تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۷  ، 
کد خبر : ۳۰۶۲۸۰
ميراث اوباما درباره تغيير فروپاشيده است

آمريكا روي موج تغيير ساختار حاكميتي

پایگاه بصیرت / دكتر سيدنعمت‌الله عبدالرحيم زنده

(روزنامه جوان – 1395/08/22 – شماره 4956 – صفحه 6)

اريك بوون يك امريكايي 53 ساله است كه در روز هشتم نوامبر رأي خود را به دونالد ترامپ داده بود. او قبل از رأي‌گيري به روزنامه انگليسي اينديپندنت گفته بود كه اول مي‌خواسته رأي خود را به يك كانديداي مستقل بدهد، اما بعد از مشاهده سخنراني ترامپ در تلويزيون نظر خود را تغيير داده و مي‌خواهد به او رأي بدهد. اين همان كاري است كه او هشت سال قبل و با رأي دادن به باراك اوباما انجام داده بود و حالا هم طرفدار كانديدايي است كه شعار تغيير مي‌دهد. شايد علاوه بر عوامل متعددي كه در پيروزي ترامپ بر هيلاري كلينتون تأثير داشتند، اين ميل به تغيير تعيين‌كننده‌ترين نقش را داشته؛ ميلي كه بوون از آن سخن مي‌گويد يا از زبان زوجي به نام توبي و وندي شاو شنيده مي‌شود كه به همين روزنامه گفتند: «خسته هستند از اينكه سياستمداران هميشه وعده تغيير همه چيز را به آنها بدهند. مردم از دروغ خسته شده‌اند.

چند سال است كه ما يك چنين سياستمداراني را داريم. اكنون وقت آن است كه كسي بيايد كه بتواند بايستد و كارهاي لازم را انجام بدهد.» نتيجه انتخابات رياست جمهوري امريكا در روز هشتم نوامبر و پيروزي ترامپ پاسخي به اين ميل است و از اين جهت، مي‌توان آن را در مقابل پيروزي اوباما در هشت سال قبل قرار داد كه با شعار تغيير رأي ميليون‌ها امريكايي را به دست آورد و حالا هم شعار تغيير نتيجه داده با اين فرق كه ميراث تغيير او را زير پا مي‌گذارد.

دو تغيير در آمريكا

پيروزي‌هاي اوباما و ترامپ در نوامبرهاي 2008 و 2016 دست‌كم در ظاهر امر بر محور شعار تغيير بوده است. اين ظاهر مشابه براي تغيير در امريكا توانست اميدهاي زيادي را در ميان امريكايي‌ها ايجاد كند تا به نفع اين دو رأي بدهند و رأي آنها هم باعث شد باز در ظاهر امر تغيير قابل توجهي در تاريخ سياسي امريكا اتفاق بيفتد؛ اوباما نخستين سياهپوستي است كه به كاخ سفيد راه يافت و ترامپ اولين تاجري است كه بدون داشتن كمترين سابقه و تجربه سياسي به مقام رياست جمهوري امريكا رسيده است. بنابر‌اين، ميل به تغيير در ساختار حاكميتي امريكا مهم‌ترين عامل در كمتر از يك دهه گذشته براي تعيين بالاترين مقام سياسي اين كشور بوده و به طور مسلم نشان مي‌دهد كه مردم امريكا ديگر از اين ساختار خسته شده و به دنبال يك خانه‌تكاني اساسي در آن هستند.

اين ميل نشان مي‌دهد كه طيف وسيعي از شهروندان امريكايي ديگر آن كساني نيستند كه در دهه‌هاي گذشته به اين ساختار و سياستمداران دست اندر كار اين ساختار اعتماد داشته و بر طبق روال معمول رأي خود را به نفع آنها به صندوق‌هاي رأي مي‌اندازند، بلكه كساني هستند كه با رأي خود همين ساختار و سياستمداران وابسته به آن را هدف گرفته‌اند و به بياني ديگر، رأي عدم اعتماد خود را به آنها مي‌دهند. اوباما مي‌توانست طي هشت سال از رياست جمهوري خود و با ايجاد يك تغيير اساسي در ساختار حاكميتي امريكا پاسخ مثبت و قانع‌كننده‌اي به اين ميل عمومي بدهد اما رأي شهروندان امريكايي به ترامپ نشان مي‌دهد، كه او در اين كار موفق نشده ‌و شهروندان امريكايي پاسخ مثبتي از او براي ميلشان براي تغيير در واشنگتن به عنوان قطب اصلي ساختار حاكميتي كشورشان دريافت نكرده‌اند. اين موضوع سواي هر تحليلي از دو دوره رياست جمهوري اوباما، به معناي فروپاشي ميراث اوباما است و بايد ديد كه او چه كرده كه نتوانسته ميراث خود براي ملت امريكا را تثبيت كند و در مقابل، ترامپ چگونه جريان ميل به تغيير را به نفع خود به حركت در آورد.

وابستگي به ساختار حاكميتي

هر چند رنگ پوست اوباما با بخش عمده سياستمداران و عوامل ساختار حاكميتي امريكا متفاوت است و او با راه يافتن به كاخ سفيد توانست عنوان اولين رئيس‌جمهور سياهپوست امريكا را به خود اختصاص بدهد، اما كارنامه هشت ساله رياست جمهوري او نشان از تفاوت و تغييري در نحوه حكومتداري او ندارد. او در اين كارنامه همانند ديگر رؤساي جمهور امريكا عمل كرده كه وظيفه اصلي خود را در خدمت به نظام كاپيتاليستي مي‌دانست. بايد توجه داشت كه وقتي او در ژانويه 2009 وارد كاخ سفيد شد، امريكا غرق بحران اقتصادي بود و ميليون‌ها امريكايي يا از كار بيكار شده بودند يا در آستانه از دست دادن كارشان بودند. او بايد كاري فوري براي نجات اقتصاد امريكا، احياي رشد اين اقتصاد و بازگرداندن امريكاييان به سر كارشان انجام مي‌داد.

اين كار به معناي اجراي يك بسته نجات اقتصادي بود كه لايحه آن را با بودجه حدود 800 ميليون دلار تنظيم كرد و به مجلس نمايندگان فرستاد و هم‌حزبي‌هاي او در مجلس هم با افزايشي قابل توجه، آن را با بودجه يك ميلياردي به تصويب رساندند. اين لايحه شروع كار جراحي اقتصاد امريكا به دست اوباما بود كه توانست به نتايج مثبتي هم برسد. خروج اقتصاد امريكا از ركود اقتصادي و رسيدن به رشد 5/2 درصدي در سال گذشته و پايين آمدن نرخ بيكاري از 10 درصد به كمي بيش از 4 درصد نتايج مثبت، مهم و قابل توجه جراحي اقتصاد امريكا به دست اوباما است، اما مسئله اصلي اينجا است كه همين حد از نتايج براي اقتصاد امريكا كافي بوده تا شهروندان امريكايي تغيير محسوسي در معيشت خود مشاهد كنند و علاوه بر اين، سمت و سوي جراحي اوباما به نفع چه بخشي از جامعه امريكا بوده است.

در پاسخ به مسئله نخست بايد گفت كه اين حد از نتايج مثبت به معناي بهبود معيشت عمومي در امريكا نيست. جزف استيگليتز، برنده نوبل اقتصاد 2001، يك‌سال بعد از نخستين بسته نجات اقتصادي اوباما اين نظر را داشت و پيش‌بيني مي‌كرد كه برنامه اقتصادي او براي اقتصاد امريكا كافي نيست. حالا و بعد از هفت سال معلوم شده كه نظر استيگليتز درست بوده و برنامه‌هاي اوباما نتوانسته رشد اقتصاد اين كشور را به حد 3 درصدي برساند تا تضميني براي پويايي اقتصاد امريكا باشد و هنوز هم ركودي مجدد آن را تهديد مي‌كند. اين وضعيت در حالي است كه دستمزد و درآمد بخش عظيمي از مردم امريكا طي سال‌هاي 2007 تا 2013 افزايش نداشته و با بيشتر شدن هزينه‌هاي درماني كاهش هم داشته تا آنجا كه حتي بيل كلينتون هم به اين موضوع اعتراف كرده و گفته كه درآمد بيش از نيمي از مردم امريكا با در نظر گرفتن نرخ تورم، كمتر از درآمد آنان در آخرين روزهاي رياست جمهوري‌اش در 15 سال قبل است.

در مورد مسئله دوم بايد گفت جراحي اقتصادي امريكا بيشتر براي نجات غول‌هاي اقتصادي امريكا مثل جنرال موتورز، فورد و كرايسلر طراحي شد تا آنجا كه جنرال موتورز ملقب به گاورنمنت موتورز، به معناي موتور دولت شد. در مقابل، اين طبقه متوسط به پايين و وضعيت معيشتي آنها بود كه در جراحي اقتصادي اوباما ناديده گرفته شد و بسته‌هاي اقتصادي او نه تنها معيشت آنها را بهبود نبخشيده بلكه تحقيقات مؤسسه پيو در سال جاري نشان مي‌دهد كه وضعيت اين بخش بزرگ از جامعه طي هشت سال از رياست جمهوري اوباما بدتر نيز شده و 8 درصد كاهش داشته است. در مجموع، كارنامه هشت سال اوباما حاكي از اين نكته مهم است كه او با شعار تغيير، رأي شهروندان امريكايي را به دست آورد، اما در عمل به ساختار حاكميتي و غول‌هاي اقتصادي آن خدمت كرد و آنها را از بحران اقتصادي نجات داد تا كاري براي بهبود وضعيت بخش عظيمي از جامعه امريكايي كرده باشد.

فرياد اعتراض

بايد پرسيد كه چرا فرياد اعتراض به ساختار حاكميت امريكا در جريان جنبش وال استريت در زمان رياست جمهوري اوباما اتفاق افتاد تا شكاف عظيم اقتصادي بين 99 درصد جامعه امريكا با يك درصد آن معلوم بشود. يك پاسخ اين است كه دولت اوباما در طرف يك درصد بود و جنبش وال استريت كه خيري از دولت او نديده بود به راه افتاد و اعتراض خود را فرياد زد. مؤسسه پيو ماه‌ها قبل از انتخابات هشتم نوامبر اين موضوع را مورد توجه قرار داد و هشدار داد كه شكاف عظيم طبقاتي محور اصلي انتخابات رياست جمهوري خواهد بود و آن را به عنوان «موضوع محوري در كارزار انتخاباتي رياست جمهوري 2016» ارزيابي كرده بود. با اين وجود، نه اوباما و نه هيلاري كلينتون به اين موضوع محوري توجه نكردند و در مقابل، ترامپ اين موضوع را محور تبليغات انتخاباتي خود كرد و با انگشت گذاشتن بر كارگران بيكار شده و افت معيشت طبقات متوسط و ضعيف امريكا توجه اين طبقات را به خود جلب كرد. هيلاري نه تنها به اين موضوع توجه نكرد بلكه در كارزار تبليغاتي به نحوي عمل كرد كه خود را نماينده ساختار حاكميتي امريكا معرفي كرد و اين طبقات را به طور كلي از خود نااميد كرد.

در نتيجه، هيلاري نتوانست رأي اين طبقات را به دست بياورد و رأي افرادي مثل اريك بوون و توبي و وندي شاو به سبد ترامپ ريخته شد. به عبارتي ديگر، هيلاري فرياد اعتراضي جنبش وال استريت و 99 درصدي را نشنيد كه خواستار تغيير در ساختار حاكميتي بودند، اما ترامپ هم اين شعار را شنيد و هم با شعارهاي تندي مثل اينكه «مرداب گنديده سياست در واشنگتن را خشك مي‌كند»، اميدهاي تازه‌اي را ايجاد كرد و پيروز رقابت شد. حالا مسئله اين است كه ترامپ با رفتن به كاخ سفيد چه مي‌كند و مثل اوباما باز به ساختار حاكميتي امريكا و نظام كاپيتاليستي آن خدمت مي‌كند يا به فكر 99 درصد جامعه امريكا خواهد بود كه خواستار توزيع عادلانه ثروت در جامعه هستند؛ هر چند چنين چيزي با پيشينه تاجر‌مسلكي او بعيد است و بايد انتظار تداوم فرياد اعتراض 99 درصد جامعه امريكا را بعد از اين هم داشت.

http://www.javanonline.ir/fa/news/822086

ش.د9505014

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات