماره تلفن در کویت را به من دادند که ازجمله تلفن منزل مرحوم آیتالله سیدعباس مهری، نماینده حضرت امام خمینی (ره) در کویت، بود. در سال ١٣٥٦ روابط ايران و عراق دستخوش وقایع مرتبط با فوت مرحوم سیدمصطفی خمینی و قیام در شهرهای ایران شد؛ تا اینکه در نوروز ١٣٥٧ با جناب دکتر یزدی و برخی دوستان در منطقهاي در دمشق قرار دیدار گذاشتیم. در این دیدار دکتر یزدی دائم میگفت کار شاه تمام است و زندگی را بر اساس اين برنامهریزی کنیم. در اواخر تابستان ١٣٧٨ مرحوم دکتر یزدی تماس گرفتند و گفتند کپیهای گذرنامه ایشان نزد فرزند آیتالله مُهری است و قصد سفر به کویت دارند و نیاز به ویزا دارند و پیشنهاد کردند كه این ویزا به دعوت دانشگاه کویت باشد. بلافاصله بهعنوان استاد دعوتکننده مدارک ایشان را تکمیل کردم و ویزای ایشان آماده شد که اکنون به یاد ندارم در کدام سفارت کویت این ویزا در گذرنامهاش درج شد.
این همان ویزایی بود که ایشان به هنگام عزیمت امام خمینی به کویت از آن استفاده کرد و منجر به ابطال ویزای کل گروه در مرز عبدلی (بین عراق و کویت) شد. ایشان و هیئت همراه به مرز کویت آمدند و آن داستان تاریخی شد که به عزیمت حضرت امام (ره) به پاریس انجامید. از آن روز به بعد دکتر یزدی به دنیای دیپلماتیک پرتاب شد و پرتو آن هم من را گرفت. داستانهای دوره انقلاب از قول ایشان و من در جاهای دیگر درج شده که در یک مأموریت فعال ١٠ساله دیپلماتیک بهعنوان نخستین سفیر جمهوری اسلامی در کویت و مأموریت به کشورهای دیگر و دو بار در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مندرج است. در پی این مجمل خوانندگان را به آن مراجع که اغلب چاپ شدهاند، ارجاع میدهم. دکتر ابراهیم یزدی همیشه آزادیخواه بود، همیشه دموکرات بود، مسلمانی خالص و جدی بود. در کردار اهل افراط نبود، به تشکل، تحزب و سیاستورزی متعادل همیشه اهتمام داشت.
عاش صادقا و صدیقا و سعیدا و مات سعیدا
http://www.sharghdaily.ir/News/140041
ش.د9602714