(روزنامه جوان ـ 1396/07/10 ـ شماره 5201 ـ صفحه 2)
عاشوراي 88 در حالي مردم از عزاي حسيني به خانه برگشتند كه در اخبار سراسري سيما با صحنههاي عجيبي در برخي خيابانها روبهرو شدند؛ شعارهايي كه قلم از تكرارش شرم دارد و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» سادهترين آنها بود. مردم صداي سوت و كف و هلهله شنيدند، حمله به جوانان نيرو انتظامي را ديدند، آتشزدن پرچمهاي عزاي اباعبدالله را ديدند و شوكه شده، خيره به تلويزيون ماندند؛ آيا اينجا تهران، بزرگترين شهر شيعه جهان بود؟ و تازه مردم هنوز خبردار نشده بودند كه آشوبگران جواني را زنده آتش زدند، جواني را برهنه كردند و هر كس با هر چه در دست داشت، بر سر او ريختند!
موسوي به عنوان يك سياستمدار شيعه در كشوري كه عاشورايش مرزبندي سياسي و بعضاً حتي مذهبي و ديني نميشناسد، بايد از فجايع پيش آمده اعلام برائت ميكرد و البته راه هم براي چنين اعلام برائتي باز بود، چه آنكه رسانههاي حامي نظام اصراري بر الحاق هتككنندگان عاشوراي 88 به او نداشتند و بارها اعلام كردند توهينكنندگان به عزاي حسيني قريب به اتفاق بهايي و سلطنتطلب و اعضاي گروهك تروريستي مجاهدين خلق هستند كه از اساس رأيي نداده و انتخابات را تحريم كرده بودند و اين يعني حساب اين جماعت را از 13 ميليون نفري كه در انتخابات به موسوي رأي داده اند، جدا كردند. اما ميرحسين موسوي در يك موضعگيري عجيب، آشوبگران را مردم خداجويي ناميد كه ياحسينگويان به خيابان آمدهاند! او اصرار غريب و فخر عجيبي داشت كه اين آشوب خونين را به نام خود و حاميانش تمام كند، مردمي كه 13 ميليون نفر بودند وگرچه برخي شان در مورد نتيجه انتخابات 88 ابهاماتي داشتند، اما راضي بودن آنها به هتك عاشوراي حسيني و حمله به عزاداران امام حسين عليه السلام ظلم بزرگي بود. موسوي در بيانيهاش تاكيد دارد كه ما براي مراسم عاشوراي 88 بيانيه و دعوتي نداشتيم، ولي مردم (مردم؟!) خودجوش آمدند و با خودش نميگويد چرا خودم را به جماعتي ميچسبانم كه با دعوت من و خاتمي و كروبي به ميدان نيامدهاند؟ و نميگويد اگر من دعوت چند ماهه رسانههاي منافقين و بهايي و سلطنت براي آشوب در عاشورا را ناديده بگيرم، آيا باقي مردم هم ناديده ميگيرند و همه برنامه ريزيها براي هتك عزاي حسيني را كن لم يكن تلقي ميكنند؟ موسوي شايد از منظري ديگر خود را مجبور كرد تا تن به خيانت الحاق خود به حرمت شكنان روز عاشورا دهد؛ تجمعاتي كه با فراخوان او شكل مي گرفت، از خرداد تا دي 88 روز به روز كمتر شد. او اعلام برائت نكرد تا تجمعات همچنان به نام او باشد. گرچه تجمع بدترين انسان ها باشد، او نخواست اين بدترين ها را از دست بدهد.
ديگر نيازي نبود نظام و رسانههاي مخالف فتنه براي آگاهي مردم تلاشي كنند، حمايت موسوي از آشوبگران حسيني ناخواسته اين گزاره را براي مردم روشن كرد كه ميدان جنگ رياست جمهوري نيست و آن فتنهاي كه برخي جلوههايش را در خيابانهاي تهران ميبينند، از يك دعواي جناحي و انتخاباتي، نه فقط به جنگ براي عدم موجوديت نظام رسيده، بلكه اگر حداكثري و هماهنگ براي مبارزه با فتنه سبز بيرون نيايند، مقدسات ديني شان هم از هتك در امان نيستند. ميرحسين موسوي آدمي را ميمانست كه گويي مردم ايران را نميشناسد و نميداند اين مردم سر عاشورايشان كوتاه نميآيند.
موسوي البته چنين اشتباه فاحشي را كه مرگ سياسياش را رقم زد، دفعتاً مرتكب نشد؛ بلكه او از ماهها قبل مسيري را پيمود كه لاجرم او را به خداجو ناميدن هتككنندگان عاشوراي 88 ميرساند؛ بارها به او گفته شد كه عملكردش در اعتراض به نتيجه انتخابات به گونهاي بوده كه مخالفان نظام از گروهكهاي مختلف را پشت او جمع كرده، از دارودسته رجوي تا سلطنت طلبهاي مجيزگوي شاهزاده رضا تا بهاييها تا صهيونيستها و تا همه آنهايي كه آرزويشان سرنگوني حكومت برآمده از انقلاب خميني (ره) بوده است و او اعلام برائت نكرد. موسوي خود خواست مردم خداجويش آشوبگراني از بهاييها و رجويها باشند كه ظهر عاشورا سوت و كف ميزنند و شعارهاي ركيك ميدهند و جوان مردم را زنده آتش ميزنند، نظام چه بايد ميكرد؟ هيچ، جمهوري اسلامي نشست و شكوه 9 دي مردم عاشورايي ايران را نظاره كرد، ديگر كاري نداشت انجام دهد. موسوي خودش را درون چاه انداخته بود و مردم خودشان به خيابان آمده بودند. نظام همچنان صبوري كرد و حداقل تا يك سال بعد كوچكترين برخوردي با موسوي نشد
ش.د9603301