تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۲  ، 
کد خبر : ۳۰۶۳۲۴
فريد مرجايي، تحليلگر مسائل آمريكا در گفت‌وگو با «اعتماد»:

ترامپ، نماد شورش بخش پايين عليه تشكيلات بالاي حزب است

مقدمه: انتخابات رياست‌جمهوري ايالات متحده امريكا وارد فصل پاياني خود شده است. حالا مردم امريكا بايد از ميان دو گزينه يعني دونالد ترامپ، نامزد جمهوريخواهان و هيلاري كلينتون، نامزد دموكرات‌ها يكي را انتخاب كنند. هيلاري كه هم حزب ساكن فعلي كاخ سفيد است احتمالا در بسياري از مسائل ادامه‌دهنده راه كنوني دولت فعلي خواهد بود. دونالد ترامپ، نماينده افراط‌گرايي و تغييري است كه قصد دارد شرايط حاكم را تغيير دهد و اكنون تبديل به پديده‌اي در انتخابات امريكا شده است؛ پديده‌اي كه در تاريخ انتخابات اين كشور تاكنون سابقه نداشته است. اما سوال اصلي اينجاست كه پديده‌اي مانند ترامپ چگونه به وجود آمد و چگونه توانست در ميان خيل نامزدهاي جمهوريخواه تبديل به پرچمدار حزب شود و به عنوان نامزد نهايي وارد رقابت با هيلاري كلينتون شود؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش‌ها گفت‌وگويي داشتيم با فريد مرجايي، تحليلگر مسائل امريكا كه ساكن اين كشور است تا دلايل اجتماعي و سياسي به وجود آمدن پديده ترامپ را مورد بررسي قرار دهيم.
پایگاه بصیرت / ميثم سليماني

(روزنامه اعتماد ـ 1395/05/18 ـ شماره 3594 ـ صفحه 10)

* آقاي ترامپ بدون هيچ گونه نماد جمهوريخواهي نامزد اين حزب شد و نشان داد هيچ گونه دلبستگي به هيچ كس از جمله روساي جمهور گذشته امريكا ندارد و حتي نسبت به دولت جرج بوش نيز انتقادات فراواني كرد، به نظر شما ترامپ كدام طيف از حزب جمهوريخواه را نمايندگي مي‌كند؟

** ائتلاف محافظه‌كاران در امريكا مدتي است كه شكل به‌خصوصي پيدا كرده است و در عين حال حزب جمهوريخواه كانون ابرسرمايه‌داران و يك درصد حاكم جامعه است، ولي هميشه اين‌طور نبود، در زمان رييس‌جمهور آيزنهاور، حزب جمهوريخواه حزب سكولار معتدلي بود كه تنها سعي داشت دولت را حداقلي نگه دارد و ماليات بر درآمد قشر بالا را نيز بكاهد. در چهار دهه اخير، ماهيت حزب كاملا عوض شده است و گفتمان فرهنگي متصلب و جزمي به حزب پيوسته است. در اين چهار دهه رهبران حزب جمهوريخواه وجهه فرهنگي راست افراطي را پر رنگ كرده اند، تا از اين طريق طبقه كارگر سفيدپوست- و نيمه نژادپرستان – را تحريك و به خود جلب كند. همواره طي ٤٠ سال گذشته، ائتلاف راست در تشكل حزب جمهوريخواه از نظر گفتمان فرهنگي خصمانه‌تر و راست‌تر شده است و در عين حال، حزب جمهوريخواه ابزار و آلت مناسبي براي ابرسرمايه‌داران شده است. استراتژي آن بود كه با تحريك و دامن‌زدن به مناقشات فرهنگي جامعه، آنها در انتخابات مختلف سياستمداران خود را سر كار بگذارند.

در اين مدت‌زمان، گفتمان و پيام كلي حزب جمهوريخواه به مردم اين بود كه حزب دموكرات و ليبرال‌ها با برنامه‌هاي دولتي رفاه منابع جامعه را در خدمت به سياهپوستان، زنان، فقرا و مهاجران تلف مي‌كنند. جمهوريخواهان به طبقه كارگر سفيدپوست و طبقه متوسط القا كرده‌اند كه حق آنها پايمال مي‌شود و با كمك يكسري گوينده‌هاي راست برنامه‌هاي راديويي سراسري، موج عصبانيت جمعي را شكل داده‌اند. در اين سه دهه، در بزنگاه هر انتخاباتي، اين عصبانيت ذخيره‌شده را براي تحريك اقشار پايين به راه مي‌انداخته‌اند. در صورتي كه هرگاه جمهوريخواهان به كرسي مي‌نشستند، سياست‌هاي بازرگاني، مالياتي و اقتصادي را دنبال مي‌كنند كه به نفع قشر ٥ درصد بالاي جامعه بوده است. براي سال‌ها، استراتژيست‌هاي حزب جمهوريخواه مي‌توانستند به اقشار مختلف القا كنند كه برنامه‌هاي اقتصادي آنان در حقيقت براي همه جامعه مفيد است. پس بدين‌گونه با ايجاد يك سپهر فرهنگي-رواني قراردادي نانوشته را بين دو قشر مستقر مي‌كردند. اين مناسبات فرهنگي- اقتصادي، يا قرارداد اجتماعي بين ميلياردرهاي جمهوريخواه و قشر كارگر سفيدپوست براي چندين دهه استمرار پيدا كرد، ولي اكنون حزب جمهوريخواه دچار بحران جديدي در اين مناسبات شده است. بدنه اتحاديه‌هاي كارگري مشاهده كرده‌اند كه هرگاه به سياستمداران جمهوريخواه راي مي‌دهند، آن سياستمداران در مصدر قدرت برنامه‌هاي حداقلي رفاه براي كارگران را چون تامين اجتماعي، بهداشت، بيمه دارو، پرداخت بيكاري و مواجب بازنشستگي تعديل مي‌كنند؛ به عبارت ديگر، فشار تامين كسر بودجه را بر گردن قشر پايين تحميل مي‌كنند و از طرف ديگر ماليات بر درآمد طبقه حاكم را مي‌كاهند. تاكنون طيفي در حزب جمهوريخواه نبود كه آقاي ترامپ بتواند آنها را نمايندگي كند. ولي اكنون وي نماد يك تحول جديد و يك شورش بخش پايين حزب عليه تشكيلات بالاي حزب است.

نارضايتي‌ها در طول اين سال‌ها جمع شده است و در يكسري موضوعات فرهنگي خود را نشان مي‌دهد. ترامپ مباحثي را وارد كمپين خود كرد كه كاملا مخالف پلتفرم تشكيلات رسمي حزب بود. زيرا تشكيلات رسمي چيز ديگري را بيان مي‌كرد. مردم نيز از سخنان متفاوت در مورد جلوگيري از خروج كارخانجات توليدي از كشور و بالا بردن تعرفه‌هاي واردات به وجد آمدند. هرچند برني سندرز به طرز عميق‌تر و منطقي‌تر از ديدگاه مترقي و نيمه چپ اين مباحث را مطرح مي‌كرد ولي كارگران سفيدپوست به حزب دموكرات كوچ نمي‌كنند و به دنبال راه‌حل در داخل خود حزب جمهوريخواه هستند. به عبارت ديگر، از آنجايي كه در فضاي ايدئولوژيك حاكم بر جامعه امريكا، خط مترقي، فرصتي براي ارايه برنامه ندارد، بنابر اين راست پوپوليست به طور بيمارگونه فرصت جوابگويي پيدا كرده است. از همين رو ترامپ دست روي مباحث حساس گذاشت كه دغدغه بخشي از جامعه امريكا بود. علاوه بر مباحث اقتصادي در زمينه سياست خارجي نيز انتقادهاي شديدي را عليه جرج بوش در خصوص جنگ افروزي او مطرح كرد كه چنين حركتي از فرد داخل حزب بسيار عجيب بود. از طرفي سعي كرد هيلاري كلينتون را جنگ طلب نشان دهد كه در سنا از حمله به عراق حمايت كرده بود و دولت امريكا را مجبور به ورود در جنگ ليبي كرد.

* يعني آقاي ترامپ را جزو هيچ يك از طيف‌هاي فكري نمي‌بينيد؟

** نه! هيچ طيفي در حزب جمهوريخواه نيست كه ترامپ از آن برخاسته باشد. در حقيقت وي نماينده حادثه‌اي است كه در شرف اتفاق است. ترامپ نماد جنگ داخلي و شورش بخش پايين حزب عليه تشكيلات بالاي حزب است. آقاي ديويد فروم (David Frum)، از حلقه نئوكان و يكي از نطق‌نويسان اوليه جرج بوش نخستين كسي بود كه مقاله مفصلي در مجله آتلانتيك (Atlantic) نوشت و مساله شورش و جنگ داخلي در حزب جمهوريخواه را در سطح عميقي باز كرد.

* پس از ريگان نومحافظه‌كاران وارد بدنه اصلي حزب شدند و يك عقبه فكري را با خود به همراه داشتند كه از بري گلدواتر اين موضوع آغاز شد و شاهد شكل كنوني نومحافظه‌كاران در امريكا هستيم. به نظر شما ترامپ مي‌تواند براي خودش تبديل به يك مكتب سياسي در حزب شود يا تنها در حد يك ژست سياسي به پايان مي‌رسد؟

** هر دو موضوع امكان‌پذير است. نومحافظه‌كاران (نئوكان‌ها) كه بسيار به سياست خارجي علاقه‌مند هستند و چندان به سياست داخلي اهميت نمي‌دهند. اما زماني كه در دهه ١٩٨٠ انتخاباتي كه بين ريگان و كارتر برگزار شد، با پيروزي ريگان نومحافظه‌كاران به عنوان يك شبكه از حزب دموكرات وارد حزب جمهوريخواه شدند؛ در آن زمان بود كه حزب جمهوريخواه تبديل به حزبي جنگ‌طلب شد و حزب را به سمت مرحله‌اي جديد سوق داد، ترامپ فاز جديدي را در حزب مطرح كرده است. حزب جمهوريخواه تا زمان آيزنهاور كاملا چهره‌اي معتدل داشت و تنها حرف آنها اين بود كه بايد نقش دولت در اقتصاد حداقلي باشد و برنامه توسعه اقتصادي روزولت را قبول نداشتند و ماليات بردرآمد قشر بالارا كم نگه دارند. آنها معتقد بودند كه اگر طبقات بالا وضع خوبي داشته باشند بقيه جامعه نيز از اين موضوع بهره‌مند مي‌شوند Trickle-down economics. هرچند وقت يك‌بار حزب به يك تحولي مي‌رسد كه ممكن است هيچ عقبه‌اي نداشته باشد و حزب جمهوريخواه از نظر فرهنگي تند و تحملي نسبت به ديگران ندارد و متاسفانه در حزب اين موضوع كاملا شكل گرفته است.

* ولي تمام اين افرادي كه مي‌فرماييد بدون عقبه نبودند و همه آنها فعاليت‌هاي حزبي داشتند و حتي فردي مانند نيكسون، معاون رييس‌جمهور بود و حتي با يك دوره شكست دوباره وارد كارزار انتخاباتي شد، آقاي ريگان نيز هرچند بازيگر بود اما پس از سال‌ها كار حزبي توانست پرچمدار حزب شود و سابقه خانواده بوش در امريكا نيز مشخص است. چگونه حزب جمهوريخواه مي‌تواند از اين افراد به آقاي ترامپي برسد كه هيچ گونه عقبه سياسي در كارنامه خود ندارد؟

** فكر، واژه و كلام تاثيرگذار در خلأ شكل نمي‌گيرند. بلكه در رابطه با پديده‌ها و تحولات اجتماعي شكل مي‌گيرند. اگر كسي در رابطه با آنها صحبت مي‌كند و بتواند حرف‌هاي خود را با وقايع تاريخي كه رخ مي‌دهد تنظيم كند به ناگاه صحبت‌هاي او نيز در جامعه مورد قبول واقع مي‌شود. مثلا حرف‌هايي درون حزب صورت مي‌گيرد كه گفتمان رسمي است ولي تا يك دوره‌اي كشش دارد و مي‌توانند ادامه حيات پيدا كنند ولي وقتي كه تغييرات ناگهاني در اقتصاد و مناسبات اجتماعي رخ دهد، تا مدتي گفتمان قديمي مي‌تواند مقاومت كند، اما به ناگاه يك فرد حرفي را مي‌زند كه شرايط تغيير مي‌كند.

در جامعه امريكا اتفاقاتي افتاده است كه گفتمان‌هاي سابق جواب ندهد. بنابراين هرچند حرف ترامپ در ميراث جمهوريخواه عقبه ندارد اما به ناگاه مورد قبول واقع مي‌شود. اكثر ١٦ نفري كه در رقابت‌هاي درون حزبي وارد شدند نمايندگان رسمي تشكيلات حزب بودند. ولي وقتي كه كارگران سفيدپوست ايالت به ايالت به ترامپ راي مي‌دهند بايد آن را رمزگشايي و تفسير كنيم. دليل آن هم اين است كه تشكيلات رسمي نمي‌توانسته به مناسبات اجتماعي پاسخگو باشد ولي ترامپ حرف جديدي را مطرح مي‌كند كه اين موضوع را پوشش مي‌دهد. اتفاقاتي كه در اين بين رخ داده اين است كه بخشي از جامعه امريكا فراصنعتي است، وقتي كه دوره صنعتي به پايان مي‌رسد، جابه‌جايي‌هاي اقتصادي صورت مي‌گيرد كه نارضايتي‌هاي فرهنگي را نيز به همراه دارد. به طور مثال در انتخابات رياست‌جمهوري سال ٢٠١٢ در آن دوره ميت رامني، نماينده رسمي تشكيلات حزب جمهوريخواه بود و بسياري از آنها با اعتماد به نفس كاذبي اين تصور را داشتند كه پيروز انتخابات هستند. اما پس از شكست ناراحت و متعجب شدند چرا كه به مناسبات اجتماعي توجه نكردند. سپس اينها گزارشي تهيه كردند معروف به گزارش كالبدشكافي Autopsy Reportكه چرا ما شكست خورديم؟ از نتايج آن تحقيق و گزارش متوجه شدند كه حزب جمهوريخواه كنوني شعارهاي قديمي خود را تكرار كرده و فقط همان مناسبات سنتي را به مردم ارايه مي‌دادند. اما حقيقت اين است كه در قرن ٢١ سيستم جمعيتي امريكا متفاوت شده است. هر انتخاباتي كه در امريكا مي‌گذرد، تركيب اجتماعي امريكا نيز همزمان تغيير مي‌كند. اگر اوباما توانست رييس‌جمهور امريكا شود تا حدودي به اين دليل بود كه تركيب جمعيت متفاوت شده و اين اتفاق نيز در انتخابات امسال در حال وقوع است. حزب جمهوريخواه به اين نتيجه رسيد كه امريكا از نظر جمعيتي در حال تغيير است. امريكايي‌هاي لاتين تبارها و مهاجران از جمله چيني‌ها و هندي‌ها در حال افزايش جمعيت هستند و ديدند اگر بخواهند پيروز شوند بايد درصد خيلي بالاي حاميان سفيدپوست جمهوريخواه خود را به پاي صندوق‌هاي راي بياورند تا پيروز شوند. درصورتي كه در آن دوران نسبت به اين قضيه بي‌تفاوت نشان مي‌دادند.

* در سخنان آقاي ترامپ جز مباحث سياست خارجي تفاوتي با نگاه سنتي جمهوريخواهان ديده نمي‌شود و با همين رويكرد توانسته نماينده حزب باشد و با توجه به گزارشي كه شما عنوان كرديد رويكرد حزب تغيير چنداني نكرده است پس چگونه حزب جمهوريخواه مي‌خواهد راي جديد براي خود جذب كند؟

** تفاوت اما تنها در سياست خارجي نيست. ايشان بد دهن است و به همه توهين مي‌كند ولي وقتي كه وارد رقابت شد ميان هفده نامزد تنها ترامپ و رند پال شعارهاي متفاوتي داشتند اما رند پال نتوانست راي ويژه‌اي را به خود جذب كند. هرچند كه ترامپ موضع ضد نئوكان را از رند پال گرفت. ولي شعارهاي ترامپ با تشكيلات حزب متفاوت بود. به طور مثال در بحث تامين اجتماعي Social Security، ترامپ گفت كه من به آن دست نمي‌زنم و مردم به آن نياز دارند. اما نامزدهاي رسمي تشكيلات جمهوريخواه مي‌خواهند نوعي از خصوصي‌سازي در تامين اجتماعي صورت بگيرد. در بحث بهداشت عمومي ترامپ از سيستم اوباما انتقاد كرد ولي از طرف ديگر اعلام كرد كه همه بايد بهداشت عمومي داشته باشند. در بحث تجارت و بازرگاني نيز نگاه متفاوتي دارد. زيرا در بخشي كه سرمايه‌داران مشغول پول درآوردن هستند مردم معمولي كار خود را از دست مي‌دهند. حزب قصد داشت جلوي ترامپ را بگيرد كه نتوانستند. از طرفي ديگر ترامپ به دليل ميلياردر بودن هيچ نيازي به كمك خارجي و سرمايه‌داران نداشت در صورتي كه ساير نامزدها سرمايه‌گذاران بزرگ پشت‌شان قرار گرفتند. ترامپ اگر مستقل نبود نمي‌توانست اين حرف‌ها را مطرح كند.

* در بحث‌هاي داخلي ترامپ عليه رنگين‌پوست‌ها صحبت مي‌كند، به مليت‌هاي مختلف به نوعي توهين مي‌كند و در سياست ضد مهاجرت ترامپ و همچنين حمايت از حمل سلاح هيچ گونه تفاوتي با سياست‌هاي كلي حزب ندارد و حتي در مخالفت با طرح تجارت آزاد امريكا با كانادا و مكزيك نيز در يك راستا قرار دارند. ترامپ يك تاجر و براي توسعه تجارت خود به بازار آزاد اعتقاد دارد و در اينجا نيز تفاوتي وجود ندارد، ايشان اگرچه بد دهن است اما در بسياري از بحث‌هاي كلان تفاوتي بين ترامپ و حزب جمهوريخواه وجود ندارد، پس چگونه حزب و شخص ترامپ مي‌خواهد آراي غيرسفيدپوست‌ها را جمع كند؟

** به نظرم اين طور نيست. آتشي كه به پا شده به دليل منحصر به فرد بودن ترامپ است. اگرچه در جريان مهاجرت ترامپ موضع تندي اتخاذ كرده است، اما جمهوريخواهاني كه نماينده شركت‌هاي بزرگ هستند، دوست دارند كه كارگران ارزان‌قيمت وارد كشور شود، اما ايشان يك موضع ناسيوناليستي افراطي را اتخاذ كرده است. در بحث تعرفه‌ها اما نگاه‌شان به حدي متفاوت است كه هيلاري تبديل به گزينه ميانه دو طرف شده است. در امريكا يك تصور منحصر به فردي از نظر فرهنگي نسبت به ميلياردرها هست. در بعضي جوامع يك فرد ميلياردر ثروت خود را به وسيله رانت به دست مي‌آورد، اما طبق سپهر فكري امريكايي هركسي ميلياردر شده حقش است و چون در تجارت خود موفق بوده الزاما مي‌تواند امور اقتصادي شهر، ايالت يا كشور را نيز خوب اداره كند. در ايدئولوژي غالب امريكا، نارضايتي طبقاتي به صورت آگاه منعكس يا بيان نمي‌شود. اكنون يك شورشي در حزب جمهوريخواه اتفاق افتاده است كه ترامپ تبديل به نماد اين نارضايتي داخل حزب شده است.

* جمهوريخواهان با روي كارآمدن اوباما، جنبش تي پارتي را احيا كردند، در انتخابات مجلس نمايندگان امريكا شاهد آن بوديم كه لابي آنها در انتخابات به‌شدت افزايش يافت و اكنون به نظر مي‌رسد بيش از اينكه تي‌پارتي عليه اوباما باشد بدنه سنتي حزب را هدف قرار داده، آيا فكر نمي‌كنيد اين احيا به ضرر بدنه حزب تمام شد تا اوباما؟

** بله، همين طور است. حدود ٣٠ سال است كه حزب جمهوري يك عصبانيتي را بين طبقه كارگر سفيدپوست و طبقه متوسط ايجاد مي‌كند تا به آنها بقبولاند كه دموكرات‌ها حق شما را مي‌گيرند و به سياهپوستان و اقليت‌ها مي‌دهند و حق شما گرفته شده است. از نظر فرهنگي اين موضوع به سفيدپوستان قبولانده شده است. اكنون يك عصبانيتي به وجود آمده كه بخشي از سرمايه‌داران از آن به عنوان ترفند استفاده مي‌كنند كه مردم را تحريك كنند تا به آنها راي دهند تا مشكلات برطرف شود. اين موضوع در ٣٠ سال گذشته موفق بوده است. تي‌پارتي محصول همان فرآيند فرهنگي بود براي ايجاد عصبانيت عليه حزب دموكرات؛ اما از طرفي ديگر آنها به رهبران حزب جمهوريخواه انتقاد كردند كه چرا به قول‌هاي راستگراي خود عمل نكرديد و در برابر اوباما مقاومتي نشان نداديد. ولي آنها نمي‌دانستند كه اينها در اين سال‌ها براي تشنج و تبليغ عليه دموكرات‌ها استفاده مي‌شدند و اين افراد تا جايي به درد آنها مي‌خورد كه از آنها به عنوان سياهي لشكر استفاده كنند و قوانين را به نفع خود پيش ببرند. آنها تي‌پارتي را راه انداختند و سپس در مقابل آن يك تي پارتي موازي نيز ايجاد شد. برادران كوك Koch در امريكا افراد ميلياردي هستند كه در مواقع انتخابات ميليون‌ها دلار هزينه مي‌كنند كه نمايندگان جمهوريخواه خود را وارد مجلس كنند. برادران كوك سعي كردند كه تي‌پارتي موازي را به راه بيندازند تا روند را در كنترل خود بگيرند كه تا حدودي موفق شدند. نكته كليدي اين است كه قانون انتخابات امريكا هيچ حدو مرزي براي دخالت سرمايه قايل نيست. پس اين دموكراسي واقعي نمي‌تواند باشد، نقش تعيين‌كننده سرمايه در اين حد، دموكراسي را به پلوتاكراسي تبديل مي‌كند. اما اغتشاشات كنوني در حزب جمهوريخواه امريكا منعكس‌كننده همين مسائلي است كه مطرح كرديم. آنها هرچند سياست‌هاي اقتصادي ميلتون فريدمن را اجرا مي‌كردند كه به اصطلاح سرمايه از طبقه بالا براي اقشار مردم سرازير شود تا اقتصاد رونق پيدا كند. اما در نهايت اين سياست‌هاي كينزي بوده است كه اقتصاد امريكا را چه در دوره كلينتون و چه در دوره اوباما نجات داده است. ميلياردر‌هاي ديگري چون Paul Singer يا Haim Saban يا Sheldon Adelson هم در جريانات جمهوريخواه دخالت دارند.

* تفكري اكنون وجود دارد كه حزب جمهوريخواه از نظر فكري رو به اضمحلال پيش مي‌رود، آيا اين موضوع را قبول داريد و در صورت تاييد سياست‌هاي آقاي اوباما چقدر در اين زمينه نقش داشته است؟

** اين اضمحلال به وجود آمده اما اين اضمحلال تنها فكري نيست. بلكه اتفاقات اجتماعي‌اي به وجود آمده كه منجر به اين شرايط شده است. جمهوريخواهان ٣٠ سال است كه به مردم مي‌گويند كه سياست اقتصادي ما را قبول كنيد و به همراه آن تفكرات ديگر ستيزي و افراطي را نيز با خود همراه مي‌كنند. وقتي كه اين اتفاق رخ مي‌دهد و به يك آستانه جديدي مي‌رسد، سناريوهاي ساختگي جوابگو نيست و اين اضمحلال خود را نشان مي‌دهد. پس اتفاقاتي رخ مي‌دهد كه ديگر سخنان گذشته خريداري ندارد. از سوي ديگر دولت اوباما يك دولت دموكرات معتدل بود كه سياست‌هاي اصلي حزب دموكرات را دنبال مي‌كرد. او قصد داشت تا بهداشت عمومي را براي همه عرضه كند، صنعت در حال ورشكستي خودرو را نجات داد. كار ديگري كه مي‌خواست انجام دهد اين بود كه زيربناي شهري امريكا كه در حال فرسودگي است را نوسازي كند. او مي‌خواست بانكي به وسيله بخش خصوصي و دولتي ايجاد كند كه تبديل به يك صندوقي شود تا شهرها بازسازي شود. اين يكي از برنامه‌هاي اوباما بود كه جمهوريخواه‌ها جلوي آن را گرفتند. اما اينكه پديده اوباما مي‌تواند ترامپ را به وجود بياورد مي‌توان اين گونه نگاه كرد كه جمهوريخواه‌ها طبق صحبت‌هاي خود اعلام مي‌كردند كه اوباما قصد دارد حق مردم را در برنامه‌هاي ساختاري تلف كند. آنها هم سياست‌هاي رسمي اوباما را انتقاد مي‌كردند و هم به شخص اوباما؛ حرف‌هاي منفي كه ترامپ مي‌زند در خلأ شكل نگرفته و بستري است كه جمهوريخواه‌ها آن را به وجود آورده‌اند. آنها به كارگران سفيدپوست مي‌گويند كه اوباما يك سياهپوست مسلمان است و يك امريكايي نيست. شعاري در بين راست‌ها و جمهوريخواهان به وجود آمد كه «ما مي‌خواهيم كشور را پس بگيريم.» معناي اين حرف اين است كه اوباما يك مهاجر است و منعكس‌كننده دموكرات‌ها و نماد مترقي‌هاي دموكرات است و تعهد زيادي به امريكا ندارد. درحقيقت يك پكيجي از اوباما درست كرده‌اند كه او «ديگري» است. اما گراهام فولر كه معاون پيشين سازمان اطلاعات امريكا بوده است، مي‌گويد: جمهوريخواهان بايد به اين سوال جواب بدهند كه اكنون كشور را از چه كسي مي‌خواهيد پس بگيريد و به چه كسي مي‌خواهيد بدهيد؟ پروپاگانداي شديد جمهوريخواهان در اين ٣٠ سال و به خصوص در زمان اوباما اين بوده كه تحليلي از او به وجود آورند كه دولت اوباما امريكايي نيست. پس اگر بخواهيم به نقش اوباما اشاره كنيم، شخص او كار ويژه‌اي نكرد بلكه تصويري كه مي‌خواستند از اوباما به مردم بدهند كه هويت شما در خطر است و او را يك تهديد مي‌دانستند براي آنها دردسر ساز شد و ترامپ از اين بستر بيرون آمده است.

يك نئو محافظه‌كاري (نئوكان) به نام رابرت كيگن (Kagan) در مطلبي در روزنامه واشنگتن‌پست (٢٥ فوريه ٢٠١٦) نوشته است كه ترامپي كه ما از او انتقاد مي‌كنيم از حزب جمهوريخواه درآمده است و خودمان اين جريان را راه انداختيم و اين خود ما بوديم كه ارزش‌ها را به وجود آورديم. او يك اسطوره باستاني يوناني را نقل مي‌كند كه مردم شهر ثيبز (Thebes) دچار طاعون مي‌شوند. پادشاه، اديپ برادر خود را نزد پيشگو دلفي مي‌فرستد كه دليل اين مصيبت وارده را بفهمند. پاسخ مي‌آيد كه دليل واقعي اين نكبت در حقيقت خود شما هستيد. كيگن اذعان مي‌دارد كه اين خود حزب جمهوريخواه است كه اين فرانكشتاين را به وجود آورده است. پس مي‌توان گفت كه اوباما نقشي نداشت اما حزب جمهوريخواه با گفتمان پروپاگانداي تاريخي خود سعي كرد كه از او چهره غريبانه بسازد.

* آقاي ترامپ به هيچ چيزي متعهد نيست و به هيچ گروه و فردي تعلق خاطر ندارد و در خصوص تعهدات بين‌المللي امريكا نيز چندان پايبند آنها نيست كه از جمله آن مي‌توان به صحبت‌هاي او در مورد ناتو اشاره كرد كه اين موضوع كاملا بر خلاف تعهداتي بود كه جمهوريخواهان در ساليان گذشته داشته‌اند، درصورتي كه ترامپ پيروز شود حزب جمهوريخواه چگونه اين موضوع را با خود حل مي‌كند؟

** استراتژي حزب اين است كه ترامپ در اين انتخابات شكست مي‌خورد و اين موضوع نيز وضع انتخابات ميان‌دوره‌اي كنگره را آشفته مي‌كند. اما اين طبيعي است، چون سياست‌هاي حزب جمهوريخواه بحران‌آميز بوده و رسيدن به اين مرحله قابل ‌پيش‌بيني بود. چرا كه تصويري از جامعه ارايه مي‌دادند كه حقيقي نبود. سياست‌هاي خود را دنبال مي‌كردند و گفتمان كاذبي را ايجاد كردند كه دير يا زود به اين روز مي‌رسيد. حالا ترامپ به هيچ يك از تعهدات حزب پايبند نيست. اين هم منطقي است. چرا كه پديده ترامپ ساختار سنتي حزب را نقد مي‌كند چرا كه ديگر گفتمان سنتي جوابگو نيست و طبيعي است كه گفتمان ترامپ متفاوت باشد چرا كه او نماد بحراني است كه به وجود آمده در غير اين صورت نمي‌توانست ١٦ نفر ديگر را كنار بزند. ترامپ تاكيد خود را روي مسائل ناسيوناليستي حاد قرار داده و اين موضوع را پيش كشيده است كه تا كي به منافع كشورهاي مختلف بپردازيم بلكه بايد به منافع خود امريكا برسيم. لازم به ذكر است كه پيمان ناتو از جمله مقدسات طبقه حاكم امريكا است چه مي‌خواهد دموكرات و چه جمهوريخواه باشد. پيمان ناتو جايگاه استثنايي امريكا را تضمين مي‌كند و ابزاري در خدمت سياست خارجي هژمونيك امريكا است تا جريان را كنترل كند و حالا ترامپ به ناگاه مي‌گويد كه بودجه آن را محدود خواهد كرد و با اين كار مي‌خواهد به مردم معمولي سيگنالي را ارسال كند كه اين پول‌هاي خرج شده در خارج بيهوده است و بايد همه آنها در داخل هزينه شود و ترامپ يك به يك روي مسائلي حساس دست مي‌گذارد و همين موضوع اقشاري از مردم را تشنه مي‌كند.

* مايك پينس به عنوان معاون اول ترامپ، به نظر مي‌رسد بناست نقش تعديل‌كننده ترامپ را داشته باشد و بخشي از افراد سنتي حزب را به خود جذب كند، آيا ترامپ چنين فردي هست كه مايك پينس بتواند در تصميم‌گيري‌هاي او تاثيرگذار باشد و در سياست‌هاي ترامپ تعديل ايجاد كند؟

** مايك پينس به شخصه فردي كاملا محافظه‌كار و دست راستي است. از نظر صحبت كاملا با ترامپ متفاوت است و شخصيتي مودب و آرام دارد. ولي از همه نظر از اكثر جمهوريخواهان محافظه‌كار‌تر است.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=50938

ش.د9504453

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات