تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۳  ، 
کد خبر : ۳۰۶۵۲۰
سخنراني مجيد تفرشي، عليرضا ملايي‌تواني و مسعود كوهستاني‌نژاد درباره ٢٨ مرداد

درگير فوتبال سياسي داخلي

پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد ـ 1396/06/13 ـ شماره 3897 ـ صفحه 7)

غفلت از شطرنج ديپلماسي بين‌المللي

بالاخره دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امور خارجه نيز نشستي به مناسبت انتشار اسناد جديد وزارت امور خارجه امريكا پيرامون كودتاي ٢٨ مرداد برگزار كرد كه در آن سه تن از پژوهشگران تاريخ و سندپژوهان ايراني درباره جنبه‌هايي از كودتا سخن گفتند؛ اگرچه سخنراني هيچ يك از اين سخنرانان به طور مستقيم به متن اين اسناد و محتواي آنها اشاره‌اي نداشت! در حالي كه انتظار مي‌رفت دست‌كم برخي از اين اسناد در اين نشست مورد نقد و بررسي قرار مي‌گرفت يا ماهيت آنها معرفي مي‌شد. در اين نشست عليرضا ملايي تواني به برخي پيامدهاي ٢٨ مرداد در سياست ايران اشاره كرد، مسعود كوهستاني‌نژاد با بي‌اهميت خواندن محتواي اين اسناد و حتي مخدوش دانستن اينكه اينها سند محسوب مي‌شوند، بر اهميت تحولات داخلي تاكيد كرد و ضمن كودتا ندانستن ٢٨ مرداد، اين موضوع را بي‌اهميت دانست و تاكيد كرد كه كل اين واقعه را بايد در بستر گويش‌ها و گفتمان‌هايي كه از بعد از مشروطه رخ داد، بايد مورد مطالعه قرار داد و مجيد تفرشي نيز به موضوع ديپلماسي عمومي و جاي خالي آن به ويژه در دومين دولت دكتر مصدق پرداخت و از اين موضوع به شرايط امروز نقب زد:

مسائل اصلي پيامدهاي كودتاي ٢٨ مرداد

عليرضا ملايي‌تواني/ عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني

عليرضا ملايي تواني در آغاز، بحث خود را متفاوت با مطالعاتي كه تاكنون صورت گرفته خواند و آن را از سنخ مبحث مربوط به چگونگي و علل و اسناد و مدارك اين رخداد متفاوت دانست و گفت: بحث اصلي من راجع به پيامدها و مسائلي است كه ايران بعد از كودتاي ٢٨ مرداد با آنها دست به گريبان شد، يعني مسائلي كه در زندگي امروزين ما نيز دخالت دارد. در رايان سپهر (فضاهاي مجازي) مباحث گوناگوني راجع به تاريخ معاصر ايران مي‌شود و در يكي- دو سال گذشته نيز بحث‌هاي مفصلي راجع به ٢٨ مرداد صورت گرفته است و در محافل علمي نيز بحث كودتا با اقبال عمومي زيادي مواجه شده است. اين نشان‌دهنده اهميت موضوع كودتا است. با گذر ٦٤ سال از كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ امروز مباحث جديدي از رويكردهاي نوين مطرح شده است. در تاريخ معاصر ما ٤ واقعه با عنوان كودتا مطرح شده است، كودتاهاي اول به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه و كودتاي دوم تعطيل مجلس دوم مشروطه است. اين دو كودتا آثار بلندمدتي بر جاي نگذاشته‌اند. ملايي گفت: به دو شكل مي‌توان از كودتا بحث كرد؛ نخست اينكه ببينيم چه نوع ايده‌ها، برداشت‌ها، رويكردها، رهيافت‌هايي درباره كودتا در محافل فكري، سياسي، ايدئولوژيك و فرهنگي ما شكل گرفته است و اين ايده‌هاي مختلف منجر به اختلاف برداشت‌ها شده است. انبوهي از روايت‌ها و برداشت‌ها از كودتاي ٢٨ مرداد شكل گرفته است و با نقد اين ايده‌هاي موجود مي‌توانيم يك گام به پيش بگذاريم و نقصان‌ها و كاستي‌ها را بشناسيم. در مورد اين كودتا شاهد روايت انگليسي‌ها، روايت امريكايي‌ها، روايت رسمي حكومت پهلوي، روايت حزب توده و جريان چپ، روايت اپوزيسيون حكومت پهلوي، روايت جبهه ملي، روايت نهضت آزادي، روايت نيروهاي مذهبي، روايت‌هاي ايران شناسان و روايت‌هاي پژوهشگران مستقل غيرسياسي هستيم. ارزيابي هر يك از اين روايت‌ها كمك زيادي به فهم اين پديده مي‌كند. براي مثال كتاب كودتا نوشته يرواند آبراهاميان نمونه‌اي از اين آثار است. وي در ادامه ديگر وجه كودتا را وجه اجتماعي آن خواند و گفت: كودتا در حيات سياسي و اجتماعي ايرانيان چه آثار و نتايج و تبعاتي گذاشت و چگونه حيات و مقدرات تاريخي ما را تحت تاثير قرار داد. ما امروز درگير برخي پيامدهايي هستيم كه ناخواسته با كودتاي ٢٨ مرداد در ارتباط است. كودتا يك رخداد سياسي است كه بيش و پيش از هر چيز نظام سياسي، حاكميت، بازيگران، فعالان سياسي، ساختارها و نهادهاي سياسي را تحت تاثير قرار مي‌دهد و يك تحول سياسي ايجاد و مناسبات پيراموني را متاثر مي‌كند. از اين منظر كودتاي ٢٨ مرداد چند مساله در تاريخ ايران ايجاد كرد. مراد من از مساله ارزش داوري و قضاوت نيست، بلكه مهم اهميت آن است.

گفتمان دموكراتيك به محاق رفت

ملايي تواني نخستين مساله ايجاد شده توسط كودتاي ٢٨ مرداد را انديشيدن درباره آينده نظام سياسي ايران خواند و گفت: كودتا و كودتاگران منابع توزيع شده قدرت سياسي را متمركز كردند و تمام منابع قدرت در وجود محمدرضاشاه متمركز شد، پارلمان و كابينه جايگاه سياسي خود را از دست دادند، احزاب سياسي دولتي شدند، آزادي بيان و قلم از دست رفت و نوعي استبداد سلطنتي در تاريخ ايران شكل گرفت. در نتيجه اين مساله نزد انديشمندان ايراني شكل گرفت كه آينده سياسي ايران چيست و نظام سياسي مطلوب كدام است. روشن بود كه بازگشت به مشروطه‌خواهي با توجه به تجربه ما غيرممكن است و به بن‌بست رسيده و بايد به فكر راه چاره بود. در اين چاره‌انديشي نيز ايده‌هاي مختلفي مطرح شد. اين ايده ناظر بر اين نكته اصلي نبود كه چه كنيم تا يك حاكميت دموكراتيك پديد ‌آيد، يعني ملي‌گرايان برآمده از جبهه ملي نتوانستند يك نظام بديل متفاوتي را به عنوان جايگزين نظام مشروطه سلطنتي معرفي كنند. البته ايده جمهوريت خالصي بين روزهاي ٢٥ تا ٢٨ مرداد عمدتا از سوي دكتر فاطمي مطرح شد، اما اين ايده نتوانست به يك گفتمان سياسي غالب بدل شود و در نتيجه تمام تلاش براي ايجاد يك نظام سياسي دموكراتيك به بن‌بست رسيد. به همين خاطر آنچه حاصل شد نوعي حاكميت ديني بود كه مي‌كوشيد از ايده‌هاي مدرن مثل جمهوريت استفاده كند. ملايي بازگشت مجدد پيوند دين و سياست و نيروهاي مذهبي به عرصه سياست را ديگر پيامد ٢٨ مرداد خواند و گفت: بحث از اينكه چه شد و تحت چه فرآيندي نيروهاي مذهبي به سياست برگشتند خيلي عميق است. ما فكر نكرده‌ايم كه چرا در پيشينه تاريخ معاصر هر جا نيروهاي مذهبي وارد سياست شدند، جريان‌هاي روشنفكري و ملي در حاشيه آنها بودند و از آنها پشتيباني كردند. اما پس از ٢٨ مرداد و جريان‌هاي روشنفكري در كنار نيروهاي مذهبي قرار نگرفتند. مثلا در جريان اعتراضات ابتداي دهه ١٣٤٠ نيروهاي دموكراسي‌خواهي و مشروطه‌خواهي به حاشيه رفتند و نمي‌توانند ايده‌هايي متناظر با اقتضائات شرايط روز ارايه كنند و به همين خاطر تاريخ نيروهاي مذهبي هستند و ابتكار عمل را از دست مي‌دهند. در بازگشت نيروهاي مذهبي نيز تغيير مهمي كه رخ مي‌دهد اين است كه مناسبات دوگانه سلطنت و روحانيت كه از دوران صفويه به صورت تعامل بود، وارد منازعه مي‌شود و در اين تنازع نيز در نهايت سلطنت شكست مي‌خورد. وي غيردموكراتيك شدن گفتمان‌هاي سياسي تاريخ ايران را ديگر پيامد ٢٨ مرداد خواند و گفت: نيروهاي سياسي غيرمذهبي نتواستند ايده جايگزيني براي مشروطيت ايران ارايه كنند در حالي كه نيروهاي مذهبي گفتمان جايگزين ارايه مي‌كنند. مطالعات جدي از سوي روشنفكران درباره ايران صورت نگرفت و تنها كوشش جدي توسط مصطفي رحيمي ارايه شد در حالي كه همزمان مرحوم امام خميني(ره) مدل ولايت‌فقيه را ارايه و نظريه‌پردازي مي‌كند. در نهايت نيز كنشگري فعالانه غرب و به خصوص امريكا بعد از كودتا در ايران باعث شد كه روابط به سمت منازعه پيش برود و ما امروز به جاي گفت‌وگوهاي نقادانه شاهد ضديت و نفرت از غرب هستيم.

كودتا بود يا نبود

مسعود كوهستاني‌نژاد/ مورخ و پژوهشگر

مسعود كوهستاني‌نژاد ديگر سخنران اين نشست بود كه در آغاز بنا بود راجع به تاثير تحولات بين‌المللي بر روند رويدادهاي داخلي ايران در دوره دكتر مصدق صحبت كند، اما موضوع بحث خود را عوض كرد و گفت: در ابتدا تصورم اين بود كه بحث اصلي در وزارت امور خارجه راجع به مباحث ديپلماتيك و روابط بين‌الملل و... است. اما فكر مي‌كنم نگفتن بعضي مسائل ظلم است. نخست اينكه بنده تعجب مي‌كنم كساني كه صحبت راجع به كودتاي ٢٨ مرداد مي‌كنند، كدام گفت‌وگو را انجام داده‌اند؟ كدام سندي از كودتا تا الان منتشر شده است؟ كودتا تعريفي دارد. آيا تمام تحولات ايران را مي‌شود با توجه به ٣ روز مطرح كرد. ما درباره اسناد صحبت مي‌كنيم، اما سند در علم تاريخ تعريف دارد. اظهارنظر بنده را نمي‌شود سند ناميد. چه كسي گفته اينها سند تاريخي است؟ سند قواعدي دارد و تاريخ امري بي‌در و پيكر نيست. بر اساس مداركي كه منتشر شده معتقدم آنچه در ٢٨ مرداد رخ داد كودتا نبود. اسناد هم اين را نشان مي‌دهد. همه بحث‌ها راجع به ٤ روز ٢٥ تا ٢٨ مرداد است. چه اتفاقي در اين روزها براي مشروطيت ايران افتاد؟ چه كسي مجلس را منهدم كرد و مشروطيت را از بين برد؟ چه كسي با گرفتن اختيارات مجلس را فلج كرد؟ مگر مشروطيت شوخي سياسي است؟ آيا از ٢٥ تا ٢٨ مرداد فصل‌الخطاب تاريخ ايران است؟ مگر مي‌شود در طول ٤ روز همه‌چيز تغيير كند؟ مگر چنين چيزي امكان دارد؟ هرچند وقت نيز ٤ برگ منتشر مي‌شود، باز مباحث جديدي مطرح مي‌شود. اين بختك ٦٤ ساله را كي مي‌خواهيم از مغز مردم پاك كنيم؟ تا ٢٥ سال بعد از آن مدام از قيام ملي سخن مي‌گفتند و ٢٠-١٠ هزار نفر را به عنوان يك ميليون و دويست هزار نفر به خورد مردم دادند و اجلاسيه گرفتند. بعد از آن هم گفتند كودتا شد. تا كي مي‌خواهيم نشان دهيم كه واقعا چه چيزي رخ داد؟ اما آيا اين مداركي كه منتشر شده را مي‌توان سند ناميد؟ حداكثر چيزي كه گفته شده اين است كه فرد چون نخست‌وزير شده به او كمك نظامي كنيم و به او وام بدهيم. آيا اين را كودتا مي‌خوانيد؟ شايد هم مي‌خواهيم چيزي را پنهان كنيم تا اصل موضوع مطرح نشود. كوهستاني‌نژاد گفت: تا ٢٧ مرداد سراسر ايران زير پاكوب نيروهاي سياسي چپ است و مرگ بر شاه مي‌گويند. اما چه شد كه طي ١٢ ساعت همه‌چيز عوض شد؟ نظريات و گويش‌ها عوض شد. تا كي مي‌خواهيم بر طبل نفرت بزنيم؟ اگر بحث كودتا است كه از يك و نيم سال قبل همه مي‌گفتند دارد كودتا مي‌شود. اگر بحث اين است كه از پيش از آن مطرح شد. اما كسي به اين نمي‌پردازد كه چه شد انديشه مجلس نابود شد و كارايي و كارآمدي آن را از آن گرفت؟ همان مجلسي كه ماجراي نفت را پيش برد. ٦٤ سال است كه اين بختك دست از سر مردم برنمي‌دارد. بنابراين بحث اصلي كودتا نبود. بله، البته تحول عظيمي در كشور شكل گرفت كه بيش از آنكه بر پايه اراده خارجي باشد، بر پايه تحولات و اختلافات داخلي استوار بود. اين بر اساس دو نگرش بزرگي بود كه در كشور وجود داشت. يك نگرش مشروطه‌طلب كه از دوران رضاشاه رو به افول گذاشت و ديگري نگرش اقتدارگرايي و دولت صالح كه باز از دوران رضاشاه مطرح شد. اين دو نگرش با هم درگير شدند. اگر در اين چارچوب به قضيه بنگريم تفاوت نمي‌كند كه دولت مصدق باشد يا كس ديگري باشد. دولت اينجا اصل بود.

اين برگه‌ها از نظر علمي سند نيست

كوهستاني تاكيد كرد: آنچه سند تاريخي كودتا خوانده مي‌شود، از نظر علمي سند نيست بلكه اظهارنظر است. سند شرايطي دارد كه بشود به آن استناد كرد. اين اسناد نمي‌گويد كه آن روز كودتا شد، بلكه تحولي بود كه از مدت‌ها قبل شروع شده بود. نقطه پاياني‌اش اين روز بود. اما خود تحول مهم نيست بلكه اصل اين است كه در اين دوره ٢ ساله رويدادي كه رخ داد، انديشه مشروطه از بين رفت. منظور از انديشه مشروطه، انديشه مجلس و انديشه اعتماد به راي مردم و نماينده مردم بود. همين انديشه بود كه مجالس را از مجالس چهاردهم تا هفدهم به وجود آورد، مجلسي كه ملي شدن نفت را به وجود آورد. اين نمايندگان مجلس بودند كه به مصدق راي دادند. همين نمايندگان مجلس بودند كه به اختيارات دكتر مصدق راي دادند. همين مجلس بود كه در تيرماه ١٣٣١ از مصدق حمايت كرد و او را بعد از استعفا بازگرداند. همين مجلس بود كه وقتي در اسفند ١٣٣١ به خانه دكتر مصدق حمله كردند، از او پشتيباني كرد و او را روي كار آورد. چه كسي اين مجلس را نابود كرد. اين انديشه مشروطيت بود. بعد از آن انديشه دولت‌سالاري حاكميت يافت. دولت حاكميت يافت و پول نفت هم كه بر اساس قانون دولتي شدن به دولت مي‌رسيد، به آن كمك كرد. قبل از آن چنين چيزهايي نداشتيم. اين رويدادها اتفاق افتاد و ما آنها را در نظر نمي‌گيريم و دعواي حيدري- نعمتي درست مي‌كنيم و مدام مي‌گويم مصدق و كاشاني.

چرا مردم ٢٨ مرداد نيامدند؟

كوهستاني‌نژاد گفت: دكتر مصدق آدم بسيار محترم و از رجال بسيار بزرگ ايران بود كه همان‌گونه كه بزرگ بود، خطايش نيز بزرگ بود. آنچه در ٢٨ مرداد رخ داد، از نظر بنده كودتا نبود، سلسله وقايعي بود كه از يك و نيم سال قبل با توجه به مسائل داخلي و به ويژه با توجه به مسائل جهاني در ايران شروع شد. البته خارجي‌ها نيز در آن دخالت داشتند و دنبال منافع‌شان بودند. اما خارجي‌ها در همه مسائل ديگر هم دخالت داشتند. البته تحولات خارجي بود و ايشان دنبال منافع‌شان بودند. اما با استفاده از اختلافات و مسائل داخلي. اينها را بايد شناخت.

وي در پايان گفت: ما بايد به تاريخ و سند احترام بگذاريم و هر آنچه مطابق ميل‌مان است را سند بدانيم و آنچه مخالف ما است را كلا ناديده بگيريم. در مجموع راجع به اسنادي كه اخيرا منتشر شده و من ترجمه‌اش را ديده‌ام متوجه شدم كه هيچ گويش و گفتمان جديدي پديد نيامده است بلكه هياهويي است كه شروع شده و اسم اين هر چه باشد گفت‌وگوي علمي نيست. بياييم يك بار بحث كنيم كه چه شد كه حتي ٤ نفر از مردمي كه در سالگرد ٣٠ تير يعني در ٣٠ تير ١٣٣٢ گرد هم آمدند، در ٢٨ مرداد در دفاع از مصدق نيامدند؟ تنها گزارشي كه از درگيري هست، مربوط به درگيري تعداد كمي جلوي بازار است. الباقي كجا هستند؟ بنابراين اين اسناد و مدارك منتشر شده بيش از هر چيز اظهارنظر است و اين را بيان مي‌كند كه در ايران تغيير رخ داده و اين تغيير مطابق منافع غرب و امريكا و انگليس است. اما آيا اين تغيير به معناي كودتا است؟ اگر آموخته‌هاي دانشگاه‌هاي ما اينجا به درد نخورد، كجا به درد مي‌خورد؟

ديپلماسي كلاسيك و ديپلماسي مردم‌محور

مجيد تفرشي/ پژوهشگر و سندپژوه

مجيد تفرشي در ابتداي بحث تاكيد كرد كه دعوا بر سر نام‌گذاري واقعه ٢٨ مرداد مهم است، اما نبايد ما را از مسائل مهم‌تر نيز غافل كند و در ادامه به تفسيرهاي متفاوت از اين واقعه از سوي جناح‌هاي مذهبي، ملي و چپ اشاره كرد و گفت: جناح‌هاي مختلف در تفسير اين واقعه مي‌كوشند مقدس‌نمايي كنند و ديگران را ناديده بگيرند. بحث ٢٨ مرداد به شكل عجيبي با فوتبال سياسي داخلي ما در ايران عجين شده است. هنوز اسناد جديد به طور كامل آزاد نشده، دو نگاه متنافر شكل گرفته است، يعني عده‌اي مي‌گويند اين اسناد بي‌اهميت و كاملا بي‌ارزش است و ديگران مي‌گويند ايهاالناس همه‌چيز روشن شد و اسم خيابان‌ها را عوض كنيد! در حالي كه هنوز يك صفحه آن را كسي نخوانده است. اين دو نگاه بر اساس منويات و دعواهاي سياسي روز شكل گرفته است. ما در ٢٨ مرداد با شماري قديسين مواجه هستيم و جناح‌هاي مختلف در اين واقعه كشته داده‌اند، از كشته‌شدگان حزب توده تا شهداي فداييان اسلام و مرحوم دكتر فاطمي و حتي بعد از انقلاب چند تن از امراي ارتش پهلوي كه به خاطر دست اندركار بودن در اين قضيه اعدام شدند. اين كشته‌شدگان از جناح‌هاي مختلف باعث مي‌شود كه بحث آزادانه دشوار شود و تاريخ‌نويسي كه بخواهد منصفانه و بي‌رحمانه واقعه را روايت كند، دچار مشكل مي‌شود. تفرشي در ادامه گفت: اختلاف نظر مهم ديگر اين است كه برخي محققان مثل دوست من آقاي يرواند آبراهاميان معتقدند تحولات داخلي آنچنان تاثيري در مساله ٢٨ مرداد و كودتا نداشته و هرچه رخ داد ناشي از تحولات داخلي است. برعكس گروهي محققان مثل آقاي كوهستاني‌نژاد تاكيدشان بر تحولات داخلي است و تحولات خارجي را مكمل ارزيابي مي‌كنند. اين دو نگاه در طول ٦٤ سال گذشته وجود داشته است. همچنين در بررسي مساله ٢٨ مرداد آنچه مغفول واقع شده اين است كه ضمن توجه اهميت تاريخي بحث، چه استفاده كاربردي (applicable) از آن مي‌توان براي مسائل امروز و فرداي ايران بر اساس منافع ملي و مصالح نظام اخذ كرد.

ديپلماسي مردم‌محور

وي در ادامه به بحث از ديپلماسي عمومي (public diplomacy) يا به تعبير دقيق‌تر «ديپلماسي مردم محور» پرداخت و گفت: اين اصطلاح را انگليسي‌ها در دهه ١٩٦٠ (بعد از ٢٨ مرداد) رواج دادند، اما مفهوم آن از ابتداي قرن نوزدهم وجود داشته است. سفارت بريتانيا در آغاز قرن نوزدهم در تهران دبير و كنسول شرقي تعيين كرد كه كار او ارتباط با لايه‌هاي غيرحكومتي بود و اين همان ديپلماسي عمومي است. در اواخر دهه ١٩٧٠ و اوايل دهه ١٩٨٠ نيز چنان كه در ٥٠-٤٠ هزار برگ سند منتشر شده در ٥ هفته اخير در بريتانيا راجع به سال ١٩٨٦ و جنگ ايران و عراق آمده، تعبير جديد ديپلماسي غيرمتعارف (nonconventional diplomacy) را ديدم كه البته رويه‌اش جديد نيست كه بحث آن اين است كه وقتي مناسبات بين دو كشور به بن بست مي‌رسد، از چه راه‌هاي غيرمتعارف ديپلماتيكي مي‌توان مساله را حل كرد؛ امري كه اين روزها مصالحه يا مذاكره يا تعامل خوانده مي‌شود.

تفرشي هچنين تعبير ديپلماسي عمومي را متفاوت از تعبيري كه در دولت‌هاي هشتم و نهم به كار مي‌رفت دانست و گفت: در اين دوره وزارت امور خارجه تغيير ساختاري داد و نام دستگاه وابسته مطبوعاتي را «مركز ديپلماسي عمومي و رسانه» ناميد. اين تعبير بدون در نظر گرفتن اصل اوليه مفهوم ديپلماسي عمومي به كار رفت، زيرا ديپلماسي عمومي به معناي ارتباط با ٤ لايه از افراد و گروه‌ها يعني سياست‌ورزان، نخبگان، رسانه‌ها و افكار عمومي از راه‌هاي غيرديپلماتيك و توسط غيردولتي‌ها است. با توجه به اين تعريف وقتي وزارت خارجه بخواهد اين كار را بكند، اصولا نقض غرض رخ مي‌دهد. ديپلماسي عمومي توسط غيردولتي‌ها و صد البته با حمايت و نظارت و اجازه دولت ممكن مي‌شود. ديپلماسي عمومي و نامتعارف كاري است كه دولت‌ها و نظام‌ها و حكومت‌ها توسط غيرخودشان براي حفظ منافع و مصالح كشور انجام مي‌دهند. در اين زمينه اسراييلي‌ها و اعراب بسيار موفق عمل مي‌كنند. در جريان مذاكرات برجام شاهد بودم كه اين كشورها به بيش از ٣٠ موسسه حقوقي بزرگ دنيا پول مي‌دادند، بدون اينكه توقعي از آنها داشته باشند و با آنها قراردادي ببندند تا در زمان بزنگاه بر اساس قاعده «پول است كه حرف مي‌زند» (money talks) از اين اتاق فكرها و انديشكده‌ها كار بخواهند.

ادوار نهضت ملي

تفرشي در ادامه به دوره ٤ ساله بين آغاز ١٩٥٠ تا پايان ١٩٥٣ يعني سال‌هاي نهايي و اوج مبارزات ملي شدن صنعت نفت پرداخت و گفت: در اين ٤ سال ده دوره تاريخي داريم كه فراز و نشيب آنها به نوع ديپلماسي عمومي ايران در خارج ربط دارد، اين دوره‌ها عبارتند از: ١. قبل از ملي شدن صنعت نفت در ٢٩ اسفند ١٣٢٩؛ ٢. مبارزات ملي شدن كه منجر به تصويب لايحه ملي شدن در ٢٩ اسفند ١٣٢٩ مي‌شود؛ ٣. دوره كوتاه از ملي شدن صنعت نفت تا نخست‌وزيري دكتر مصدق؛ ٤. دوره اول صدارت دكتر مصدق تا ٢٥ تير ١٣٣١ و استعفاي مصدق؛ ٥. پنج روز بحراني از ٢٥ تير تا ٣٠ تير ١٣٣١ و آغازي بر يك پايان است؛ ٦. از ٣٠ تير تا ٩ اسفند ١٣٣١ كه شاهد آشكار شدن شكل‌بندي سياسي جديدي هستيم؛ ٧. از ٩ اسفند ١٣٣١ تا ٢٣ تير ١٣٣٢ كه اوج بروز نگراني‌هاي حضور و نفوذ حزب توده در تحولات سياسي ايران است؛ ٨. از ٢٣ تير تا ٢٥ مرداد ١٣٣٢؛ ٩. از ٢٥ مرداد تا ٢٨ مرداد ١٣٣٢؛ و ١٠. وقايع و تحولات بعد از ٢٨ مرداد.

از فتح اذهان جهان تا گرفتاري در جدال‌هاي داخلي

وي گفت: در دوره اول صدارت دكتر مصدق ايران با احساسات و جو عمومي مثبت بين‌المللي در مساله ملي شدن صنعت نفت مواجه بود. يعني شاهد حمايت جانبدارانه و دلسوزانه نهضت‌ها و جنبش‌هاي ضداستعماري و ملي‌گرا و آزاديخواهان در كشورهاي مختلف سراسر جهان حتي در مناطق نيمه‌مستعمره و مستعمره از جنبش ملي شدن صنعت نفت در برابر استعمار بريتانيا هستيم. حتي در خود بريتانيا حركت‌هايي در ايرلند (شمالي و جنوبي) و حتي داخل بريتانيا و پارلمانش احساس همگرايي و دلواپسي نسبت به ملي شدن صنعت نفت وجود دارد. دستگاه ديپلماسي ايران نيز از اين مساله به خوبي استفاده مي‌كند، در ديپلماسي كلاسيك ايران ديپلمات كاركشته‌اي به نام باقر كاظمي قرار دارد كه از زمان احمدشاه در بالاترين سطوح ديپلماسي بوده است. دستگاه ديپلماسي ايران به درستي از اين جو عمومي استفاده مي‌كند و از ٤ لايه مذكور يعني سياستمداران، نخبگان، رسانه‌ها و افكار عمومي استفاده مي‌كند و سواي پيروزي‌هايي كه در لاهه و شوراي امنيت به دست مي‌آورد، از نظر فتح قلوب و اذهان مردم نيز موفق است. يعني ٢٥ تير ١٣٣١ ايران يك پيروزي معنوي نيز به دست مي‌آورد، يعني جنبش ملي شدن صنعت نفت به احساسات و عواطف و وجدان بين‌المللي بدل مي‌شود. اين، دولت بريتانيا را در گوشه رينگ قرار مي‌دهد. روزنامه‌هاي انگليسي آن دوره را اگر ورق بزنيد، شاهد تلاش براي اين هستيم كه ايرانيان را زياده خواه نشان دهند و حق ما را خوردند و... اما افكار و وجدان عمومي جامعه اين تبليغات را نمي‌خرد. براي نخستين بار در تاريخ بي‌بي‌سي كه مستقيما وابسته به وزارت امور خارجه بريتانياست، شاهديم كه كارمندان بخش فارسي اعتصاب مي‌كنند، زيرا حاضر نمي‌شوند افكار تحميلي و فرمايشي عليه ايران را بخوانند. اين را در مصاحبه عباس دهقان با خود بي‌بي‌سي فارسي مي‌توان ديد، او مي‌گويد ما كنار رفتيم و عده‌اي از وزارت امور خارجه بريتانيا كه فارسي بلد بودند، با لهجه عجيب و غريب اخبار خواندند تا ما توانستيم به ايشان بقبولانيم كه هر اخبار دروغي را نمي‌خوانيم. اين نشان‌دهنده تاثير نفوذ ايران از طريق ديپلماسي‌هاي غيرمتعارف است.

تفرشي در ادامه به دوره ٢٥ تا ٣٠ تير ١٣٣١ اشاره كرد و گفت: در اين دوره مرحوم دكتر مصدق به گفته خودشان بر اساس يك ارزيابي نادرست استعفا مي‌دهد و به خانه مي‌رود. خيلي احتمال داشت كه دولت مصدق بازنگردد. در جبهه ملي نيز اين نظر بود كه نيازمند يك نيروي تازه‌نفسي مثل الهيار صالح هستيم كه مورد توافق ضمني امريكايي‌ها، روي كار بيايد و اين بن بست كشمكش مذاكرات ادامه يابد و نهضت به پايان نرسد. اما جبهه ملي در اين ٥ روز كاري نمي‌كند و ٩٠ درصد بار بازگشت مصدق بر دوش طرفداران آيت‌الله كاشاني و بقايي است. اينها مردم را بسيج مي‌كنند، البته هدف‌شان بازگشت مصدق است و نقار با مصدق خيلي كمتر از بعد از آن است. بعد از ٣٠ تير هم مصدق و هم كاشاني به دلايل مختلفي به اين نتيجه مي‌رسند كه بدون يكديگر مي‌توانند راه را ادامه دهند. دكتر مصدق تصور مي‌كرد نيازي به اشتراك سياسي نيست و حاميانش را مي‌تواند با يك احسنت و سپاسگزاري راضي كند و به خواسته‌هاي‌شان توجه نكند. كاشاني هم سهم خواهي داشت، زيرا نخست وزير كنار رفته را برگردانده بود. او مشاركت مي‌خواست و مخالفانش مي‌گويند اين مشاركت توصيه و مداخله و... بوده است، اما به هر حال در دنياي زميني سياست حرف او غلط نبوده و به هر حال دولت بايد ائتلافي مي‌بود. از سوي ديگر كاشاني فكر مي‌كرد بود و نبود مصدق دست اوست و سوءمحاسبه داشت.

اشتباه در انتخاب وزير امور خارجه

تفرشي گفت: بعد از آشكار شدن اين اختلافات داخلي اتفاق مهمي در دستگاه ديپلماسي ايران رخ مي‌دهد. سخنگوي دولت كه عنصري انقلابي و تندروترين جناح هيات حاكمه بود، يعني مرحوم دكتر سيد حسين فاطمي، وزير خارجه شد. اين براي ديپلماسي كشور آغاز يك دوره انحطاط است. دكتر فاطمي براي ما يك قهرمان ملي است، به خاطر مبارزات، اهداف عالي، مقاومت در زندان و شهادت مظلومانه‌اش. اما دستگاه ديپلماسي ايران از ٣٠ تير ١٣٣١ تا ٢٨ مرداد ١٣٣٢ يكي از ناكارآمدترين دوران خودش را سپري كرد. اگر دكتر فاطمي وزير امورخارجه نبود، سرمقاله‌هاي آتشينش در سه روز ٢٥ تا ٢٨ مرداد در باختر امروز و سخنراني هتاكانه‌اش در ميدان بهارستان در ٢٥ مرداد اثرگذار بود، اما در مقام رييس دستگاه ديپلماسي يك نظام پارلماني مشروطه سلطنتي ايران روز ٢٦ مرداد به مصدق پيشنهاد جمهوري مي‌دهد كه اين كار كمكي به بقاي دولت مصدق و پيشبرد اهداف نهضت ملي شدن صنعت نفت نمي‌كند. در ماه‌هاي پاياني به خصوص ٦ ماه پاياني از ٩ اسفند ١٣٣١ تا ٢٨ مرداد ١٣٣٢ وزارت امور خارجه و دستگاه نخست‌وزير متوجه اين نشد كه افكار عمومي بين‌المللي ديگر توجهي به مساله ايران و منافع ايران ندارد. دستگاه‌هاي تبليغاتي بريتانيا و امريكا جو را دگرگون كرده‌اند و عواطف جهاني پشت سر ما نيست. سه واقعه مهم در عرصه جهاني رخ داد كه دولت مصدق نه فقط نسبت به آنها غافل ماند، بلكه توجهي به تاثيرگذاري شگرف آنها بر روند مساله نفت نداشت: مرگ استالين كه باعث دعوا در هيات حاكمه شوروي شد و توجه ايشان را از ايران كم كرد، دوم تغيير قدرت در هيات حاكمه بريتانيا و روي كار آمدن مجدد چرچيل و حزب محافظه‌كار، به ويژه كه چرچيل بيمار بود و اطرافيانش از او نسبت به ايران تندروتر بودند، سوم تغيير قدرت در امريكا و روي كار آمدن آيزنهاور و جمهوريخواهان تندرو به جاي ترومن كه به هر حال به نوعي خودش و اطرافيانش دوست داشتند با ايران تعامل كنند. انديشه تغيير رژيم (regime change) در امريكا و بريتانيا هميشه وجود داشت، اما در ٦ ماه آخر دست بالا را گرفت.

ناديده گرفتن تحولات جهاني

تفرشي در پايان گفت: دولت ايران اين وقايع مهم را كه شاكله نگرش جهاني نسبت به ايران را تغيير داد، ناديده گرفت؛ مسائل داخلي اولويت يافت و ايران به جاي توجه به شطرنج سياسي بين‌المللي درگير فوتبال سياسي داخلي شد. البته با آقاي كوهستاني نژاد كاملا موافق هستم كه در مسائل داخلي مساله انحلال مجلس هفدهم و رفراندومش يكي از بزرگ‌ترين خطاهاي سياسي تاريخ ايران و بزرگ‌ترين اشتباه دكتر مصدق است كه نخستين متضرر آن نيز خودش بود و به هيچ‌وجه نمي‌توان آن را توجيه كرد. بنابراين در روزهاي پاياني بريتانيا و امريكا همنظر مي‌شوند. در يك مدت طولاني براي امريكايي‌ها مساله جنگ سرد و حزب توده اولويت داشت و نفت در وهله دوم بود و براي انگليسي‌ها بالعكس. در اين دوره اولويت اين دو كشور يكي مي‌شود و هر دو به اين نتيجه مي‌رسند كه دولت مصدق مصالحه‌پذير نيست و بايد براندازي شود. جايي كه قدرتمندان بين‌المللي متفق شوند كه كشوري مصالحه‌ناپذير است، مرحله خطرناكي است. از اين رو مي‌خواهم در پايان به مساله‌اي مربوط به امروز اشاره كنم. توافق برجام نيز از افتخارات تاريخ ايران است و كار شرافتمندانه اين است كه براي آن كف زد و هورا كشيد. اما بعد از تحولاتي كه در ماه‌هاي اخير در امريكا و بريتانيا و اتحاديه اروپا و ايران رخ داده، خوابيدن در باد برجام و اينكه تصور كنيم كه همچنان باد همسوي بادبان ما مي‌وزد و جامعه بين‌المللي همچنان با ما خواهد بود، امر نابجايي است. الان بيش از هر زمان ديگري در سال‌هاي اخير نياز به پوست‌اندازي در دستگاه بين‌المللي در ايران و در تحركات بين‌المللي و توجه جدي به ديپلماسي مردم محور و غيرمتعارف براي پيشبرد اهداف ملي ايران است.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=85342

ش.د9602408

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات