تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۵  ، 
کد خبر : ۳۰۶۷۸۸
سقوط پهلوي اول و اشغال ايران

قرباني جنگ جهاني دوم

پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد – 1396/06/25 – شماره 3906 – صفحه 7)

٢٥ شهريور ١٣٢٠

٦٦ سال از خروج رضاشاه از ايران مي‌گذرد

آلمان نازي به رهبري آدولف هيتلر در ساعت ٤:٤٥ دقيقه ١ سپتامبر ١٩٣٩ ميلادي معادل ٩ شهريور ١٣١٨ خورشيدي به لهستان حمله كرد. اما بعيد است در اين زمان در ايران كسي به اين فكر مي‌كرد كه جنگي خانمانسوز و جهاني آغاز شده كه تنها يكي از پيامدهايش سقوط رضاشاه پهلوي، ديكتاتور مقتدر و خشن ايراني خواهد بود. جالب است كه به نوشته احمد علي سپهر (مورخ‌الدوله) «در ايران هيچ يك از اولياي دولت تا غروب اين روز از وقوع جنگ مطلع نشده بودند.» دولت رضاشاه البته خيلي زود بعد از شنيدن اين خبر اعلام بي‌طرفي كرد، اما قضيه به اين سادگي نبود و وقايع بعدي نشان داد كه شاه ايراني كه دست‌كم در نيمه دوم حكومتش در مسير استبداد و خودكامگي افتاده بود و به همين واسطه سخت دور و ور خودش را خلوت كرده بود، نمي‌تواند به راحتي از چنگال پيامدهاي اين جنگ خلاصي يابد.

شروع جنگ جهاني دوم در واقع تحولي اساسي در ميدان نيروها در مناسبات بين‌المللي بود كه با تحولات داخلي ايران همسو شد و لاجرم به سقوط رضاشاه انجاميد؛ شاهي كه با كودتاي نظامي- سياسي انگليسي‌ها به قدرت رسيده بود و بر پايه حمايت برخي نخبگان سياسي داخلي و در نتيجه شرايط پيچيده سياسي زمانه سقوط سلسله قاجاريه را موجب شده بود و خود موسس آخرين سلسله شاهنشاهي ايران بود. در يادداشت حاضر بر اساس بلندترين بخش، يعني فصل هفتادم از كتاب مفصل «رضاشاه از تولد تا مرگ» نوشته كيوان پهلوان به زمينه‌هاي سقوط رضاشاه خواهيم پرداخت.

نويسنده در اين فصل كتاب كه به همت نشر علم منتشر شده است، با بهره‌گيري از منابع داخلي و خارجي و برخي روايت‌هاي شخصي لحظه به لحظه وقايعي كه به اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين در ٣ شهريور ١٣٢٠خورشيدي منجر شد را شرح مي‌دهد؛ رويدادي كه لاجرم به بركناري رضاشاه و جانشيني پسرش محمدرضا منجر شد، كتاب مهم ديگر در اين زمينه كه مورد استفاده قرار گرفته «در آخرين روزهاي رضاشاه: تهاجم روس و انگليس به ايران در شهريور ١٣٢٠» نوشته ريچارد ا. استوارت با ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي و كاوه بيات است:

جنگ جهاني دوم شروع شد

وقتي در شهريور ١٣١٨ خورشيدي آلمان به لهستان حمله كرد، دولت شوروي چون روابط تجاري با آلمان داشت، در اين جنگ بي‌طرف ماند، حتي در ٦ مهرماه با اتحاد شوروي به رهبري استالين قراردادي امضا كرد و اجازه داد كه كالاهاي آلماني از طريق شوروي به ايران صادر شود. سياست آلمان در آغاز اين بود كه با افزايش نفوذ شوروي مانع از كاهش نفوذ انگليس در ايران شود. البته در آن زمان روابط ايران و شوروي حسنه نبود، به خصوص كه دولت رضاشاه با كمونيست‌ها برخورد تندي داشت. شوروي در ٨ مهرماه ١٣١٨ به فنلاند حمله كرد و آلمان نيز در برابر آن سكوت كرد. اما رضاشاه كه اوضاع را وخيم مي‌ديد، تلاش كرد با انگليس پيمان دفاعي منعقد كند؛ امري كه به دليل محافظه‌كاري انگليسي‌ها موفق نبود.

دولت رضاشاه براي متقاعد كردن انگليسي‌ها براي اينكه نازي‌ها در ايران نفوذي ندارند، گروهي از دانشجويان دانشكده افسري را به اتهام همراهي با نازي‌ها دستگير كرد و محسن جهانسوز، مترجم كتاب «نبرد من» هيتلر را محاكمه و در ٢٢ اسفند ١٣١٨ خورشيدي تيرباران كرد. اما اين اقدامات نتيجه‌اي در بر نداشت و تلاش‌هاي او براي بي‌طرف نگه داشتن ايران بي‌حاصل بود. سال ١٣١٩ (مارس ١٩٤١) با پيروزي‌هاي پي‌در‌پي آلمان نازي آغاز شد. آلمان كشورهاي دانمارك و نروژ را تصرف كرد و با پيشروي هرچه سريع‌تر آلمان، متفقين به‌شدت نگران آينده خود شدند. در ٢٠ شهريور همين سال چمبرلين، نخست‌وزير انگليس استعفا داد و وينستون چرچيل به جاي او بر سر كار آمد. روند پيروزي‌هاي آلمان ادامه داشت، ٤ تيرماه ١٣١٩ فرانسه سقوط كرد و راديو آلمان پيروزمندانه از پايان موفقيت آميز جنگ سخن مي‌گفت و همين امر موجب فشار انگليسي‌ها به دولت رضاشاه بود كه چرا سكوت كرده است. اما رضاشاه سردرگم اوضاع را نگران مي‌كرد.

در اين زمان احمد متين دفتري كه در مدرسه آلماني‌ها درس خوانده بود، نخست‌وزير بود و مدام براي شاه از پيروزي آلماني‌ها سخن مي‌راند. با وجود اين رضاشاه كه از واكنش انگليسي‌ها مي‌هراسيد، در ٤ تير ١٣١٩ او را بركنار كرد و دكتر مصدق پدر زن او را نيز بازداشت و به بيرجند تبعيد كرد و به جاي متين دفتري علي منصور، پدر حسنعلي منصور را كه به نزديكي به انگليسي‌ها معروف بود، به نخست‌وزيري انتخاب كرد، اين اقدام واكنش تند راديو برلين را دربرداشت. با بالا گرفتن جنگ ميان انگليس و ايتاليا، روابط ايتاليا و ايران نيز تيره‌و‌تار شد؛ اگرچه ايران توانست تا پايان سال ١٣١٩ خود را از جنگ جهاني مصون بدارد.

فروردين ١٣٢٠ با كودتاي رشيد علي گيلاني از ناسيوناليست‌هاي عراقي و چهار سرهنگ عراقي طرفدار آلمان آغاز شد. چرچيل براي جلوگيري از نفوذ آلمان در عراق در ١٨ فروردين به حكومت هند دستور داد تا با فرستادن نيروهاي نظامي اين كودتا را سركوب كند. چنين نيز شد و رهبران كودتا به ايران پناهنده شدند. رضاشاه كه ابتدا درخواست كودتاچيان براي كمك به آنها را نپذيرفته بود، تقاضاي استرداد ايشان به انگليس را نيز نپذيرفت و در نتيجه كودتاچيان به آلمان پناهنده شدند. كودتاي عراق، نگراني انگليسي‌ها براي چرخش ايران به سمت آلمان را به همراه داشت.

شوروي وارد جنگ شد

اول تيرماه ١٣٢٠ برابر با ٢٢ ژوئن ١٩٤١، دولت آلمان نازي به اتحاد شوروي حمله كرد. رضاشاه همچون ساير جهانيان از اين اقدام هيتلر شگفت‌زده شد و شتابان اعلام بي‌طرفي كرد. ميدان بازي عوض شده بود و حالا قدرت بزرگي چون شوروي نيز در برابر آلمان قرار مي‌گرفت. دولت آلمان طي چند روز شكست‌هاي پياپي به ارتش شوروي تحميل كرد. با حمله شوروي به آلمان متفقين به دنبال بهانه‌اي براي اشغال ايران بودند تا ضمن ممانعت از ورود آلمان به اين منطقه استراتژيك، خود كنترل منابع و موقعيت ژئوپولتيك ايران را به عهده بگيرند. به همين سبب حضور ١٠٠٠ آلماني در ايران را بهانه‌اي براي نقض بي‌طرفي ايران خواندند. در تابستان آن سال بر اساس آمار شهرباني تنها ٦١٦ آلماني به عنوان تكنسين در صنايع گوناگون چون راه آهن، معادن و كشاورزي، يا به عنوان مستشاران وزارتخانه‌هاي مختلف در استخدام دولت ايران بودند.

تعدادي نيز در مدارس عالي ايران تدريس مي‌كردند و گروهي نيز به طبابت يا تجارت مشغول بودند. حدود ٦٠ ملوان آلماني نيز در كشتي‌هايي كه در بندر شاهپور گرفتار شده بودند، اقامت داشتند. تعدادي از اتباع آلمان نيز در سفارت آن كشور در تهران و كنسولگري تبريز خدمت مي‌كردند. باقي آلماني‌هاي مقيم ايران را اعضاي خانواده افراد مزبور تشكيل مي‌دادند. اين تعداد اندك و ناچيز آلماني اما مانع از آن نمي‌شد كه متفقين برنامه خود را اجرا نكنند. در ٨ تيرماه ١٣٢٠ ملك‌فاروق كه نگران از دست رفتن تاج و تختش بود، به نحوي از انحا به گوش خانواده شوهرخواهرش فوزيه رساند كه انگليسي‌ها قصد اشغال ايران را در سر مي‌پرورانند، نخست براي كنترل منابع نفتي ايران و دوم براي رساندن اسلحه از طريق ايران به شوروي براي مقابله با آلماني‌ها. در سطح ديپلماتيك هم شوروي و انگليس مدام به ايران فشار مي‌آوردند كه اتباع آلماني را از كشور اخراج كند.

ايران البته در برابر اين فشار ديپلماتيك انعطافي از خود نشان نداد، البته علي منصور در ٦ مرداد ١٣٢٠ توضيح داد كه اخراج آلماني‌ها نه‌تنها با بي‌طرفي ايران مغايرت دارد، بلكه نقض معاهده تجارتي ايران و آلمان نيز هست، اما به مقامات انگليسي اطمينان داد كه براي كاهش تعداد آلماني‌هاي مقيم ايران تلاش مي‌كند. از سوي ديگر آلماني‌ها نيز رضاشاه را تحت فشار گذاشتند كه به خواسته‌هاي انگليس و شوروي تن ندهد. در اين ميان انگليس پا فراتر گذاشت و آنتوني ايدن، وزير خارجه انگليس به محمدعلي مقدم، وزير مختار ايران در بريتانيا خبر داد كه اگر واگذاري راه ارتباطي جهت حمل اسلحه و مهمات به جبهه روسيه به نحوي حل نشود، عواقب شومي براي ايران در بر خواهد داشت. اتحاد شوروي نيز به نحوي ديگر ايران را تهديد مي‌كرد.

اشغال ايران

دولت‌هاي انگليس و شوروي هر دو مصمم بودند كه استراتژي سياسي و نظامي خود را در قبال ايران به مرحله اجرا در آورند. ولي بر خلاف انتظار ساير كشورها به مقاصد انگليس و شوروي پي برده بودند و رضاشاه نيز سردرگم و حيران بود. او كه از يك‌سو از اشغال ايران توسط متفقين مي‌هراسيد و از سوي ديگر شاهد پيروزي‌هاي پي در پي آلماني‌ها بود، مي‌خواست سياست دفع‌الوقت را پيش بگيرد. هدف رضاشاه آن بود كه تا زمان روشن شدن نتيجه جنگ در عرصه‌هاي كارزار، فرصت بيابد. در صورت شكست سريع شوروي، مقابله با تهديد انگليس نيز آسان‌تر مي‌شد. از سوي ديگر اگر متفقين پيروز مي‌شدند، ديگر حضور تعداد ناچيزي آلماني در ايران نيز اهميت خود را از دست مي‌داد. رضاشاه بيش از هر چيز به هيتلر اميد داشت. دولت بريتانيا اما مصمم‌تر از آن بود كه متوجه اين سياست رضاشاه نشود. سرانجام «سحرگاه سوم شهريور ١٣٢٠ خ. مصادف با ٢٥ آگوست ١٩٤١ م.

رزمناو شورهام رده نخست آتشبار خود را بر ناو ايراني پلنگ كه در صلح و آرامش كامل در يكي از لنگرگاه‌هاي آبادان پهلو گرفته بود، نشانه رفت. لحظه‌اي بعد گلوله‌اي به پهلوي پلنگ اصابت كرد و بر اثر انفجار آن ناو پلنگ در هاله‌اي از دود و آتش پنهان شد. با پهلو گرفتن كشتي‌ها در گل و لاي رودخانه و هجوم نيروهاي بريتانيا و شوروي به مرزهاي ايران واقعه‌اي رخ داد كه شايد بحث انگيزترين و غم‌انگيزترين واقعه ناگفته جنگ جهاني دوم بود.» ايران كه بدون دست زدن به اقدامي تحريك‌آميز مورد هجوم قرار گرفت، سه ماه پيش از مشهورترين شكست ايالات متحده، پرل‌هاربر خويش را تجربه كرد. هنوز اين واقعه به پايان نرسيده بود كه ارتش ايران در هم شكست، پادشاه ديكتاتورش سرنگون شد و ارتش رو به انهدام سرخ از شكست و اضمحلال در برابر آلمان رهايي يافت؛ تلاش آلمان براي دستيابي بر حوزه‌هاي نفتي خليج فارس خنثي شد و زمينه نخستين رويارويي جنگ سرد فراهم شد.

البته نبايد از مقاومت‌هاي پراكنده ارتش ايران در برابر اشغالگران غفلت ورزيد. براي مثال در اطراف پالايشگاه آبادان نفرات ايران پايداري دليرانه‌اي پيش گرفتند و شمار زياد كشته شدند. در نتيجه جنگ و گريز نيروي دريايي ايران در جنوب بيش از ٥٠ سرباز و درجه‌دار ايراني و ٧ افسر نيروي دريايي جان خود را فداي كشور كردند. نيروي نظامي شوروي نيز سوم شهريور به شهرهاي اروميه، اردبيل و تبريز و روز چهارم به گرگان حمله‌ور شد و از راه آبي بندر پهلوي (انزلي امروز) را تصرف كردند. شهر تبريز همان روز اول سه بار بمباران شد. در نتيجه فشارها لشكر ٣ تبريز متلاش شد. استان خراسان نيز در روزهاي پنجم تا هفتم شهريور شاهد بمباران شديد هوايي بود. به‌طور كلي با وجود مقاومت‌هاي فردي و موضعي سربازان ايراني، ارتش ايران در برابر تهاجم اشغالگران سخت ناتوان و ضعيف بود.

حيرت و وحشت دربار

واكنش رضاشاه و دولت منصور در برابر اين اقدامات نظامي گسترده حيرت و وحشت بود. رضاشاه با شگفتي گفت: «باوركردني نيست. دوستان انگليسي ما با ما همان رفتاري را مي‌كنند كه هيتلر با بلژيك و موسوليني با يونان كرد. نمي‌توانم بفهمم چطور در حالي كه ما حاضر بوديم هر چه را انگليسي‌ها مي‌خواستند با صلح و صفا به آنها بدهيم، آنها همراه با روس‌ها اقدام به حمله به يك كشور صلح‌جوي كوچك كرده‌اند.» در هر صورت دولت به سرعت جلسه‌اي تشكيل داد و سپس اسميرنوف، سفير شوروي و بولارد، وزير مختار بريتانيا را براي يك ديدار خاص در ساعت ١٠ احضار كرد. وقتي اين دو به تالار كاخ وارد شدند، شاه با خشم يادداشت‌هاي سياسي آنان را كه قبلا به منصور داده بودند در دست داشت و فرياد زد: «اين چه وضعي است؟ من كه اطمينان داده بودم كه اكثر آلماني‌ها از ايران اخراج خواهند شد.» بولارد در گزارش خود از اين ديدار مي‌نويسد كه به نظر مي‌رسد شاه خسته و ضعيف است و به كلي از تجاوز غافلگير شده است.

او از آنها پرسيد كه آيا انگليس و شوروي عليه ايران در جنگ هستند؟ بولارد به او اطمينان داد كه طبق دستورالعمل دولت متبوعش اين اقدامات به هيچ‌وجه عليه ملت ايران نيست. در هر صورت رضاشاه به دو سفير مزبور تاكيد كرد كه ايران ناچار است به مقاومت دربرابر تجاوز ادامه دهد و افزود: تا پاسخ دو دولت نرسد هيچ كار ديگري نمي‌توان كرد. شاه در هنگام صرف ناهار شديدا عصبي بود و با تلخي اظهار داشت: «از آنچه مي‌ترسيديم به سرمان آمد. متفقين به ايران حمله كردند. گمان كنم اين پايان كار من باشد... انگليسي‌ها در انتظار چنين لحظه‌اي بودند.»در كاخ سلطنتي، آن روز بعد از ظهر محمدرضا وليعهد كه معتقد بود ارتش ايران قادر به دفاع از تهران نيست... طپانچه‌اي به خواهر دوقلويش اشرف داد و به او گفت: «اين هفت تير را با خودت داشته باش و اگر سربازان خارجي وارد تهران شدند و كوشيدند ما را بگيرند چند تير به آنها شليك كن و سپس به زندگي خودت خاتمه بده.

من هم همين كار را خواهم كرد.» عصر روز ٥ شهريور ساعت ٤ بعد از ظهر رضاشاه از محمدعلي فروغي، نخست‌وزير اسبق تقاضا كرد كه سمت نخست‌وزيري را بپذيرد و كابينه جديد را تشكيل بدهد. شاه اميدوار بود اين اقدام مورد پسند متفقين قرار گيرد. فروغي وضع مزاجي مناسبي نداشت ولي بي‌درنگ اين پيشنهاد را پذيرفت و براي انتخاب وزيرانش اقدام كرد. در ساعت ٨ بعد از ظهر محمدعلي فروغي، نخست‌وزير هيات وزيران جديد خود را به رضاشاه معرفي كرد و به دنبال اين مراسم يك جلسه كوتاه هيات وزيران تشكيل شد كه ضمن آن شاه موافقت كرد به تمامي نيروهاي نظامي فرمان آتش‌بس بدهد تا مذاكره با متفقين آغاز شود. قرار شد فروغي آتش‌بس را صبح فرداي آن روز اعلام كند. در ساعت هشت و نيم رضاشاه كه بسيار خسته مي‌نمود سالن را ترك كرد. آنگاه وزيران نيز كاخ سلطنتي را ترك گفتند و در خيابان‌هاي تاريخ به سوي خانه‌هاي‌شان روانه شدند.

مرگ بر شاه

ساعت ١٠ بامداد روز ٦ شهريور يك كاروان اتومبيل حامل خانواده سلطنتي، كاخ سعدآباد را به قصد اصفهان ترك كرد. همه جا شايعه شد كه رضاشاه با خانواده‌اش فرار كرده است. اما رضاشاه با وليعهد ٢٢ ساله‌اش در تهران مانده بود. شاه كه از بمباران‌هاي مكرر شوروي پس از ترك مخاصمه به‌شدت ناراحت بود، ابراهيم قوام پدر دامادش را نزد بولارد، وزير مختار انگليس فرستاد تا ضمن ابراز نگراني‌هايش استفسار كند هرگاه شوروي‌ها وارد تهران شوند، آيا سر ريدر مي‌تواند به شاه در سفارت انگليس پناه بدهد؟ پاسخ بولارد دلگرم‌كننده نبود. در اين ميان ولت در انبارهاي گندمش را گشود و ترس مردم از كمبود مواد غذايي فروكش كرد. از روز هشتم شهريور كه سفير شوروي و وزير مختار انگليس با ارسال يادداشت‌هاي جداگانه دولت ايران شرايط خود را براي ترك مخاصمه با ايران اعلام كردند تا روز ١٨ شهريور كه نتايج مذاكرات دولت ايران با دولتين روس و انگليس و توافق‌هاي حاصله به اطلاع مجلس رسيد راديوهاي لندن و دهلي همچنان به حملات خود به رضاشاه ادامه مي‌دادند.

در اين ميان تنها اميد رضاشاه وصول پاسخ روزولت به تلگراف شاه بود كه به تاريخ ١١ شهريور مخابره شده بود. روزولت در اين تلگراف به رضاشاه قول داده بود كه از او در برابر تهاجم انگليس و شوروي حمايت مي‌كند. اما با وجود همه اميدهاي شاه به اين تلگراف و ملاقاتش با وزيرمختار امريكا، دريفوس، برقراري اين تماس‌ها وضع را مشكل‌تر كرد و انگليسي‌ها پيش از آنكه رضاشاه بتواند روابط نزديك‌تري با امريكا برقرار كند و آنها را در محظور قرار دهد، وي را براي بركناري از سلطنت تحت فشار گذاشتند و حتي طرح تغيير رژيم سلطنتي به جمهوري به رياست‌جمهوري محمدعلي فروغي را مطرح كردند. روس‌ها البته با تغيير نظام سلطنتي به جمهوري موافق بودند، اما گزينه فروغي را نمي‌پذيرفتند.

روز دوشنبه ١١ شهريور، چرچيل با خشم به آلكساندر كادوگان، معاون دايمي وزارت خارجه تلفن زد و پرسيد چرا هنوز اقدامي در مورد اخراج آلماني‌ها از ايران صورت نگرفته است؟ تهران در مرز هرج و مرج بود و پليس به زحمت قادر به حفظ نظم بود. تعداد كافي سرباز براي اجراي مقررات حكومت نظامي وجود نداشت و بسياري از پاسبانان از خدمت گريخته و از شهر فرار كرده بودند. مسافران و پناهندگان داستان‌هاي وحشتناك و معمولا اغراق‌آميزي درباره بي‌رحمي‌هاي شوروي‌ها نقل مي‌كردند. در ١٢ شهريور اوضاع امنيتي ايران همچنان بي‌ثبات بود و بسياري از امراي ارتش و افسران ارشد به جنوب گريخته بودند. ١٤ شهريور نارضايتي عمومي در تهران رو به گسترش بود. در يك مورد چند جوان ايراني از برابر مجسمه رضاشاه سوار بر اسب در ميدان سپه گذشتند.

يكي از آنان ايستاد و به مجسمه شاه نگاه كرد و فرياد زد: «پدر سوخته تو پول‌هاي ما را دزديدي، به قند و شكر ما ماليات بستي، مجبورمان كردي در ارتش تو خدمت كنيم و اكنون ما را به بيگانگان فروختي!» آنگاه تفي به مجسمه انداخت. هر چند كمبود مواد خوراكي در تهران كاهش يافته بود، اما بيشتر بازارها بسته بود و دزدي زيادي شده بود. در حدود ٦٠٠ نفر بدون محاكمه زنداني شده بودند و هنوز پليس در برقراري نظم با اشكال روبه‌رو بود. فرداي آن روز مقامات حكومت نظامي در نتيجه نارضايتي مردم بيش از پيش دچار اشكال شدند. روي ديوارهاي ساختمان‌هاي دولتي در جنوب شهر شعارهايي نظير «شاه آدم كش است»، «او را بيرون كنيد» و «مرگ بر شاه» نقش بسته بود. آن روز در مجلس پيشنهادي تصويب شد كه فرماندهي كل قوا از شاه سلب شود. البته اقدامي در جهت تصويب طرح صورت نگرفت، ولي نفس پيشنهاد مخالفت رو به افزايش نمايندگان پارلمان را نشان مي‌داد.

سقوط رضاشاه و برآمدن محمدرضا

از ١٧ شهريور به بعد ديگر مقامات حكومتي به سختي توانستند نارضايتي مردم را سركوب كنند. وزير مختار انگليس روز ٢١ شهريور ساعت ١٠ صبح را آخرين مهلت براي عزيمت آلماني‌ها تعيين كرده بود و تهديد كرد هر گونه تاخير بيشتر، خطر اشغال فوري تهران به وسيله نيروهاي شوروي و انگليس را تشديد خواهد كرد. از سوي ديگر هيتلر تهديد كرده بود كه در مقابل هر آلماني كه تبعيد شود، ١٠ انگليسي برگزيده از اهالي جزيره جزري به باتلاق‌هاي پريب در غرب شوروي تبعيد مي‌شوند. در ٢٣ شهريورماه شوروي و انگليس آماده حمله به تهران بودند و تنها نياز به هماهنگي براي اشغال پايتخت داشتند.

در همين حال سفارت انگليس به دولت ايران خبر داد كه نيروهاي انگليس دارند به سمت پايتخت پيشروي مي‌كنند و همزمان با شوروي‌ در بعد از ظهر ٢٦ شهريور وارد تهران خواهند شد. وقتي خبر پيشروي انگليسي‌ها به رضاشاه رسيد، فهميد بايد استعفا بدهد. بعدازظهر ٢٤ شهريور رضاشاه نخست‌وزير را به دربار احضار كرد، اما فروغي با اعلام اينكه حالش چندان خوب نيست، از حضور در دربار استنكاف ورزيد. در اين لحظه بود كه شاه در اقدامي شگفت‌انگيز و بي‌سابقه ساعت ٣ بعد از ظهر خودش به ديدار فروغي رفت و يك ساعت به‌طور خصوصي با او ملاقات كرد. پس از آن شاه آخرين جلسه هيات وزيران را تشكيل داد و به وزيرانش گفت كه به زودي كشور را ترك خواهد كرد. رضاشاه اظهار داشت بعضي از آنان خدمات برجسته‌اي انجام داده‌اند ولي او هيچگاه از آنان تشكر نكرده و به آنان پاداش نداده است زيرا او به تنهايي به خاطر موقعيت ممتازي كه داشته مي‌توانسته است نقش اقليت را بازي كند. رضاشاه ادعا كرد كه راز موفقيت او اين بوده كه هرگز با هيچ كس مشورت نمي‌كرده و به جاي اين كار مسائل را به آرامي و بي‌علاقگي ظاهري مورد مطالعه قرار داده است.

اگر رضاشاه هنوز در مورد تسليم تاج و تخت مردد بود، حوادث روز بعد او را در اين كار مصمم كرد. در ساعت ٣ بامداد ٢٥ شهريور هنگ ٢٤ سوار شوروي غرش‌كنان از قزوين به سمت شرق حركت كرد و از انگليسي‌ها سبقت گرفت. خبر نزديك شدن قواي شوروي با تلفن به اطلاع رضاشاه در كاخ سلطنتي رسيد. وي با اين اعتقاد كه شوروي‌ها براي سرنگوني او مي‌آيند، فروغي را به كاخ احضار كرد. نخست‌وزير با دقت پيش‌نويس استعفانامه را نوشت و به دست شاه داد كه در اثر فشارهاي مستمر و زخم معده دردناكي كه قيافه‌اش را بيش از ٦٣ سال نشان مي‌داد، چشمانش به رنگ خون در آمده بود. رضاه شاه بعد از خواندن متن استعفانامه آن را امضا كرد. رضاپهلوي به فروغي دستور داد: «اتومبيل مرا بردار و برو اين را در مجلس بخوان.»

فروغي شتابان بيرون رفت. در كاخ سلطنتي، رضا پهلوي كه دستخوش هيجان شده بود، براي آخرين بار با پسرش محمدرضا گفت‌وگو كرد و از وي پرسيد: «آيا مي‌تواني تاج و تخت را حفظ كني؟» محمدرضا ساكت ماند. او اصرار ورزيد: «من در حفظ تاج و تخت كوتاهي نكردم ولي نيروهايي قوي‌تر از من مرا شكست دادند. من سلطنت را براي تو حفظ كردم، آيا تو قادر هستي آن را حفظ كني؟» وليعهد سرش را به عنوان تصديق تكان داد و رضاشاه اين نصيحت را به او كرد: «مواظب باش پسرم، مقاومت نكن، ما و همه دنيا با توفاني روبه‌رو شده‌ايم كه عظيم‌تر از هر يك از ما است. سرت را خم كن و بگذار توفان بگذرد.» سپس در حالي كه به سوي در خروجي مي‌رفت، افزود: «سعي كن پسر‌دار شوي!» و به سوي اتومبيل رولزرويس آماده حركت گام برداشت. اندكي پس از ساعت ٧ بامداد او در راه اصفهان بود.

آن روز متن استعفانامه شاه در مجلس خوانده شد. صبح فرداي آن‌كه ٢٦ شهريور بود، هيچ كس نمي‌دانست چه حادثه‌اي روي داده است. در كاخ سلطنتي، محمدرضا وليعهد كه خودش را آماده عزيمت به مجلس براي اداي سوگند مي‌كرد، رنگش پريده بود. او نمي‌دانست آيا مردم كه از پدرش متنفر بودند او را به عنوان شاه جديد خواهند پذيرفت، آيا ارتش به او وفادار خواهد ماند و آيا متفقين در مراسم سوگند خوردن او دخالت خواهند كرد يا نه. همگي اعضاي خانواده او از تهران رفته و او را با آينده‌اي نامطمئن باقي گذاشته بودند.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=86412

ش.د9603103

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات